همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

نیایش

معمولا ساعات پایانی هر سال فضایی معنوی و روحانی برای من به همراه می آورد.گویی هم  در انتظار وداع بازپسین هستیم و هم در انتظار تولدی دوباره و تلاقی این دو به زایش ققنوس می ماند که از دل خاکستر خود دوباره بال وپر می گشاید هرچقدر فکر کردم دیدم بهترین چیز در این ساعات پایان سال  نیایش است ویکی از بهترین نیایش ها، نیایش  پیر هرات،خواجه عبدالله انصاری است:

الهی ای دور نظر وای نیکو حضر و ای نیکو کار نیک منظر ، ای دلیل هر برگشته ، و ای راهنمای هر سر گشته ،ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرندهء هر آواره ، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده

الهی ای بینندهء نماز ها ، ای پذیرندهء نیاز ها ، ای دانندهء راز ها و ای شنوندهء آواز ها ای مطلع برحقایق و ای مهربان بر خلایق عذر های ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر ، عیبهای ما مگیر که تو قوی و ماحقیر اگر بگیری بر ما حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم ، از بنده خطا آید وذلت واز تو عطاید و رحمت .

الهی حاجت بسیار دارم و بر همه چیز توانایی آنچه میخواهم میتوانی که باین بنده برسانی و از شر ظالمان مرابرهانی ای رحمت تو دستگیر ما و ای کرم تو عذر پذیر ما ، ای دانندهء هر حالی و شنوندهء هر شکوایی ،ای مجیب هر خواننده و ای قریب هر دانندهالهی دلی ده که شوق طاعت افزون کند و توفیق طاعتی ده که به بهشت رهنمون کند .

الهی نفسی ده که حلقهء بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند .
الهی دانایی ده که در راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم .
الهی دیدهء ده که جز تماشای ربوبیت نه بیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو  .
الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم .

الهی ای کریمی که بخشندهء عطایی و ای حکیمی که پوشندهء خطایی و ای احدی که در ذات و صفاتبی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی ، بذات لایزال خود و بصفات با کمال خود وبعزت جلال خود و بعظمت جمال خود که جان ما را صفای خود ده ، دل ما را هوای خود ده ، چشمما را ضیاء خود ده و ما را آن ده که آن به .


پ.ن: روز ملی شدن صنعت نفت مبارک باد

خاطره ای نوروزی

سلام...

 تقریبا یک روز از سال 93 باقی مانده و سال جدید خرامان خرامان در راه است ... فرصت را غنیمت دانسته و ضمن عرض تبریک عید و سال نو .... آرزو می کنم زندگی تان در سال 94 ... چون بهار باطراوت ... چون تابستان سبز ... چون پاییز زیبا ... و چون زمستان پر برکت باشد....

با تقدیم  یک خاطره ی نوروزی ... امیدوارم خوشی و قشنگی های نوروز... گوارای وجودتان باشد.....



سیزده بدر سال 1354بود و طبق رسم همه ساله ،تمام فامیل خونه ی حاج دایی جمع شده بودند... خونه که چه عرض کنم ... شهری بود واسه خودش ...با دوتا حیاط اندرونی و یک حیاط بیرونی و باغ متصل به اون ... با اتاق حوض خونه و زور خونه و قهوه خونه توی هر کدوم از حیاط ها ... با یه مطبخ سنگی و دود زده که همیشه ی خدا چند مدل غذا روی آتیش اجاق هیزمیش در حال پخت بود...

اون موقع روز حدود ساعت 4 بعد ظهر همه بعد از خوردن یک ناهار مفصل ،توی اتاق بزرگ و بسیار قشنگ آیینه خونه جمع شده بودند و  دور هم می گفتن و میخندیدن و صد البته می خوردن! آخه بساط چایی و میوه و شیرینی روبه راه بود و همه از این بساط فیض میبردن ... اما بهترین قسمت اون وقت روز موضوع "عیدی " بود... اون ساعت وقتش بود تا بزرگترهای فامیل به همه عیدی بدن و این ماجرای عیدی دادن و گرفتن خیلی تماشایی و پر آب و تاب بود.... هرکسی یه جور عیدی میداد ... مثلا یکی سکه های نو و براقی را که می خواست عیدی بده مثل شاباش عروس و داماد ، پرتاب میکرد بالا و همه جا پخش میشد و بچه ها و جوون ها برای جمع کردنش حمله می کردن و تو سر و کله ی هم میزدن و فضا پر از جیغ و داد و خنده و شادی میشد ... وقتی هم عیدی گیرت می اومد باید مواظب می بودی که ازت نزنن مثلا اسکناس های عیدیت توی دستت بود و حواست نبود...یک هو  یکی می اومد اسکناس ها را چنگ میزد و می قاپید و میرفت و حالا تو باید دنبالش میکردی و از چنگش در می آوردی.... و خدا میدونه که چقدر این کارها لذت بخش بود...

اون روز وقتی نوبت عیدی دادن عموجان شد ، گفت که من عیدی نمیدم ... امسال بیخیال من بشید.... اما مگر امکان داشت ؟ همون موقع قانونی وضع شد بدین مضمون : هرکس عیدی نده .... میندازیمش توی حوض وسط حیاط .... وسط همون حیاط که به باغ متصل بود یک حوض عریض و طویل قرار داشت که تازه آبگیری شده بود و توش پره ماهی های قرمز ریز و درشت بود... حوض که میگم فکر نکنید یه گودال کوچیک آب ها ....نه ...یه چیزی تو مایه های بعضی استخرهای فعلی بود.... خلاصه از عموجان انکار و از جوونهای طلبکار عیدی اصرار ... فکر کنم عموجان با اون کت و شلوار کرم رنگ اتو کشیده و موهای فکلی خوش فرمش که کلی بهش می نازید, باور نمیکرد که قانون تازه وضع شده ، اجرایی هم بشه ... اما شد .... به چشم برهم زدنی عمو روی دوش پسرهای جوون فامیل بود و روان به طرف حوض ... صدا ی قیل و قال و خنده های بلند جمعیت نمی ذاشت صدای فریاد و اعتراض عموجان به گوش برسه و قبل از اینکه کسی بتونه وساطت کنه عموجان خوش تیپ و باکلاس فرنگی مآب عزیز وسط حوض غوطه ور بود ... بنده ی خدا هی دست پا میزد و میگفت شنا بلد نیستم اما  افراد حاضر  دور حوض فقط می خندیدند .... بالاخره بعد از چند دقیقه ، افراد رقیق القلب گروه به کمک عمو شتافتند و از حوض کشیدنش بیرون .... بنده ی خدا واقعا مثل موش آب کشیده شده بود ... یه پتو آورده شد و دور عمو گرفتند و بردند تا خشکش کنند ... ساعتی بعد عمو مشغول پخش اسکناس های ده تومانی نو و تانخورده و خیس از آب حوض بود.

نوروز

بالاخره سال 93 هم با تمام فراز و نشیب هایش و همه حوادث تلخ و شیرینی که به همراه داشت به ساعتهای آخرش رسیده و یکی دو روز دیگه وارد سال جدید میشویم . در این روزها و ساعتها دیگر نوشتن از سیاست و اجتماع و .... کمال کج سلیقگی است . در ساعتهایی بسر میبریم که همه در تکاپوی آماده شدن برای ورود به سال جدید هستند . این روزها چهره ها را خندان تر از گذشته میبینیم . در این لحظات که قرار میگیرم بیشترین مسئله ای که فکرم را مشغول میکند این است که با خودم میگویم ای کاش این لبخندها و این چهره های متبسم و شاد تداوم داشته باشد و تنها کاری که از دستم برمی آید رازونیاز با خداست که خدایا همه ما را در پناه خودت از هرچه غم و غصه است دور نگاه دار که هیچ چیز زیباتر از دیدن شادی بنده هایت نیست.

پیرو مطالبی که در بالا گفتم برای تمام شما دوستان خوبم در همساده ها و همه دوستان خوبی که محبت میکردند و به وبلاگ سر میزدند سال خوبی آرزو میکنم. ان شاالله سال جدید آبستن روزهای خوب و اتفاقاتی بهتر برایتان باشد . فقط فراموش نکنیم هستند خانواده هایی که این روزها نیاز به کمک ما دارند . این کمک را از آنها دریغ نکنیم . بیایید شادی را در کنار شاد بودن همه بندگان خدا بخواهیم . کمک کنیم کسی شرمنده خانواده اش نباشد . در انتها مطلب را با شعری از فردوسی به پایان میرسانم :

چو خورشید تابان میان هوا

نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت او

شگفتی فرو مانده از بخت او

به جمشید بر گوهر افشاندند

مران روز را «روز نو» خواندند

سر سال نو هرمز فرودین

برآسوده از رنج روی زمین

بزرگان به شادی بیاراستند

می‌و جام و رامشگران خواستند

چنین جشن فرخ از آن روزگار

به ما ماند از آن خسروان یادگار