همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

سوالات ساده

پست زیر توسط آقای بهنام طبیبیان نوشته و ارسال شده است ...با تشکر و سپاس از این دوست عزیز 


کودک که بودیم موقع بازی شاه و وزیری هر کداممان شاه میشد فورا" تن صدا و رفتارش عوض میشد.این شاه فقط وزیر داشت و جلاد و دزدی که به چنگ افتاده بود.هیچ وقت نشد شاه به وزیرش بگوید مثلا" یک بیت شعر بخواند.یا دزد را وادار کند که کاری مفید انجام دهد یا جلاد و دیگران را وادار کند مثلا کوچه محل سکونتمان را آب و جارو کنند.آنچنان احکام عجیبی صادر میشد که با همان عقل کودکی هم ناسازگار بود.در عصر پادشاهیمان یکی را وادار میکردیم دیگری را کول کرده و تا سر کوچه ببرد.یا از خودش صدای مرغ و خروس و الاغ درآورد یا بر روی دستانش راه برود.ملایم ترین حکم سبیل آتشین بود که توسط جلاد بر روی دزد بیچاره اجرا میشد.

الان شاید دلیلش را بتوان فهمید.وقتی منصبی بدون زحمت و بر اساس بخت و اقبال به کسی برسد امر برایش مشتبه میشود که لابد شانسی است که یکبار در خانه اش را زده و اگر غفلت کند پشیمان خواهد شد.لذا این فرصت محدود را غنیمت شمرده و سعی میکند حداکثر استفاده را ببرد.در یک جامعه مردمسالار و دموکرات افراد نه بر اساس شانس و قرعه بلکه با عبور از دالان های آموزش و نهادهای اجتماعی و احزاب موثر خود را در معرض رای مردم قرار میدهند و در صورت اقبال مردم به قدرت میرسند.لذا تفاوت زیادی میان اخلاق و رفتار حاکمان و مردم دیده نمیشود.هرچند مسئولیتشان متفاوت است و حاکمان مجبورند بیشتر به مصلحت مردم بیندیشند تا رضایتشان.اما چون قصد و امکان فریب ندارند و مردم به ایشان اعتماد دارند،این تفاوت قضاوت اخلاقی نمیشود.این روزها که بازار ثبت نام برای فتح دارالشورا گرم و پر رونق است زمان مناسبی است تا عیار خود،جامعه و کسانی که قرار است وکیل رعایای ایران شوند را سنجید.

در طول یک دهه اخیر اتفاقاتی افتاده که به قول اندیشمندی صاحب نام رسیدن به سمت و قدرت قدری آسان شده است. یعنی قیمت وکالت و ریاست ارزان شده و بسیاری را وسوسه میکند که بخت خود را بیازمایند.(منظور شانیت است نه هزینه های تبلیغی و...)تعداد زیاد ثبت نام کنندگان نامزدی در مجلسین نشان از این واقعیت دارد که اشخاصی با خود می اندیشند که رسیدن به مناصب بالا لزوما"به دانش و مهارت و تجربه نیاز ندارد و میتوان با تکیه برقبیله و عشیره و شهرت محلی و خانوادگی به راحتی به جای کسانی نشست که اکنون نشسته اند.از حق نگذریم در مواردی اشتباه هم فکر نمیکنند.وقتی نماینده ای فارسی را درست نمینویسد تا چه رسد بخواهد فلان معاهده بین المللی را تفسیر و فهم کند به نحوی که یک رسوایی اتفاق می افتد، زبان استدلال کند میشود.بگذریم.واضح است که ما احزاب توانمند و بزرگ نداریم که افراد برای رسیدن به مدارج عالی مراتب مختلف را طی کنند.بنابراین کار برای شناسایی افراد صاحب صلاحیت و شایسته بسیار سخت تر از جوامع دیگر است.ای کاش افرادی که در جلسات تبلیغی نامزدها شرکت میکنند این بار به جای درخواست های نشدنی مبنی بر اشتغال فرزند و داماد و...از آنها سوالات مهم تری را میپرسیدند.مثلا"نظر آنها را در باره توافق ایران و غرب بر سر برنامه هسته ای میپرسیدند و تحلیل شرایط پسابرجام را خواستار میشدند.موضع نامزدها را در باره رویکرد دولت مستقر و نگرش آنها را مبنی بر موافق،منتقدو...جویا میشدند.آز آنها میخواستند که پنج کتابی که اخیرا" مطالعه کرده اند را در یک ساعت معرفی کنند.بپرسند روزانه چه روزنامه،مجله و سایت خبری را مطالعه میکنند.تعداد کمسیونهای مجلس و وظایف انها را شرح دهند و بگویند در صورت راهیابی به مجلس حضوردر کدام کمسیون را برای منافع ملی و نه شخصی مفیدتر میدانند(نقل است که کمسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و برنامه و بودجه به دلایلی که همه میدانند متقاضی بیشتری دارد).با توجه به تدوین برنامه ششم توسعه راهکار دستیابی به رشد اقتصادی هشت درصدی،تورم و بیکاری تک رقمی چگونه امکان پذیر است؟این سوالاتی است که به ذهن نگارنده رسید.احتمالا سوالات مهمتری وجود داشته باشد،اگر کسی باشد که بپرسد...

پهلوانان !!

 

قهرمانان در همه جوامع وجود دارند ، در همه مکاتب و در همه ی فعالیت ها !! قهرمان شدن و یا قهرمان پروری کار ساده ای نیست و یک عالمه برنامه ریزی ، مدیریت و تلاش طلب می کند ... مسایلی که غالبا در پشت پرده ی قهرمانی قرار می گیرند و آنچه ما می بینیم ماحصل این فعالیت ها می باشد که روی سِن نمایش داده می شود و یا در کتاب ها معرفی می گردد.

قهرمانان غالبا شخصیت ای واقعی هستند که در روی سکوهای ورزشی و یا مسابقات مختلف و سنجش های دیگر قرار می گیرند و یا بواسطه برخی فعالیت ها جایگاه خاصی را بدست می آورند ، گاه قهرمان یک شخصیت غیرواقعی است که آفریده ی ذهن یک نویسنده می باشد ، هر قدر نویسنده به نیازها ، داشته ها و مفهومی که مدنظر دارد ، اِشراف بیشتری داشته باشد می تواند قهرمان شسته رفته تری خلق بکند و اگر در اینکار توفیق خاص داشته باشد ، قهرمانش را تا سالهای سال می تواند سرپا نگه دارد !! مانند فردوسی که باآشنایی از تاریخ پیشدادی  ایران و افسانه های مانده در میان مردم و نوشته های گوناگون و بهره گیری از دانش ها و معلومات هایی که در پیرامونش وجود داشت ، توانست اثری ماندگار خلق کرده و شخصیت ها و قهرمان های ویژه ای بیآفریند که نه تنها سالهای سال در میان فرهنگ ایران زمین زنده بمانند بلکه شاهکارش را بعنوان یکی از ستون های ماندگار ادبیات جهان معرفی نماید .

شاهنامه ی فردوسی پُر است از انواع قهرمانان ، زنان و مردانی که عاشق پیشه بودند ، جنگآور بودند ، سیاستمدار بودند و چه در جایگاه شخصیت منفی و چه بعنوان شخصیت مثبت ، در ایفای نقش خود چند سر و گردن از افرادی که پیرامون خود داشتند بالاتر بودند ؛ بیژن ، سیاوش ، سهراب ، منیژه ، گرد آفرید ، تهمینه و ... همه ی اینها قهرمانان شاهنامه بزرگ فردوسی بودند و در این میان یکی بنام رستم ، یک سر و گردن از بقیه قهرمانان بالاتر قرار داده شده است و بواسطه کمک هایی که از سیمرغ می گیرد و ... شده است پهلوان داستان های فردوسی !!

در فیلم ها و سریال های خارجکی هم قهرمان های زیادی وجود دارد ، قهرمان پروری را بصورت آنچه که امروز می شناسیم و برای خود دانش مدونی شده است را ما از آنها بیادگار داریم ، بنگاه های استعداد یابی ، پایگاه های قهرمانی ، استعداد های درخشان ، برنامه ریزی های مدون و ... کارهایی است که در عصر نوین دیگران پیشرو بوده و ما بعد از اینکه، یکی پس از دیگری جایگاههای خودمان را ا زدست دادیم فهمیدیم که باید از همان راهی برویم که دیگران می روند ...

در فیلم ها و سریال ها برای معرفی دیدگاه و فرهنگی که مدنظر تهیه کننده ها و دست اندرکاران پشت صحنه می باشد ، قهرمانان ساخته و پرورده می شوند ، هیچ فیلمی بدون قهرمان تولید نمی شود ، قهرمان ساده ترین معنایش را در فیلم ها پیدا می کند ؛ کسی که بشود روی او زوم کرد !! شخصیت های این چنینی دیر یا زود فراموش شده و یا قهرمانان جدید جای آنها را می گیرند ، ولی برخی از این قهرمانان بدلایلی ماندگاری بیشتری می یابند ، تقویت نقاط ضعف آنها و محبوبیت و مطلوبیتی که در پیش تماشاچی ها پیدا می کنند آنها را یک رده از قهرمانان بالاتر می کشاند ، و با یک پسوند آنها را از هیرو به سوپر هیرو ارتقاء می دهند ، یک قهرمان ویژه !!

ولی آیا سوپر هیرو یا قهرمانِ قهرمانان می تواند جایگاهی همانند یک پهلوان داشته باشد!؟ جایگاه پهلوانی ، جایگاهی ست که هر قهرمان در خیال خود آن را می پروراند ، مانند خود جایگاه قهرمانی که آرزوی خیلی از افراد معمولی می باشد ، برخی ها خیلی زود پی می برند که توی آن ردیف ها نیستند و خود را رها می کنند ولی برخی ها نسبت به آنچه در فرهنگ و عرف جامعه ی خود سراغ دارند ، در صدد رساندن خود به آن جایگاه هستند ...

متاسفانه بدلایلی که هم می تواند ریشه در فهم فرهنگی داشته باشد و هم از طمع اجتماعی نشات گرفته باشد ،برخی ها دوست دارند تا پهلوانی را در همان ردیف و جنس قهرمانی و با یک پله بالاتر تعریف بکنند تا بار معنوی پهلوانی آن حذف شده و راه دستیابی به آن آسانتر بشود ، نمونه ی آن را در کشتی که ورزش سنتی کشور است می بینیم ، همه ساله یک مسابقه برگزار می شود تا قهرمانان سابق کشتی ، غالباً از نوع سنگین وزن (!!) ، یکی را بعنوان جهان پهلوان معرفی نموده و بازو بندی به بازویش ببندند تا بنوعی از فراموش شدگی جلوگیری نماید ... و شاید برای برخی رشته های ورزشی دیگر هم این کا ر را بکنند که این امر نشان می دهد حوزه ورزش در تبدیل قهرمانان خود به پهلوان جدیت بیشتری دارد !! ولی هم ما و هم آنها می دانیم که آنها در نهایت پاک بودن روش کار و گزینش صحیح نهایتاً قهرمان قهرمانان هستند ولاغیر.

بدور از همه ی حواشی و قصد و اراده هایی که در همه ی زمان ها متداول بوده ، پهلوانان همیشه بوده و هستند ، مقید به رشته ی خاصی نبوده و نیستند ، پهلوانان قابل پرورش نیستند ولی افراد مختلفی می تواند در پهلوان شدن آنها نقش داشته باشد. شاید نکته ی انحرافی داستان پهلوانی این باشد که پهلوان بواسطه ی برخی توانایی ها همیشه یک سر و گردن از مردم عادی بالاتر می باشد و همین ذهنیت باعث شده تا عامه پهلوانی را ادامه قهرمانی تصور کرده و با شنیدن نام پهلوان یاد بازوهای کلفت ، سبیل ، یال و کوپال بیافتند ، مانند عکس هایی که برای حضرت علی (ع) کشیده و در زورخانه ها نصب می کنند !! بعد از انقلاب یک حرکت خاصی شد و ورزشگاهها به عبارت معروف " قو علی خدمتک جوارحی " مزین شدند تا هرچند نمادین و مختصر،  نشان بدهد شرط پهلوانی ، معنویت نهفته در قهرمانی است و نه ادامه آن .

آنچه ذکر شد قهرمانی و پهلوانی در بوته ی مقایسه بود ، و قهرمانی شق دیگری هم دارد که برای مقایسه با دیگران نیست ، و آن قهرمانی و پهلوانی در زندگی شخصی است ... قهرمان بودن موفقیتِ شخصی طلب می کند و پهلوان شدن توفیقی الهی ... قهرمان بودن یک گام از خویش بیرون گذاشتن است و پهلوان شدن یک گام به خدا نزدیک شدن ؛ چه بسا فقیری پای سفره ی قناعت و بندگی خود پهلوانی باشد و کسی که میلیاردها درآمد دارد هنوز به غنای شخصیت خود نرسیده باشد و بفکر زراندوزی بیشتر و بفکر قهرمان و نام آور شدن .

 

به بهانه یکسالگی

                                  

  رسانه پیام است – (مارشال مک لوهان -واضع نظریه دهکده جهانی )

پیر مردان شهرما ،هنوز در بهت ذوب آهن اند . برای آنها -که بزرگترین کارخانه ای که دیده اند ریسندگی نوین بود که با همه عظمت و وسعت در اندر دشت اش ،به اندازه فضای ورودی کارخانه ذوب آهن اصفهان  هم نیست ، و دشت پهناور ریز و غلامخواست را گز به گز با پای پیاده و روستا به روستا به امید بوجاری چلتوک و کسب اندکی برنج خوش خوراک و معطر لنجان  پیاده پیموده اند و در دهه 50 آن دشت گسترده را زیر انبوهی ازساختمان های بتنی و سوله های آهنی یافته اند و قطار قطار سنگ آهن را در ورودِ به ذوب آهن و تریلی تریلی میلگرد و فولاد را در خروجی آن دیده اند ، حق است که با تعجب به همدیگر بگویند :

یِ ذُوبدی آهنی می گوی آ یِ ذُوبدی آهنی میشنووی!!

و ما ، میانسالانی که هنوز به یاد داریم وقتی پسر همساده به سربازی می رفت بعد از چهار ماه نامه ای که به محضِ رسیدنش به پادگان عجب شیر نوشته بود را ،از پستچی می گرفتیم و برای مادر بیسوادش می خواندیم و به همه کوچک و بزرگ فامیلش – هر که از احوال او شده پرسان ، یک به یک را همه سلام بر سان -!! سلام بدون ملالش را می رساندیم ...

 و هر گاه ماشین باریِ کامیوندارِ شهرمان در کُتل مادر و دختر بوشهر چپ می شد، ژاندارم تلگراف به دست را می دیدیم که سراغ خانه صاحب ماشین را می گرفت و تلگراف را برای حاجی می خواندیم که شوفره مختصر و مفید نوشته بود : من انار خورد ،ماشین وارونه ، علی علی حرکت !! یعنی زود بیا که از پاسگاه کازرون درش بیاریم ...

برای ما نیز ،بهت همان بهت است !!

یِ تلگرامی می گوی و آ  یِ تلگرامی می شنُووی !!

اصلاَ در همان روز های اولی که جو کامپیوتری شد و کم کمک کامپیوتر رو میز مهندس ها و دکترهای جوان جا گرفت و هنوز حتی مهندسان و دکترهای قدیمی و -حتی بعضی اساتید -دانشگاه تو حرفاشون می گفتن ما نیازی به کامپیوتر و این بازیا نداریم !! ما خودمون را بیسواد بیسواد می دونستیم !!

آخه اون روزا می گفتن تا پایان قرن بیستم هرکس نتونه  با کامپیوترکار کند ،بیسواد است .

ولی این بیسوادی مدت زیادی طول نکشید . نرم نرمک رسید. غول ارتباطات به حواس ما امتداد پیدا کرد و جزیی از سیستم عصبی ما شد .

هنوز ازتاسیس اولین وبلاگ فارسی چهارده پانزده سالی بیش نمی گذرد که  نرم افزار های گوناگون در گوشی های موبایل عرصه ارتباطات را تسخیر کرده است . برای آن ها که دغدغه پیشبرد فرهنگ مردم میهن شان را داشتند و از این که سرانه مطالعه در کشورمان بسیار پایین است ، ناراحت بودند وآرزو داشتند هموطنانشان به مطالعه روی بیاورند ،آیا این رویداد خوبی است ؟

آیا از این که مردممان ، به هر حال اهل خواندن شده اند و ساعاتی را صرف خواندن می کنند ،خبر خوبی است ؟

آیا حضور مستمر در فضای مجازی فی نفسه مثبت بحساب می آید و یا منفی ؟

آیا و ده ها آیای دیگر ..

من اما ، با بضاعت ناچبز خودم دنیای اینترنت و فضای مجازی را اقیانوس پهناوری می بینم که بسیاری از ما از کم عمق ترین قسمت آن بهره می بریم . اما امیدوارم همین فضا و همین رویه فتح بابی باشد برای رشد و پیشرفت فرهنگ همه هموطنانم .

پی نوشت : فردا 23دی ماه اولین سالگرد تاسیس وبلاگ همساده ها است . در این یک سال دوستان عزیز سعی کردند چراغ این آخرین وبلاگ ها سو سو یی بزند . آیا فرداهایی برای وب نویسی هست و یا ما هم در گروه های مجازی موبایلی مستحیل می شویم ؟