همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

من و درهای شُل و سفت!

- می خوام در شیشه ی امپرازول رو باز کنم، همون داروی معروف ضد ترشح اسید معده. در رو می پیچونم، در می چرخه،  اما اتصالِ در، با حلقه ی زیرش همچنان برقراره! با کارد ارّه ای می افتم به جونِ در، تا اتصالات رو ببرم ولی بی فایده ست. بالاخره بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و عوض کردن کاردهای مختلف موفق می شم در جعبه رو باز کنم! با این عملیات، در قبلی داغون شده و  باید محتویات جعبه رو بریزم تو یک جعبه ی سالمتر که از قبل دوراندیشی کردم و برای چنین روزی نگه داشتم.

http://s3.picofile.com/file/8230173226/79385Omeprazole_20.jpg

- رب گوجه فرنگی مون تموم شده و باید یک قوطی جدید بیارم و باز کنم. اول درپوش پلاستیکی شو برمی دارم و بعد در فلزیشو باز می کنم، حالا باید دوباره درپوش پلاستیکی رو بذارم درش، اما نمی شه! درپوش تا به تاست و روی قوطی رب گوجه جفت و جور نمی شه. از این به بعد هر بار بخوام از قوطی رب گوجه استفاده کنم همین مکافات رو دارم!

- هر کاری می کنم نمی تونم در روغن مایع رو باز کنم. چاره ای نیست جز اینکه برم سراغ همسرم  که همیشه پز می ده و می گه: ماشاءالله من مَردَم!  جناب همسر قبل از انجام هر کاری رجز می خونه: بععععععععععععله! ... گاو نر می خواهد و مرد کهن!

چقدر دلم خنک می شه، وقتی می بینم هر چی زور می زنه نمی تونه در روغن رو باز کنه و آخر سر تسلیم می شه و می گه: لامصب خیلی سفته! چرا اینا رو اینجوری درست می کنند؟ برو اون انبر دست بزرگه رو بیار!

(همین مکافات رو تو تالارها و سالنهای پذیرایی با دوغ ها داریم! دوغ ها دست به دست می گردند تا یک آدم زورمند پیدا بشه و درشونو باز کنه! ... بعد از این زورآزمایی ها، خدا می دونه کف دست چند نفر سرخ شده! )

- در ماستهای دبه ای هم لقّه!(یعنی بعد از اینکه درپوش آلومینیومی ماستها رو برمی داریم درشون لق می شه) کاش فقط درشون لق بود، دسته شون هم فرت و فرت از جا در میاد! هر وقت می خوام ماست رو از یخچال دربیارم یا بذارم تو یخچال، از ترس اینکه  روی زمین نریزه، دبه رو از بدنه ش می گیرم!

http://s6.picofile.com/file/8230173618/264745_d070ae27_0b76_4555_822a_937863346305.jpg

- من که نمی تونم این سس های تک نفره رو از اونجایی که برای باز کردن علامتگذاری کردند، باز کنم، شما می تونید؟

- جعبه های پودر لباسشویی رو باید از محل نقطه چین باز کنم، بعضیهاشون راحت باز می شن، اما بعضی ها رو هر چی از محل نقطه چین فشار می دم جعبه می ره تو، اما نقطه چین آخ نمی گه و چاره ای نیست جز اینکه با کارد بیفتم به جونش.

- برای باز کردن در کنسرو تن ماهی، یک حلقه روش نصب شده، بعضی وقتا با یک حرکت کوچیک، این حلقه کَنده و از در جدا می شه و  هیچی به هیچی! باید در تن ماهی رو  با در بازکن باز کنیم.

http://s6.picofile.com/file/8230174776/2reh3c7.jpg

احتمالا بعضی چیزا رو از قلم انداختم اگه شما هم موردی یادتون آمد، به این لیست اضافه کنید .


یک پی نوشت بی ربط:


دکتر باستانی پاریزی در کتاب از پاریز تا پاریس* نوشته: در پاکستان ساعت کار مثل تمام دنیا از ساعت 9 صبح شروع می شود و تا نزدیک غروب ادامه دارد. ما گاهی سرنا را از سر گشادش می زنیم، صبح زود، گاهِ زمستان، که هنوز هوا کاملا تاریک است هراسان و دستپاچه از خانه بیرون می پریم که ساعت 6 به اتوبوس برسیم و ساعت 7 در اداره باشیم! که چه شود؟ ارباب رجوع بیچاره هم ناشتایی نخورده، خود را با همین سختی باید به محل کار برساند، راننده ی اتوبوس شرکت واحد هم باید از بوق سگ پشت ماشین باشد. آن وقت ساعت 11 که به ادارات سر می زنی هیچ کس را پشت میزش نمی بینی! ساعتی که تازه وقت عادی و درست موقع انجام کار است. تجربه ی مردم دنیا به همه نشان داده تا کسی از خواب برمی خیزد و ناشتایی می خورد و خود را به اداره می رساند اگر حال طبیعی داشته باشد زودتر از ساعت 9 به جایی نخواهد رسید. دنیا مقدر کار آدمیزاد را تشخیص داده و تعیین کرده و افراط و تفریط را به هر حال مذموم شمرده است .


کتاب از پاریز تا پاریس*: سفرنامه زنده یاد دکترمحمدابراهیم‌باستانی‌پاریزی به کشورهای عراق، پاکستان، ترکیه، رومانی، فرانسه، انگلیس و برخی دیگر کشورهای اروپایی است  که به تعبیرخود نگارنده، گاهی حاشیه آن بر متن تزاید یافته و همین حاشیه های بدیع، مملو از اطلاعات تاریخی، جغرافیایی ، سیاسی و مذهبی است که به خاطر لحن گیرا و بیان شیوای استاد، زیبایی سفرنامه، دوصد چندان شده است. سفرهای زنده یاد باستانی پاریزی اغلب در دهه ی چهل هجری شمسی صورت گرفته است.

نظرات 16 + ارسال نظر
آسمان آبی جمعه 18 دی 1394 ساعت 21:48 http://aseabi11.blogfa.com

سلام. ممنونم.لطف فرمودین.
آره دیر تر خیلی وقته پست میذارم. سعی میکنم کمتر به نت مشغول بشم.

التماس دعای خیر داریم.
به خانوم باران هم سلام صمیمانه ی مارا برسونید.

سلام
شرمنده ...کامنتتونو خیلی دیر دیدم . خیلی به یادتونم ان شاءالله حالتون خوب خوب باشه
چشم حتما

سارای قصه یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 10:54 http://ghese83.blogsky.com

البته که قلب و کلامتون یکی ست..برای همین مهربانیتون دلنشینه بانو

ای کاش دلم به زلالی قلب مهربون شما باشه

علی امین زاده یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 08:02 http://www.pocket-encyclopedia.com

سلام.

متاسفم اما بسته بندی شما چندان قابل اعتماد نیست. کافیه چمدون رو بدید به بار هواپیما. اونجا چمدونها کلا در بی وزنی کامل سیر می کنند و در همه جهتی می چرخند و ضربه ای شدید می خورند.

بیشتر در مورد بسته بندی تفکر و تامل کنید شاید روزی زندگی شما به آن وابسته باشد!

جواب بقیه ی موارد را نمی دهم چون دیگه میشه چت روم.

سلام
قراره با پودر باز شده با هواپیما سفر کنه؟!!! ببم جان این سوال از اصل و پایه غلطه کسی که با طیاره سفر می کنه نیاز نداره که با خودش پودر باز شده به مقصد ببره!
آقای امین زاده الان رفتم سوال تکلیف شبتونو دوباره خوندم شما اصلا تو سوال اشاره ای به هواپیما و فضا و بی وزنی نکرده بودید! بنابراین جواب قبلی من صد در صد درسته. حالا بگید برای جایزه چی در نظر گرفتید؟

سارای قصه یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 00:06 http://ghese83.blogsky.com

مریم بانو جان...شرمنده میکنید سارا رو با این همه مهربونی و لطف..یک چیزی بگم توی پرانتز ..سخاوتتون در خرج کردن کلمات خوش و مهربان ستودنیه..حتما شما هم برخورد داشته اید با آدم هایی که در خوش زبانی هم بخیلند و میترسند طرف مقابل زیادیش شود و هوا برش دارد!!
سعادتمند باشید بانو..

بعد هم ای جانم شکیلای کوچولو و دمکه اش..الهی بگردم چقدر معصومند بچه ها..

سارا بانو جان قلب و زبون من با هم موافق اند...امکان نداره حرفی بزنم که قلبم تاییدش نمی کنه بنابراین اگر سخنی از سر مهر و دوست داشتن می گم یعنی واقعا دوستتون دارم
- بدتر از ادمهایی که خوش زبان نیستند، ادمهایی اند که در لبخند بخل می ورزند
- ممنون ان شاءالله زندگی شما هم سرشار از خوشی و شادی و آرامش باشه
- باز خوبه که معلمشون ازش سوال کرده، لابد اگه چیزی نمی گفت طفلک معصوم می خواست تا ظهر با این دمکه ی لعنتی کلنجار بره

کاوسی شنبه 12 دی 1394 ساعت 15:15 http://mighat61.blogfa.com

سلام
نظر همه ی دوستان متین، اما بهتر است نویسنده ی این سطور نگاهی هم به شناسنامه شان بزنند ببینند علت ناتوانی در باز کردن قوطی ها و... کهولت سن نیست

سلام
هر کی منو ندیده باشه شما که دیدید و می دونید من چقدر قلچماقم! حالا اگه یک آدم لق لقو و زپرتی بودم می گفتم شما راست می گید!

نچ نچ نچ.
یه خرده سینمایی فکر کنید! این همه موضوع برای سرگرمی نوشتید!

1- سس یک نفره: راه حل خودم اینه: یک چاقو می گیرم و با نگه داشتن سس بین سه انگشت، با چاقو برش می دم. البته من خودم سس خور نیستم اما حضراتی که همراه من بودند و یکبار این فن باز کردن سس را دیده اند خیلی خوششان اومده چون از دفعه ی بعدش من می شم سس باز کن ایشان!
موقع انجام این حرکت، حس کماندویی رو دارم که داره به نگهبان دشمن حمله می کنه!

2- باز کردن در کنسرو: راه حل من: با احتیاط حلقه رو بالا میارم. یه خرده نگاهش می کنم. آرام انگشت را در حلقه می گذارم و با شمردن 1-2-3 بالا می کشم.
حس خنثی کردن یه مین رو داره!

3- باز کردن در قوطی پودر: راه حل: با ناخن تک تک شیارها رو می شکافم تا باز بشه. کلاً روی این کار تعصب دارم باید حتماً از همون محل سخت باز بشه!
حس باستان شناسی رو دارم که داره فسیل دایناسور رو در میاره.

به عنوان تکلیف شب: سعی کنید قوطی پودر باز شده درست از محل نیم دایره رو طوری بسته بندی کنید که قوطی پودر را بدون ترس از باز شدن بتوانید در چمدان بگذارید. راهنمایی هم نمی کنم.

سلام
این حس هایی که به سراغ شما میاد منو یادحس و حال پسربچه های شیطونی بعد از تماشای فیلم های جنگی میندازه!
جدا موندم با این همه علاقه ای که شما به جت و هواپیما و مسلسل دارید چرا خلبان جنگنده نشدید
1- برای سس من همراه با قاشق و چنگال و لیوان، یک قیچی میارم سر میز! قیچی که راحت تر از کارده
2- منم فهمیدم که حلقه ی در کنسرو رو رو باید با احتیاط هر چه تمامتر و با سلام و صلوات بلند کرد
3-من مثل شما ناخنهام بلند نیست
تکلیف شب: باید در باز شده دقیقا همطراز بقیه ی قسمتها باشه یعنی داخل و بیرون نباشه و بعد بذاریمش داخل یک نایلکس طوری که در به طرف بالا باشه! شما هم با این تکلیف شبتون
- حیف شد جریان زیپ رو اینجا ننوشتید خیلی جالب بود اتفاقا چند روز پیش خاطره ای رو که یکی از همکاران نوشته بود یک جایی نوشتم لازم شد اینجا هم بنویسمش
(خاطره ی یک همکار : چند سال پیش پایه ی اول داشتم یکی از دانش آموزام اسمش شکیلا بود ، شیفت صبح بودم زنگ اول بود اومدم کلاس احوالپرسی کردم ، شکیلا اومد پیشم گفت اجازه برم دستشویی منم گفتم برو عزیزم .... نیم ساعت بعد که درس تموم شده بود بالای سر بچه ها تکالیفشونو بررسی میکردم دوباره شکیلا گفت خانم برم دستشویی منم گفتم آره عزیزم برو ... زنگ دوم هم 3 بار همین خواهش رو تکرار کرد و منم هر بار بهش می گفتم برو . زنگ سوم دوباره اومد پیشم بهش گفتم شکیلا جون شکمت درد میکنه ، مریضی، زنگ بزنم مامانت بیات دنبالت . دستاشو حلقه کرد دور گردنم شروع کرد به گریه کردن وگفت خانم معلم دمکه ی شلوارم باز نمیشه !)

سارای قصه شنبه 12 دی 1394 ساعت 02:48 http://ghese83.blogsky.com

همساده های عزیز..
جناب شنگ.. مطلب "خانه" را اگر خاطرتان باشد در شاسوسا..قولِ اطلاعات تکمیلی را داده بودم که میسر نشد..حالا بعد از قرنی الوعده وفا
راجع به "خانه های ایرانی" در وبلاگم مفصل نوشته ام..قدم رنجه بفرمایید..

خیلی ممنون از اطلاع رسانی تون

سارای قصه شنبه 12 دی 1394 ساعت 02:40 http://ghese83.blogsky.com

سلام..
دلتنگ همساده نوشت ها بودم.. :)..عذر خواهی برای غیبت طولانی..هرچند که همساده ها به غیبت های ادواری من عادت دارند..و هرچندتر که اصولا حضور و غیبتم آنقدرها هم به چشم نمی آید ..گفتم خودم را تحویل بگیرم عذر خواهی کنم یعنی مثلا خیلی جایم خالی بوده
باید سر فرصت مطالب دوستانم را بخوانم..

مریم عزیزم..
به نظرم درهای شل وسفت هم از مصادیق کم فروشی ست دیگر..و "وای بر کم فروشان" و وای بر جامعه ای که کم فروشی را یکجور زرنگی تلقی میکند و وای بر ما و داعیه ی ام القرای جهان اسلام بودن..
..خدای بزرگ عاقبت هامون رو بخیر کند ان شاالله..

سلام سارا بانوی عزیز
قطعا وقتی که نیستید جاتون خالیه اما نیاز به عذرخواهی نیست چون این روزا غیبت دوستان یک امر عادی شده خود من که معروف بودم به امت همیشه در صحنه، دیگه به ندرت به وبلاگها و حتی به اینجا سر می زنم. مطمئنم اگه همساده ها نبود کامپیوتر رو اصلا روشن نمی کردم.
ممنون سارا جان شما دقیقا زدید به هدف در دوران حضرت شعیب مردم گرفتار چنین دردی بودند و همه به کم فروشی رو آورده بودند در نتیجه عذاب الهی بر اونها نازل شد
...الهی آمین ممنون که سر زدید

شنگین کلک جمعه 11 دی 1394 ساعت 10:34

سلام
و ممنون از معرفی کتاب
این مشکلات عموما وجوددارند اما از اونجایی که در منزل ما
برخورد بانوان محترمه با این مسایل بسیار شدید و خصمانه
هست در حدی که شیشه ها شکسته میشن و ظروف تکه
پاره میشن و خلاصه دیگه چیزی ازشون باقی نمیمونه من
بصورت خودجوش سعی می کنم قبل از اینکه دست دیگران به
این ظروف و بسته بندی ها برسه خودم اونها را سر فرصت و با حوصله و دقیق بازکنم یا در ظروف دیگری تخلیه کنم .

سلام به رئیس بزرگ
شما اول بگید چرا شما رؤسا (منظورم شما و داداش مصطفی تونه!) یک جوری غیبتون می زنه که انگار هیچ وقت نبودید؟!!!
- شیطونه می گه منم به جای اینکه هر بار برم زبون کوچیکه رو جلوی کامی دربیارم مثل همسربانوی شما با یک حرکت انتحاری بزنم شیشه ها رو بشکنم و ظرفها رو تیکه پاره کنم...خودکفایی و روی پای خود ایستادن یعنی این! آفــــــــــــرین به همسربانوی شما

همطاف یلنیز جمعه 11 دی 1394 ساعت 10:14 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
من هم با باز کردن سس های تک نفره مشکل دارم! بعضی وقتها راحت با یه فشار عمودی باز می شوند منتهی امان از اغلب اوقات
فقط نمی دانم چرا هربار گیرِ یه در یا سر سِرتِق میافتم حسرت راحتی شیوخ خلیچ نشین رو می خورم (خوو تصورم اینست آنجاها بسته بندی چه قوطی‌نوشابه، چه سایر خوردنی ها خییییلی راحت باز می شود)
سر بعضی از کیسه برنج ها یه دوخت زیر زیپ دارد که گاه با کشیدن دنباله نخ، براحتی تا آخر باز می شود منتهی گاهی ناچار دست به دامن قیچی می شویم و تکه تکه کوکها رو میشکافیم تا موفق به باز کردن کیسه شویم.
راستی ما پس از بازکردن رب، محتویاتش رو خالی می‌کنیم در بطری شیشه ای

سلام همطاف بانوی عزیز
- من اینطور وقتا یاد اروپایی ها می افتم چون سوپرمارکتهاشونو که نشون می دن آدم کیف می کنه.
- ممنون که به دوخت کیسه برنجها اشاره کردید. منم قدیما خیلی باهاشون کلنجار می رفتم اما سرانجام قلقشونو دریافتم دو سرشونو می زنم بعد یکی از نخها رو می کشم اگه باز شد که هیچی اگه نشد می رم نخ اونور گونی رو می کشم ( باید نخ رو از سر باز کنیم اگه از ته باز کنیم همون اتفاقی می افته که شما نوشتی و باید تک به تک کوکها رو بشکافیم)
- من رب رو می ذارم تو قوطیش بمونه.جالب اینکه می گن قاشقی که غذاییه به رب نزنید اما من همون قاشقی که باهاش پیازداغ و گوشت رو هم زدم می کنم تو رب ، تا حالا هم پیش نیامده که رب کپک بزنه شاید چون ربها رو تند تند مصرف می کنم.

ناهید جمعه 11 دی 1394 ساعت 00:18

سلام
مریم جان نوشته ت باعث شد که دوباره خاطره ای از خدابیامرز پدر بنویسم:
سال ۶۰ بود که پدرم از طرف آموزش و پرورش در منطقه ی ۸ تهران مدرسه ای ساخت . ایشان تعریف می کردن که وقتی مقنی ها حفر چاههای مدرسه رو به اتمام رسوندن، موقع تسویه حساب برای اینکه از میزان دقیق حفاری مطمئن بشم ، خودم با وسیله ای به داخل چاه رفتم ، این کار برای من که مقنی نبودم خیلی سخت و خطرناک بود ، ولی از این که مسئولیتم را به نحو احسن انجام داده بودم ، حداقل خیالم آسوده بود.
هر چند که مقنی ها هم اندازه ها را درست گفته بودند .
روح همه ی رفتگان شاد

سلام نی جان عزیز
خدا رحمت کنه پدر نازنین و بزرگوارت رو ...الحق که انسان شریفی بودند
قدیما آدمها به جای اینکه با الفاظ دهن پرکن بازی کنند خدا رو ناظر می دونستند و کارشونو به نحو احسن انجام می دادند... الان شعار "نظارت بر حسن انجام کار" رو سر می دن، اما در عمل می بینیم ناظر با پیمانکار تبانی می کنه و چشمش رو بر عیوب کار می بنده
- شغل مقنی گری کار خیلی سختی بود(الانم مقنی ها هستند؟) من یادمه مقنی ها بعضی وقتابه خاطر گازگرفتگی می مردند.

kamangir پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 15:49 http://ranandegan.blogsky.com

سلام
درب مربا و امثالهم را هم اضافه کنید که اگر من خونه نباشم کسی صبحانه نمیتونه بخوره البته روزهائی که مربا مصرف بشه
صنایع بسته بندی یکی از متنوع ترین رشته های فروش و تبلیغه که ما از 100 قبل داریم شروع میکنیم

سلام
خدا شما مردها رو حفظ کنه راست می گید چون منم بعضی وقتا مجبور می شم برای باز کردن در سس یا مربا برم خدمت همسر گرامی(چه قیافه ای هم می گیره اینطور وقتا!)
ما در زمینه ی بسته بندی کالا خیلی عقبیم حالا خوبه که طراح های ما می تونند در این زمینه از کشورهای پیشرفته الگو برداری کنند.(باور می کنید این کار رو هم بلد نیستند! )

سارا... پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 14:02

سلام...
با خوندن پست و نظرات .... بخصوص نظر جناب فاطمی ... یاد این جوک افتادم :

دعای ایرانیان:

خدایا: کشور ما را از شر فقر، بیکاری، تورم، خرافات، فساد، اعتیاد، طلاق، جهل و تعصب بیجا، تبعیض، اختلاف طبقاتی،‌ امواج پارازیت،‌ پراید، روغن پالم، نمایندگان بی تفاوت، وعده های سرکاری مسئولین، برادران قاچاقچی، مشروبات الکلی، سریالهای تکراری، ایترنت مخابرات، مزاحمتهای ایرانسل، آقازاده های اختلاس، بنزین آلوده، ترافیک، آلودگی هوا، گشت ارشاد، آلودگی آب،‌ گرانی، خشکسالی، گردو خاک، طوفان و سیل یهویی، سازمان حج و زیارت، داعش و سایر بستگان در پناه خود مصون بدار ...!


میگن ملائکه هنگ کردن، آخه تو خود جهنم اینقده عذاب نیست !

سلام سارا بانوی عزیز

خوب بود این دعا رو پست می کردید تا دوستان موارد دیگه ای به این چند خط اضافه کنند مطمئنم در پایان این دعای 5 خطی، یک طومار بلند بالای چندکیلومتری می شه (خنده من از گریه غم انگیزتر است)

عبدالحسین فاطمی پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 13:26

سلام
همین الان
همین همین همین الان معاون غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی پیش من بود

اگه فقط به یک بخش کوچیک از اون چیزایی که ایشون درباره مواد غذایی به من گفتن اینجا اعلام کنم عمرا اگه جرات داشته باشید حتی آب بخورید .


خدایا صاحب این مردم کیه ؟
اصلا کسی به فکر سلامت این مردم هست ؟
برنج های آلوده به مواد سرطانزا و عامل ایجاد نازایی که وارد شده و تاریخ مصرفش هم گذشته حکم صادر کردن که 6 ماه تمدید تاریخ مصرف زده بشه و ایشون مقاومت می کنه .............وای خدایا

کاش مشکل فقط سخت باز شدن درب بطری ها و ظروف دیگه بود

سلام
اول: چشم ما روشنخوبید جناب ستاره ی سهیل؟ نکنه مشغول ساختن فیلم دومید که اینقدر کم پیدایید!
... و بعد: اتفاقا آقای فاطمی صبح داشتم نون و پنیر و گردو می خوردم یکی از لقمه ها رو که تو دهنم گذاشتم انگار یک لقمه کپک خالص رو گذاشتم تو دهنم! نمی دونم گردو کپک زده بود یا آرد نونوا یا پنیر؟! دلمون خوشه که داریم نون سبوس دار می خوریم و امگا 3 و ...!
از همه بدتر این میوه ها! میام سیب رو با پوست بخورم چون قدیما می گفتند کلی فایده تو پوست سیبه یادم می افته که وزیر بهداشت توصیه کرده که پوست سیب رو ضخیم بگیرید! خیار رو هم همینطور ...اکثر میوه ها رو هم برای براق شدن می خوابونند تو پارافین
ای خدا ما دردمونو به کی بگیم؟
اینم از تمدید برنجها که شما در موردش نوشتید

ناهید پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 12:26

سلام مریم جان عزیزم
استاد الهی قمشه ای میگه " وقتی کالای بی کیفیتی رو به مردم تحویل می دهید ، هرگز از زندگی انتظار برکت نداشته باشید "
و همین شده که تو مملکتمون بی برکتی بیداد می کنهچون بعضی از ناظران کیفی هم برای تایید کالای مصرفی رشوه می گیرند. همین آب معدنی دماوند که آلوده بود مگه سازمان استاندارد تاییدش نمی کرد؟
جعبه های دسمال کاغذی رو وقتی باز می کنی و دستمال رو از داخل جعبه بیرون می کشی ، شونصدتا دستمال باهم بیرون میان ! البته تعدادشون مثلا 200 تاییه به قول جناب دادو فقط می تونیم در انتخاب کالا حساس باشیم ، البته اگه با این هوای آلوده زنده بمونیم غیر از این دیگه کاری از دستمون ساخته نیست
راستی ممنون از معرفی کتاب من کتاب سیر تا پیاز باستانی پاریزی رو خوندم، پس این کتاب هم ارزش خوندن رو داره...
طبق آماری، میانگین ساعت کاری هر کارمند تو ایران 3 ساعته و در ترکیه 8 ساعت، حتما تو اون 3 ساعت هم 2 ساعتش قبل از 9 صبحه
پست جالب و پرمحتوایی بود ،دستت درد نکنه مریم جان

سلام نی جان عزیزم خوبی؟
متاسفانه این بی برکتی گریبان همه ی رو گرفته و تر و خشک دارند با هم می سوزند هم تولید کننده ی کالای بی کیفیت و هم مصرف کننده ی بخت برگشته ی اون کالا
ممنون که به دستمال کاغذی ها اشاره کردی یاد این مورد نبودم .علاوه بر اینکه شونصد تا دستمال با هم میاد بیرون، طرح و رنگ اکثر جعبه هاشونم زیبا و شکیل نیست.
- خب لازم شد برم سراغ کتاب سیر تا پیاز نی جان به نظر تو در زمان حیات استاد باستانی پاریزی به طور شایسته و بایسته ازشون تجلیل و قدردانی کردند؟ با رفتن این گنجینه های باارزش ملتی از وجودشون بی بهره می شه.
- راستی زود شروع شدن ساعت کاری مدارس این حسن رو داره که بچه ها ساعت اول کلا خوابند و صدا ازشون درنمیاد!
ممنون نی جانکامنت تو پرمحتواتر از پست من بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد