همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

مُسکنی به نام خنده

مطلب زیر را دوست خوب و عزیزمان جناب آقای کاوسی ارسال کرده اند، ضمن تشکر و سپاس فراوان از ایشان، شما را به خواندن این نوشته دعوت می کنیم.

به باور من این روزها که مشکلات مردم بی نهایت زیاد است، خنداندن و شاد کردن آنها عملی خداپسندانه و زیباست. خنداندن مردم هنر خاصی است که خداوند این هنر را فقط به بعضی از بندگانش هدیه داده است. مهم نیست ما در طول روز چه میزان باید سختی بکشیم. نشست و برخاست کردن با یک آدم خوش اخلاق و خوش خُلق روحیهٔ ما را خوشحال خواهد کرد. همهٔ ما باید تلاش کنیم در حد توان بر لب های اطرافیانمان خنده بنشانیم. ایجاد نشاط در دیگران باعث می شود روح خود ما هم جلا پیدا کند و شاد شویم.
اما خندیدن به تنهایی برای شاد زیستن کافی نیست. خنده فقط می تواند به مثابه یک مُسکن عمل کند. آنچه می تواند به مردم نیرو ببخشد و آنان را به معنای واقعی کلمه شاد کند تلاش برای"حل مشکلات" آنهاست. خوشبختانه مدتی¬ست تلویزیون ما سعی می کند با ساختن برنامه های شاد مثل "دور همی"، "خندوانه" و... ساعاتی خنده را میهمان لبهای مردم کند. این برنامه ها کاستی هایی هم دارد؛ اما نفس عمل یک کار پسندیده است. ساختن چنین برنامه هایی ضرورت دارد؛ اما خنداندن تنها کفایت نمی کند. وقتی شخصی شغلی ندارد که بتواند با درآمدش شکم زن و بچه اش را سیر کند، شما صدها جوک و لطیفه هم که برایش تعریف کنید خنده هایش مصنوعی خواهد بود. صدا و سیمای ما باید علاوه بر پخش برنامه های طنز با ساختن برنامه هایی هدفدار در افراد مرفه و بی درد جامعه یک درد ایجاد کند که به فکر ایجاد شغل برای هزاران هزار فرد بیکار جامعه باشند. وقتی این اتفاق افتاد، شادی واقعی به آنان تزریق خواهد شد.
مسلمانان واقعی و کسانی که درد مردم دارند باید تلاش کنند مشکلات همنوعان خود را ریشه ای حل کنند تا شادی و نشاط مداومی را به برادران و خواهران مؤمن خود هدیه کنند. یادمان باشد کمک کردن به همنوع فقط مادی و پولی نیست. افراد زیادی هستند که می توانند از اعتبار خود در جامعه بهره ببرند و با گرو گذاشتن آبروی خود مشکلی از مشکلات هموطنان خود را حل کنند.
بزرگی می گفت: «کسانی که در این دنیا بین مردم اعتبار دارند باید مانند کسانی که از لحاظ مالی غنی هستند از اعتبارشان برای مردم هزینه و آنان را شاد کنند» شاید شادی یک نفر این باشد که شما یک داماد خوب برای دخترش پیدا کنید یا یک عروس خوب به پسر او معرفی کنید. گاهی پسری به خواستگاری دختری رفته و خانوادهٔ آن دختر شناختی از این پسر ندارند. مُهر تأیید شما باعث شکل گرفتن یک خانوادهٔ موفق می شود. اگر شما از اعتبار خود بهره بردید و یک جوان را به یک شرکت معرفی کردید تا شاغل شود، چقدر او را خوشحال کرده اید؟
***
به طور معمول والدین دوست دارند از سوی فرزندانشان بیشتر مورد توجه قرار بگیرند. چه بسا بیشترِ پدر و مادرها به کمک های مادی فرزندانشان نیاز ندارند؛ اما به عنایت و دلجویی آنها سخت نیازمندند.
یکی از منبری ها تعریف می کرد: یک روز پدر یکی از مسئولین نزد من آمد و گفت من چند فرزند دارم که همگی آنها تحصیل کرده هستند. یکی از پسرهایم مدتی با من قهر بود. به دیدنم نمی آمد. من ناراحت بوده و نمی توانستم این مسئله را تحمل کنم. یک روز به او زنگ زدم و گفتم: «یه نفر یه کاری داره که مشکلش فقط به دست تو حل می شه» گفت: «بگو فلان روز بیاد اداره» دو سه روز به وقت ملاقات مانده از دفترش تماس گرفتند که ایشان وقت ندارند. به آن آقا بگویید هفتهٔ دیگر بیاید. گفتم: «اشکالی نداره» هفتهٔ بعد به دفتر او رفتم. مسئول دفترش مرا شناخت. به اتاق پسرم رفت و به او گفت که پدرت آمده. پسرم از اتاق بیرون آمد و گفت: «شما که گفتید یه نفر با من کار داره» گفتم: «بله، اون یک نفر خود من هستم. گرِهی هم که به کار من افتاده فقط به دست تو باز می شه. می خوام بدونم که چرا تو و همسرت با من قهر کرده اید؟ من از این مسئله خیلی ناراحتم» هر دو گریه افتادیم، پسرم مرا در آغوش گرفت، معذرت خواهی کرد و...
گاهی ما چنان غرق کارهای شخصی خود شده که از وظیفهٔ اصلی خودمان که توجه ویژه به والدین است غافل می شویم. گاهی فقط اندکی توجه به پدر و مادر، آنها را شاد می کند.
مورد اخیر یک مثال بود. توجه به همکار، فرزند، همشهری و... هم در طول روز می¬تواند باعث شاد شدن آنان شود. ممکن است کسی کار کوچکی برای شما انجام دهد که چندان هم چشمگیر نباشد؛ اما قدردانی شما و اعتبار بخشیدن به عمل او می تواند باعث شادی اش شود...

اخلاق مهره گمشده جامعه امروز

نوشته ی زیر، متن مقاله ای ست به قلم دوست عزیزمان جناب آقای کاوسی از وبلاگ روزهای جانبازی ...ضمن آرزوی بهروزی و موفقیت برای ایشان ، از شما دوستان عزیز دعوت می کنیم یادداشت ارزشمند ایشان را بخوانید.


اگر به اخبار منتشر شده از طریق صدا و سیما یا شبکه¬های اجتماعی توجه کنیم به این مسئله پی می بریم که جرم و جنایت نسبت به دهه های گذشته خیلی بیشتر شده است. در صورتی که ما انسانهای امروزی از لحاظ سطح سواد، تفکر و هوشمندی یک سر و گردن از انسانهای چند دههٔ پیش جلوتریم. و اگر بیشتر عقربه های زمان را به عقب برگردانیم به این نتیجه می رسیم که دانشجویان امروزی ما خیلی فهیم تر و با هوش تر از وزرا و پادشاهان زمان قاجار هستند. انتظار این است که انسانهای با سواد و هوشمند به اخلاق و معنویات بیشتر از گذشته اهمیت بدهند؛ اما به ظاهر برعکس است. متاسفانه بیشتر ما انسان‌ها روز به روز علیه یکدیگر دست به رفتارهای ناپسند می‌زنیم و فقط به سود شخصی خود فکر کرده و از یکدیگر سوءاستفاده می‌کنیم.
متأسفانه امروزه ما شاهد جرم و جنایاتی هستیم که در گذشته کمتر وجود داشته. به نظر شما کسانی که تحریم های ظالمانه را علیه یک ملت تصویب می کنند آدمهای کم سوادی هستند؟ به نظر شما شعله ور کردن آتش جنگ در افغانستان، یمن، سوریه، عراق و... به دست انسانهای کم سواد و نفهم صورت می گیرد؟ وقتی تحقیق کنیم متوجه می شویم بیشتر انسانهای نخبه و با سواد در کشور آمریکا زندگی می کنند؛ اما بیشترین جنگها و کشت و کشتارها هم در عصر حاضر توسط همین حاکمان با سواد به ملت های مظلوم تحمیل می شود.
شما فکر می کنید اختلاس گران، نجومی بگیران و ... در کشور ما آدمهای باهوش و باسوادی نیستند؟ آن پزشکی که به خاطر پول نخ های بخیه را از صورت آن نوجوان خمینی شهری کشید سواد و مدرک پزشکی اش کامل نبود؟ پزشکی که زیر میزی های میلیونی می گیرد یا دستگاه پُز را کنار تخت بیمار در اتاق عمل می برد سواد آکادمیک ندارد؟
در مقاله ای خواندم دو دسته از انسانها در جوامع بشری از بقیه باهوشترند؛ مخترعان و دزدان! البته به نظر من منظور مقاله نویس از "دزدان" دلّه دزدها نباشد. منظور او انسانهای با هوشی هستند که با یک ترفند و یک امضای هوشمندانه حقوق های نجومی برای خودشان دست و پا می کنند، زد و بند می¬کنند، اختلاس می کنند و...
فکر کنم با این مقدمه دریافتیم که علم و سواد نمی تواند به تنهایی فرد یا جامعه ای را خوشبخت کند. علم و اخلاق مکمل یک انسان کامل و به تبع آن مکمل یک جامعهٔ آرمانی است. به قول استاد شهید مرتضی مطهری علم بدون ایمان مانند تیغی است در دست یک زنگی مست.
چه کنیم که اخلاق و معنویت در جامعهٔ ما کمرنگ نشود؟
متأسفانه امروزه مادی گرایی و توجه به مادیات روزبه روز بین ما و اخلاق حسنه فاصله می اندازد و معنویت را کم رنگتر می کند. شخصیت افراد با میزان دارایی شان اندازه گیری می شود. مردم ما فکر می کنند هر چه پولدارتر باشند، نزد دیگران از منزلت والاتری برخوردار خواهند بود.
اگر دقت کرده باشید بیشتر پدر و مادرهای امروزی بدون توجه به نیازهای معنوی و اخلاقی فرزند خود او را تشویق می کنند در رشته ای ادامه تحصیل بدهد که آیندهٔ شغلی پولسازتری داشته باشد. والدین عملاً به فرزند خود می آموزند که داشتن یک زندگی خوب فقط در داشتن مال و ثروت فراوان است. با القای این تفکر دیگر انگیزه ای برای جوان دانشجوی ما باقی نمی ماند که به تزکیه نفس و اخلاق توجه کند.
متأسفانه رسانه ها و مشاهیر جامعه هم دست کمی از خانواده ها ندارند. بیشتر فیلم و سریال های ما در خانه های مجلل و آنچنانی ساخته می شود. به قدری صفت پول پرستی در جامعهٔ ما پر رنگ شده که فلان هنر پیشه از گذشته اش چشم پوشی کرده و در برنامهٔ دورهمی یا خندوانه با افتخار می گوید خوشبخت است چون پولدار است. مجری برنامه هم به راحتی از کنار مطلقه بودن هنرپیشه عبور می کند. انگار تهیه کنندگان برنامه های اینچنینی هم برایشان مهم نیست که دارند فردی را که به خاطر توجه نکردن به اخلاق و معنویت زندگی اش از هم پاشیده به عنوان یک الگو به جوانان ما معرفی می کنند.
مدرن شدن جوامع امروزی، اهمیت دادن بیش از حد خانواده ها به رسانه های گروهی مثل تلویزیون، اینترنت و مخصوصاً شبکه های اجتماعی باعث شده خانواده ها روزبه روز از صله رحم که یکی از توصیه های اخلاقی دین ماست فاصله بگیرند. اعضای خانواده به جای اینکه وقت بیشتری برای هم بگذارند فقط سرشان در گوشی های موبایل شان است. متأسفانه بیشتر خانواده ها مسجد، منبر، جلسات وعظ و اخلاق و ... را کنار گذاشته اند.
از طرفی به دلیل مدرن شدن جوامع امروزی و نیاز به کار بیشتر، پدر و مادرها بیشتر وقتشان را در محل کار می‌گذرانند و کمتر می‌توانند برای فرزندانشان وقت بگذارند و گاه کودکان شان بدون تربیت صحیح بزرگ می‌شوند و به مرور جامعه به سمت بی‌اخلاقی یا بد اخلاقی پیش می‌رود.
مردم ما باید تلاش کنند اخلاق را به جامعه و به خانواده ها برگردانند. علم و اخلاق و به عبارت دیگری تخصص و تعهد می تواند جامعهٔ ما را به سمت خوشبختی سوق دهد. علم به تنهایی نمی تواند عامل خوشبختی ما شود. در تعقیب نماز عصر هم می خوانیم "اللهم انی اعوذ بک من علمٍ لاینفع" یعنی خداوندا من از علمی که نفع نمی رساند به تو پناه می برم. علمی که با اخلاق ممزوج نشود نه تنها نفعی ندارد بلکه به مانند همان تیغ است در دست یک انسان مست که می تواند عامل شرارت، جنگ افروزی، زیاده خواهی و... شود.
فرهیختگان جامعه باید تلاش کنند در حد وسع¬شان اخلاق اسلامی و برگرفته از سیرهٔ نبوی و علوی را در جامعه گسترش دهند. معتقدم زمان آن فرا رسیده که بدانیم برای خوشبخت شدن و عاقبت به خیر شدن چارهٔ دیگری نداریم به جز اینکه معنویت را به زندگی روزمره خود و اطرافیانمان برگردانیم.
و بر این باورم بهترین روش این است که این حرکت زیبا را به صورت بنیادی و از کودکان و نوجوانان مان آغاز کنیم. به مرور هم برای نهادینه شدن اخلاق بین همکاران، اقوام، همسایه¬ ها و بقیهٔ اقشار جامعه دست به کار شویم و از فواید داشتن یک جامعهٔ با اخلاق و متقی با آنها صحبت کنیم. بدیهی است قبل از هر اقدامی باید خودمان عامل به اخلاق نیک باشیم.
بهتر است برای گسترش عملی اخلاق در جامعه، دیگران را تشویق کنیم با هم مهربان باشند. به دانشمندان جامعه بیشتر احترام بگذاریم تا به ثروتمندان. هرگز با حسدورزی رؤیاهای کسانی را که برای رسیدن به اهداف متعالی تلاش می کنند تخریب نکنیم. ضمن احترام به عزت نفس نیازمندان، مخفیانه به آنان کمک کنیم. پروژه های عام المنفعه را گسترش دهیم و...

زندگی آرام را به مهریه های سنگین نفروشیم!

گردآوری و تنظیم توسط دوست عزیزمان جناب آقای رمضانعلی کاوسی از وبلاگ وزین روزهای جانبازی
تعیین مهریه قبل از ازدواج از سنت های پیامبر گرامی اسلام است و نشانه صداقت، علاقه و محبت مرد به همسرش قلمداد می شود. اما در سال های اخیر شاهدیم که مهریه ها روندی دیگر به خود گرفته و به شکل نامتعارف در قباله ازدواج جوانان مطرح می شود.
حال این سوال مطرح می شود که تعیین مهریه های نامتعارف و سنگین چه پیامدهایی می تواند به همراه داشته باشد؟
آیا مهریه سنگین باعث خوشبختی زوجین می شود؟
افزایش آمار طلاق در سالهای گذشته نشان می‌دهد مطمئناً مهریه‌های سنگین نمی‌تواند خوشبختی افراد را تضمین کند. آیا تاکنون وجود مهریه سنگینِ زوجی، مانع از فروپاشی زندگیشان شده است؟ بی‌شک خیر. چرا که اگر مانع بود، آمار طلاق شناسنامه‌ای و عاطفی زوجین تا این حد بالا نمی‌رفت.
آمارهایی که از طریق قوه قضائیه منتشر می‌شود نشان از آن دارد که سهم عظیمی از آمار زندانیان مربوط به زندانیان مهریه است. بحث مهریه به دلیل چشم و هم‌چشمی خانواده‌ها نسبت به این موضوع سال‌هاست که به یکی از معضلات در جامعه ما تبدیل شده است. در حال حاضر خیلی از خانواده‌ها فکر می‌کنند از این طریق می‌توانند پشتوانه‌ای برای دخترانشان ایجاد کنند؛ اما در حقیقت خیلی وقت‌ها اینگونه نبوده، یعنی گاهی آقایان چنان عرصه زندگی را بر همسرانشان تنگ می‌کنند که زن عطای مهریه را به لقایش می‌بخشد و برای اینکه از زندگی مشترک خلاصی پیدا کند می گوید «مهرم حلال جانم آزاد».
متأسفانه این تفکر غلط در میان بسیاری از خانواده ها جا افتاده که بالا بودن مهریه دختر خانم ها حافظ شخصیت خانوادگی آنها و متضمن بقای زندگی مشترک زوجین خواهد بود. اخیراً مد شده اولین سؤالی که از داماد می-پرسند این است که «اعتبار مالی شما چقدر است؟ وضعیت ماشین و خانهٔ شما چطور است و...»
اگر به راهروی دادگاههای خانواده مراجعه کنید خواهید دید که چه افرادی به دلیل همین مهریه سنگین و غیرمتعارف هر روز روانه زندان می شوند، از طرفی هم متأسفانه قوانین جاری کشورمان طوری است که حد و حدود مهریه را مشخص نکرده، همین امر سبب شده تا افراد زیادی با تعیین مهریه بالا توان پرداخت آن را نداشته باشند.
متأسفانه مهریه های بالا سبب شده تا خانم ها با کوچکترین ناراحتی سریعاً به دادگاه مراجعه کرده و مهریه خود را مطالبه نمایند و متأسفانه چون زیرساخت این موضوع در کشورمان روند درست و منطقی ندارد دادگاه نیز در صورت عدم توان مرد در پرداخت مهریه رأی به توقیف اموال وی می زند. گرچه مهریه حق شرعی و قانونی خانم هاست؛ اما ترویج مهریه سنگین نیز تعادل جامعه و بنیاد خانواده ها را متزلزل می کند و هیچگاه نمی تواند ضامن بقای آن باشد.
امروزه با این واقعیت روبرو هستیم که معیارهای سنگین برای تعیین مهریه خانم ها هیچ اعتباری به زندگی زناشویی نخواهد داد. در مقابل این موضوع، سبک گرفتن مهریه نیز نمی تواند ضامن بقا و تداوم یک زندگی مشترک زیبا و عاشقانه باشد.
متأسفانه به غلط یک فرهنگ در میان بسیاری از خانواده های ما حاکم شده و مثلاً می گویند «دخترت را ارزان به شوهر نده»، مهریه پایین سبب می شود تا مرد به همسرش بی توجه یا کم توجه باشد، یا بالا بودن مهریه سبب می گردد تا مرد قدر زنش را بیشتر بداند و...
تمام این موارد در حد رویا و غیر واقعی است. تنها چیزی که سبب دوام و بقای زندگی زوجین جوان خواهد بود تفاهم زوجین و هم سطح بودن خانواده های آنهاست. اگر زوجین با هم تفاهم نداشته باشند، هیچگونه سکه و پول و مال و املاکی نمی تواند آنها را زیر یک سقف و بر سر یک سفره نگه دارد. اگر مردی مجبور باشد از ترس مهریه با زنش زندگی کند، این دیگر زندگی نیست بلکه آتشی است که هر دو زوج در آن می¬سوزند.
بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی، رسانه های گروهی کشورمان خصوصاً رسانه ملی رادیو و تلویزیون را مقصر در عدم آگاهی مردم درباره پیامدهای منفی مهریه های سنگین و تجمل گرایی می دانند.
دکتر نعمت الهی دراین باره می گوید: «به عقیده من اساسی ترین دلیلی که سبب گسترش فرهنگ تجمل گرایی در جامعه ما شده، بعضی از برنامه ها و سریال هایی است که از صدا و سیما پخش می شود. خانه های شیک و مجلل، مبلمان آنچنانی، منازل ویلایی با حیاط بزرگ و باغ و استخر، لباس های گران قیمت و حتی درسال های اخیر حجاب نامناسب برخی از بازیگران زن و مرد به این معضلات افزوده شده» قطعاً جوانان ما با دیدن این مناظر آرزوی داشتن چنین منازل و تجهیزاتی را برای زندگی آیندهٔ خود در سر می¬پرورانند. از اینجا فشار به والدین برای تهیه چنین تجملاتی آغاز می شود. این درحالی است که حضرت امام خمینی(ره) صدا و سیما را دانشگاهی نامیدند که باید مروج فرهنگ ایرانی اسلامی باشد.
یکی از جامعه شناسان می گوید: «نمایندگان مجلس باید راهکارهایی را تعریف و مشخص کنند تا جلوی آمارهای نجومی مهریه های نامتعارف گرفته شود و دولت نیز در این باره نقش مهم خود را ایفا کند. مثلا اعلام کنند، اگر تعیین مهریه از میزان مشخص شده بالاتر باشد خود به خود از عندالمطالبه به عندالاستطاعه تغییر خواهد کرد.
اگر این مسئله به صورت قانونی در دستور کار قرار بگیرد از یک طرف زندان ها از زندانیان مهریه خلوت می شود، از طرف دیگر خانواده ها به معیار متعارف و معقولانه ای درباره مهریه خواهند رسید.
اگر یادتان باشد حدود بیست سی سال پیش اولویت اصلی برای ازدواج در درجهٔ اول تدیّن و تقوای طرفین بود. برای مثال شهید والامقام آقاجمال طباطبایی بعد از خواستگاری با مهریه معمولی عقد کرد و با لباس پاسداری داماد شد و تا زمان حیاتش به بهترین وجه زندگی کرد. اما الان متاسفانه مسائل دینی و اسلامی بسیار کمرنگ شده و حتی به گزینه پنجم و ششم مبدل شده، یعنی اول از درآمد و شغل داماد، میزان مهریه، منزل مسکونی، ماشین و ... می پرسند، بعد می¬پرسند «داماد اهل نماز و روزه و... هست؟!» باید گفت این مسائل هیچگاه ضامن بقای یک زندگی شیرین و لذت بخش نبوده و نیست و اصلاح این رویه ها نیز نیاز به کار فرهنگی دارد.