همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

شعر تصویر صدا ... حرکت

سلام

.

سرگرم دنیای ساندویچی مان بودم که

متوجه شدم بَه‌بَه، اولِ مردادست و همساده ها و همطاف و مطلب گذاری و یه مشت! گوش مفت که نه، چشم مفت برای خواندن ... ( خوو واقعا چشم و گوش برای دیده شدن و خوانده شدن  و شنیده شدن کم یافت می شود. کلی ماجرا از سر گذراندم و کلی حرف  برای نوشتن دارم منتهی به همین اندک! قناعت می کنم. باشد که شادروان شوید )



دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

.

.

کامل غزل شیخ سخن، سعدی ره، اینجـــا


و



آیا چیزی درباره گوسفندان دریایی! شنیده اید


و


ازدواج...عشق...وفا




برقرار بمانید و راضی^_^



بده به مستحق!؟

سلام

.

"اصلا تو فکر شعار دادن نبودم. قصد فریب افکار عمومی رو هم نداشتم. ظاهرسازی هم تو برنامه‌م نبود ولی بخوای نخوای هر سه مورد برام پیش اومده بود. همه کسانی که تا دیروز به چشم یه آدم خسیس و بی‌عاطفه نگام می‌کردند، تو اون لحظه با چشمای گِرد و از حدقه بیرون زده ناخواسته داشتند برام کفِ مرتب می‌زدند! حالا چقدر تو دلشون فحش و نفرینم می‌دادند خدا می‌دونه ...

ماجرا ازونجا شروع شد که یه گروه از صداوسیما برای تهیه گزارش از جشن خیّرین محله اومده بودند پاساژ برا فیلم‌برداری. من تازه از مدرسه رسیده بودم و می‌خواستم برم مغازه بابام، همین که از ورودی سالن گذشتم آقای صابری از تو دفترش صدام زد و وقتی رفتم جلوی میزکارش باعجله چند تا تراول گذاشت کف دستمو و گفت: ببر بده به مستحق.

اولش یکم تعجب کردم! خواستم بپرسم کی؟ ولی تو یک لحظه مطلبو گرفتم. معلوم بود آقای صابری می‌خواد جلو دوربین، حفظ ظاهر کنه. حتما بقیه تا حالا زیاد آبروداری نکردند. ته دلم خیلی خوشحال بودم که من دارم این همه پولو می‌دم. از میون جمعیت راهمو باز کردم و باغرور رفتم جلو و تراول‌ها رو گذاشتم رو میز. مجری برنامه تا این بخشش بزرگوارانه منو دید میکروفونشو آورد طرف من و از علت کمک کردنم پرسید. منم یه قیافه حق به جانب و مظلوم به خودم گرفتم و شعر بنی‌آدم اعضای یک پیکرند سعدی رو باسوز خوندم و از لزوم کمک به نیازمندان جامعه گفتم و ... خلاصه تا دلت بخواد باد به غبغب انداختم و با پول مردم اِفِه اومدم.

از وضعیت پیش اومده هیچ ناراضی نبودم. خیلی هم خوشحال بودم. آخه می‌دونید خیلی کیف داره بدون این که پولی از دستت بره اسمت بره تو فهرست بخشنده‌ها، خدا قسمت همه کنه...

بعد از برنامه، خوش و خرّم داشتم کتاب و دفترمو از روی میز بابام جمع می‌کردم و از سالن می‌اومدم بیرون که آقای صابری جلومو گرفت و گفت: این چه کاری بود کردی پسرۀ بی‌فکر...؟؟؟ چرا پولی که دادم بردی توصندوق انداختی؟؟

رنگ از روم پرید، مِن مِن‌کنان گفتم: مگه شما نگفتید ببرم بدم به مستحق....؟؟ خب من فکر کردم باید بندازم توصندوق ... حالام فرقی نمی‌کنه ...چی بندازید توصندوق، چی بدین به مستحق ثوابش یکیه ....

آقای صابری که از عصبانیت سرخ شده بود سرم داد زد: این خُزَعبلات چیه به هم می‌بافی بچه جان...؟؟؟ کی گفت برو به مستمندا کمک کن... من گفتم پولو ببر بده به مستحق.... یعنی تو، آقای مستحق رو نمی‌شناسی... همکار بابات، مسئول تدارکات... باید الان با بابات برند برا فردا خرید کنند...

یکدفعه دنیا جلو چشمم تیره و تار شد. تازه یادم اومد فامیل دوست بابام مستحقِ... گفتم چرا این آقای صابری اینقدر مهربون شده... دیگه کار از کار گذشته بود و نگاه‌های معصومانه و غریبانه به آقای صابری هم چاره‌ساز نبود...

هیچی دیگه خدا نصیب گرگ بیابون نکنه، هرچی عیدی جمع کرده بودم مجبور شدم خالصانه به آقای مستحق تقدیم کنم."

                                                                                                 فاطمه تیلوَنتَن / اسفند93.








نخست: میلاد سبط اکبر نبوی، کریم اهل بیت، الگوی تمام‌عیارِ تحمل تنهایی برای خدا، حضرت مجتبی علیه السلام مبارکا


از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : فقر چیست‌ ؟ فرمود : حرص‌ به‌ هر چیز .

تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228



بعـد: امــــروز می خواهم درباره کمک به مستحق با هم گپ بزنیم. من نه، شما بگویید لطفا ^_^



 

پاسداشت

 سلام


گویش:

تلفظ درست واژه آسمان که در شعر و ادب فارسی به صورت چرخ، فلک، گردون، قفس سیمابی، گوی لاجورد، چتر آبگون، تخت فیروزه، چادر کبود، طاق نیلوفر، طشت نگون و غیره .... به کار رفته است

آسمان (asman) است و نه آسِمان (aseman)، و از دو بخش "آس" و "مان" بوجود آمده .

"آس" به معنای آسیا، آسیاب و "مان" هم که پسوند مشابهت است، به معنای مانند و مثل. یعنی چیزی که مثل آسیا می‌چرخد و می‌گردد و نمی‌آساید. چنانکه شاعران – البته شاعران متقدم - در این زمینه گفته‌اند:

آسیا آساست ناساید دمی         آسمان زان است نام او همی 

  عطار



نگارش:

احتمالا شما هم از خواندن بعضی نوشته‌ها بسی لذت برده‌اید... جملات، چنان روان و ساده بید که مصداق "هلو بپر در گلوست" 

قطعیت ندارد منتهی می تواند نشانه سواد آدمی باشد (همطاف سواد را معادل تحصیلات آکادمیک نمی داند ها) البته درست و بجا استفاده کردن از کلمات که منظور نویسنده را براحتی منتقل کند علاوه بر سواد، هنر نگارش هم می طلبد.


نمی‌دانم متوجه این نرم افزار "پارسی‌گو" (سمت راست – پایین) شده‌اید یا نه؟

کلمات جایگزینش مرا یاد همزبانان شرقی و شمالشرقی کشورمان می اندازد. کشورهای دوست و برادر افغانستان و تاجیکستان


به جای طلا بگو زر

به جای خاطرخواه بگو دلباخته

به جای بی حوصله بگو بی تاب

به جای مبارک باد بگو خجسته باد

به جای تحقیر بگو خوارداشت

به جای کاسب بگو سوداگر

به جای مزخرف بگو لیچار

به جای به علاوه بگو افزون بر آن

به جای ذاتی بگو خدادادی

به جای جانبی بگو پهلویی

به جای عابربانک بگو خودپرداز

 

و این یکی!

به جای مقصر بگو گناهکار!

(نه! با توجه به بارمعنایی گناه، شخصا حاضر نیستم به جای مقصر بگویم گناهکار؟ مقصر کسی است که کوتاهی کرده و قصورش به خود یا اطرافیان یا هردو آسیب رسانده اما گناهکار یعنی سرکشی در برابر خالق. خطای این کجا آن کجا.)

و

به جای رفیقان بگو دوستان (نه! رفیق رفیق است و دوست دوست)


بعضی از این جایگزینها با اینکه در ابتدا، نامانوس بید الان براحتی استفاده می‌شود. مثل بالگرد به جای هلیکوپتر و رایانه به جای کامپیوتر.

منتهی این جایگزین برای من همه جوره نامانوس است

"به جای هم معنی بگو هم چم - هم آرش (؟!)"

.

به نظر شما، گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی،از معادل سازی این شیوه (پارسی گویی) خبر دارد؟!

 

 

یه طنزمرتبط هم از شبکه های مجازی بدستم رسید


 فرهنگستان ادب، به جای واژه عربی مثلث، واژه فارسی "سه بر" را جایگزین کرده و به جای مثلث متساوی‌الاضلاع، "سه برِ سه بر برابر" و به جای مثلث متساوی‌الساقین، " سه برِ دو بر برابر" را پیشنهاد داده است


گویا در ریاضی یک قضیه وجود دارد که می گوید :
اگر دو ضلع نامساوی از یک مثلث متساوی‌الساقین با دو ضلع مثلث متساوی‌الساقین دیگر برابر باشد، آن دو مثلث متساوی‌الساقین برابرند.
حالا این اصل رو به زبان پیشنهادی فرهنگستان بازگو می‌کنیم :


ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﻭ ﺑﺮِ ناﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻪ ﺑﺮِ ﺩﻭ ﺑﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ، ﺑﺮﺍﺑﺮِ ﺩﻭ ﺑﺮِ ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻪ ﺑﺮِ ﺩﻭ ﺑﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮِ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺑﺮِ ﺩﻭ ﺑﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ، ﺑﺮﺍﺑﺮﻧﺪ!