همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

به یاد زاد روز رودکی پدر شعر پارسی



 


 

چنانکه در تاریخ آمده رودکی علاوه برسرایش اشعارفارسی از چنگ نوازان قابل دوران خویش نیز بوده‌ است و تبحر وی در ترکیب واجرای این دومقوله تابه حدی بوده که برایش نیروی افسونگری قایل شده اند.یکی ازحکایات مشهوری که دلالت براین موضوع دارد به نقل از چهار مقاله نظامی عروضی چنین روایت می کند که چون امیرنصر سامانی از بخارا به هرات می ‌رود چنان دلبسته آب و هوای آن دیار می‌گردد که بازگشت را فصل به فصل عقب می‌اندازد و تا چهار سال به همراه ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیر مقبول القول بود روی آورده به او گفتند اگربتواند شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می‌دهند. رودکی که می‌دانست در آن هوای لطیف حرف و نثر کارگر نمی افتد قصیده ای  می ‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگش را به دست گرفته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند و چنین می شود که  امیر چنان تحت تاثیر قرار می‌گیرد که بدون آنکه کفش در پایش کند سوار بر اسب شده و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد.  نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ به دنبال او می‌ بردند و همچنان به پوشیدنشان درنگ نمی کرد . و البته رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان وی می‌گیرد . و قصیده فوق همان است که اجرای معروفی از آن نیز به یادگار مانده است و تا آپ بودن این پست با فعال نمودن صدای وبلاگ قابل پخش می باشد.

 

ادامه مطلب ...

چهارم آذر را همیشه به یاد داریم

سالها از سه شنبه چهارم آذر 1365 می گذرد . اما گویی همین دیروز ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه صبح بود که 54 فروند هواپیمای عراقی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه در آسمان شهر اندیمشک جولان داده و مردم  بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند. حمله‌ای کم نظیر در طول جنگ‌های تاریخ بشری. خانه‌ها ویران شده،در شهرجوی خون به راه افتاد مادران داغدار و کودکان یتیم شدند و در گوشه وکنار جهان هرکه شنید متحیر شد از این جنایت بشری .


در این حمله وحشیانه ایستگاه راه آهن ، میدان راه آهن و بخش وسیعی از مناطق مسکونی ، بازار روز ، میدان تره بار ، پادگان دوکوهه ، دبیرستان شریعتی ، سد و نیروگاه دز ، رادار موشکی سددز ، پادگان سفینه النجاه ، ایستگاه بالارود ، اداره پست و مخابرات ، بیمارستان شهید بهشتی و بسیاری نقاط دیگر مورد اصابت قرارگرفت و طبق آمار اعلامی  غیرنظامی بیش از ۳۰۰ نفر از شهروندان و مسافران کشته و ۷۰۰ نفر مجروح شدند .  


در اواخر آذرماه 1365 هیأتی از سوی کمیته ی بین المللی صلیب سرخ و هیئت کارشناسی سازمان ملل متحد مستقر در تهران جداگانه از آثار آن جنایت دیدن کردند و این بمباران بعنوان طولانی ‌ترین بمباران شهرها پس از جنگ جهانی دوم درتاریخ جهان به ثبت رسید .
 

فردای آن روز اما نوبت اندیمشکی‌ها شد تا دنیا را بهت‌زده کنند البته نه با سلاح جنگی که با سلاح غیرت، ایثار و فداکاری در شعارهایشان حین مراسم تشییع عزیزانشان . مردم اندیمشک اوج وفاداری خود به میهن و انقلاب را ثابت کردند .


اما از آن پس تاکنون همه ماندند که این فرهنگ مقاومت و درس ایثار را چگونه و چه نهادی باید ثبت کند. چگونه باید به نسل‌های بعدی انتقال دهیم؟ آیا کسی آن همه ایثار و رشادت را پاس می‌دارد؟ در این میان مردم شهر اما نه انتظاری داشته و نه مطالبه‌ ی پاسداشت و گرامیداشت خون عزیزانشان را کرده اند . ما مانده‌ایم و وجدانی خواب آلود و در حسرت این می‌سوزیم که در 4 آذر یکی از این سال‌ها شاید کسی برخیزد و کاری کند ماندگار . شاید به گونه‌ای شایسته و در خور . این حماسه را جاودانه کند. موزه‌ای افتتاح و فیلمی ساخته شود. کنگره‌ای و جشنواره‌ای شایسته در حوزه‌های ادبی و هنری،‌ فرهنگی برگزار شود. اما حتی دریغ از ثبت این روز در تقویم ملی .


در دنیا بویژه در غرب اسطوره‌سازی می‌کنند برای وحدت بیشتر تا از این رهگذر فرهنگ خود را غنی سازند. سازمان سیا بخش اعظمی از بودجه‌اش را صرف ساخت فیلم‌های فاخر هنری در راستای اسطوره‌سازی می‌کند که نجات سرباز رایان از آن جمله است. یا افسانه جومونگ که تا شب های مدیدی مهمان خانه‌های ایرانی بود در تاریخ ثبت شده کشورش یک خط بیشتر نیست و روسیه یکی از بزرگترین موزه‌های جنگ را در پاسداشت سربازانش احداث کرده است. اما دریغ که در کشورما آنان که دست‌شان می‌رسد سرگرم بازی‌های بی‌مزه و تکراری سیاسی‌اند، چنان درگیر مسائل و کشمکش‌های پیش پا افتاده‌اند که از نگارش آن هم حوصله‌مان سر می‌رود . وحدت دیروز را فراموش کرده امروز با بهانه های کودکانه اقوام را به جان هم می اندازند .با این همه اما بیایید در سال یک روز هم که شده فارغ از همه اختلافات و به دور از هر مرام و قومیت و گرایشی که داریم در صفوفی به هم پیوسته سرود وحدت بخوانیم در رثای حماسه آفرینان 4 آذر اندیمشک . تا شاید فقط و ﻓﻘﻂ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﻠﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺧﻮﻥ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ . ﺁﻗﺎﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ! ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺖ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﯿﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺘﺎﻥ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﺭﺿﺎ ﺟﺒﺮﺋﯿﻠﯽ ﻭ ﺑﯿﮋﻥ ﭘﺎﭘﯽ ﻓﺮ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﻮﻫﻤﺪﺍﻧﯽ ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧانه ﻫﺎﺗاﻥ ﺩﺭﺧﻮﻥ ﻏﻠﺘﯿﺪﯾﺪ . ﺳﺮﺧﯽ ﺧﻮﻧﺘﺎﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﮓ ﻣﻨﻈﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﺁﻗﺎﯼ ﺟﻬﺎﻧﮕﯿﺮ ﺳﺎﮐﯽ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻏﻤﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯼ. ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﻗﺎﯼ ﺯﺍﺭﻉ که ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺳﻮﺧﺘﯿﺪ. ﺩﻝ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﻭ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺧﻠﯿﻠﯽ که با ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﯾﺪ ، ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺷﻤﺎﺳﺖ . 


ﺗﯿﻤﻮﺭ ﻏﻼﻡ ﺯﺍﺩﻩ ! ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﯾﮏ ﻟﮑﻮﻣﻮﺗﯿﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ است ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺁﻥ ﺩﻭﯾﺪﯼ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻭ ﻟﮑﻮﻣﻮﺗﯿﻮﺕ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺧﺘﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﯾﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ . ﭘﺮﻭﯾﺰ ﻗﻼﻭﻧﺪ ﻟﮑﻮﻣﻮﺗﯿﻮﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﭘﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺗﺮﮎ ﻣﺤﻞ ﺧﺪﻣﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺪی ﻭ ﻋﺮﻭﺝ ﮐﺮﺩی . ﻗﺎﺑل ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴتی .


ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﺎﺑﺠﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﻤﺒﺎﺭﺍﻥ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺷﺪه ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺎﻣﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﯿم و شهرتان را نشناسیم و ندانیم  ﭘﯿﮑﺮﻫﺎﯼ ﭘﺎﮐﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﺠﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ . ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﻡ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﻠﻘﻪ ﺍﺵ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺗﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺟﺴﺎﺩ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ و همه ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺸﺎﻥ ﻋﺬﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫیم ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ . ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺪﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ تنها ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﯿﻢ که ﻓﺮﺍﻣﻮشتان ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ و ﺁﺭﺍﻣﺸﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﻭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺷﻤﺎبوده و هستیم .

پینوشت : باتشکر فراوان از عباس اسلامی پور , مریم لطیفی , امیدزمانی و مژگان قلاوند
که این پست از مقالات و گزاشاتشان تهیه و تنظیم شده است .

صداقت ما کجای تاریخ گم شد ؟

هرودت مورخ یونانی با وجود این که قاعدتاً نمی بایست در ستایش ایرانیان غلوی کرده باشد ، ازدوره کورش و ایرانیان هم عصر او در مورد دروغ و دروغگویی چنین یاد میکند :
چیزی که برای پارسی ، انجام دادنش ممنوع است ، گفتنش هم جایز نیست . پارسی ، دروغگویی را ننگین ترین عیب میداند وشرم آورترین ...

نگاهی به کتیبه به جامانده از دوران اقتدار ایرانی بیندازید ، به دعای داریوش بزرگ توجه کنید :

"خدایا این کشور را از دشمن ، خشکسالی و از دروغ نگاه دارد ..."

و زمانی بعد گرنفون شاگرد معروف سقراط که تقریباً یک قرن بعد از هرودت می زیسته ، درمقایسه بین ایرانیان عهد کورش و عصر خودش (دوره اردشیر دوم) می آورد :
این روزها خیلی ها فریب شهرت پارسی ها را از جهت وفای به عهد و حفظ سوگند می خوردند ولی همین که آنها را نزد شاه می برند سرشان را ازبدن قطع می کنند . این روزها افراد متمول را مثل جانیان حبس می کنند تا ازآنها پول بگیرند . دیگر کسی نمی خواهد به قشون شاه ملحق شود . روح سلحشوری درآنها بکلی مرده ، مملکتی نیست مانند پارس که درآن . آنهمه مردم از زهری که بدست دیگران به آنها خورانده میشود بمیرند . تقوای پارسی ها در آن خاموش شده و برخلاف گذشته بی عدالتی ، حب منافع نامشروع و بی شرمی در نزد آنها ترقی کرده ...

این ها را برای آن دسته از هموطنانم آوردم که گمان می کنند تاریخ شروع انحطاط و انحراف ما از حمله اعراب به این طرف بوده . نه عزیز من انحطاط تقریباً از همان اواخــر زمان هخامنشی به بعد کم کم شروع می شود و بعد از فروپاشی این سلسله و روی کارآمدن سلوکیان و پارتیان ادامه پیدا می کند و سپس این انحطاط پس از اعتلای اولیه سلسله ساسانیان دومرتبه در اواسط همین سلسله اوج
می گیرد .

تا آنجا که یک امپراطوری با این عظمت ، با یک حمله به قول (بعضی)ها چند عرب پابرهنه و بادیه نشین ، درهم فرو می ریزد . ولی حقیقت در این است که پای بست این امپراطوری عظیم از مدتها قبل با موریانه دروغ  آنچنان پوک و بی مغز شده بود که اگر حمله اعراب هم اتفاق نمی افتاد ، بدون شک حادثه دیگری آن را درهم خورد میکرد . حوادث بزرگ هرگز نمیتوانند یک شبه شکل بگیرند ، و یا یک عامل مشخص را بهانه ای برای وقوع آنها معرفی کرد . حوادث بزرگ حاصل میلیون ها و بلکه میلیارد ها حادثه کوچک و بزرگ دیگر هستند که روزانه در اطراف همگی ما اتفاق می افتد و ما بی اعتنا به آن عبور می کنیم و این است که درحال و همین امروز در عداد یکی از نادرست ترین و دروغگوترین ملل جهان بشمار می آییم . (مجبورم برای چندمین بار تکرار کنم منظورم شما نیستید شما خودتان را ناراحت نکنید ) .... ولی بدانید آن چنان این ویروس دروغ در وجودمان آشیانه امنی پیدا کرده که خودمان هم غافلیم . باور کنید خودمان حتی به خودمان هم دروغ می گوییم ، یعنی با تکرار این دروغ آن چنان قباحت آن در اذهان همگی پاک شده که دیگر دروغ در مقابل پلیس ، زن و بچه ، د رمقابل اداره مالیات ، رئیس اداره و .... دولت – که دیگر توضیح نمی خواهد دروغ گویی به دولت کم کم بصورت یک حق درآمده – امری عادی شده است . الکسی سولینکوف شاهزاده روسی که حدود 150 سال قبل به ایران مسافرتی کرده در سیاحت نامه خود مینویسد :

درستی صفتی است که در ایران وجود ندارد ... دروغ بطوری در عادت و رسوم این طبقه (طبقه نوکر و کاسب و دکاندار) ازمردم ایران ریشه دوانیده است که اگر احیاناً یکنفر از آنها رفتاری بدرستی بنماید رسماً از شما جایزه و پاداش می خواهد .
گوبینو دیپلمات فرانسوی در کتاب "سه سال درایران " درمورد ایرانیان میگوید:

زندگی مردم این مملکت عبارتست از سرتاپا یک رشته توطئه و یک سلسله پشت هم اندازی . فکر و ذکر هرایرانی فقط متوجه این است که کاری را که وظیفه اوست انجام ندهد . ارباب مواجب گماشته خود را نمی دهد ونوکر تا می تواند ارباب را سرکیسه می کند . از بالاگرفته تا پائین در تمام مدارج و طبقات این ملت جز حقه بازی و کلاهبرداری بی حد و حصر و بدبختانه علاج ناپذیر چیز دیگری دیده نمی شود و عجیب آن که این اوضاع دلپسند آنان است و تمامی افراد ، هرکس به سهم خود از آن بهره مند و برخوردار می شوند و این شیوه کار و طرز زندگی روی هم رفته از زحمت آنان می کاهد و به همین دلیل کمتر کسی حاضر به تغییر این وضع است .

و من اضافه می کنم اگر هم آرزو کند که این وضع تغییر کند حاضر نیست به هیچ وجه این آرزو را ازخودش شروع کند و اقدامی به عمل  آورد . مطمئناً او این تغییر را برای دیگران آرزو میکند نه خودش .....

 (قسمتی ازکتاب جامعه شناسی خودمانی–بخش صداقت ما–نوشته حسن نراقی)

پینوشت : فایل PDF این کتاب را میتوانید از اینجا دانلود نمایید