یکی از شایع ترین نابسامانی ها در فرهنگ و زندگی روزمره ی ما، جریان باورهای عجیب و غریب است که با نام خرافات شناخته می شود و چون حد و مرزی برای آنها وجود ندارد ، همه بنوعی همدیگر را با انگشت اتهام نشان داده و در مجموع تعداد خیلی کمی از این مظان مبرا هستند و باقی بنوعی در یک طرف دعوا مشغول می باشند ...
خرافه یا خرافات چیزی که ما دوست نداریم نیستند ( تا همیشه در دیگران سراغش را بگیریم !! ) ، بلکه چیزی ست که خودمان نیز چیزی در آن ردیف را دوست داریم ... برای همین ما فکر می کنیم که اعتقادات خرافی دیگران را ( به صِرفِ دوست نداشتن مان !! ) می توانیم ببینیم و خبر نداریم که دیگران نیز بهمان اندازه باورهای غلط ما را می توانند ببینند !! شاید یک وجه دیگر از ترویج فرهنگ نشانه گیری دیگران به اتهام خرافه و خرافاتی بودن ، شناساندن صورتی از آن بعنوان جزئی از کل است و بمرور زمان مردم همان جزء را جای کل می گیرند !!
اغلب ما دیده و شنیده ایم که در مسایل دینی ، رواج عبارت خرافات زیاد بکار می رود و کسانی که اعتقادات دینی دارند بیشتر در این ردیف قرار دارند تا کسانی که زندگی شان از مسایل دینی فاصله ی کم و زیادی دارد !! در حالیکه خرافات در مواردی که نقش دین کم رنگ تر شده باشد نمود بیشتری می یابد و برای همین پرچمدار هزینه کردن برای انواعی از خرافات های شناخته شده ی قدیمی و جدید ، خانواده های متمول و زندگی های کم رنگ از نظر دینداری و ... می باشد !!
خرافات یک آسیب اجتماعی است و طبیعی است که کشورهای ضعیف ؛ از نظر آگاهی عمومی و اقتصاد ضعیف و سیاست بیمار ، بیشتر با آن درگیر بوده باشند ولی اینکه چرا برخی کشورهای پیشرو ( مانند انگلستان ، آمریکا و ... ) نیز در این زمینه پرچمدار هستند !؟ آن را قابل توجه تر می نماید !!
هر آسیبی در وهله اول یک امتیاز بوده است که بدلیل تاثیر خارجی ، هویت بیمارگونه ای یافته و یا بصورت کلی تغییر هویت داده است !! این جمله در غالب آسیب های اجتماعی صدق می کند و شاید برای همین است که ما آسیب مادرزادی نداریم ، هرچند ریشه ی آسیب می تواند تا حد صفر بدنیا آمدن ، میل نماید !! اگر خرافات را بعنوان یک آسیب اجتماعی در نظر بگیریم ، بجای پرداختن به ظواهرو نمادهای آن ، باید آن را ریشه یابی کنیم ؛ حداقل مزیت آن این است که از مطالعه ی تاثیرات و رفتارهای ناشی از این آسیب دردیگران ، به رفع این آسیب در خودمان می رسیم و ...
ریشه ی خرافات در ارادت رساندن است ؛ ارادت رساندن به شخص ، رفتار و یا یک عادت و تفکر اجتماعی. ارادت رساندن در ذات خود اصلاً رفتار ناجوری نبوده و آسیب خوانده نمی شود ولی بدلیل اینکه ماهیت ارادت رساندن از دو ریشه ی خودآگاه و ناخودآگاه تغذیه می کند برای همین خیلی زود می تواند دچار آفت بشود ، اگر خودآگاه هایمان را در حد اعلای آن و درست بپنداریم ( که با توجه به نسبی بودن برداشت ها و نسبی بودن فهم ها از مسایل ، هیچگاه در حد اعلا نمی باشد !!!) در قسمت ناخودآگاه هایمان با مشکلات عدیده ای روبرو خواهیم شد که در رفتارهای بعدی ما که تحت تاثیر ارادت ورزی ما هستند موثر خواهند بود ... قسمت ناخودآگاه ما شامل ندانسته های خوب و ندانسته های بَد ما هستند !! این ندانسته ها و یا دانسته های پردازش نشده (!) براحتی ابعادِ رفتارهایِ ارادت ورزانه ی ما را بصورت ناموزون و یا غیرمنطقی بهم می ریزند و بدنبال آن سایر آفات ( از قبیل ترس ، نیاز و ... ) می توانند به این رفتارهای ما افزوده شده و از یک ارادت خوب ، اعتقاد غلط و یا باور خرافی بسازد و رفتارهای انگشت نما تولید نماید. و بهانه ای باشد برای کسانی که از روی غرض ورزی این رفتارهای غلط را دست آویز نمایند تا به بدنه ی اصلی و سالم آن رفتار درست و آن ارادت ورزی حمله نمایند.
حیدر رقابی
زادروز ۱۹ آذر ۱۳۱۰ تهران
درگذشت۲۳ آذر۱۳۶۶ تهران
علت مرگ سرطان کبد
آرامگاه:گورستان ابنبابویه
نامهای دیگر:حیدرعلی رقابی
پیشه:شاعر،استاد دانشگاه،فعال سیاسی
شناختهشده برای سراینده شعر ترانه مرا ببوس با صدای حسن گلنراقی
لقب:هاله
حزب سیاسی:جبهه ملی ایران و نهضت مقاومت ملی
حیدر رقابی (۱۳۱۰-۱۳۶۶) شاعر و فعال سیاسی ایرانی، متخلص به «هاله».
حیدر رقابی یا حیدرعلی رقابی در ۱۹ آذر ۱۳۱۰ به دنیا آمد او از فعالان سیاسی دهه ۱۳۳۲ در ایران بود. پدرش باجناق محمدحسن شمشیری از هواداران دکتر مصدق بود و مادرش با مادر بیژن ترقی، ترانهسرای معروف، دختر عمو بودهاند. وی از نظر گرایش و بینش سیاسی، فردی ملیگرا و در عینحال فعال بوده است. مهمترین شناختی که از حیدر رقابی در ایران وجود دارد این است که وی با تخلص به «هاله»، سراینده شعر ترانه مرا ببوس با صدای حسن گلنراقی است.
«بیژن ترقی» دربارهٔ نسبت خود با «حیدر رقابی»،و همچنین چگونگی سرودن شعر و اجرای «مرا ببوس» میگوید:
رقابی طبعی حماسی و مبارزهجو داشت و خیلی زود در ردیف طرفداران «دکتر مصدق»و«جبهه ملی» درآمده، پیوسته در کنار سیاسیون، استعداد شاعری را به کار منظومههای وطنی و حماسی گرفته، با شور و هیجان در میتینگها با صدایی رسا و کلماتی آتشین اشعار خود را از پشت بلندگوها به گوش همرزمان خود میرساند.
فعالیتهای سیاسی:
ناصر انقطاع سردبیر سابق روزنامه صبح ایران مینویسد:
حیدر رقابی(هاله) را که پیش از ۲۸ مرداد سازمان «سربازان جبهه ملی» را رهبری میکرد، و ملتگرایی تندرو بود، به سِمَت مسئول کمیته نهضت مقاومت ملی دانشگاه تهران برگزیده شد.
هاله در اثر فعالیتهای خود درنهضت مقاومت ملی به زندان می افتد
او که مسئول کمیتۀ تشکیلات نهضت مقاومت ملی دانشگاه تهران در سالهای 1332 -33-34 بود با وساطت شمشیری از زندان آزاد می شود با این شرط که ایران را ترک نماید.
خارج از کشور:
پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۳۴ از ایران رفت و در کشور آمریکا سرگرم تحصیل دردانشگاه کلمبیا شد و در رشتهٔ حقوق بینالملل از این مرکز عملی لیسانس و فوقلیسانس خود را گرفت. ولی چون دست از ستیز با رژیم پس از ۲۸ مرداد برنمیداشت، با سفارت ایران در آمریکا درگیر شد و زمانی که کارشکنیهای سفارت عرصه را بر او تنگ کرد، بهناچار به آلمان رفت و دورهٔ دکترای فلسفه را در دانشگاه برلین گذرانید و در برلین هم خاموش نماند و سازمان دانشجویان ملی را پایهریزی و هفتهنامهای ۴ صفحه ای بهنام «پیشوا» را منتشر کرد. (پیشوا نامی بود که دکتر حسین فاطمی به مصدق داده بود)
حیدر رقابی از دوستان نزدیک خسرو قشقایی عضو جبهه ملی ایران بود.
در سال های آغازین دهه 40 که خسرو قشقایی نشریه باختر امروز را در آلمان منتشر می کرد، حیدر رقابی نیز همراه خسرو قشقایی بود. (باختر امروز نشریه دکتر حسین فاطمی در دوران ملی شدن نفت بود)
پایاننامهای که رقابی برای گذرانیدن آزمایش دکتری خود نوشت عنوان «مکتب انقلابی ملتها» داشت و در آن پیشبینی کرده بود که سرانجام دو آلمان خاوری و باختری دوباره بههم خواهند پیوست.
«ویلی برانت»صدراعظم آلمان، این پایاننامه را بهصورت کتابی با هزینهٔ خود چاپ کرد.
دکتر«حیدر رقابی» سپس از آلمان، دوباره به آمریکا بازگشت و در دانشگاههای این کشور با سمت استادی به تدریس «حقوق بینالملل» پرداخت
حیدر رقابی پس از انقلاب۱۳۵۷، بعد از33 سال دوری از میهن، به ایران بازگشت و به تدریس در دانشگاه مشغول شد ولی پس از انقلاب فرهنگی مانع از ادامه کار او در دانشگاه شدند
ده سال بعد از این بازگشت، به دلیل بیماری سرطان طحال در بیمارستان (UCLA) کالیفرنیا بستری شد. با وخامت حالش، و با توسل به برادرش جهانگیر رقابی، در آخرین روزهای زندگی دوباره به ایران بازگشت و ۲۳ آذر ۱۳۶۶ در تهران درگذشت. مدفن او در گورستان «ابن بابویه»یا(شیخ صدوق) در شهر ری است.و از آنجا که هرگز ازدواج نکرد بازماندهای ندارد.
متن شعر مرا ببوس:
مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرین بار
تو را خدا نگهدار
که میروم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته،گذشتهها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان همپیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از توفانها
به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها
که بر فروزم آتشها در کوهستانها
شب سیه سفر کنم
ز تیره ره گذر کنم
نگه تو ای گل من،
سرشک غم بدامن،
برای من میفکن
دختر زیبا
امشب بر تو مهمانم
در پیش تو می مانم
تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو
اشک بی گناه تو
روشن گردد یک امشب من
ستاره مرد سپیده دم
به رسم یک اشاره
نهاده دیده برهم
میان پرنیان غنوده بود
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم
به راه دیگرشوری دیگر درسر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم
که عهد خونین با صبحی روشن تر دارم
مرا ببوس
این بوسه وداع
بوی خون می دهد
- ترانه مرا ببوس با صدای زنده یاد حسن گلنراقی را می توانید از اینجا دانلود کنید .