همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

خسر الدنیا والاخره ؟

 ماه رمضان ،با رسیدنش حال و هوای خاص خودش را هم مى آورد.اهل هر فرقه اى که باشى نمیتوانی نسبت به اتمسفر این ماه بى تفاوت بمانى. من با رسیدن این ماه بی قرار مى شوم. اولین احساسم غبطه خوردن به کسانى است که بى هیچ شک و شبه اى در پى انجام اداب و مراسم ان هستند مشکل من همیشه عمرم این بوده که نتوانسته ام یک ایدئولوژی را به صورت محض بپذیرم. البته با أصل ان مشکلی ندارم اما همیشه ذهن من شبهات و سوالاتی پیش می کشد که از یافتن پاسخ ان ناتوان مى مانم گاه با یاداورى این گفته شیخ ابوسعید به خودم دلدارى میدهم که:پیش ما یک بار مسلمان نتوانست شد مسلمان مى شوى کافر مى شوى دوباره مسلمان می شوى وهر بار چیزى به یقین تو افزوده می شود تا به توحید برسی  آیا این فکر درست است یا من مصداق خسرالدنیاوالاخره هستم؟نمیدانم!...انها که همه وجودشان باور است بى هیچ سوالی شایدخوشبخت باشند که در دریاى متلاطم افکار بازیچه امواج خروشان نیستند اما این خطر را هم دارند که در جا بزننداستاد طریقتی داشتم به نام محمود صیاد ایشان میگفت نشانه سالک راه رفتن است وکسی که دایم دریک حال باشد از راه دور افتاده است مگر کسانی که به بالاترین درجات رسیده اندو اما آنها که دایم بر یک حال هستندمثلا داستان مردى که به دیدن ذوالنون مصری رفت:(نقل است که مریدی بود. ذوالنون را چهل چهله بداشت، و چهل موقف بایستاد، و چهل سال خواب شب درباقی کرد، و چهل سال به پاسبانی حجرة دل نشست. روزی به نزدیک ذالنون آمد. گفت: چنین کردم و چنین! با این همه رنج ،دوست با ما هیچ سخن نمی‌گوید. نظری به ما نمی‌کند، و به هیچم برنمی گیرد، و هیچ از عالم غیب مکشوف نمی‌شود،، و این همه که می‌گویم خود را ستایش نمی‌کنم. شرح حال می‌دهم، که این بیچارگی که در وسع من بود به جای آوردم، واز حق شکایت نمی‌کنم، که همه جان ودل در خدمت او دارم. اما غم بی دولتی خویش می‌گویم. و حکایت بدبختی خویش می‌کنم، و نه از آن می‌گویم که دلم از طاعت کردن بگرفت، لکن می‌ترسم که اگر عمری مانده است آن باقی همچنین خواهد بود، و من عمری حلقه به امیدی می‌زدم که آوازی نشنوده ام. صبر برین بر من سخت می‌آید. اکنون تو طبیب غمگنانی و معالج دانایانی. بیچارگی مرا تدبیر کن.)برای من یک عمر درشک و تردید بودن وبه دنبال جواب سوال گشتن بسیار قابل تحمل تر از حالتی است که این مرد داشته است واما دسته سومی هم هستند که من آنها را خوشبخت های مادرزاد می دانم.کسانی که وقتی نگاهشان میکنی جانت آرام می گیرد.انگار خمیره وجودشان با ایمان ویقین سرشته شده است.ایمانی از سر دانایی نه از سر تقلید.برخورد با این افراد در تمام عمرم حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نبوده است اما اگر دیده باشید میدانید  چگونه از تمام وجودشان انرژی مثبت ساطع می شود و چگونه وجود آدم با آن گرم می شود میدانید چه لذتی دارد حتی نشستن وتنها نگاه کردنشان افسوس که وجود این افراد مثل وجود هر چیز ناب وخوب دیگری در این روزگار، حکم کیمیا دارد

نظرات 13 + ارسال نظر
درویش شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 14:29

سلام جناب بزرگ من با نظر شما در پستی که زحمت آن را کشیده اید وهم جوابهایی که که به کامنت دوستان داده اید کاملا هم نظر وموافقم من نیز مدتی است بین زمین وآسمان حیران وسر گردانم .خدا کمک کند به یقین برسم .

عبدالحسین فاطمی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 11:47

سلام
پس با این اوصافی که گفتید باید ماه مبارک رمضان را به شما تبریک گفت چون اگر چیزی بتواند قرار از دل کسی رباید لابد نسبتی با آن دل دارد که می تواند شور و التهاب بر آن بیافزاید .

می دانید که اهل تعریف و تمجید بی خودی نیستم و آنچه در بالا عرض شد از عمق وجود بود در مورد شمایی که می دانم شک شما مبنا دارد همانطوریکه یقین بی مبنا را قبول ندارید و آن را به رسم جاهلیت عملی عاری از اعتقاد می دانید و بنده نیز بر همین باورم .
مهم این است که در دایره ای از عبودیت هستید که مدام از مرکز ان به سمت محیط در آمد و شد هستید و این یعنی همان حرکتی که استاد بزرگوارتان فرموده .

بندگی همین است در فراز و فرود هایی که گاه در ماکسیمم بندگی هستیم و گاه در مینیمم اما می دانیم و میداند که یاغی نیستیم .

ستاریان شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 00:31 http://www.mostafasatarean.blogsky.com

سلام
ماه رمضان برای ما ماهی هستش که از بچگی بهمون گفتند مهمون خداییم و توی این ماه خاطراتی داریم از حالات معنوی خوب، عبادت، دعا، روزه، سفره ی افطاری، سحری و دعای سحر و ... خب وارد شدن توی این ماه و مرور این همه حسن، حس خوبی به ما میده و بوی ماه رمضان که از راه میرسه مست این بو میشیم اما راجع به آدمها، گذشته ی آدمها و امروز و فرداشون رو فقط خدا می دونه و نمیشه از روی ظواهر این سه تا حدس زد که کی به راه فلاح قدم می زنه و کی در پی هلاکت روان شده! چون اعمال با نیت ها سنجیده می شه. درسته که خدا معیارهایی دست ما داده ولی چون توان سنجش این معیارها رو با نیت هاشون نداریم اصلا نباید بر اساس این ظواهر به کسی دخیل ببندیم و بعد معلوم بشه مغبون شدیم و بر اساس عمل بد، کسی رو لعن و یا طردش کنیم و بعد معلوم بشه آدم خوبی بوده. مثال اعمال حضرت خضر و حضرت موسا مثال خوبیه. برای همین، من معتقدم توی عالم بسیارند کسانیکه مورد لطف خدا هستند و ما شناختی از اونا نداریم و به حسب ظاهر هم اعمال درستی ندارند و ای بسا آدمهای وجیه المنظر که از درون فاسدند و اغراض دیگه ای از اعمالشون دارند.
با خدا فقط باید روراست بود و همین کافیه، باور کنیم

سلام
از مجموعه نظرات اینطور فهمیدم که اصلا در رساندن منظورم موفق نبوده ام.من این ماه را دوست دارم هم ماه و هم اعمالش را خصوصا شب های قدر و دعای جوشن کبیر.بحث فقط این ماه نیست بحث این است که وقتی آدم شبه ای در باره کل داستان داشته باشد اعمال آن هم آنجور که باید به او نمی چسبد

kamangir جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 23:31 http://ranandegan.blogsky.com

سلام
باور ؟ باور ؟از چه از که؟ برای که؟
بهر تقدیر خلق را تقلیدشان بر باد داد !!
اما شناختن !! آیا میشود و آیا میتوان شناخت ؟ ولی به نظر من وقتی به چیزی یا موردی شک داریم چرا آنچه عالمی را ویران میکند و بقول حضرتتان با رسیدن این ماه احساس قریبی دارید ، بجای رشک بر دیگران بر راه آنها باشیم و اگر شک به یقین حاصل شد که فبها و اگر نه هنوز چیزی را از دست نداده اید .

در خصوص پاراگراف آخر هم خدا بیامرزه شیخ رجبعلی خیاط ، رهروی بنام کل احمد قمی داشت که زیارت آن خدا بیامرز هم در زمان حیاطشان هم با برکت بود و هم نعمتی که نصیبم شد .

سلام
متوجه سطر اول کامنت شما نشدم
اگر میتوانستم را ه نشان داده شده را طی کنم به امید آنکه اگر درست نبود چیزی از دست نداده ام که دیگر مشکلی نبود

همطاف یلنیز جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 23:03 http://forushgaheman-shoma.blogsky.com/

سلام سلام
متوجه دغدغه شما نشدم!
من یه زن مسلمانم و ایدئولوژی از نظر من همان بایدها و نبایدهای شرعی دینم است. خوو اونم با الگوپذیری ائمه اطهار برایم روشن شده. حالا دستورات را انجام بدهم یا ندهم خللی در پذیرش ایدئولوژی ام ندارد.
تا حالا با خود فکر کرده اید چرا دو دو تا می شود چهار؟
ادعایی برای باور اعتقاداتم ندارم منتهی برناباوری اعتقاداتم هم اصراری ندارم.
به قول استاد شما، نشانه سالک راه رفتن است وکسی که دایم در یک حال باشد از راه دور افتاده است. خداییش کدام یک از ما در این سی چهل ساله عمر بویژه در این دوران! ( انقلاب و جنگ و ...) در یه حال باقی ماندیم؟!
و
ط ن ب رو با اطمینان و یقین بدهید به خودم راحت

سلام
بله همیشه به این فکر کرده ام که چرا دودوتا می شود 4 تا و نمیشود سه تا یا 5 تا همه بحث من هم همین است یقین اینکه دو دو تا می شود 4 تا با پذیرش بی چون و چرای ان دو امر کاملا متفاوت است آنکه بی چون و چرا می پذیرد خوشبخت تر است اما شاید اشتباه یاد گرفته باشد اما آنکه با اعداد درگیر می شود تا بپذیرد بدبخت است چون شاید همه عمرش به همین محاسبات تلف شود اما به نظر من به صلاح نزدیکتر است.خود من عمرم به محاسبه بی نتیجه گذشت

شنگین کلک جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 20:55

سلام
خوب من سعی می کنم دیگه کمتر از این مدل غبطه ها بخورم . ماجرایش هم این است که خیلی سال قبل درمحلی کارمی کردم که ظهرها نماز جماعت در نمازخانه برگزارمی شد و البته یک جورهایی هم شرکت کارکنان در نمازجماعت و مراسم قبل و بعدش اجباری بود . بگذریم . بعداز نماز بسته به مناسبت هایی مداحی یا نوحه سرایی یا سخنرانی هم بود . و همیشه یکی از کارمندان البته بهتره بنویسم رئیسان آن سازمان هم بود که گرچه من چندان ازایشان شناختی نداشتم اما وقتی حال او را در این نوع مراسم می دیدیم بسیار غبطه می خوردم و به حال خودم افسوس . آنقدر که ایشان اشک می ریخت و درحالت روحانی خاصی غوطه ورمیشد . بگذریم سالها گذشت و من دیگر درآن سازمان نبودم روزی برحسب اتفاق تلویزیون داشت درمورد اختلاس و کلاهبرداری های انجام شده در کشور صحبت می کرد و فیلم کوتاهی پخش شد از جلسه دادگاه جناب جزایری که ناگهان دیدم متهم ردیف پشتی همان شخصی بود که ما آن سالها به ایمان و رفتار و خلوصش غبطه می خوردیم و نشسته بود آن پشت و یحتمل به ریش نداشته همه ماهم قهقه می زد . حال این غبطه خوردن شما نا خود آگاه مرا به یاد آن ماجرا انداخت .
بعضی انسان ها با یقینی فطری ایمانی قوی و مستحکم دارند و بدون توجه به دیگران مشغول اعمال خویشند اما بعضی نیز ظاهر دینداری را برای فریفتن دیگران بر می گزینند و اکثر غبطه خوردن ها به همین ظواهر تو خالیست والا آنان که با خلوص نیت عبادت می کنند کمتر حالاتشان در معرض دید دیگران قرار می گیرد . بگذریم و اما درخصوص پذیرش محض یک ایدئولوژی این حالتیست که من نیز به آن دچارم و این شک و تحقیق و سرگردانی همواره هست و گاه موجب ناراحتی می شود و گاهی هم خود باعث رسیدن به یقین هایی بوده است . اما گذشته از اصل ایدئولوژی عموماً در مذاهب شاهد اعمالی هستیم که به شدت فلسفی هستند و وقتی درآنها دقت کنی می بینی که هر عملی نمادیست از روابط خالق و مخلوق و البته شاید هدف ازقراردادن این اعمال به نمایش گذاشتن همان نماد ها وتذکرشان به انسان باشد . امید که با کمیابان این روزگار محشورباشید و یقین ایشان بر یقین شما نیز بیفزاید .

سلام
من کمتر منظورم ریاکاران بود بیشتر به کسانی که کورکورانه راهی که نشانشان داده اند طی می کنند و کسانی که در پی چرایی هر چیز هستند و دایم درگیر شک و آخر کسانی که از وجود لایزال الهی ؛انرژی و راهنمایی می گیرند اشاره داشتم

ناهید جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 20:36

نظر حافظ این بود :

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن...

درود بر حافظ

nazanin.54 جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 18:33

راه من از تو جداست ، ره خود گیر و برو ...
شک به ایمان می گفت ...
و دگر بار به ایمان خودش شک می کرد
و در آن وادی پر شیب و فراز
خود یقین داشت که آبستن ایمان باشد
و چه زیبا دردیست که از آبستن شک ، نور ایمان زاید
و چه فرخنده یقینیست که در بستر شک آرامد
تا همه تردیدت ، ذوب ایمان و یقینت گردد
و یقین کن که اگر شک به دلت راه نیافت ...
تو به ایمان نرسیدی ، به یقین
پس به شک ایمان کن ، و به ایمان تردید ، و به شک بال بده
تا پراند روحت بر سر قله ایی از جنس یقین ، و به باور برسی
گر پر از شک و یقینی نهراس
و به این عالِم باش که خداوند علیم
از تو خواهد که به خود باز آیی و پس از رجعت خود به یقین شک نکنی

سلام
خیلى عالى بود ممنون

sara جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 17:00

سلام...

پست را خواندم و....آمدم که کامنتی بنویسم...به فکر فرو رفتم که چه بنویسم.......
و اینقدر فکر و حرف و سخن و اندیشه به ذهنم آمد که... نفهمیدم زمان چطور طی شد...
اما دست اخر تنها به سکوت بسنده می کنم...... و سپاس از شما

سلام
کاش شمه اى از ان افکار را برایمان می نوشتید

ناهید جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 13:58

سلام
نوشتید : "من با رسیدن این ماه بی قرار می شوم "، خوشا به سعادتتان ، مطمئنم که به باور و حضور رسیده اید ، ایکاش ذره ای از بی قراری شما در من بود .
جناب بزرگ شما در مورد ماه رمضان پست زدید ، همین بس که این گنج به رنج خویش یافته اید ،
من هنوز مطلب رو به طور کامل نخوندم ، شاید بعدنا خدمت برسم ، اما بگم که من تا پای از شک خویش بردارم شما منزلها در راه سیرو سلوک پیموده اید .

سلام
شما همیشه مثبت اندیش هستید اما من سر سوزنى به خودم اطمینان ندارم

دادو جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 12:59 http://dado23.blogsky.com

ماه رمضان ، ضیافت عام است ... سفره ی پهن شده ای باندازه ی تمام خانه ها و دلها !! هرکس می تواند بیاید .
ظرف بیاور و برکت ببر ... ظرفِ شکم آورده ای !؟ دل سیر بخور ... ظرفِ چشم آورده ای !؟ دل سیر تماشا کن ... ظرفِ دعا اورده ای !؟ آغوش پر اجابت ببر ... ظرفِ دل آورده ای !؟ خوش به حالت !! میزبان سر سفره ی میزبان باش ...
چه فرق می کند مقلدی باشی و دنبال دسته ای آمده باشی و یا تنها ، لباس فاخر پوشیده باشی یا ساده مثل هر روزی که بوده ای ، فقیر باشی یا غنی !؟
مگر اینکه یکی با خودش مشکل داشته باشد که جایگاهش کجا باشد و همنشین اش چه کسی !؟
ضریب هم دارد ، بیاد دیگران هم باش ...
التماس دعا

سلام
دقیقا مشکل من این است که جایگاهم کجاست وبه کجا میروم راه یا بیراه ؟

مریم جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 12:00

سلام
بله کسانی که سراپا باورند ظاهرا خوشبختند ، اما من مطمئن نیستم این افراد راه رو پیدا کرده باشند . دین و مذهب و باورهای این آدمها موروثیه و حتی یک لحظه به چرایی عقایدشون فکر نکردند و چون بدون شعور و آگاهی به این باورها رسیدند به جای اهمیت دادن به محتوا ، فقط به فرم و ظاهر و شعائر اهمیت می دن .
و چقدر سخته با این افراد هم کلام شدن ! چون اولین خصیصه ی این آدمها جمود و تعصب و تحجره
این آدمها به راحتی به دیگران انگ بی دینی و کفر می زنند و در راه دفاع از عقاید موروثی شون حتی حاضرند خون بریزند !

و اما گروه سوم : منم نمونه هایی از این آدمها رو دیدم آدمهایی که بر قلب و جانشون وحی می شه ، انگار تو وجودشون یک قطب نما دارند برای گم نکردن راه ، این افراد هم خودشون به ارامش و یقین رسیدند و هم به دیگران آرامش می دن ...
شاید بهتر باشه ما هم مثل این گروه برای پیدا کردن راه به دلمون رجوع کنیم
نه رهنما و نه رهنامه و نه ره پیداست
دوگام سوی شمال و دو گام سوی جنوب
مسافری که تویی در شعاع این ظلمت
نگاه می کنی و فرصتت هبوب و هباست
سزای همچو تویی چیست غیر در ماندن؟
به هر که بود و
به هر جا که بود و
هر چه که بود
رجوع کردی ،
الّا دلت که قطب نماست !
"شفیعی کدکنی"

سلام
همیشه فکر کرده ام نماز خواندن وروضه گرفتن به صرف انکه همه همیشه انجام دادند نه از روى تفکر مثل ان أعراب جاهلیت میشود که گفتند ما پدرانمان را بر ایینى دیدیم و راهشان را ادامه دادیم

یادخاطرات جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 11:52

سلام

مرحوم علامه طباطبائى می گوید.....همه چیز بر محور یقین به خداوند سبحان و محو کردن اسباب جهان تکوین از استقلال در تاثیر دور مى زند، بنابراین هر قدر اعتقاد و ایمان انسان به قدرت مطلقه الهیه بیشتر گردد اشیاء جهان به همان نسبت در برابر او مطیع و منقاد خواهد شد. و این است رمز رابطه یقین و تصرف خارق العاده در عالم آفرینش. به هر حال یقین گاه از دلیل عقلى حاصل مى شود، مثل اینکه دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن یقین به وجود آتش حاصل مى شود، در حالى که آتش را ندیده ایم، این را علم الیقین گویند. گاه نزدیکتر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم، در اینجا یقین محکمتر مى شود و آن را عین الیقین مى نامند. گاه از این هم نزدیکتر مى رویم و در مجاورت آتش یا داخل آتش قرار مى گیریم و سوزش آن را با دست خود لمس مى کنیم، مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را حق الیقین مى نامند.

سلام این انواع یقین که در رابطه با دود و اتش مثال زدید مستلزم این نیست که قبلا اتش را با همه حواشی ان تجربه کرده باشیم ؟ تا با دیدن دود متوجه اتش شویم؟ ایراد این است که در این راه دشوار چیزى از دور میبینیم که نمیدانیم أب است یا سراب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد