شب گذشته تلویزیون فیلم گزارش گونه ای از هتل تاج محل در شهر بمبئی هندوستان نمایش می داد . برای من و امثال بنده که توان و استطاعت دیدار دنیا را ندارند و سایر برنامه های شبکه های متعدد تلویزیونی –البته بجز اخبار و باز صدالبته به کرات!!!- جاذبه ای ندارد ،انتخابی بهتراز دیدن فیلم های مستند نیست و این گزارش نکات تامل بر انگیزی داشت که نوشتن آن رابرای دوستان مفید دیدم.
ساختمان هتل ،عمری بیش از صد سال داردو از نظر معماری بسیار زیبا و چشم نواز است .موقعیت هتل نیز ،بخاطر مجاورت بادریا ودر کنار بنای معروف دروازه هند استثنایی است .
هزار و پانصد کارمند و خدمه هتل با سرو لباس مرتب و تمیز و با نظم و انضباط در خدمت به مهمانان هتل با روی گشوده و لبخند تلاش می کردند رضایت مهمانان را جلب کنند .
مدیران و کارمندان هتل می گفتند :بر اساس فرهنگ هند ،وقتی مهمانی برای ما می رسد نه تنها او مهمان است بلکه –پناه برخدا-او خداست !!یعنی در واقع مهمان ،خداست !!
با همین دیدگاه و نظر است –که اینطور که در فیلم نشان داده می شد – خدمت کاران به کار در هتل و خدمت به مسافران افتخار می کردند .
هزینه اقامت در این هتل زیاد است و مسافران ، ثروتمندانی از گوشه و کنار دنیا که برای ماندن در این هتل دغدغه پول نداشتند . به طور مثال یک تاجر نفت مشتری پنجاه ساله یکی از سوئیت های این هتل بود .
سوئیتی با بهای هرشب دوهزار پوند –به نرخ امروز حدود یازده ملیون تومان خودمان-و مسافرانی که در این سوئیت اقامت داشته اند ،اشخاصی نظیر اوباما ،سارکوزی ....و دیگر کله گنده های دنیا و از جمله محمدرضا پهلوی شاه سابق مملکت ما!!
از دیگر مهمانانی که حاضر به مصاحبه شده بودند ،خانم 83ساله ای اهل یونان ،که شش ماه پائیز و زمستان -که هوای یونان سرد است –را در این هتل به سر می بردو بقیه مسافران نیز از همین دست و قماش !!
خوب ، این تا اینجای قضیه ... به قول معروف دارندگی است و برازندگی !!!
اما نکات جالب و تاءسف باری هم در کنار این گزارش وجود داشت . این که 55درصد مردم شهر بمبئی زاغه نشین هستند و سرپناه و مسکن مناسبی ندارند . بیش از بیست درصد مردم زیر خط فقر به سر می برند -و البته تعریف خط فقر در هندوستان احتمالاً با کشورهای مرفه و برخوردار فرق اساسی دارد.
اگرچه دوربین فیلمبردار بیشتر از همه خود هتل و خدماتش را برجسته می کرد ،سه سطح مشخص از مردم در فیلم نمود داشتند .
یکی ثروتمندان و سیاستمدارانی که میهمان ویژه هتل بودند
دیگری زاغه نشینانی که در مسافتی نه چندان دور از هتل در فقر و فلاکت زندگی می کنند
و گروه سوم خدمه و کارکنان هتل که بینا بین این دو گروه هستند .
بارها و بارها در حین دیدن فیلم این شعر معروف باباطاهر به یادم افتاد که می گوید :
اگر دستم رسد برچرخ گردون
ازو پرسم که این چین است و آن چون
یکی را می دهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده درخون ...
پی نوشت :
از همه خوانندگان عزیزی که در پست های قبلی حقیر کامنت گذاشتند و بنده در جواب کوتاهی کردم پوزش می طلبم .
شهادت حسین(ع) در دلهای مومنین آتش و حرارتی ایجاد می کند که هرگزخاموش نخواهد شد
(مستدرک الوسائل، ج 10ص 318)
یکی از عواملی که قیام سید الشهدا –حضرت امام حسین ابن علی ابن ابی طالب (ع)–را زنده نگه داشته و در تبیین اندیشه های این قیام بزرگ ،که به تعبیر خود حضرت برای اصلاح در امت جد بزرگوارشان بوده ،موثر واقع شده عزاداری ها و روضه خوانی هایی است که قدمتی دیرین داشته ومنشا اصلی آن از فردای واقعه کربلا شروع شده و با تاسیس دولت های شیعی آل بویه علنی شده و با تشویق دولت صفویه بیشتر و بیشتر شده است .
امروز –صرفاً برای آشنایی خوانندگان عزیز این وبلاگ – درباره رسوم عزاداری در شهرضا توضیح مختصر می دهم .
شهرضا–به خاطر بافت سنتی و مذهبی که داشته و دارد–در طول سال از روضه های سنواتی بهره مند است و شیعه های سنتی در طول سال در مجالسی که در منازل و محافل و مساجد برگزار می شود شرکت می کنند . اما اوج این عزاداری ها در دوازده روز اول محرم است .
1-بر خلاف بعضی شهرها ،که عزاداری ها شبانه و با طبل و دهل و سنج همراه است . مردم شهرضا در شب ها فقط در مساجد و حسینیه هایی که متعلق به هیئت هاست حضور یافته و برای روزهای اصلی عزاداری به نوعی تمرین می کنند و آماده می شوند . به طور معمول بلندگوهای این مجالس در خود مجلس و با صدای کم است و برای مجاورین مجالس چندان مزاحمتی ایجاد نمی شود . البته این سبک مختص هیئت های دیرینه و قدیمی است و تازگی ها تعداد معدودی هیئت های جدید از این رویه پیروی نمی کنند .
2- یک روز قبل از تاسوعا با حرکت اولین هیئت که قدیمی ترین نیز هست گفته می شود این دسته قدمتی سیصد ساله دارد-شروع رسمی سوگواری ها آغاز می شود . این هیئت –موسوم به دسته ی سینه زن مداح و نوحه خوان ندارد . هیچ نوحه خاصی نیز نمی خوانند . در طول مسیر فقط حسین ،حسین می کنند و به سمت مجالس می روند . در مجلس نیز فقط حسین حسین می گویند و به سینه می زنند . پس از مدتی ریتم سینه زنی تند می شود و در یک فرصت چند دقیقه ای و در حالی که با ریتم تند –به قول معروف چهار ضرب- سینه می زنند –یکی از پیش کسوتان با گفتن فاااااااتحه ختم سینه زنی را اعلام می کند .
3-بقیه دسته ها (هیئت ها در گویش محلی) از ظهر روز هشتم به راه می افتند . معمولاً اماکن ثابتی – و از دیر باز -مجلس عزاداری بوده و هست و دسته های عزادار پیاده و از این مجلس به مجلس بعدی می روند . در طول مسیر دمی گفته می شود و تکرار می کنند و با ورودبه مجلس مداح و نوحه خوان دسته پشت میکروفن قرار گرفته و زمان چند دقیقه ای در مجلس عزاداری می کنند . دسته ای که بعد وارد می شود ساکت و بدون دم می ایستد تا هیئتی که مشغول عزاداری است نوحه اش تمام شود . گاهی هم به رسم احترام با هیئت قبلی همراهی می کنند در نوحه خوانی و سینه زنی .
4- در شهرضا البته تا چند سال قبل– فقط یک هیئت زنجیر زنی بود . طبل و دهل و سنج نیز فقط مختص به یک هیئت خاص– به نام بنی اسد یا دراویش – بود . زنجیر زنان نیز قدمتی دیرینه دارند . معمولاً دسته های قدیمی نوحه هایی از قدیم الایام داشته اند که بدون هیچ تغییری تا کنون تکرار می کنند و به خاطر قدیمی بودن و تکرار هرساله و ریتم های بسیار حزین و درعین حال زیبایی که دارند برای مردم خاطره انگیز و به قولی نوستالژیک هست .
5- معروف است که پس از واقعه عاشورا قبیله بنی اسد برای دفن پیکرشهدا به کربلا آمدند و باز بنابه قولی گروه های اولیه عزادار شهدای کربلا –بواسطه این که از طرف حکام بنی امیه در اذیت و از آزار بودند مخفیانه نوحه خوانی می کردند و مثلاً برای این که سر وصدای عزاداران به گوش اغیار نرسد گروهی همهمه می کردند و تعدادی حسین حسین گویان سوگواری می کردند .
این قضیه محملی شده برای تاسیس هیئتی به نام سنگ زن . این دسته به دو گروه تقسیم می شوند گروهی سینه زنان نوحه ای را زمزمه می کنند و گروه اصلی– و با تعداد زیاد– با دو چوب گرد که در دست دارند در یک ریتم خاص چوب ها را به هم می کوبند و با هر کوبیدن یک حسین می گویند . این ریتم ابتدا سه تایی است . و با اوج گرفتن چهارتایی و تند می شود .در بخش اول چوب به چوب کوبیده می شود ودر حین کوبیدن حسین گفته می شود بعد چوب به سینه –و همزمان حسین –بعد چوب به چوب و در بالای سر حسین گفته می شود این ریتم سه ضرب نام دارد و در حالی که این جماعت با شور و حرارت سنگ می زنند -( به همین چوب ها سنگ گفته می شود )-بقیه گروه با مداح همراهی می کنند و نوحه می خوانند . در قسمت پایانی ریتم مداح تند می شود و متعاقباً سنگ زنان نیز ریتم تند و با صدای کشیده ای حسییییییین گویان گروه اول را همراهی می کنند .
برای آشنایی بیشتر با نحوه عزاداری دسته سنگ زن پیشنهاد می کنم فیلمی از این هیئت را، ببینید.
ما نسبت به اجدادمان ،آن ها که صد –صد و پنجاه سال پیش در این سرزمین زندگی می کردند پیشرفت کرده ایم . شکی نیست .
ما امروز ،مانند بسیاری از کشورهای دیگر دنیا ،از مظاهرِ زندگیِ امروزه برخورداریم و استفاده می کنیم . امروز اسباب و لوازم رفاه را داریم .خودرو، یخچال،وسایل پخت و پز آسان و راحت ،و مبلمان و تخت خواب ، حتی – پوزش میخواهم – توالت فرنگی هم !!
این روزها مردمان سرزمین ما حسرت داشتن ذوب آهن ندارند – چیزی که سال ها و بلکه نسل ها داشتنش برای مردم ایران آرزو بود –بسیاری از نیازهای کشور در داخل تولید می شود .
واردات اگر چه فراوان هست ،اما در داخل مشابهش ساخته می شود و صد البته به مراتب بهتر از مشابه خارجیش –تکیه کلام صدا و سیما در دهه های قبل ،وقتی از تولید یک کالای داخلی گزارش داشت !!.
هزاران کارخانه و کارگاه کوچک وبزرگ ،در هر کوی و برزن و شهر و روستا و شهرک های صنعتی ساخته شده و هرکدام مشغول ساختن کالایی هستند .
گذشت اون زمانی که می گفتند : ما ایرانی ها لولهنگ هم نمی توانیم بسازیم . امروز ما لولهنگ می سازیم . لوله های دیگر هم ، پولیکا ، فلزی ، سبز، پنج لایه و پلی اتیلن و هرچه نمونه دیگر تو دنیا هست ...
کاشی و سرامیک می سازیم . لوازم خانگی ، به انواع مختلف و مارک های گوناگون . کولر ،آبگرمکن ، آبسرد کن ، کفش ، کلاه ، لباس ، کیف و چمدان .
خلاصه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد .
راستی یادم رفت بنویسم . مرغداری هم داریم و تولید مرغ ، خیلی هم زیاد !!!
بوقلمون ، شتر مرغ ، گاومیش ، بلدرچین و سایر ماکیان نیز داریم ...
بازم بگم براتون که :
گذشت اون زمون که تو یک گوشه مملکت گندم ،بخاطر نبود مشتری ،خوراک دام و پرنده می شد و در گوشه دیگری مردم در قحطی به سر می بردند .
اون زمون راه نبود ،کامیون نبود،قطار و کشتی هم نبود . ماشین هم نبود !!
امروز ماشین هست . کافی است سوارماشین شویم و سری به کارگاه ها و کارخانه ها بزنیم . ..
کمی از شهرک های صنعتی دور شویم و به مزارع سرسبز و گسترده در همه جای میهن سری بزنیم و کمی –فقط کمی – از حال تولید کنندگان جویا شویم ...
ما پیشرفت کرده ایم ...
امروز تولید ما خیلی بیشتر از نیازهای داخلی است . صنایع با کمتر از ظرفیت مشغول هستند و کشاورزان از نبود مشتری در انتظار روزهای بهتر حسرت می کشند .
پی نوشت : در سفر اخیرم سری زدم به مزرعه دوست عزیزم آقای شاهچراغی .
در مزرعه ایشان و مزارع مجاورصدها هکتار هندوانه ،که با هزینه بسیار گزاف کاشته شده بود ، برداشت نشده واز بین رفته بود . به قول معروف تا چشم کار می کرد هندوانه و باز بقول معروف دود به سر آدم میزد .