همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

ﭼﺮﺍ سوالهایی می کنیم که ...؟!

این نوشته هم مانند نوشته ی پیشین بی نام و نشان است، اما چون همه ی ما به نوعی در معرض این نوع سوالات قرار گرفته و آزرده خاطر و غمگین شده ایم، به جهت همذات پنداری با نویسنده، این مطلب را در همساده ها درج می کنیم.

 


ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺮﺳﺶ ﻧﺎﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥ ﯾﮏ ﺁﺷﻨﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ، آﻧﻘﺪﺭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﻨﯽ .... ﺭﺍﺳﺘﯽ ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ ....

ﭼﺮﺍ ﻣﺜﻼ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ : ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺟﻮﺵ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟... ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻻﻏﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﺭﻧﮕﺖ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﯾﺪﻩ ؟؟؟

... ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ..... ﻭ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﭙﺮﺳﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺮﺍ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻧﺸﺪﯼ؟ ﭼﺮﺍ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ این همه ﭼﺎﻕ ﺍﺳﺖ؟ ﭼﺮﺍ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺍﺳﺖ ...ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻗﺪﯾﻤﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ؟

ﭼﺮﺍ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﮐﻨﯿﻢ ...

ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺧﺮﯾﺪﯼ ﺍﺵ .... ﯾﺎ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ.. ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻧﮓ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ .. ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺗﺮﻡ .... ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﻗﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺪﻣﺖ ....

ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ... ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ...... ﺑﻪ ﻟﮑﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﺑﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ... ﺑﻪ ﻻﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭼﺮﺑﯽ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ .... ﯾﺎ ﺑﻪ ﭼﯿﻦ ﻭ ﭼﺮﻭﮎ ﻫﺎﯼ ﺻﻮﺭﺗﺶ ....ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ، ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺷﻮﺩ: ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ .....ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ... ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭ ﯾﺎ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﯽ بی شماﺭ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ ﻭ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ، آﺷﻨﺎﯾﻤﺎﻥ ﯾﺎ ﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻮﺳﺘﺖ ... ﺍﺯ ﺻﻮﺭﺗﺖ ... ﺍﺯ ﻻﻏﺮﯼ ﺍﺕ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻮﺩی ﭘﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻡ .... ﻭ ﻣﻦ ﭘﺘﮏ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮﯼ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﻭ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﺮ ﺍﺯ اﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺷﻮﯼ، ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ ﺑﻮﺩﻡ! .....

ﺍﺻﻼ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .... مثلا ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﻢ : ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ؟ ﯾﺎ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺪﺕ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯼ؟ ....

 


    

ﭼﺮﺍ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻭ ﺟﻤﻼﺗﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺳﻨﺠﯿﻢ... ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﯼ ﻣﺎ ﺯﺧﻤﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺖ ﺷﻮﺩ .....ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭼﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ...ﭼﺮﺍ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﻼﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ .... ﭼﺮﺍ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ .... ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ......

ﻣﮕﺮ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﻔﺖ ... ﮐﻤﯽ ﺩﺭﻧﮓ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭﻫﺎ ﻭ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﺌﻮﺍﻟﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﻧﯿﺎﺯﺍﺭﯾﻢ .....ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻧﻔﺴﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﺪ.... ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺁﺷﻨﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ...ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ ... ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﺪﻭﻩ ..... ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻟﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺻﻮﺭﺗﺶ ... ﮐﺞ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯾﺶ.... ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ نیندﺍﺯﯾﻢ ....

ﻗﻄﻌﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ...ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﻟﺘﯿﺎﻡ ﺩﻫﺪ .....ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺘﻌﻠﻘﺎﺕ ﻏﺎﯾﺒﺶ ﺭﺍ نگیریم... ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺷﺪ ... ﺍﮔﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﺪ ...ﺧﻮﺩﺵ ﯾﺎ ﻧﺎﻣﺶ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ .... ﮐﻤﯽ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭﻫﺎ ﻭ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﺌﻮﺍﻟﻬﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭ غمگین ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻧﯿﺎﺯﺍﺭﯾﻢ ...

نظرات 14 + ارسال نظر
علی امین زاده سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 17:19 http://www.pocket-encyclopedia.com

یاد یکی از فامیلها افتادم. هر وقت مننزل ایشان می روم و برایم میوه و شیرینی و اینها می آورد. بعد از چند دقیقه می پرسد: علی آقا! میوه نخوردید! چرا؟!!؟

این «چرا» رو با آنچنان صلابتی میگه که اگه دکارت هم اونجا باشه کلاً پامیشه میره و اصول فلسلفه اش رو از اول می نویسه تا جواب این «چرا» رو پیدا کنه!

عـبـــد عـا صـی یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 20:27 http://bigonaahaan.blogsky.com/

alireza یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 11:50 http://alirezamohebbi.blogsky.com/

کاری نکنید که جنگ آغاز شود
حال من و تو دوباره ناساز شود
وقتی همه در سینه کبوتر داریم
درب قفس گرگ چرا باز شود

از طرف همساده ها یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 11:17

ممنون و سپاسگزار از شما دوستان عزیز که این پست رو خوندید و نقطه نظرات و تجربیات ارزشمندتون رو در اینجا به مشارکت گذاشتید

SARA شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 22:53

سلام...
همیشه ادم هایی هستند که... باعث ناراحتی ما بشن... یا گفتار یا با کردار ... گاهی از کارشون آگاه هستند ... گاهی هم نه!...
جدا از این که کار این افراد نادرست است ... اما تنها چاره کار ... تمرین دادن خودمان است که ... نسبت به این افراد ... بی خیال شویم... و گرنه خودمان اذیت میشویم ... آنها که چیزیشان نمیشود!

پرنده خاموش شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 16:33 http://www.silentbird.blogsky.com

سلام نمیدونم چرا اینطورین مردم
فقط از دیگران ایراد میگیرن
بنظرم میخام ایرادای خودشون رو بپوشونن

پسندیده شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 16:11 http://kenaaraabaad.blogsky.com/

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
هه هه هه
جالب بود
تابلو بود نویسنده ش خانمه
و خیلی چیزای دیگه
سوالاتش عمدتا برا خانوما بود
یه چندتا هم سوال برا آقایون بزارید من چندتا به ذهنم رسید
البته فک نکنم صرفا سوال مهم باشه
کلا بعضی جملات هستن که روح مخاطب رو خراش میدن
و اصلا جالبه که خیلی از این سوالات استفهام حقیقی نیست
طرف خودش میدونه چی به چیه میخواد یه مفهوم دیگه رو
بیان کنه
البته بعضی موقع ها هم طرف چون براش مهمه و دلش میسوزه سوال میکنه اگرچه طرف ناراحت بشه که نباید بشه
باید خوشحال بشه یه نفر به فکرش
تشکر
خدانگهدار

سارای قصه شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 14:47 http://ghese83.blogsky.com

سلام..
سوال های تاریک و غمگین کننده..
بعضا با حرکات و سکناتی به شدت مزحک و خدا به دور که تا حدی زهر سوال نامربوط را میگیرند اتفاقا و لبخند که نه با عرض معذرت پوزخندی به لبانتان مینشانند..
مثلا آن خانم آشنایی که چه سالی یک بار به خدمتشان برسید چه هفته ای سه بار فرقی نمیکند! حتما شده توی در و موقع کفش پوشیدن آدم رو گیر می اندازند و به حالت پچ پچ(یعنی اینکه خیالت تخت حواسم به حریم خصوصی ت هست) میپرسند "سارا جوووون..پس کی این شیرینی رو به ما میدی عزیزم..حیف تو نیست آخه؟؟"بعد هم وظیفه ی خودشون میدونن که گوشزد کنن همانطور پچ پچکی که "ببین هر چیزی یه سنی داره!"
و مدیونید اگر فکر کنید در این حین توی چشم شما نگاه میکنند..خیر! مشغول ورانداز کردن شما به طرز تابلویی از فرق سر تا نوک پا هستند..

یادخاطرات شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 14:39

سلام

خدا هرچه زودتر سلامتی به اقای ستاریان بزرگوار عطا کند.

بله انسان از درباز خانه کسی داخل نمی شود از روی باز داخل خانه میشود....شکر

ناهید شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 14:02

سلام
با توجه به کامنت مریم عزیز که آقای امیری این طنز رو تو وبلاگشون نوشتند ، اتفاقا منم یک دفعه اسفند 93 همین طنز رو تو وبلاگم نوشتم :http://rahehaghighi.blogfa.com/post/170
منتها با این پی نوشت:
" دید و بازدیدهای عید خیلی خوبه ، ولی انگار در بین رفت و آمدها، بعضی ها فقط دنبال فرصتند که سر از کار دیگرون در بیارند ! گاهی هیچ سپری حتی سپر حرارتی هم نمی تونه در مقابل سوالهای غیر مترقبه ی بعضی آدمهای ( دور از جان) کنجکاو و فضول دوام بیاره !!! "
و عید 94 یکی از خانومای فامیل بهم گیر داد که چرا امسال انقدر لاغر شدی ؟ بهش گفتم خب رژیم می گیرم. بعد گفت آخه خانوادگی لاغر شدید یعنی همه تون رژیم می گیرید ؟
موقع رفتن بهشون گفتم سال خوبی داشته باشید و ممنون که ترازویتان را با خودتون آورده بودید، والا ما از کجا می دونستیم انقدر لاغر شدیم !!!

مریم شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 12:13

اولین بار این مطلب طنز رو تو وبلاگ آقای امیری خوندم:
دختر بچه ای چهار ساله تو تاکسی کنارم نشسته بود داشت آلوچه می خورد
بهش گفتم: بچه جون این قدر آلوچه نخور، واست ضرر داره
دختر بچه گفت: پدربزرگ من ١٣٥سال عمر کرد
گفتم: چون آلوچه نخورد ١٣٥ سال عمر کرد؟
گفت: نخیر چون سرش تو کار خودش بود این همه عمر کرد!

مریم شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 12:09

سلام
اولین روز هفته تون بخیر و شادی.خدا کنه این هفته، برای همه مون هفته ای پر از خیر و برکت و شادی باشه
- برای بعضیها چیزی به اسم "حریم خصوصی" معنا و مفهوم نداره .
این افراد برای رود به زندگی خصوصی مردم، اول چند تا از همین سوالاتی رو که در این پست آمده، مطرح می کنند و در مرحله ی بعد، به خودشون اجازه می دن در نقش یک فرد مشفق و دلسوز ظاهر بشن و شروع به نصیحت مخاطبی بکنند که به زعم اونها، یک آدم بی خیال و الکی خوشه، مدبر و دوراندیش نیست، به خودش و افراد خانواده ش فکر نمی کنه، دَم رو غنیمت می شمره و به فکر آینده نیست.
اگر بگم دلم می خواد سر به تن چنین افرادی نمونه، دروغ گفتم! چون این آدمها از خود ما هستند، یا همسایه اند یا دوست، یا همکار، یا قوم و خویش
مشکل این آدمها اینه که یاد نگرفتند: فضولی موقوف!

یادخاطرات شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 10:08

سلام

این چه بی نام ونشانی است که حرفهایش را بی نشان می زند؟؟
=======
یک شعر تمیز و تازه تحویل بگــــــــــــــــیر!

ازسنگ بیاگــــــدازه تحویل بگـــــــــــــــــیر!

هرکس به توگفت:پشت چشمت ابروست

تو اسم بده؛جنازه تحویل بگــــــــــــــــــــیر...

دادو شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 09:52 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
آزار و اذیتی که شاید بصورت روزانه با آن برخورد داریم ...
انسان ها در این زمینه دو نوع هستند در معرض آزار و یا مصون از آزار ؛ آنها که آزار دیده اند خود دو رفتار از خود نشان می دهند یا تلافی می کنند ، برای اینکه عقده ای شده اند و یا برعکس از دیگرآزاری خوششان نمی آید چون مزه اش را می دانند !! آزار ندیده ها هم دو نوع رفتار نشان می دهند یا آزار نمی کنند چون آرام و مودب تربیت شده اند و یا بخاطر لوس بودن و از سر خود شیرینی و یا نفهمی دیگران آزاری را دوست دارند !!
و اما نتیجه ی بازخوردی این رفتار این است که با این رفتار فرد اطرافش را خالی می کند و به موجودی تنها تبدیل می شود و در صورتی که این صفت در او نباشد دیگران می آیند تا در آرامش او شریک باشند...
همیشه در کنار رقابت یک رفتار ناشایست دیده می شود که بنوعی زیرمجموعه تخریب است ، فرد با تخریب دیگری می خواهد کمبود خود در رقابت را جبران نماید !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد