همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

مرد قصه ی من ...

مطلب حاضر از سوی دوست عزیزمان آقای رمضانعلی کاوسی نویسنده ی وبلاگ روزهای جانبازی ارسال شده که ضمن تشکر از ایشان، شما همراهان و همساده های عزیز را به خواندنش دعوت می کنیم.
از صبح زود جارو و فرغون را برمی دارد، کوچه و خیابان را تمیز می کند تا من و تو از زیبایی معابر شهر لذت ببریم. مرد قصه ی من قناعت پیشه است، یعنی مجبور است قناعت پیشه باشد. ساده زندگی می کند و کم توقع است. چون کم توقع است، برای مان فرقی نمی کند در این اوضاع گرانی چگونه زندگی می کند. حقوقش دو ماه یا سه ماه عقب می افتد. شهرداری گردن پیمانکار می اندازد، پیمانکار گردن شهرداری. من شهرداری را مثال زدم. کارگاه ها و کارخانه های دیگر هم وضعیتی بهتر از شهرداری ندارند. مرد قصه ی من بر لبه ی تیغ است. او جرأت نمی کند حرفی بزند؛ چون اعتراض او مترادف با اخراج اوست. مرد قصه ی من کم حرف است. سر و زبان ندارد. او اینقدر مظلوم است که اصلاً نمی داند به کجا باید شکایت برد. او می ترسد اگر اعتراض کند، از همین چِندِرغاز حقوق هم بی بهره شود. 
مرد قصه ی من گوشت که چه عرض کنم، شاید ماهی یکبار هم سراغ مغازه ی گوشت فروشی نمی رود. دیگر مغازه ی بقالی سر محل هم با اکراه به او نسیه می دهد: «مرد حسابی، کی نون نسیه می گیره که تو نون هم نسیه می خواهی؟ چوب خط تو هر چهار طرفش پر شده. دیگه حالا نمی خوای بدهی خودت رو بدی؟» مرد قصه ی من از خجالت سرخ می شود. به کاسب محل می گوید: «به خدا از صبح تا شب زحمت می کشم، وقتی حقوق به من نمی دهند، چه کار کنم؟ روی مرا زمین نذار. من پیش زن و بچه ام خجالت می کشم...» چند تا نان با چند تا تخم مرغ می گیرد و به منزل می رود. فردا صبح دوباره روز از نو روزی از نو. دوباره در مغازه می رود و قصه ی پر غصه  ی او تکرار می شود. برای مرد قصه ی من این قدر وضع خراب است که گاهی سیب زمینی آب پز هم به سختی سر سفره اش می آید. همان سیب زمینی که چندی پیش مسئولان برای تنظیم بازار چندین تُن آن را با افتخار معدوم کردند! 
در روی دیگر سکه در این شهر، مردمی زندگی می کنند که در همین اوضاع تورم و رکود، خوب می خورند، خوب می پوشند و... گاهی پول وای فای و هزینه ی اتصال تلگرام زن و بچه شان از دویست هزار تومان در ماه هم می گذرد! در زیر پوست این شهر، عده ای از ما که اتفاقاً ادعا هم داریم، بعد از بازنشستگی، باز هم با پارتی بازی دست خودمان را در اداره یا شرکتی بند می کنیم. کاری هم نداریم که با اشغال یک شغل توسط ما، فرصت شغلی برای فرزند تو و فرزندان امثال تو فراهم نمی شود. مدارس غیرانتفاعی را ببینید، چند درصد از معلمان و کارکنان این مدارس، جوانانِ جویای کارند، چند درصد بازنشسته ها؟ 
مرد قصه ی من؛ تو فقط کار کن و با یک نان بخور و نمیر خدا را شکر کن. مسئولان حواس شان کاملاً جمع است. آنها دارند اوضاع تو و اوضاع بقیه ی مردان قصه ی پرغصه ی این مرزو بوم را مدیریت و ساماندهی می کنند! مرد قصه ی من، برایت مثالی می زنم. هرگاه حین کار هواپیمای شیک و غول پیکری را دیدی که از بالای سرت رد شد، بدان که در بُعد کلان مسئولان به فکر تو هستند. در اخبار هم شنیدی که رئیس جمهور فرانسه هم گفته بود: من به فکر ایجاد شغل برای جوانان ایرانی هستم! آری تو فقط امیدوار باش.
 پی نوشت:
 مردم خوب ایران، هر طور می توانید قبل از رسیدن عید به فکر مردان قصه ی شهر من باشید. پیش خدا گم نمی شود. به خدا قسم آنها صورت شان را با سیلی سرخ نگه داشته اند.

نظرات 6 + ارسال نظر
فاضل یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 17:03

سلام چقدر زیبا گفته دوستمان kamangir........

بهمن جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 18:49 http://bahmankarimi63.blogfa.com/

چی بگم! موارد زیادی هست متاسفانه...
مخلص آقای کاووسی هم هستیم

دادو جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 09:29 http://dado23.blogsky.com

با سلام و تشکر از مطلب ارسالی ...

متاسفانه این روزها تعداد این قشر دارد زیاد می شود !! و شاید هم خیلی زیاد ... و این فقر نهادینه شده نشان می دهد تدبیر جهانی شدن دارد راه خودش را پیدا می کند !!

تاریخ نشان داده ما همیشه در میدان های جنگ پیروزتر بوده ایم تا سر میزهای مذاکره !! نه اینکه جنگ خوب بوده باشد ، جنگ یکی از مذموم ترین گزینه های اجتماع انسانی است !! و منظور من از مذاکره به همین فقره ی آخر اشاره ندارد بلکه هر میزی که نشسته ایم از هیئت دولت تا دستگاههای دیگر (!) همیشه به فلاکت و بدبختی مردم منجر شده است و دلیل آن این است که شروط تصدی پُست در این کشور بدرد گره گشائی از مشکلات نمی خورد !!

شاید بزرگترین سلاح شیطان همین است که می تواند خوب را برای انسان بد و بد را خوب نشان بدهد و تمام تلاش فرد را در راه انحراف هدر بدهد !! و متاسفانه این روزها شیطان همنشین فکری برخی از مسئولان شده است و چه بد همنشینی انتخاب کرده اند .

متاسفانه این روزها برخی دلسوزی ها و انفاق ها ریشه در ریا و خودی نشان دادن ها دارد و برای همین اگر گرهی را باز بکنند در مقابل گرهی بدتر در شخصیت فرد ایجاد می کند و باید این کارها صرفا برای رضایت خدا باشد نه توهمات اجتماعی و ...

و الذین ینفقون اموالهم رئاء الناس و لا یومنون بالله ولا بالیوم الاخر و من یکن الشیطان له قرینا فساء قرینا

یادخاطرات پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 18:02

کهنه زخمی از میان زخمها سر باز کرد

از زمین تا آسمان اندوه و ماتم آفرید

گفت یارب دست این فرزند میهن زخمناک

زخم اگر بر دل نشیند زخم دیگر را چه باک؟؟؟؟؟؟

گر چه خاک سرزمین پاکم از جنس طلاست!!!!!!!!!

فقر و ماتم گریه و غم سهم باباهای ماست!!!!!!!!

زیر پای فقر باباهای ما امضای کیست؟؟؟؟؟؟؟

kamangir پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 13:07 http://ranandegan.blogsky.com

کتابهای فارسی دوران ابتدائیه سرزمین من پر شده از قصه هائی که توجیهی واسه بیرون رفت درامد مملکت من به بهانه هائی که حتی علتش را نمیدانم ، نمیدانم حق با کیست و یا دشمن فرضی کیست ، درامد مملکت من هزاران میلیاردی خورده میشود طوری که دیگه بچه های خونه هم از باباشون هزار میلیارد میخوان تا تبلت بخرن !! درامدهای مملکت من تویه دره و تپه های اطراف شهر به بهانه خانه دار کردن مردم هدر رفت و الان خونه ها خالی از جوانانیه که توان ازدواج ندارن !! باورهای منو با هزینه هائی میخوان تغییر بدن که فقط میل شهوتشان به قدرت را ارضا کنه که نشد و بازم مترصد فرصتند این گرگ صفتان !!! به مرد قصه ات بگو کار کن تا جیب این از ما بهتران حتی دم مرگ هم خالی نمونه !!!

سهیل پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 10:28 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
چه زیبا بیان نمودید ، خدا کند که هرچه زودتر شرایط اقتصادی برای اینگونه افراد مناسب تر و بهتر گردد.
در این شبهای عید به فکر اینگونه مردان مرد این سرزمین هم باشیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد