به باور من این روزها که مشکلات مردم بی نهایت زیاد است، خنداندن و شاد
کردن آنها عملی خداپسندانه و زیباست. خنداندن مردم هنر خاصی است که خداوند
این هنر را فقط به بعضی از بندگانش هدیه داده است. مهم نیست ما در طول روز
چه میزان باید سختی بکشیم. نشست و برخاست کردن با یک آدم خوش اخلاق و خوش
خُلق روحیهٔ ما را خوشحال خواهد کرد. همهٔ ما باید تلاش کنیم در حد توان بر
لب های اطرافیانمان خنده بنشانیم. ایجاد نشاط در دیگران باعث می شود روح
خود ما هم جلا پیدا کند و شاد شویم.
اما خندیدن به تنهایی برای شاد زیستن کافی نیست. خنده فقط می تواند به
مثابه یک مُسکن عمل کند. آنچه می تواند به مردم نیرو ببخشد و آنان را به
معنای واقعی کلمه شاد کند تلاش برای"حل مشکلات" آنهاست. خوشبختانه مدتی¬ست
تلویزیون ما سعی می کند با ساختن برنامه های شاد مثل "دور همی"، "خندوانه"
و... ساعاتی خنده را میهمان لبهای مردم کند. این برنامه ها کاستی هایی هم
دارد؛ اما نفس عمل یک کار پسندیده است. ساختن چنین برنامه هایی ضرورت دارد؛
اما خنداندن تنها کفایت نمی کند. وقتی شخصی شغلی ندارد که بتواند با
درآمدش شکم زن و بچه اش را سیر کند، شما صدها جوک و لطیفه هم که برایش
تعریف کنید خنده هایش مصنوعی خواهد بود. صدا و سیمای ما باید علاوه بر پخش
برنامه های طنز با ساختن برنامه هایی هدفدار در افراد مرفه و بی درد جامعه
یک درد ایجاد کند که به فکر ایجاد شغل برای هزاران هزار فرد بیکار جامعه
باشند. وقتی این اتفاق افتاد، شادی واقعی به آنان تزریق خواهد شد.
مسلمانان واقعی و کسانی که درد مردم دارند باید تلاش کنند مشکلات
همنوعان خود را ریشه ای حل کنند تا شادی و نشاط مداومی را به برادران و
خواهران مؤمن خود هدیه کنند. یادمان باشد کمک کردن به همنوع فقط مادی و
پولی نیست. افراد زیادی هستند که می توانند از اعتبار خود در جامعه بهره
ببرند و با گرو گذاشتن آبروی خود مشکلی از مشکلات هموطنان خود را حل کنند.
بزرگی می گفت: «کسانی که در این دنیا بین مردم اعتبار دارند باید مانند
کسانی که از لحاظ مالی غنی هستند از اعتبارشان برای مردم هزینه و آنان را
شاد کنند» شاید شادی یک نفر این باشد که شما یک داماد خوب برای دخترش پیدا
کنید یا یک عروس خوب به پسر او معرفی کنید. گاهی پسری به خواستگاری دختری
رفته و خانوادهٔ آن دختر شناختی از این پسر ندارند. مُهر تأیید شما باعث
شکل گرفتن یک خانوادهٔ موفق می شود. اگر شما از اعتبار خود بهره بردید و یک
جوان را به یک شرکت معرفی کردید تا شاغل شود، چقدر او را خوشحال کرده اید؟
***
به طور معمول والدین دوست دارند از سوی فرزندانشان بیشتر مورد توجه
قرار بگیرند. چه بسا بیشترِ پدر و مادرها به کمک های مادی فرزندانشان نیاز
ندارند؛ اما به عنایت و دلجویی آنها سخت نیازمندند.
یکی از منبری ها تعریف می کرد: یک روز پدر یکی از مسئولین نزد من آمد و
گفت من چند فرزند دارم که همگی آنها تحصیل کرده هستند. یکی از پسرهایم
مدتی با من قهر بود. به دیدنم نمی آمد. من ناراحت بوده و نمی توانستم این
مسئله را تحمل کنم. یک روز به او زنگ زدم و گفتم: «یه نفر یه کاری داره که
مشکلش فقط به دست تو حل می شه» گفت: «بگو فلان روز بیاد اداره» دو سه روز
به وقت ملاقات مانده از دفترش تماس گرفتند که ایشان وقت ندارند. به آن آقا
بگویید هفتهٔ دیگر بیاید. گفتم: «اشکالی نداره» هفتهٔ بعد به دفتر او رفتم.
مسئول دفترش مرا شناخت. به اتاق پسرم رفت و به او گفت که پدرت آمده. پسرم
از اتاق بیرون آمد و گفت: «شما که گفتید یه نفر با من کار داره» گفتم:
«بله، اون یک نفر خود من هستم. گرِهی هم که به کار من افتاده فقط به دست تو
باز می شه. می خوام بدونم که چرا تو و همسرت با من قهر کرده اید؟ من از
این مسئله خیلی ناراحتم» هر دو گریه افتادیم، پسرم مرا در آغوش گرفت، معذرت
خواهی کرد و...
گاهی ما چنان غرق کارهای شخصی خود شده که از وظیفهٔ اصلی خودمان که
توجه ویژه به والدین است غافل می شویم. گاهی فقط اندکی توجه به پدر و مادر،
آنها را شاد می کند.
مورد اخیر یک مثال بود. توجه به همکار، فرزند، همشهری و... هم در طول
روز می¬تواند باعث شاد شدن آنان شود. ممکن است کسی کار کوچکی برای شما
انجام دهد که چندان هم چشمگیر نباشد؛ اما قدردانی شما و اعتبار بخشیدن به
عمل او می تواند باعث شادی اش شود...
نوشته ی زیر، متن مقاله ای ست به قلم دوست عزیزمان جناب آقای کاوسی از وبلاگ روزهای جانبازی ...ضمن آرزوی بهروزی و موفقیت برای ایشان ، از شما دوستان عزیز دعوت می کنیم یادداشت ارزشمند ایشان را بخوانید.
اگر به اخبار منتشر شده از طریق صدا و سیما یا شبکه¬های اجتماعی توجه
کنیم به این مسئله پی می بریم که جرم و جنایت نسبت به دهه های گذشته خیلی
بیشتر شده است. در صورتی که ما انسانهای امروزی از لحاظ سطح سواد، تفکر و
هوشمندی یک سر و گردن از انسانهای چند دههٔ پیش جلوتریم. و اگر بیشتر عقربه
های زمان را به عقب برگردانیم به این نتیجه می رسیم که دانشجویان امروزی
ما خیلی فهیم تر و با هوش تر از وزرا و پادشاهان زمان قاجار هستند. انتظار
این است که انسانهای با سواد و هوشمند به اخلاق و معنویات بیشتر از گذشته
اهمیت بدهند؛ اما به ظاهر برعکس است. متاسفانه بیشتر ما انسانها روز به
روز علیه یکدیگر دست به رفتارهای ناپسند میزنیم و فقط به سود شخصی خود فکر
کرده و از یکدیگر سوءاستفاده میکنیم.
متأسفانه امروزه ما شاهد جرم و جنایاتی هستیم که در گذشته کمتر وجود
داشته. به نظر شما کسانی که تحریم های ظالمانه را علیه یک ملت تصویب می
کنند آدمهای کم سوادی هستند؟ به نظر شما شعله ور کردن آتش جنگ در
افغانستان، یمن، سوریه، عراق و... به دست انسانهای کم سواد و نفهم صورت می
گیرد؟ وقتی تحقیق کنیم متوجه می شویم بیشتر انسانهای نخبه و با سواد در
کشور آمریکا زندگی می کنند؛ اما بیشترین جنگها و کشت و کشتارها هم در عصر
حاضر توسط همین حاکمان با سواد به ملت های مظلوم تحمیل می شود.
شما فکر می کنید اختلاس گران، نجومی بگیران و ... در کشور ما آدمهای
باهوش و باسوادی نیستند؟ آن پزشکی که به خاطر پول نخ های بخیه را از صورت
آن نوجوان خمینی شهری کشید سواد و مدرک پزشکی اش کامل نبود؟ پزشکی که زیر
میزی های میلیونی می گیرد یا دستگاه پُز را کنار تخت بیمار در اتاق عمل می
برد سواد آکادمیک ندارد؟
در مقاله ای خواندم دو دسته از انسانها در جوامع بشری از بقیه
باهوشترند؛ مخترعان و دزدان! البته به نظر من منظور مقاله نویس از "دزدان"
دلّه دزدها نباشد. منظور او انسانهای با هوشی هستند که با یک ترفند و یک
امضای هوشمندانه حقوق های نجومی برای خودشان دست و پا می کنند، زد و بند
می¬کنند، اختلاس می کنند و...
فکر کنم با این مقدمه دریافتیم که علم و سواد نمی تواند به تنهایی فرد
یا جامعه ای را خوشبخت کند. علم و اخلاق مکمل یک انسان کامل و به تبع آن
مکمل یک جامعهٔ آرمانی است. به قول استاد شهید مرتضی مطهری علم بدون ایمان
مانند تیغی است در دست یک زنگی مست.
چه کنیم که اخلاق و معنویت در جامعهٔ ما کمرنگ نشود؟
متأسفانه امروزه مادی گرایی و توجه به مادیات روزبه روز بین ما و اخلاق
حسنه فاصله می اندازد و معنویت را کم رنگتر می کند. شخصیت افراد با میزان
دارایی شان اندازه گیری می شود. مردم ما فکر می کنند هر چه پولدارتر باشند،
نزد دیگران از منزلت والاتری برخوردار خواهند بود.
اگر دقت کرده باشید بیشتر پدر و مادرهای امروزی بدون توجه به نیازهای
معنوی و اخلاقی فرزند خود او را تشویق می کنند در رشته ای ادامه تحصیل بدهد
که آیندهٔ شغلی پولسازتری داشته باشد. والدین عملاً به فرزند خود می
آموزند که داشتن یک زندگی خوب فقط در داشتن مال و ثروت فراوان است. با
القای این تفکر دیگر انگیزه ای برای جوان دانشجوی ما باقی نمی ماند که به
تزکیه نفس و اخلاق توجه کند.
متأسفانه رسانه ها و مشاهیر جامعه هم دست کمی از خانواده ها ندارند.
بیشتر فیلم و سریال های ما در خانه های مجلل و آنچنانی ساخته می شود. به
قدری صفت پول پرستی در جامعهٔ ما پر رنگ شده که فلان هنر پیشه از گذشته اش
چشم پوشی کرده و در برنامهٔ دورهمی یا خندوانه با افتخار می گوید خوشبخت
است چون پولدار است. مجری برنامه هم به راحتی از کنار مطلقه بودن هنرپیشه
عبور می کند. انگار تهیه کنندگان برنامه های اینچنینی هم برایشان مهم نیست
که دارند فردی را که به خاطر توجه نکردن به اخلاق و معنویت زندگی اش از هم
پاشیده به عنوان یک الگو به جوانان ما معرفی می کنند.
مدرن شدن جوامع امروزی، اهمیت دادن بیش از حد خانواده ها به رسانه های
گروهی مثل تلویزیون، اینترنت و مخصوصاً شبکه های اجتماعی باعث شده خانواده
ها روزبه روز از صله رحم که یکی از توصیه های اخلاقی دین ماست فاصله
بگیرند. اعضای خانواده به جای اینکه وقت بیشتری برای هم بگذارند فقط سرشان
در گوشی های موبایل شان است. متأسفانه بیشتر خانواده ها مسجد، منبر، جلسات
وعظ و اخلاق و ... را کنار گذاشته اند.
از طرفی به دلیل مدرن شدن جوامع امروزی و نیاز به کار بیشتر، پدر و
مادرها بیشتر وقتشان را در محل کار میگذرانند و کمتر میتوانند برای
فرزندانشان وقت بگذارند و گاه کودکان شان بدون تربیت صحیح بزرگ میشوند و
به مرور جامعه به سمت بیاخلاقی یا بد اخلاقی پیش میرود.
مردم ما باید تلاش کنند اخلاق را به جامعه و به خانواده ها برگردانند.
علم و اخلاق و به عبارت دیگری تخصص و تعهد می تواند جامعهٔ ما را به سمت
خوشبختی سوق دهد. علم به تنهایی نمی تواند عامل خوشبختی ما شود. در تعقیب
نماز عصر هم می خوانیم "اللهم انی اعوذ بک من علمٍ لاینفع" یعنی خداوندا من
از علمی که نفع نمی رساند به تو پناه می برم. علمی که با اخلاق ممزوج نشود
نه تنها نفعی ندارد بلکه به مانند همان تیغ است در دست یک انسان مست که می
تواند عامل شرارت، جنگ افروزی، زیاده خواهی و... شود.
فرهیختگان جامعه باید تلاش کنند در حد وسع¬شان اخلاق اسلامی و برگرفته
از سیرهٔ نبوی و علوی را در جامعه گسترش دهند. معتقدم زمان آن فرا رسیده که
بدانیم برای خوشبخت شدن و عاقبت به خیر شدن چارهٔ دیگری نداریم به جز
اینکه معنویت را به زندگی روزمره خود و اطرافیانمان برگردانیم.
و بر این باورم بهترین روش این است که این حرکت زیبا را به صورت بنیادی
و از کودکان و نوجوانان مان آغاز کنیم. به مرور هم برای نهادینه شدن اخلاق
بین همکاران، اقوام، همسایه¬ ها و بقیهٔ اقشار جامعه دست به کار شویم و از
فواید داشتن یک جامعهٔ با اخلاق و متقی با آنها صحبت کنیم. بدیهی است قبل
از هر اقدامی باید خودمان عامل به اخلاق نیک باشیم.
بهتر است برای گسترش عملی اخلاق در جامعه، دیگران را تشویق کنیم با هم
مهربان باشند. به دانشمندان جامعه بیشتر احترام بگذاریم تا به ثروتمندان.
هرگز با حسدورزی رؤیاهای کسانی را که برای رسیدن به اهداف متعالی تلاش می
کنند تخریب نکنیم. ضمن احترام به عزت نفس نیازمندان، مخفیانه به آنان کمک
کنیم. پروژه های عام المنفعه را گسترش دهیم و...