همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

من و درهای شُل و سفت!

- می خوام در شیشه ی امپرازول رو باز کنم، همون داروی معروف ضد ترشح اسید معده. در رو می پیچونم، در می چرخه،  اما اتصالِ در، با حلقه ی زیرش همچنان برقراره! با کارد ارّه ای می افتم به جونِ در، تا اتصالات رو ببرم ولی بی فایده ست. بالاخره بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و عوض کردن کاردهای مختلف موفق می شم در جعبه رو باز کنم! با این عملیات، در قبلی داغون شده و  باید محتویات جعبه رو بریزم تو یک جعبه ی سالمتر که از قبل دوراندیشی کردم و برای چنین روزی نگه داشتم.

http://s3.picofile.com/file/8230173226/79385Omeprazole_20.jpg

- رب گوجه فرنگی مون تموم شده و باید یک قوطی جدید بیارم و باز کنم. اول درپوش پلاستیکی شو برمی دارم و بعد در فلزیشو باز می کنم، حالا باید دوباره درپوش پلاستیکی رو بذارم درش، اما نمی شه! درپوش تا به تاست و روی قوطی رب گوجه جفت و جور نمی شه. از این به بعد هر بار بخوام از قوطی رب گوجه استفاده کنم همین مکافات رو دارم!

- هر کاری می کنم نمی تونم در روغن مایع رو باز کنم. چاره ای نیست جز اینکه برم سراغ همسرم  که همیشه پز می ده و می گه: ماشاءالله من مَردَم!  جناب همسر قبل از انجام هر کاری رجز می خونه: بععععععععععععله! ... گاو نر می خواهد و مرد کهن!

چقدر دلم خنک می شه، وقتی می بینم هر چی زور می زنه نمی تونه در روغن رو باز کنه و آخر سر تسلیم می شه و می گه: لامصب خیلی سفته! چرا اینا رو اینجوری درست می کنند؟ برو اون انبر دست بزرگه رو بیار!

(همین مکافات رو تو تالارها و سالنهای پذیرایی با دوغ ها داریم! دوغ ها دست به دست می گردند تا یک آدم زورمند پیدا بشه و درشونو باز کنه! ... بعد از این زورآزمایی ها، خدا می دونه کف دست چند نفر سرخ شده! )

- در ماستهای دبه ای هم لقّه!(یعنی بعد از اینکه درپوش آلومینیومی ماستها رو برمی داریم درشون لق می شه) کاش فقط درشون لق بود، دسته شون هم فرت و فرت از جا در میاد! هر وقت می خوام ماست رو از یخچال دربیارم یا بذارم تو یخچال، از ترس اینکه  روی زمین نریزه، دبه رو از بدنه ش می گیرم!

http://s6.picofile.com/file/8230173618/264745_d070ae27_0b76_4555_822a_937863346305.jpg

- من که نمی تونم این سس های تک نفره رو از اونجایی که برای باز کردن علامتگذاری کردند، باز کنم، شما می تونید؟

- جعبه های پودر لباسشویی رو باید از محل نقطه چین باز کنم، بعضیهاشون راحت باز می شن، اما بعضی ها رو هر چی از محل نقطه چین فشار می دم جعبه می ره تو، اما نقطه چین آخ نمی گه و چاره ای نیست جز اینکه با کارد بیفتم به جونش.

- برای باز کردن در کنسرو تن ماهی، یک حلقه روش نصب شده، بعضی وقتا با یک حرکت کوچیک، این حلقه کَنده و از در جدا می شه و  هیچی به هیچی! باید در تن ماهی رو  با در بازکن باز کنیم.

http://s6.picofile.com/file/8230174776/2reh3c7.jpg

احتمالا بعضی چیزا رو از قلم انداختم اگه شما هم موردی یادتون آمد، به این لیست اضافه کنید .


یک پی نوشت بی ربط:


دکتر باستانی پاریزی در کتاب از پاریز تا پاریس* نوشته: در پاکستان ساعت کار مثل تمام دنیا از ساعت 9 صبح شروع می شود و تا نزدیک غروب ادامه دارد. ما گاهی سرنا را از سر گشادش می زنیم، صبح زود، گاهِ زمستان، که هنوز هوا کاملا تاریک است هراسان و دستپاچه از خانه بیرون می پریم که ساعت 6 به اتوبوس برسیم و ساعت 7 در اداره باشیم! که چه شود؟ ارباب رجوع بیچاره هم ناشتایی نخورده، خود را با همین سختی باید به محل کار برساند، راننده ی اتوبوس شرکت واحد هم باید از بوق سگ پشت ماشین باشد. آن وقت ساعت 11 که به ادارات سر می زنی هیچ کس را پشت میزش نمی بینی! ساعتی که تازه وقت عادی و درست موقع انجام کار است. تجربه ی مردم دنیا به همه نشان داده تا کسی از خواب برمی خیزد و ناشتایی می خورد و خود را به اداره می رساند اگر حال طبیعی داشته باشد زودتر از ساعت 9 به جایی نخواهد رسید. دنیا مقدر کار آدمیزاد را تشخیص داده و تعیین کرده و افراط و تفریط را به هر حال مذموم شمرده است .


کتاب از پاریز تا پاریس*: سفرنامه زنده یاد دکترمحمدابراهیم‌باستانی‌پاریزی به کشورهای عراق، پاکستان، ترکیه، رومانی، فرانسه، انگلیس و برخی دیگر کشورهای اروپایی است  که به تعبیرخود نگارنده، گاهی حاشیه آن بر متن تزاید یافته و همین حاشیه های بدیع، مملو از اطلاعات تاریخی، جغرافیایی ، سیاسی و مذهبی است که به خاطر لحن گیرا و بیان شیوای استاد، زیبایی سفرنامه، دوصد چندان شده است. سفرهای زنده یاد باستانی پاریزی اغلب در دهه ی چهل هجری شمسی صورت گرفته است.

چهارم آذر را همیشه به یاد داریم

سالها از سه شنبه چهارم آذر 1365 می گذرد . اما گویی همین دیروز ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه صبح بود که 54 فروند هواپیمای عراقی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه در آسمان شهر اندیمشک جولان داده و مردم  بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند. حمله‌ای کم نظیر در طول جنگ‌های تاریخ بشری. خانه‌ها ویران شده،در شهرجوی خون به راه افتاد مادران داغدار و کودکان یتیم شدند و در گوشه وکنار جهان هرکه شنید متحیر شد از این جنایت بشری .


در این حمله وحشیانه ایستگاه راه آهن ، میدان راه آهن و بخش وسیعی از مناطق مسکونی ، بازار روز ، میدان تره بار ، پادگان دوکوهه ، دبیرستان شریعتی ، سد و نیروگاه دز ، رادار موشکی سددز ، پادگان سفینه النجاه ، ایستگاه بالارود ، اداره پست و مخابرات ، بیمارستان شهید بهشتی و بسیاری نقاط دیگر مورد اصابت قرارگرفت و طبق آمار اعلامی  غیرنظامی بیش از ۳۰۰ نفر از شهروندان و مسافران کشته و ۷۰۰ نفر مجروح شدند .  


در اواخر آذرماه 1365 هیأتی از سوی کمیته ی بین المللی صلیب سرخ و هیئت کارشناسی سازمان ملل متحد مستقر در تهران جداگانه از آثار آن جنایت دیدن کردند و این بمباران بعنوان طولانی ‌ترین بمباران شهرها پس از جنگ جهانی دوم درتاریخ جهان به ثبت رسید .
 

فردای آن روز اما نوبت اندیمشکی‌ها شد تا دنیا را بهت‌زده کنند البته نه با سلاح جنگی که با سلاح غیرت، ایثار و فداکاری در شعارهایشان حین مراسم تشییع عزیزانشان . مردم اندیمشک اوج وفاداری خود به میهن و انقلاب را ثابت کردند .


اما از آن پس تاکنون همه ماندند که این فرهنگ مقاومت و درس ایثار را چگونه و چه نهادی باید ثبت کند. چگونه باید به نسل‌های بعدی انتقال دهیم؟ آیا کسی آن همه ایثار و رشادت را پاس می‌دارد؟ در این میان مردم شهر اما نه انتظاری داشته و نه مطالبه‌ ی پاسداشت و گرامیداشت خون عزیزانشان را کرده اند . ما مانده‌ایم و وجدانی خواب آلود و در حسرت این می‌سوزیم که در 4 آذر یکی از این سال‌ها شاید کسی برخیزد و کاری کند ماندگار . شاید به گونه‌ای شایسته و در خور . این حماسه را جاودانه کند. موزه‌ای افتتاح و فیلمی ساخته شود. کنگره‌ای و جشنواره‌ای شایسته در حوزه‌های ادبی و هنری،‌ فرهنگی برگزار شود. اما حتی دریغ از ثبت این روز در تقویم ملی .


در دنیا بویژه در غرب اسطوره‌سازی می‌کنند برای وحدت بیشتر تا از این رهگذر فرهنگ خود را غنی سازند. سازمان سیا بخش اعظمی از بودجه‌اش را صرف ساخت فیلم‌های فاخر هنری در راستای اسطوره‌سازی می‌کند که نجات سرباز رایان از آن جمله است. یا افسانه جومونگ که تا شب های مدیدی مهمان خانه‌های ایرانی بود در تاریخ ثبت شده کشورش یک خط بیشتر نیست و روسیه یکی از بزرگترین موزه‌های جنگ را در پاسداشت سربازانش احداث کرده است. اما دریغ که در کشورما آنان که دست‌شان می‌رسد سرگرم بازی‌های بی‌مزه و تکراری سیاسی‌اند، چنان درگیر مسائل و کشمکش‌های پیش پا افتاده‌اند که از نگارش آن هم حوصله‌مان سر می‌رود . وحدت دیروز را فراموش کرده امروز با بهانه های کودکانه اقوام را به جان هم می اندازند .با این همه اما بیایید در سال یک روز هم که شده فارغ از همه اختلافات و به دور از هر مرام و قومیت و گرایشی که داریم در صفوفی به هم پیوسته سرود وحدت بخوانیم در رثای حماسه آفرینان 4 آذر اندیمشک . تا شاید فقط و ﻓﻘﻂ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﻠﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺧﻮﻥ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ . ﺁﻗﺎﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ! ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺖ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﯿﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺘﺎﻥ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﺭﺿﺎ ﺟﺒﺮﺋﯿﻠﯽ ﻭ ﺑﯿﮋﻥ ﭘﺎﭘﯽ ﻓﺮ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﻮﻫﻤﺪﺍﻧﯽ ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧانه ﻫﺎﺗاﻥ ﺩﺭﺧﻮﻥ ﻏﻠﺘﯿﺪﯾﺪ . ﺳﺮﺧﯽ ﺧﻮﻧﺘﺎﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﮓ ﻣﻨﻈﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﺁﻗﺎﯼ ﺟﻬﺎﻧﮕﯿﺮ ﺳﺎﮐﯽ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻏﻤﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯼ. ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﻗﺎﯼ ﺯﺍﺭﻉ که ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺳﻮﺧﺘﯿﺪ. ﺩﻝ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﻭ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺧﻠﯿﻠﯽ که با ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﯾﺪ ، ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺷﻤﺎﺳﺖ . 


ﺗﯿﻤﻮﺭ ﻏﻼﻡ ﺯﺍﺩﻩ ! ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﯾﮏ ﻟﮑﻮﻣﻮﺗﯿﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ است ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺁﻥ ﺩﻭﯾﺪﯼ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻭ ﻟﮑﻮﻣﻮﺗﯿﻮﺕ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺧﺘﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﯾﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ . ﭘﺮﻭﯾﺰ ﻗﻼﻭﻧﺪ ﻟﮑﻮﻣﻮﺗﯿﻮﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﭘﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺗﺮﮎ ﻣﺤﻞ ﺧﺪﻣﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺪی ﻭ ﻋﺮﻭﺝ ﮐﺮﺩی . ﻗﺎﺑل ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴتی .


ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﺎﺑﺠﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﻤﺒﺎﺭﺍﻥ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺷﺪه ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺎﻣﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﯿم و شهرتان را نشناسیم و ندانیم  ﭘﯿﮑﺮﻫﺎﯼ ﭘﺎﮐﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﺠﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ . ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﻡ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﻠﻘﻪ ﺍﺵ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺗﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺟﺴﺎﺩ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ و همه ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺸﺎﻥ ﻋﺬﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫیم ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ . ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺪﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ تنها ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﯿﻢ که ﻓﺮﺍﻣﻮشتان ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ و ﺁﺭﺍﻣﺸﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﻭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺷﻤﺎبوده و هستیم .

پینوشت : باتشکر فراوان از عباس اسلامی پور , مریم لطیفی , امیدزمانی و مژگان قلاوند
که این پست از مقالات و گزاشاتشان تهیه و تنظیم شده است .

عزاداری در شهرضا



قال رسول الله (ص) :  إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ (ع) حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً 

شهادت حسین(ع) در دل‏های مومنین آتش و حرارتی ایجاد می‏ کند که هرگزخاموش نخواهد شد

(مستدرک الوسائل، ج 10ص 318)


http://s6.picofile.com/file/8208980576/images00.jpg

یکی از عواملی که قیام سید الشهدا –حضرت امام حسین ابن علی ابن ابی طالب (ع)–را زنده نگه داشته و در تبیین اندیشه های این قیام بزرگ ،که به تعبیر خود حضرت برای اصلاح در امت جد بزرگوارشان بوده ،موثر واقع شده عزاداری ها و روضه خوانی هایی است که قدمتی دیرین داشته ومنشا اصلی آن از فردای واقعه کربلا شروع شده و با تاسیس دولت های شیعی آل بویه علنی شده و با تشویق دولت صفویه بیشتر و بیشتر شده است .

امروز –صرفاً برای آشنایی خوانندگان عزیز این وبلاگ – درباره رسوم عزاداری در شهرضا توضیح مختصر می دهم .

شهرضا–به خاطر بافت سنتی و مذهبی  که داشته و دارد–در طول سال از روضه های سنواتی بهره مند است و شیعه های سنتی در طول سال در مجالسی که در منازل و محافل و مساجد برگزار می شود شرکت می کنند . اما اوج این عزاداری ها در دوازده روز اول محرم است .

1-بر خلاف بعضی شهرها ،که عزاداری ها شبانه و با طبل و دهل و سنج همراه است . مردم شهرضا در شب ها فقط در مساجد و حسینیه هایی که متعلق به هیئت هاست حضور یافته و برای روزهای اصلی عزاداری به نوعی تمرین می کنند و آماده می شوند . به طور معمول بلندگوهای این مجالس در خود مجلس و با صدای کم است و برای مجاورین مجالس چندان مزاحمتی ایجاد نمی شود . البته این سبک مختص هیئت های دیرینه و قدیمی است و تازگی ها تعداد معدودی هیئت های جدید از این رویه پیروی نمی کنند .

2- یک روز قبل از تاسوعا با حرکت اولین هیئت که قدیمی ترین نیز هست گفته می شود این دسته قدمتی سیصد ساله دارد-شروع رسمی سوگواری ها آغاز می شود . این هیئت –موسوم به دسته ی سینه زن  مداح و نوحه خوان ندارد . هیچ نوحه خاصی نیز نمی خوانند . در طول مسیر فقط حسین ،حسین  می کنند و به سمت مجالس می روند . در مجلس نیز فقط حسین حسین می گویند و به سینه می زنند . پس از مدتی ریتم سینه زنی تند می شود و در یک فرصت چند دقیقه ای و در حالی که با ریتم تند –به قول معروف چهار ضرب- سینه می زنند –یکی از پیش کسوتان با گفتن فاااااااتحه ختم سینه زنی را اعلام می کند .

3-بقیه دسته ها (هیئت ها در گویش محلی) از ظهر روز هشتم به راه می افتند . معمولاً  اماکن ثابتی – و از دیر باز -مجلس عزاداری بوده و هست و دسته های عزادار پیاده و از این مجلس به مجلس بعدی می روند . در طول مسیر دمی گفته می شود و تکرار می کنند و با ورودبه مجلس مداح و نوحه خوان دسته پشت میکروفن قرار گرفته و زمان چند دقیقه ای در مجلس عزاداری می کنند . دسته ای که بعد وارد می شود ساکت و بدون دم می ایستد تا هیئتی که مشغول عزاداری است نوحه اش تمام شود . گاهی هم به رسم احترام با هیئت قبلی همراهی می کنند در نوحه خوانی و سینه زنی .

4-  در شهرضا البته تا چند سال قبل– فقط یک هیئت زنجیر زنی بود . طبل و دهل و سنج نیز فقط مختص به یک هیئت خاص– به نام بنی اسد یا دراویش – بود . زنجیر زنان نیز قدمتی دیرینه دارند . معمولاً دسته های قدیمی نوحه هایی از قدیم الایام داشته اند که بدون هیچ تغییری تا کنون تکرار می کنند و به خاطر قدیمی بودن و تکرار هرساله و ریتم های بسیار حزین و درعین حال زیبایی که دارند برای مردم خاطره انگیز و به قولی نوستالژیک هست .

5- معروف است که پس از واقعه عاشورا قبیله بنی اسد برای دفن پیکرشهدا به کربلا آمدند و باز بنابه قولی گروه های اولیه عزادار شهدای کربلا –بواسطه این که از طرف حکام بنی امیه در اذیت و از آزار بودند مخفیانه نوحه خوانی می کردند و مثلاً برای این که سر وصدای عزاداران به گوش اغیار نرسد گروهی همهمه می کردند و تعدادی حسین حسین گویان سوگواری می کردند .


http://s3.picofile.com/file/8218833534/%D8%B3%D9%86%DA%AF_%D8%B2%D9%86_%D8%B3%D9%86%DA%AF.jpg

این قضیه محملی شده برای تاسیس هیئتی به نام سنگ زن . این دسته به دو گروه تقسیم می شوند گروهی سینه زنان نوحه ای را زمزمه می کنند و گروه اصلی– و با تعداد زیاد– با دو چوب گرد که در دست دارند در یک ریتم خاص چوب ها را به هم  می کوبند و با هر کوبیدن یک حسین می گویند . این ریتم ابتدا سه تایی است . و با اوج گرفتن چهارتایی و تند می شود .در بخش اول چوب به چوب کوبیده می شود ودر حین کوبیدن حسین گفته می شود بعد چوب به سینه –و همزمان حسین –بعد چوب به چوب و در بالای سر حسین گفته می شود این ریتم سه ضرب نام دارد و در حالی که این جماعت با شور و حرارت سنگ می زنند  -( به همین چوب ها سنگ گفته می شود )-بقیه گروه با مداح همراهی می کنند و نوحه می خوانند . در قسمت پایانی ریتم مداح تند می شود و متعاقباً سنگ زنان نیز ریتم تند و با صدای کشیده ای حسییییییین گویان گروه اول را همراهی می کنند .


http://s6.picofile.com/file/8218833526/%D8%B3%D9%86%DA%AF_%D8%B2%D9%86_%DB%B2.jpg

                                                                                          

برای آشنایی بیشتر با نحوه عزاداری دسته سنگ زن پیشنهاد می کنم فیلمی از این هیئت را، ببینید.


هیات عزاداری بنی اسد( سنگ زن) شهرضا

امید است عزاداری حضرت برای ما رشد و تعالی و تربیت انسانی داشته باشد . التماس دعا