همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

چی بخریم؟ از کی و از کجا بخریم؟

1- معرفی کاسبهای با انصاف:


 من امروز می خوام چند تا از کاسب های با انصاف شهرمون (اراک) رو به شما معرفی کنم تا اگه یک روزی گذر شما به شهر ما افتاد و خواستید برنج و چایی و شامپو و رنگ مو بخرید، بدونید از کی و از کجا برید که سرتون کلاه نذارند

حاج آقا عزیزی: تو گذر اول بازار، سمت راست، تو اولین کاروانسرا یک حجره دارند. (درست وسط کاروانسرا، سمت چپ، آخه تو اون کاروانسرا یک آقای عزیزی دیگه هم هست، این حاج آقا عزیزی که من می گم یک شاگرد پیر داره به اسم ممد آقا...البته اون آقای عزیزی هم مرد خوبیه) حاج آقا عزیزی تو حجره ش برنج و چای و عسل و زعفران و کشک و ... می فروشه، جنسهاشو هم عمده فروشی می کنه و هم خرده فروشی. اخلاق و رفتارش خیلی خوبه و قیمتهاش مناسبه. به ما نسیه هم می ده و اگه ما سفارش شما رو بکنیم به شما هم نسیه می ده... خواهرشوهرم می گه خدا به خاطر امثال حاج آقا عزیزی به ما آدمها رحم می کنه وگرنه دنیا باید کن فیکون می شد! (از این حرف خواهرشوهرم باید بفهمید این آقا، چقدر آدم خوبیه) وقار و متانت و آرامشی که در رفتار حاج آقا عزیزی هست، مشتری رو وادار می کنه بهش احترام بذاره و به او اعتماد کنه.

برادران قاسمخانی: مغازه شون تو بازارچه سهام سلطانه (بازارچه سهام سلطان، بین خیابون امام و باغ ملّیه ...باغ ملی شهر ما هم که شهرت جهانی داره و از هر کی سراغشو بگیرید صافی شما رو می بره اونجا). برادران قاسمخانی مواد شوینده و آرایشی می فروشند، اجناسشون رو ارزونتر از قیمت روی کالا می دن اما با وجود ارزون فروشی، مدتیه کار و کاسبی شون کساد شده، قدیما  از شدت شلوغی تو مغازه شون راه و جا نبود. هر دو برادر خیلی خوش اخلاق و خوش برخوردند، به خصوص برادر بزرگه.(آقای قاسمخانی بزرگ تا همسر منو می بینه می گه: حاجی خیلی گلی! حاجی خیلی مخلصیم!)

آقای هدایتی: تو بازار، گذر چهارم مغازه ی عطاری دارند، آقای هدایتی باسواد و با معلوماتند و مرتب و منظم. قدیما دو تا وبلاگ داشتند که تو یکیش عکسهایی از شهرمون رو می ذاشتند و وبلاگ دیگه شون مرتبط با شغلشون بود.(خودمم نمی دونم این وسط چرا یک گریزی به وبلاگهاشون زدم!)  اولی نمی دونم چی شد که به فنا رفت! اما دومی رو هنوز دارند (ادویه جات ارگانیک) ...همیشه یک صف طویلی از مشتری جلوی مغازه شون دیده می شه،  ادویه های خوب و معطرشون، خواهان زیاد داره، حتی دیدم مشتری تهرانی دارند.

 آقای سعید پیری: یک دهنه مغازه ی بزرگ تو خیابون امام کنار مدرسه ی صمصامی دارند، همسرم از اونجا حبوبات و لیمو عمانی می خره و آقای پیری رو به خاطر متانت و وقارش  دوست داره .

(کاسبهای با انصاف زیادند اما من نمی خوام با قطار کردن اسم این کاسبها باعث ملال و خستگی شما بشم.)

... خب! من مشکل خرید شما تو شهرمون رو حل کردم! برنج و چای و زعفران و عسل و کشک رو از حاج آقا عزیزی بخرید، حبوبات و لیمو عمانی رو از آقای پیری، ادویه جات رو از آقای هدایتی، مواد شوینده و آرایشی رو هم از آقای قاسمخانی. می مونه گوشت! گوشت رو خودتون تنها نمی تونید بخرید و باید با همسرم برید قصابی! چون حتی همین سعید قصاب که تو بازارچه ی محل ما قصابی داره و خیلی هم آدم خوبیه، اگه بتونه سر مشتریهاش یک کلاه گنده می ذاره! همسرم می گه سعید گوشت رو طوری به مشتری نشون می ده که روی لُخم و خالص گوشت به طرف مشتری باشه و چربیهاش به طرف خودش! اما همسر من این حقّه ی سعید رو کشف کرده و نمی ذاره سعید با این ترفند سرش کلاه بذاره!


2- معرفی رستوران خوب:


اگه می خواید وقتی ما به شهراتون میایم سر شما آوار نشیم، لطفا اسم یک یا چند تا از رستورانهای خوب شهرتون رو برامون بنویسید. امروز من زنگ زدم به تالار ایرانیان که چلو گوشت و چلو مرغش معرکه ست و ازشون سوال کردم تالار شما رستوران هم داره؟ که متاسفانه جوابشون منفی بود. ازشون خواستم چند تا رستوران خوب رو معرفی کنند که لطف کردند و این سه تا رستوران رو معرفی کردند: رستوران پارس(دروازه تهران)- رستوران هتل زاگرس(خیابان شهید شیرودی، بلوار قدوسی) و رستوران لوکس نقره ای (خیابون امام)

اینکه من زنگ زدم از یک تالار آدرس چند تا رستوران خوب شهرمون رو پرسیدم نشون می ده ما اهل رستوران رفتن نیستیم! کار درست اینه که من چند تا رستوران به شما معرفی کنم که هم غذاش خوب و باکیفیت باشه و هم قیمتهاش مناسب باشه. دیشب که از پسرم در باره ی این رستورانها سوال کردم گفت پارس و زاگرس غذاهاشون گرونه و از سومی خبر ندارم.(اینجا و اینجا هم می تونید اسم چند تا رستوران خوب رو ببینید.)

... یادش بخیر یک سال بچه های مدرسه رو بردیم تهران برای دیدن کاخهای شاه، شب خسته و گرسنه رسیدیم تهران، اما به هر رستورانی مراجعه می کردیم می گفتند به اندازه ی مسافرهای سه تا اتوبوس شام نداریم! برای همین تصمیم گرفتیم از همدیگه جدا بشیم و هر کدوم بریم یک رستوران...بعد که همدیگه رو دیدیم، فهمیدیم هر سه رستوران غذاش عالی بوده، حالا نمی دونم این از شانس خوب ما بود یا اینکه همه ی رستورانهای تهران اینقدر غذاشون خوب و باکیفیته! (نپرسید کدوم خیابون و کدوم رستوران  رفتید که اصلا یادم نمیاد! )


3- سوغاتی:


http://s6.picofile.com/file/8225583568/0011.jpg


یکی از سوغاتی های شهر ما فَتیره. ما فتیر رو از یک آقای رشتی می خریم (شَمّ اقتصادی رو حال می کنید؟ این آقا از رشت آمده، سوغاتی شهر ما رو درست می کنه) اسم مغازه ش "کلوچه داغ شماله" آدرسش باغ ملی- جنب سینما عصر جدید(پشت ساختمون شهرداری قدیم) تو خیابون آسیاب خرابه هم دو تا فتیرفروشی تنوری هست که فتیرای اونا هم خوبه...سوغاتی های دیگه ی شهر ما رو می تونید از بازار بخرید (باسلق و ترخینه و کشمش و شیره انگور و صابون سفید و ...) فقط یادتون باشه تو بازار قیمتها مقطوع نیست و باید چک و چونه بزنید و تخفیف بگیرید! فروشنده های بازار به این روش عادت کردند. یک بار من از یک چرخی تو بازار خرید کردم و بدون تخفیف گرفتن، قیمت جنس رو که 5 تومن بود بهش دادم. داشتم می رفتم که فروشنده صدام کرد و هزار تومن بهم پس داد و گفت خانم چرا چَکّش نکردی؟ گفتم از بس از پاساژها خرید کردم و فروشنده ها گفتند قیمت مقطوعه، چَکّش کردن یادم رفته!

...ببم جانها من اگه به جای شما بودم به جای اینکه از تو بازار باسلق و ترخینه و ...بخرم، صافی می رفتم تو طلافروشی ها و طلای 24 عیار می خریدم!(آقایون برای همسر بانوهاشون بخرند)

خب حالا نوبت شماست! اگه براتون امکان داره بنویسید سوغاتی شهر شما چیه و ما باید این سوغاتی ها رو از کجا بخریم؟ (آقای عباسی  چند سال پیش یک عسل فروش خوب و مطمئن رو در اردبیل به من معرفی کردند و ما خانوادگی ریختیم روی سرش و کلی ازش عسل خریدیم!حیف که آقای عباسی ساکن تهران هستند و ما نتونستیم روی سرشون آوار بشیم!)


پی نوشت:


-  یک اتفاق خوب تو بازارچه ی محل مون، باعث شکستن قیمتها شده! مدتی پیش یکی از فروشنده ها  به اسم مجید یک مغازه  زد به اسم ارزانفروشی حمیدی و اعلام کرد اجناسشو زیر قیمت بازار و به قیمت عمده فروشی عرضه می کنه. اولش فروشنده های بازارچه صداشون در آمد که این کار درست نیست و ...اما وقتی دیدند مجید به حرفشون گوش نمی ده، اونا هم مجبور شدند قیمت اجناسشون رو پایین بیارن. الان فروشنده ها دست به یکی کردند و قرار گذاشتند قیمتها رو اینقدر پایین بیارن تا روی مجید کم بشه! همسرم به مجید و فروشنده ها می گه همین روزاست که همه تون ورشکست بشید و سر از زندان در بیارید!

فعلا که تو بازارچه سر این رو کم کنی ها، دنیا به کام مشتری هاست.(البته به مشتری هایی که نسیه خرید می کنند ارزون نمی فروشند!)

- خب این روی خوب و مثبت ماجرا بود! چون اجناس مجید تو مغازه جا نمی شه، تا وسط بازارچه جنس چیده! فروشنده ها هم در اعتراض به مجید مقابله به مثل کردند و نصف جنسهاشونو از تو مغازه آوردند تو بازارچه و به اندازه ی یک راه گربه برای عبور و مرور مشتریها راه و جا گذاشتند! اگه این بازارچه تو مرکز شهر و تو دید بود تا الان صد باره همه شون جریمه شده بودند.

- می دونم که این پست طولانی شد شانس آوردید از پریروز شروع به نوشتن کردم، اگه از یک ماه پیش شروع می کردم، الان باید کتاب می خوندید.


*****

http://s3.picofile.com/file/8225581034/000000.jpg
غزل چگونه بگویم ز قطعه های تنت؟!
که بیت بیت ِ تو از پیکــرت جدا شده است
 چه سرگذشتِ غریبی گذشت از سَرِ تو!
چگونه تاخت که سرتا سرت جدا شده است؟

"عـارفه دهــقانی"


ایام اربعین حسینی(ع) رو خدمت شما دوستان عزیزم تسلیت می گم ...عزاداریهاتون قبول و التماس دعا

نظرات 19 + ارسال نظر
آسمان آبی چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 18:51

سلام عرض میکنم و عیدتون مبارک باشه انشاالله.

سلام ممنون همه ی اعیاد پیش رو بر شما هم مبارک...سلامت و تندرست باشید

محفوظ سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 11:25

سلام نوشته های قبل راهم خوندم کلی لذت بردم :

سلام ...چه خوب

kamangir شنبه 14 آذر 1394 ساعت 01:50 http://ranandegan.blogsky.com

سلام
پست جالبی بود و از همسرم میخوام که جواب مریم بانو را بدهند چرا که من اصلا اهل خرید نیستم و هرچی ببینم برام فرقی نمیکنه

سلام
یک مهندسی می گفت شهرها زنده اند و مردم با شهرهاشون ارتباطی صمیمانه دارند اما اینطور که معلومه جناب مهندس اشتباه می کردند و مردم آنچنان که باید و شاید با شهرهاشون ارتباط برقرار نکردند!

شنگین کلک جمعه 13 آذر 1394 ساعت 16:16

سلام
چه پست جالبی نوشتید
این برادران قاسمخانی من را به یاد برادران شفیعی انداخت که تشابهات زیادی با توصسف شما از برادران قاسمخانی داشتند
البته نوشتم داشتند چون برادر بزرگه چند سالیست که به رحمت خدا رفته . خداوند رحمت کند همه کسبه خوب و با انصاف وخوش اخلاق را .
واما جالب این هست که من تا هفته قبل اصلا به شناخت رستوران خوب فکر نکرده بود تا اینکه یکی از دوستان تماس گرفت و آدرس یک رستوران خوب را پرسید و همین شد که چند روزیست یافتن چند رستوران خوب در شهرمان فکر من را هم به خودش مشغول کرده بود و حالا دیدم شما هم دراین خصوص مطلب نوشتید . اما وقتی فکر می کنم می بینم نه اینکه خیلی وقته دیگه از دوران رستوران رفتنمون گذشته دیگه کمتر جایی را میشناسیم مگر اینکه نزدیک یا در مسیر گذرباشه
تازه هر وقت هم دوستان از شهرهای دیگه تشریف بیارن ما اگه بلد هم باشیم آدرس نمیدیدم تا حد اقل به این بهانه روی ماهشون را ببینیم . یکی از اقوام مسن تعریف میکرد قدیمها
یک اکبر چلویی بوده که چلوکبابی داشته و هرکی میرفته اونجا
بعد از خوردن غذا اگر نمیرفته بیرون و مینشسته سر میز بازهم براش کباب می بردند تا سیربشه البته سیخ های اضافی را مجانی می دادند . و ایشون میگفت اون زمان شاگرد یک کارگاهی بوده و ماهی یک بار که میرفته اونجا اکبر چلویی خودش یک سیخ هم اضافه براش میگذاشته . خداییش وقتی فکر میکنم می بینم هرچه به قدیم تر هابر میگردیم مردم بیشتر باهم مهربان بودند و بقیه را هم از خودشان می دانستند اما این روزها انگار که بیشر مردم دیگران را دشمنان خود می دانند و قبل از هرچیز در هر برخورد با ناشناسی به فکر این هستند که از اون طرف گزندی بهشون نرسه تا اینکه
خدایی نکرده محبتی ازخودشون بروز کنه . چرا اینطور شده یعنی ممکنه به خاطر زیاد شدن آمار کلاهبرداری ها و جنایت ها باشه و چشم ترس شدن مردم . نمیدونم اما به هرحال همیشه خواندن اخبار بد جراید و دیدن و شنیدن این مطالب از
شبکه های و رسانه ها برام آزاردهنده بوده و هست تازه نصف بیشترش هم مربوط به جاهایی میشه که هیچ رابطه نزدیکی هم باما نداره . ببخشید پرچانگی شد

سلام
- ممنون جناب شنگ می گم انگار باید پستها رو چهار روز در میون بزنیم چون نطق دوستان روز چهارم باز می شه
- من خیلی وقته به رستوران خوب فکر می کنم و بعد از مدتها فکر کردن به این نتیجه رسیدم که رستورانهای خوب خیلی گرونند و رستورانهای ارزون غذاشون به درد نمی خوره
-شما که خیلی بامحبت و مهمون نوازید و لطفتون همه جوره شامل حال ما شده
- جریان اکبرچلویی خیلی جالب بود خوش به حال قدیمیها که بدون عذاب وجدان این همه می ریختند تو خندق بلا! ما که باید دائما در حال کالری شماری باشیم و همون چند تا لقمه ای رو هم که می دیم پایین کوفتمون می شه برای همین اگه اکبر چلویی هم بود همون پرس اول از جلومون اضافه می آمد
- جناب شنگ می گن مال باید مدام در گردش باشه تا برکت کنه. آقای شهبازی در گنج حضور این قانون رو اینطور توضیح می ده:
قانون گردش: از همه نعمت و ها و امکانات باید استفاده کنید تا آنها در گردش باشند و برکت بیشتری دهند. این قانون دو زیر مجموعه دارد:
از هر چیزی هر چه بیشتر استفاده کنید بیشتر می شود.
از هر چیزی که استفاده نکنید از شما دور می شود و از بین می رود.
قدیمیها بخشنده و سخاوتمند بودند برای همین خدا به مالشون برکت می داد الان مردم فکر می کنند با بذل و بخشش مالشون کم می شه واسه همین دو دستی چسبیدند به اموالشون و نتیجه ش این شده که می بینیم
-دستتون درد نکنه خیلی خیلی زحمت کشیدید

امیری جمعه 13 آذر 1394 ساعت 09:54

.....
سلام
سلام
به این میگن پست سهل و ممتنع
خیلی جالب بود و اگه بخواهم نظر بنویسم کلی حرف برای گفتن دارم ...حالا بعضیاش را مینویسم تا اونجایی که حوصله یاری کنه
اولا مطلبتون خیلی خیلی دل نشین بود مثل همه نوشته های دیگه ای که از شما خوندم قبلنا
دو دیگر این که رفته بودیم مثلا شمال - جایی بین پل سفید و ساری و سمنان - یه جای کمتر معروف در دل کوههای شمال بنام محمد آباد (که فریم هم بهش میگن ) و یه روستایی بنام تلاوک (که تلوک هم بهش میگن )و پدر عروسم اونجا یه خانه روستایی دارن و پاتوق ماست وقتی میتونیم از سروصدای شهر فرار کنیم .
برای دوسه روز برنامه داشتیم که متاسفانه ایشون که قبلا هم سابقه بیماری قلبی داشتند حالشون بد شد و نصفه شب پنجشنبه مجبور شدم بیارمشون تهران ویکسره بیمارستان قلب و بستری برای انژیو و تو فاصله بین مراحل بستری پست شمارا با موبایل خوندم و خستگی از تنم دررفت ولی نشد کامنت بنویسم تا امروز
در مورد شهرم و کاسباش و ....اگه مناسب بدونید در یه پست بنویسم
در مورد اراک هم گفتنی زیاد دارم ده ها بار اراک اومدم و رد شدم و حتی اتراق کرده ام باغملی و بازار و ...را دیده ام نون فطیر هم مرتب خاله عروسم که اراک زندگی می کنن لطف فرمودند..
پدر بزرگ عروسم وقتی میان اراک برای دیدار بستگانشان از یک عطاری معروف برای همه انواع ادویه جات سوغاتی میارند و بوفور و البته برای ما که خودمون دوستی مثل آقای سامع داریم که مخ عطاریجات شهرضا هستند - برادرحاج مهدی و پدر بزرگوارشون - تقریبااز هز دو سو تدارک میشیم از عطاری جات ...مطلب منحرف شد برگردم
من اگر برای اقامت بیام اراک حتما دیدار با خانواده محترم شما و همسر محترمتان و اقا احسان و آقا محسن خواهم آمد - شک نکنید و خودتون را برای پذیرایی مختصر آماده کنید - و صد البته با خانمم خواهم آمد و ایشون هم نادیده مهرشما به دلشون نشسته و همیشه ذکر خیر شما را دارند ..
شما هم اگه تهران تشریف آوردید دنبال رستوران و چلوکبابی رفتاری و غیره نگردید خانم بنده و البته خود حقیر با کمال میل در خدمتیم و قول میدم غذای ایشون از صد تا رستوران معروف بهتر باشه و اگه تعریف از خود نباشه کباب کوبیده بنده هم بدک نیست ...
و اگه شهرضا هم خواستید تشریف ببرید هکذا...خانه کوچکی درایم که خالیه و منتظر صاحب خانه هایی مثل شما و سایر دوستان ...
خوب بسه طولانی شد
به قول معروف چشم کور و اینهمممممه اشک

سلام
خوبید؟ خانواده ی محترم خوبند؟
- حال پدر عروس خانمتون چطوره؟ ان شاءالله که حالشون بهتر باشه
- یادمه یک بار نوشتید اراکی ها برای شما دو نفر، چند کیلو فتیرمی فرستند طوری که می مونید با این فتیرها چه کار کنید من یادم رفت بهتون بگم می تونید بذاریدش تو فریزر و هر وقت خواستید تو مایکروفر گرمش کنید.
-کاش از پدربزرگ عروستون بپرسید از کجا ادویه می گیرند قبلا که آقای مقیمی خدابیامرز زنده بود ما از اونجا می گرفتیم.
- خوش به حالتون که دسترسی به عطاری حاج آقا سامع دارید پس شما از بابت ادویه همه جوره تامینید
- قدمتون روی چشم هم شما و هم خانمتون هر دو بزرگوارید و دوست داشتنی
- ببم جان مثل اینکه شما باور نمی کنید کامی اصلا اهل سفر نیست و امکان نداره از خونه بیرون بیاد بنابراین داغ دستپخت خوب خانمتون و همینطور کباب کوبیده ی شما می مونه روی دل ما (یکی از چیزایی که من خیلی دوست دارم درست کردنشو یاد بگیرم همین کباب کوبیده ست منتها یک بار درست کردم و وارفت و دیگه جرات نمی کنم امتحان کنم)
- ممنون از لطفتون ان شاءالله همیشه شاد و سلامت باشید ممنون که زحمت کشیدید و این همه نوشتید در حالی که می دونم حوصله ی کامنت گذاشتن ندارید

کاوسی جمعه 13 آذر 1394 ساعت 00:51 http://mighat61.blogfa.com

سلام
وقتی از طرف گلپایگان و خمین هم به طرف اراک میایی، به اولین میدون که رسیدی همون جا اتراق کن. میدون بزرگیه. ناهارتو بخور و الفرار. خودتو توی شهر دراندر دشت اراک گیر نینداز. چهار قدم دیگه بری رسیدی همدان

سلام راستی شما چرا سفرنامه ننوشتید ؟ من خیلی دوست داشتم بدونم شما همدان رو چطور دیدید؟ ما بچه های مدرسه رو چند بار واسه اردو بردیم همدان، به نظر من مهمترین جاذبه ی گردشگری همدان غار علیصدره.

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 19:47 http://rahi-2bare.blogsky.com/

سلامی مجدد
یاد عمو میم سین بخیر. بااجازه سیزده به خودم رسید
و اما بعد
برای خرید و معرفی پاساژ در مشهد، خوو مریم بانو بستگی به نوع نیاز و کالایی موردنظرتان دارد. مثلا معمولا برای خرید کفش یکی از بازارها، خیابان دانشگاه است و دیگری چهارراه راه آهن. برای پالتو مانتو کاپشن می توانید تنوع جنس را در بازار جنت، ببینید منتهی شنیده ها حاکیست بازارهای میدان 17شهریور از لحاظ قیمت مناسبترند. برای پوشاک و تونیک، گشت در خیابان راهنمایی یا پاساژ بهبودی سجاد بد نیست هم قیمت مناسب دارد هم چندبرابر قیمت! شبیه چهارراه آزادشهر و بلوار معلم... منتهی به مسافران و زوار بازارهای سپاد، انتهای خیام شمالی پیشنهاد می شود چندسری بازار و مرکز فروش پارکینگ دار و دارای امکانات رفاهی دیگر. الماس شرق هم آنجاست. آنجا همه چیز هست پوشاک، خوراکی، هدیه و سوغات و حتی بازار روز میوه و گل... یادش بخیر زمان دانشجویی دوستان رو می بردم زیست خاور تقی آباد، خوو آن زمان آنجا با چند طبقه پایین و بالا بزرگترین بازار مدرن بید... راستی هنوز هم با تمام سیتی سنتر ها و پاساژهای سطح شهر بازار رضا برای خرید سنگ فیروزه و سجاده و جانماز و ... مناسب است.هرچند قبلا ما کمتر سراغ آن می رفتیم منتهی این اواخر که دوستان همان نزدیک حرم ساکن بودند و از آنجا خرید کردند. راضی بودند هم قیمت هم کیفیت (پیراهن مردانه خریده بودند و زرشک و ...)
و رستوران تعاون رو نشنیده بیدم! در جستجو یه تعاون در دریادل یافتم...اگر اشتباه نکنم شرق مشهد هست و همطاف کمتر با آن نواحی آشناست. اگر گذرتان فلکه تلویزیون افتاد مرکزرفاهی دانشگاه هم برای سفارش غذا خوب است. قیمت مناسب و کیفیت خوب (البته آنجا هم باید قبلا سفارشتان را ثبت کنید)
.
برقرار بمانید و راضی

سلام همطاف بانوی عزیز
بله یادشون بخیر ان شاءالله کاراشون خوب پیش بره خیلی وقته ازشون بی خبریم.
اتفاقا یک بار با بچه های خواهرم رفتیم سمت 17 شهریور، اونا موندند اونجا و خرید کردند ولی من و احسان و محسن ازشون جدا شدیم و رفتیم بازار رضا
پس اینطور که شما نوشتید:
کفش: خیابان دانشگاه - چهار راه راه آهن
پالتو - مانتو - کاپشن: بازار جنت - 17 شهریور
پوشاک و تونیک: پوشاک راهنمایی- پاشاژ بهبودی سجاد- چهار راه آزاد شهر - بلوار معلم - انتهای خیام شمالی- الماس شرق
رستوران: مرکز رفاهی دانشگاه سمت فلکه تلویزیون
آدرس تعاون رو دارم تو یکی از سر رسیدهامه هر وقت پیداش کردم اینجا می نویسم .
دستتون درد نکنه ببم جان خیلی خیلی زحمت کشیدید

عبدالحسین فاطمی پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 10:16

اما در مورد اردبیل :

اردبیل اولین پایتخت تشیع در جهان اسلام است و با روی کار امدن صفویه که از سادات ذوی العز و الاحترام بودند و تلاش های بی اندازه باعث برچیده شدن سلسله عثمانی ها در ترکیه امروزی شدند و مقدمه وحدت همه شیعیان و تشکیل اولین حکومت شیعی را فراهم کردند .
در تاریخ از اردبیل با عنوان دارالارشاد یاد شده

- قدم زدن در بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی از جمله آثار ثبت شده در سازمان یونسکو شما رو به اعماق تاریخ خواهد برد .
- اگر می خواهید غذای با کیفیت و متبوع و طیب و ارزان میل بفرمایید حتما یک سری به اردبیل بزنید چرا که قطعا عدم تناسب بین کیفیت و حجم غذا با قیمتش شما رو به تعجب وا خواهد داشت .
غذاخوری مدینه منوره / ضیافت/ رستوران تاریخی شاه عباس و دیزی سرای شیخ صفی را از هرکسی بپرسید می شناسند
- اردبیل آمدید عسل را از مغازه های مرکز شهر بگیرید و در بین راه به عسل فروش ها اعتماد نکنید که اصلا انها اهل اردبیل نیستند و عسل های آنها صنعتی است .
- بعید می دانم کسی اردبیل بیاید و نخواهد سری به سرعین بزند در حال حاضر بهترین استخر های آب درمانی سرعین عبارتند از : پهن لو (هتل ارشاد) و ایرانیان و شهر آفتاب
سرعین خواستید غذا بخورید حتما بروید (رستوران عدل مینایی)
- حلوای سیاه و عسل هم جزو بهترین سوغاتی های اردبیل محسوب می شه
برای خرید حلوای سیاه بروید روبروی بقعه شیخ صفی حلواپزی شیخ صفی (پاریاب) یا جنب حمام تاریخی زینال حلواپزی استنکافی را پیدا کنید .
برای خرید عسل مهم اینه که از عسل فروشی های بین راهی خرید نکنید قیمت متوسط عسل هم 15 هزار تومان است و به حرف کسانیکه می گویند این عسل طبیعی است و قیمتش فلان است اعتماد نکنید
- به خانوم های محترم بخصوص توصیه می کنم حتما آش دوغ اردبیل را از دست ندهند چهارراه امام مرکز شهر هست که مملو از مغازه های آش دوغ هست اما من جای شما باشم می روم سه راه دانش (آش دوغ حسین عمو) را پیدا میکنم یا میدان عالی قاپو سراغ (آش سید) را می گیرم .
- برای خرید اجناس ارزان بروید بازار تاریخی قیصریه

کافیه فعلا ...نه؟!

دست شما درد نکنه اطلاعات تبریز و اردبیل مون کامل شد می دونستم که روی شما می تونم حساب کنم
راستی آقای فاطمی من الان در حال خوندن کتاب از پاریز تا پاریس دکتر محمد ابراهیم پاریزی باستانی هستم دکتر باستانی در قسمتی از کتاب نوشته: وقتی معتصم به جلاد خودش دستور می ده که دست بابک خرمدین رو با ضربت شمشیر قطع کنند بابک برای اینکه نمی خواسته جلوی دشمن از خودش ضعف نشون بده می گه: «آسانیا» یعنی اینکه مهم نیست و این نیز بگذرد
نکته ی جالبی که دکتر باستانی به اون اشاره می کنه اینه که با توجه به اینکه بابک خرمدین اهل رستای بذ از دهات اردبیل هست باید به جای اینکه بگه آسانیا می گفته: مهمه یوخدور یا اینکه باید می گفته آسون وار !
و بعد دکتر باستانی نوشته: به این دلیل بابک خرمدین گفت آسانیا زیرا در آن روزگار زبان این نواحی عموما فارسی بوده است !
آقای فاطمی شما از این موضوع مهم خبر داشتید؟ خیلی کنجکاو شدم بدونم چی شده که گویش اردبیلی ها از فارسی به ترکی تغییر یافته
- ممنون برای اینکه حوصله کردید و وقت گذاشتید و امید منو ناامید نکردید
در اسرع وقت از روی کامنت شما و جناب دادو پرینت می گیرم مطمئنم یک روزی این نوشته ها به درد من یا دیگران می خوره دستتون درد نکنه

سهیل پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 09:55 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام ووقت بخیر
من متاسفانه مثل شما اصلا هیچ مغازه ای رو نمیتونم توی مشهد معرفی کنم که ازش چی بگیرند و چی نگیرند . البته اگر خودم بخواهم چیزی بخرم تقریبا خوب میتونم همچنین مغازه هایی پیدا کنم ولی اینکه یادم باشه کی کجاست ؟ نه بلد نیستم
بقیه را هم که همشهری امون توصیف نمودند .

سلام
نخیر! اینجوری نمی شه انگار باید برم سراغ باران عزیز برای اینکه برامون بنویسه برای خرید بهتره به کدوم یک از پاساژهای مشهد مراجعه کنیم!

عبدالحسین فاطمی پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 09:34

سلام
چه پست خوش عطری
الان احساس می کنم در حال پرسه زدن توی بازارچه و گذر های اطارف خونه شما هستم .

من جای شما بودم از هر کدوم از این مغازه ا و مغازه دارها یه عکس هم می ذاشتم

سلام
به به! یکی از کسانی که من چشم امید بهشون داشتم از راه رسید
اتفاقا خودم به این موضوع فکر کردم اما بعد که یادم افتاد برای هر کدوم از این مغازه دارها باید توضیح بدم که عکس رو برای چی و کجا می خوام منصرف شدم

سارا... پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 00:15

سلام مریم بانو جان...

چه پست جالبی بود ... محظوظ شدیم... شاید یک روزی مورد استفاده شد!... اخه این مهربان همسر بنده دوستی در اراک داره که ...تقریبا از همون سال اول ازدواج ...حداقل سالی یکبار میگه ...خوبه بریم اراک دیدن دکتر فلانی!!(یعنی همون دوستش)... اما تاحالا که فقط لفظ بوده...امیدمان به 20 سال بعدی است....شاید عملی شد!

و اما در مورد زادگاه و شهر بنده.... راستش جز یک محدوده کوچیک دور و بر خونه ی خودمون و منزل پدری ... هیچ شناختی از کاسب ها و رستوران ها و ایضا بقیه چیزهاش ندارم!! ماشالا اینقدر گل و گشاد و بزرگه که ... هیچ وقت نمیشه همه جاش را شناخت ... مگر اینکه اصولا دنبال شناخت چیزی (مثلا رستوران ) باشی ...
باورم اینه که 99 و نیم درصد از کاسب هاش بی انصافند و غیرقابل اطمینان... رستوران خوب و ارزون هم حداقل طرف های خودمون نمیشناسم.... خوب هاش میشه گفت نسبتا گرون هستند....مثلا چلوکباب رفتاری یا نایب که از قدیمی ها هستند....
خلاصه که ...شما تشریف آورید تهران ...یکراست بیایید منزل ما ...اینجا هر 4 نفرمون از حضور هر مهمانی ( قدیمی و جدید) ... واقعا و از ته دل خوشحال میشیم...

سلام سارا بانوی عزیز خوبید؟
هدف من از نوشتن این پست همین بود که شاید یک روزی نظرات این پست مورد استفاده ی دوستان قرار بگیره اما اون چیزی که فکر می کردم نشد
ببم جان یواشکی اسم این دکتر رو برام می نوشتید شاید دوست و آشنا از کار درآمدیم
- من دوست داشتم شما از اصفهان بنویسید به عنوان مثال من مطمئنم شما می دونید بهترین گز اصفهان رو از کجا می شه خرید
- ممنون از دعوتتون حیف که کامی رو نمی شه از کنج خونه تکون داد

همطاف یلنیز چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 07:38 http://rahi-2bare.blogsky.com/

سلام سلام
.
با توجه به این هشدار "اگه می خواید وقتی ما به شهراتون میایم سر شما آوار نشیم، لطفا اسم یک یا چند تا از رستورانهای خوب شهرتون رو برامون بنویسید." یعنی یعنی اگر گذرمان آنجا افتاد برویم رستوران برای ناهار!؟ (راستیاتش در همین سفر قم یه برنامه یه روزه برای اراک گذاشته بودم که صبح زود بیایم و غروب برگردم و ... منتهی قسمت نشد)
و "یادتون باشه تو بازار قیمتها مقطوع نیست و باید چک و چونه بزنید و تخفیف بگیرید! فروشنده های بازار به این روش عادت کردند." یادم باشد تنها خرید نروم چون چندان بلد نیستم چکش کنم،
و اما
"ارزانفروشی حمیدی" من با این عنوان مشکل دارم سر همون هیچ ارزونی بی دلیل نیست. همطاف راحتتر وارد فروشگاهی می شود که تبلیغ کرده "گران نخرید" تا فروشگاهی که نوشته "ارزان فروشی"
...
محله قدیمی مان در مشهد آنقدر مغازه داشت آن هم از هر صنف ده تا ده تا که دقت نکردم ببینم کدام یکی منصف است و کدام نه... اینجا هم هرکدام در دسترستر باشد مقبولتر است (البته چندان تمایلی به خرید میوه از میوه فروشی نزدیک محله ندارم... نمی دانم از رفتار و گفتارفروشنده است یا قیمت هایش... با این حال بارها شده برای خرید میوه و سبزی دورتر رفتم ولی از این یکی خرید نکردم)
سوغات هم بیشتر استانی است مثل زعفران قائنات و نبات و زرشک و نخودچی کشمش و ... البته کنار فیروزه نیشابور دیگ سنگی ها (هرکاره) کاردست خود مشهدی هاست.
رستوران را منم مثل شما بی خبرم در محله قبلی باتوجه به ناآشپزی ام وقت مهمانداری به رستوران های نزدیک پسران کریم (کریم و پسران سابق) یا شورورزی سفارش می دادیم. خواهرزاده ها رستوران های ییلاقات رو بیشتر می پسندند با دیزی معروف و شیشلیک و ماهیچه و ... ( طرقبه-شاندیز)
.

سلام همطاف بانوی عزیز
من به شما کار ندارم و کلی عرض می کنم که تو خونه ی ما به جز من سه نفر دیگه زندگی می کنند که از قضای بد روزگار هیچ تمایلی به دیدار آدمهایی که نمی شناسند ندارند اگه من یک نفر تو این خونه زندگی می کردم در خونه رو چهارطاق باز می ذاشتم و به همه می گفتم : کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
و راستشو بخواید خودمم هیچ تمایلی ندارم که در سفر مزاحم دوستان وبلاگی بشم از دو جهت: 1- شاید خانواده ی این دوستان هم مثل خانواده ی من چنین ارتباطهایی رو نپسندند 2- دلم نمی خواد موقع مسافرت از خونه ی خودمون در بیام و وارد یک خونه ی دیگه بشم(اینکه سفر نمی شود!) نهایتا دوست دارم با دوستان وبلاگی بیرون از خونه قرار بذارم و یکی دو ساعت روی ماهشونو ببینم و مزاحم خانواده هاشون نشم.
اما در مورد مشهد: به نظر من مشهد یکی از شهرهای ارزون کشورمونه (از لحاظ قیمت اجناس) و همینطور وفور نعمت! شاید خبر نداشته باشید که مثلا تو شهر ما لباس سایز بزرگ خیلی کم پیدا می شه برای همین پسر خواهر شوهرم که ماشاءالله هیکلش پهلوونیه هر یکی دو سال یک بار که میاد مشهد برای یکی دو سالش لباس می خره از پیراهن و شلوار گرفته تا کاپشن و پالتو و ....
- اینطور که معلومه جناب دادو از سایر دوستان شهرشون رو بهتر می شناسند ما یک بار آمدیم مشهد عینک محسن خراب شد و رفتیم پیش یک عینک ساز که حین صحبت فهمیدیم خودشون قمی هستند و خانمشون اراکی . آقای بسیار خوبی بودند و به ما گفتند برای ناهار و شام برید رستوران تعاون (آدرس دقیق رستوران رو دادند و من یک جایی یادداشتش کردم) ما یک وعده از اونجا غذا گرفتیم درسته که صفی بود ولی هم قیمتها خیلی مناسب بود و هم کیفیت غذا خوب بود حیف که روز آخر این آقا رو دیدیم و نتونستیم بیشتر از این از امکانات اونجا استفاده کنیم ...البته به قول بزرگ عزیز غذای رستوران تعاون، بیرون بری(TAKE OUT) بود
راستی یک بار شاندیز هم رفتیم و شیشلیک خوردیم خیلی خوشمزه بود و بسیار گرون (فکر می کنم پرسی 40 تومن بود)
ممنون همطاف جان که وقت گذاشتید و کمی برامون از شهر خوبتون نوشتید

سارای قصه سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 22:31 http://ghese83.blogsky.com

سلام بر همساده های گرام
مریم بانوی نازنینم..مطلبتون مثل همیشه جامع و جالب بود..خیلی ممنون
و اما خوندم از سارا بانوی عزیزم..همطاف جان دوست داشتنی و جناب شنگ گرامی..و بسیار ممنونم از همگی..
همینطور کامنت های پربار جناب دادو..
.
.
ایام اربعین رو خدمت دوستان تسلیت میگم..عزاداریهاتون قبول و التماس دعا..

سلام سارا بانوی قصه ها
خوشحالم که چله نشینی به سر آمد ان شاءالله غمها و غصه ها هم به سر امده باشه و شادی مهمون دل مهربونتون باشه
ممنون که وقت گذاشتید و پست من و دوستان عزیزمون رو خوندید
منم اربعین حسینی رو خدمت شما تسلیت عرض می کنم و التماس دعا دارم

ناهید سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 19:21

سلام جناب دادو
شنیدم آدم وقتی وارد شهر تبریز می شه ، از بس قنادی و شکلات و شیرینی پزی زیاده , از ورودی شهر بوی وانیل به مشام می رسه
تازه کلوچه های معروف حامد رو فراموش کردید ...

سلام نی جان عزیزم
یک شهر وانیلی ...خونه ی ما هم بعضی وقتا که شیرینی درست می کنم بوی وانیل می ده ....ممنون که کلوچه ی حامد رو معرفی کردی

دادو سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 12:48 http://www.dado23.blogsky.com

و اما در راستای سوالی که مطرح شد ؛

سوغاتی سنتی تبریز شیرینی و آجیل است و در همین راستا انواعی از شیرینی ها و خانواده آجیل ...
قرابیه نوعی شیرینی است که اشرافی ترین سوغاتی ها در خانواده شیرینی جات محسوب می شود ( بادامی و پسته ای ) و با اینکه در خیلی از قنادی ها تهیه و یافت می شود ولی این روزها قنادی دقیق و قنادی ایوبی در این زمینه بهترتر و سرتر هستند ...
نوقا و ریس دو شیرینی سوغات در ردیف متوسط هستند که آنهم جاهایی زیادی یافت می شود ولی سوغات سرای افتخاری ، افتخارات زیادی در این زمینه دارد ...
آجیل در انواع مختلفش را می توان در آجیلی تواضع و آجیلی تبریز یافت و در خیلی جاهای دیگر ...
شیرینی لطیفه و شووی دو شیرینی خامه ای هستند که برای خوردن مهمان ها توصیه می شود و بردش کمی سخت است و قنادی تصاج این عنوان را برای خودش انحصاری کرده ف با اینکه در قنادی های دیگر هم با کیفیت بالا یافت می شود ولی اشتهار چیز دیگری است !!
شیرینی خشک تبریز هم انواعی دارد و مشتری های زیادی و قنادی های تک درخت ، رکس ، مشاور و ... درآمد زیادی از این راه دارند !!

تبریز اخیرا بعنوان پایتخت فرش دستباف جهان ثبت شد و در نزدیکی تبریز شهر "سردرود " با سردری با عنوان " پایتخت تابلو فرش جهان " خودنمایی می کند ، برخی از مهمان های متمول تر دوست دارند فرش بخرند که بروند بخرند به ما فقرا چه ربطی دارد به آنها آدرس بدهیم !!

بدلیل اینکه تبریز بزرگترین مرکز تجاری و اقتصادی شمالغرب کشور است و بازاری برای داد و ستد با کشورهای همجوار ، هر خریدی که توصیف " خرید از تبریز " روی آن باشد می تواند سوغات تبریز باشد مثلا پوشاک ترکیه یا ظروف قدیمی روسیه و ... ؛ حتی خربزه مشهد یا سوهان قم و ...

و اما توضیح ضروری تر :
من بشخصه یک متر زمین در تبریز ندارم و اگر تعریفی کردم از داشته های خود تبریز است والا تعصب کویر لوت در " نداری " به ما بیشتر می رسد تا تبریز !!

به به! حتی اسم این شیرینی ها هم دهن آدمو آب میندازه با اینکه رژیم دارم ولی اگه بیام تبریز رژیممو می شکنم (خوش به حال دوست عزیزمون که شما در تبریز راهنماشون بودید)
جناب دادو دستتون درد نکنه من دقیقا یک همچین چیزی رو می خواستم خدا کنه دوستان عزیزمون در شهرهای مختلف به خوبی شما شهرشونو بشناسند(مثل من نباشند)
من باید از این کامنت شما شونصد تا کپی بگیره تا گمش نکنم
...ببم جان نکنه شما پولهاتونو چال میکنید! هر کی جای شما بود تا الان چند تا ملک مسکونی و تجاری خریده بود
دستتون درد نکنه کامنتتون خیلی مفید بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد