ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
حیدر رقابی
زادروز ۱۹ آذر ۱۳۱۰ تهران
درگذشت۲۳ آذر۱۳۶۶ تهران
علت مرگ سرطان کبد
آرامگاه:گورستان ابنبابویه
نامهای دیگر:حیدرعلی رقابی
پیشه:شاعر،استاد دانشگاه،فعال سیاسی
شناختهشده برای سراینده شعر ترانه مرا ببوس با صدای حسن گلنراقی
لقب:هاله
حزب سیاسی:جبهه ملی ایران و نهضت مقاومت ملی
حیدر رقابی (۱۳۱۰-۱۳۶۶) شاعر و فعال سیاسی ایرانی، متخلص به «هاله».
حیدر رقابی یا حیدرعلی رقابی در ۱۹ آذر ۱۳۱۰ به دنیا آمد او از فعالان سیاسی دهه ۱۳۳۲ در ایران بود. پدرش باجناق محمدحسن شمشیری از هواداران دکتر مصدق بود و مادرش با مادر بیژن ترقی، ترانهسرای معروف، دختر عمو بودهاند. وی از نظر گرایش و بینش سیاسی، فردی ملیگرا و در عینحال فعال بوده است. مهمترین شناختی که از حیدر رقابی در ایران وجود دارد این است که وی با تخلص به «هاله»، سراینده شعر ترانه مرا ببوس با صدای حسن گلنراقی است.
«بیژن ترقی» دربارهٔ نسبت خود با «حیدر رقابی»،و همچنین چگونگی سرودن شعر و اجرای «مرا ببوس» میگوید:
رقابی طبعی حماسی و مبارزهجو داشت و خیلی زود در ردیف طرفداران «دکتر مصدق»و«جبهه ملی» درآمده، پیوسته در کنار سیاسیون، استعداد شاعری را به کار منظومههای وطنی و حماسی گرفته، با شور و هیجان در میتینگها با صدایی رسا و کلماتی آتشین اشعار خود را از پشت بلندگوها به گوش همرزمان خود میرساند.
فعالیتهای سیاسی:
ناصر انقطاع سردبیر سابق روزنامه صبح ایران مینویسد:
حیدر رقابی(هاله) را که پیش از ۲۸ مرداد سازمان «سربازان جبهه ملی» را رهبری میکرد، و ملتگرایی تندرو بود، به سِمَت مسئول کمیته نهضت مقاومت ملی دانشگاه تهران برگزیده شد.
هاله در اثر فعالیتهای خود درنهضت مقاومت ملی به زندان می افتد
او که مسئول کمیتۀ تشکیلات نهضت مقاومت ملی دانشگاه تهران در سالهای 1332 -33-34 بود با وساطت شمشیری از زندان آزاد می شود با این شرط که ایران را ترک نماید.
خارج از کشور:
پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۳۴ از ایران رفت و در کشور آمریکا سرگرم تحصیل دردانشگاه کلمبیا شد و در رشتهٔ حقوق بینالملل از این مرکز عملی لیسانس و فوقلیسانس خود را گرفت. ولی چون دست از ستیز با رژیم پس از ۲۸ مرداد برنمیداشت، با سفارت ایران در آمریکا درگیر شد و زمانی که کارشکنیهای سفارت عرصه را بر او تنگ کرد، بهناچار به آلمان رفت و دورهٔ دکترای فلسفه را در دانشگاه برلین گذرانید و در برلین هم خاموش نماند و سازمان دانشجویان ملی را پایهریزی و هفتهنامهای ۴ صفحه ای بهنام «پیشوا» را منتشر کرد. (پیشوا نامی بود که دکتر حسین فاطمی به مصدق داده بود)
حیدر رقابی از دوستان نزدیک خسرو قشقایی عضو جبهه ملی ایران بود.
در سال های آغازین دهه 40 که خسرو قشقایی نشریه باختر امروز را در آلمان منتشر می کرد، حیدر رقابی نیز همراه خسرو قشقایی بود. (باختر امروز نشریه دکتر حسین فاطمی در دوران ملی شدن نفت بود)
پایاننامهای که رقابی برای گذرانیدن آزمایش دکتری خود نوشت عنوان «مکتب انقلابی ملتها» داشت و در آن پیشبینی کرده بود که سرانجام دو آلمان خاوری و باختری دوباره بههم خواهند پیوست.
«ویلی برانت»صدراعظم آلمان، این پایاننامه را بهصورت کتابی با هزینهٔ خود چاپ کرد.
دکتر«حیدر رقابی» سپس از آلمان، دوباره به آمریکا بازگشت و در دانشگاههای این کشور با سمت استادی به تدریس «حقوق بینالملل» پرداخت
حیدر رقابی پس از انقلاب۱۳۵۷، بعد از33 سال دوری از میهن، به ایران بازگشت و به تدریس در دانشگاه مشغول شد ولی پس از انقلاب فرهنگی مانع از ادامه کار او در دانشگاه شدند
ده سال بعد از این بازگشت، به دلیل بیماری سرطان طحال در بیمارستان (UCLA) کالیفرنیا بستری شد. با وخامت حالش، و با توسل به برادرش جهانگیر رقابی، در آخرین روزهای زندگی دوباره به ایران بازگشت و ۲۳ آذر ۱۳۶۶ در تهران درگذشت. مدفن او در گورستان «ابن بابویه»یا(شیخ صدوق) در شهر ری است.و از آنجا که هرگز ازدواج نکرد بازماندهای ندارد.
متن شعر مرا ببوس:
مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرین بار
تو را خدا نگهدار
که میروم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته،گذشتهها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان همپیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از توفانها
به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها
که بر فروزم آتشها در کوهستانها
شب سیه سفر کنم
ز تیره ره گذر کنم
نگه تو ای گل من،
سرشک غم بدامن،
برای من میفکن
دختر زیبا
امشب بر تو مهمانم
در پیش تو می مانم
تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو
اشک بی گناه تو
روشن گردد یک امشب من
ستاره مرد سپیده دم
به رسم یک اشاره
نهاده دیده برهم
میان پرنیان غنوده بود
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم
به راه دیگرشوری دیگر درسر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم
که عهد خونین با صبحی روشن تر دارم
مرا ببوس
این بوسه وداع
بوی خون می دهد
- ترانه مرا ببوس با صدای زنده یاد حسن گلنراقی را می توانید از اینجا دانلود کنید .
جناب امین زاده تشکر از وقتی که نهادید و خوندید..منم راستش تا قبل از این نمیدونستم شمشیری معروف نسبتی با سراینده این شعر داشته باشه.
سلام
جناب دادو عزیز ممنون از وقتی که گذاشتید و نکاتی که یادآور شدید..کوهستان به فراخور زمان پاتوق چپی ها مجاهدین خلق، چریکهای فدایی کمیته چی ها. بریده های اطلاعاتی! و و و شد تا این دوره که حتی شهدای گمنام نیز به دل کوه پناه بردند.کهف الشهدا پاتوق بسیجیانی گشت که.....بیخیال..اما در کل منهای گروه آخر که زیارت عاشورا میخونن و صدبار لعن بر این و آن! باقی کوه پناهان! زمزمه راهشان مراببوس، یاردبستانی، یاورهمیشه مومن،.میخوام برم کوه تفنگ من کو ،الهه ناز بوده و هست و خواهد بود.
درکل از مرقومه تون بسیار حظ وافر بردم. زنده و سلامت باشی.ترانه عشق ترنم لبهایتان
قبرستان ابن بابویه را تا حالا نرفتم و هیچ وقت فکر نمی کردم این شعر و ترانه با شمشیری معروف ارتباط داشته باشد.
بسیار جالب بود.
ممنون از اشتراک این تحقیق.
با سلام و تشکر از متن ارسالی
چند وقت پیش قرار شد من آن موشی باشم که باید ببرد زنگوله را به گردن گربه بیاویزد !! اصل قضیه این بود که قرار شد یک مصاحبه ای بکنم در زمینه ی اینکه چرا در میان ورزش ها ، کوهنوردان تمایل زیادی به استفاده از متون ، سروده ها و نقل و قول های چپی دارند !!
در میان سروده هایی که دوستان کوهنورد علاقه ی زیادی به خواندن آنها دارند ، اشعار منسوب به جماعت چپی ها ، از جمله توده ای ها ، زیاد است ، سروده ای مانند آرش از سیاوش کسرائی یا همین مرا ببوسی که بوفور خوانده می شود و ... این موضوع شامل سایر زبان های داخلی و همسایه هم می شود ...
چپی ها طیف گسترده ای هستند که شامل جناح های مختلف فکری می شوند و همانقدر که در چپ بودن همسو هستند در شرایط زمانی مختلف و بعد از تبدیل شدن به جریان راست و بدست گرفتن قدرت ، کمی بیشتر از همان اندازه دشمن خونی هم می شوند !! ولی در ادبیات چپی که مملو از فریاد و یادآوری ممنوعیت هاست همه می توانند به یک اندازه استفاده ببرند ، کافیست شاعر با زرنگی و مهارت بتواند از کلمات کلیدی استفاده نکرده و مفاهیم عام را بکار ببرد تا مقبولیت آن عام و ماندگاریش بیشتر شود ...
مرا ببوس در زمان ما و در برنامه های کوهنوردی ما ، مخصوصا در زمانی که اجرای مختلطی بود در همان محدوده ی " مرا ببوس " تحکم و تائید خاصی داشت و کاری به قایقران ها و شب های طوفانی و برافروختن آتش در کوهستان و ... نداشتیم ؛ چرا که ما فرزندان عصر " بوسه ممنوع !! " بودیم ...
ارزش این قبیل نوشته ها و اقبالی که متوجه آنها می شود از انعکاس روحیه ی چپی جامعه نشات می گیرد و سهم شاعر و نویسنده با همان پیمانه و اندازه سنجیده نمی شود و برای همین این آثار از سراینده ها و نویسنده های خود ماندگار تر می شوند !!
سلام سکوت عزیز.تشکر از حضور و درنگت..البته که اغراقه هیچکدوم از اسامی را نشناختی..فوقش منظورت دوسه نفر اصلی ماحرای این پست بوده در مورد مرگ تختی تعمدی گفتم مرگ مشکوک چون هنوزکه هنوزه هیچ مدرک متقن و محکمه پسندی یافت نشده تایید کنه کشته شد یا خودکشی کرد.تنها کلید ماحرا همسرش بود که متاسفانه سال گذشته فوت کرد ولی باهیچ خبرنگاری هرگز حول محور مرگ تختی صحبت نکرد..از ظرایف روزگار نیز دوبار فیلم تختی ساخته شد که اواسط کار کارگردان نیز به دیار باقی شتافت اخرین مورد مرحوم علی حاتمی ...پلیسی جنایی شد..منم ادامه نمیدم دیگه
سلام وعرض ادب خدمت جناب قاصدک
خوشحالم که اینجا دوستانی دارم که به معلومات من می افزایند من از هیچ کدوم این اسامی چیزی نشنیده بودمشاید چون زمان ما با زمان شمامتفاوت بوده!باید از هم نسل های خودم بپرسم ببینم اونا هم مثل من بودند یانه؟اگه نه که باید فکری به حال خودم ومعلوماتم بکنم ولی یکی از اثرات داشتن دوستانی با تنوع سنی متفاوت همینه ومن خوشحالم که دربین شما هستمراستی نمیدونم چرا من فکر میکردم که تختی را به قتل رسوندن!!اینجا خوندم که یکی ازدوستان گفتن پسرش گفته خودکشی کرده؟؟!!
ولی انصافا شعر مرا ببوس شعر زیباییست فکر کنم تو یه فیلم بود یادم رفته اسمش فکرکنم بازیگرشم شهاب حسینی بود میخوندش
شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون
سلام جناب ستاریان
راستش من ادعام نمیشه اما سالها پیش دوستی که دید علاقه به خواندن کتابهای تاریخی دارم سفارشم کرد به گڌشته های دور نپرداز.تاریخ صدساله اخیر را بخون کم کم خودت با رغبت میری به عقب تر!! برای همین فارغ از تعصب حتی خاطرات توده ای ها و خلخالی و ری شهری و و و از هر تیره و تبار و دسته بندی سیاسی را خواندم و میخوانم اما شاید بیشتر شناختم از دکتر رقابی بخاطر همجواری قبرش با قبر پدر مرحومم بوده..تختی و پدرم سال چهل وشش فوت کردند.لاجرم قبرشون نزدیک هم هست. رقابی گرچه 66 فوت کرد اما در مقبره خانوادگی شمشیری مدفونه که نزدیک هست ب ما !!! خداجمیع اموات را مورد غفران قرار دهد
سلام داداش قاصدک عزیز
از خوندن مقاله ی خوبت لذت بردم. من چندبار ابن بابویه رفتم و حتا قبر تختی رو هم دیدم ولی بقیه ی مطالبی که نوشتی رو ازش خبر نداشتم. خدا ببخشه و بیامرزه هرکسی رو که درد مردم داشته و دغدغه ی اعتلای نام ایران داشته. روحشون شاد
لطف دارید ناهیدخانوم که شرمنده نموده و شکسته نفسی کرده و همواره میگید یاد میگیرم.البته که انسان تا زنده ست درحال یادگیری ست اما من در محضر بزرگان درس پس میدم ولاغیر
امروز با یاداوری فضای ابن بابویه دلم هوای سرزدن کردنه.اولین فرصت باید برم.کمی اوضاع زمین ردیف بشه به زمان خواهم پرداخت
سلام مجدد خدمت قاصدک عزیز
من پست تحقیقی شما رو دوباره خوندم ، واقعا زحمت کشیدید دستتون درد نکنه ... در جوابیه ی کامنتی فضای قبرستان ابن بابویه را هم خیلی خوب توصیف کردید اینکه تلی از خاک و ...
لطفا. گاهی از این پستها بذارید ، تا لااقل منم چیزی یاد بگیرم ، هم از خوندن نوشته ی شما و هم از کامنتهای دوستان عزیز و فرهیخته ...
اینجا شبیه اتاق فکره.
سلام بر بزرگ عزیز دوست بزرگوار نادیده
تعریف از خود درست نیست اما بااجازتون میگم خوشحالم این دلنوشته مورد اقبال جمع واقع گردید بینهایت سپاسگزارم بابت تشویق هاتون
ممنون بابت نام بردن از سرهنگ عزت الله سیامک دیشب خیلی به ذهن و خاطرم فشار آوردم یادم نیومد برای همین گفتم وصف حال یک اعدامی بوده فکرکنم تا اونجا که یادمه مرحوم سیامک از افسران ارتش و عضو عالی رتبه حزب توده بوده..البته نه حزب توده ای که اول انقلاب رنگ به رنگ شد.زمانی اندیشمندان بزرگی توده ای بودند.. بیشتر بخاطر عرق ملی میهنی ، بعدها عده ای مانند جلال ال احمد بریدند چون برای اونها پرده برافتاده و ماهیت برملا شده بود..زنده و جاوید باد نام و خاطر تمامی دلدادگان مام میهن
سلام داداش قاصدک
ممنون از اطلاعات جالب و آموزنده شما در باره مرحوم رقابی.من هم شنیده بودم مرحوم سرهنگ عزت الله سیامک در شب قبل از اعدام این ترانه را سروده است که الان متوجه اصل داستان شدم.
این هم نتیجه جستجوی اینترنتی:
«مرا ببوس» به عنوان ترانه قهرمانی، سرود آخرین ساعات پیش از اعدام، فریاد علیه کودتا و اختناق در تاریخ ایران ماندگار شده است. همین است که تا هر وقت اعدام و کودتا و اختناق هست، مرا ببوس هم هست. از این روست که هرگاه اختناق و زندان و شکنجه بال میگیرد دوباره زمزمه مرا ببوس شروع میشود، حتی از سوی جوانانی که نمی دانند ریشههای این ترانه به درخت تنومند مبارزات بر علیه اختناق و ظلم در ایران وصل است. در مقابل عبدالرحیم جعفری ادعا میکند که این شعر را حیدر رقابی برای دختری که دوست داشته سروده و سرایش آن ارتباطی اعدام سرهنگی به نام سیامک ندارد.
ممنون برای پاسختون
- ربطی به هندی بازی نداره . بعضی وقتا دل هم مثل آسمون، ابری و بارونی می شه به قول اخوان ثالث :
قاصدک ! ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند...
- پیش بینی رقابی در باره ی یکی شدن دو آلمان برای منم جالب بود ...ای کاش یکی پیدا می شد و همین پیش بینی رو در باره ی دو تا کره می کرد! منصفانه نیست مردم دو کشور هم مرز ، یکی در فقر و نکبت و استبداد و دیگری در راحتی و رفاه و آسایش باشند.
سلام خانم معلم عزیز.تشکر بابت حضورتون.خب منم اگه اندک شناختی پیش ازاین داشتم بخاطر گذرم از کنار مزارش بود.عادت دارم معمولا سنگ قبرها را میخونم!!.تو قبرستان ابن بابویه نمیدونید چه بزرگانی خوابیدن و ب فراموشی سپرده شدند. محمدمعین مولف فرهنگ معین را دیدم زیر تلی ازخاک !! خودش نه.منظورم سنگ قبرش زیر خاکها مدفون شد. فروغی ذکاءالملک معروف. از حد شمارش خارجه..، بگذریم..
اکثر ترانه سراها و آهنگ سازان به تمام ابیات یک شعر پایبند نیستن و به فراخور وزن ترانه بخشهایی را حذف میکنن. البته با اجازه شاعر..من فکرمیکنم چون بیژن ترقی آهنگساز معروف نسبت فامیلی داشته با رقابی اصلا به همت ایشون این شعرماندگار شد..راستی نکته دیگر سوابق مرحوم رقابی که برام مهم بود نظراتش در زمانیکه دنیا در حال فصل کردن! بود ایشون اون زمان برداشتن دیوار برلین را محتمل دانست.و یا صدراعظم وقت المان متوجه دانش ایشون شده بود که به هزینه خودش کتابی از نظرات رقابی منتشر کرد.!!! .
راستی.هندی بازی در بیارم ؟؟!!
ار دیشب که این پست را نوشتم هم بارونیه هوا..هم چندین و چندبار آهنگ را گوش کردم و همراه باهاش زمزمه کردم.با چشمانی اشکبار..خدا رحمت کنه تمام بزرگانی که از جان گڌشتند برای وطن و اینک ب محاق فراموشی سپرده شدند
سلام
خیلی جالب بود .دقیقا نمی دونم اسم رقابی قبل از این به گوشم خورده یا نه؟ اگر هم این اسم رو شنیده باشم فقط در حد یک اسم بوده، اسمی بدون تاریخچه که منو یاد هیچ کس و هیچ زمانی نمی انداخته!
- خیلی افسوس می خورم وقتی می بینم چهره های متفکر و اندیشمند و فرهیخته ی کشورمون تا این حد با بی مهری زمامداران مواجه شده و می شن. با توجه به سوابق مبارزاتی رقابی که از یک طرف سابقه ی زندانی شدن داشته و از طرف دیگه وادارش کردند از کشور خارج بشه چرا باید چنین شخصی در جریان انقلاب فرهنگی کنار گذاشته بشه؟
- متاسفانه مردم هم خیلی دنبال آشنایی با این افراد نخبه نیستند. اینقدر که ما اشتیاق نشون می دیم تا از زندگی خصوصی هنرپیشه ها و فوتبالیستهامون سر دربیاریم یک صدمش دنبال آشنایی با مفاخر کشور نیستیم، شکر خدا رسانه ها هم به جای اینکه به رسالتشون عمل کنند، ترجیح می دن برای جذب خواننده ی بیشتر، به این مسائل دامن بزنند و به عنوان مثال یک روز گلشیفته رو تو بوق و کرنا کنند و روز دیگه سوشا مکانی رو !
- والله پسر تختی(بابک) بارها در مصاحبه هاش گفته پدرم خودکشی کرده اما هیچ کدوم از ما دوست نداریم خودکشی تختی رو باور کنیم .
- علاوه بر گلنراقی، ویگن هم مرا ببوس رو خونده .
-راستی این قسمت از شعر در ترانه خونده نمی شه.
ستاره مرد سپیده دم
به رسم یک اشاره
نهاده دیده برهم
میان پرنیان غنوده بود
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم
به راه دیگرشوری دیگر درسر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم
که عهد خونین با صبحی روشن تر دارم
مراببوس
این بوسه وداع
بوی خون می دهد
- بازم ممنون و سپاسگزار برای اینکه وقت گذاشتید و این اطلاعات ارزشمند رو جمع آوری و در اختیار ما قرار دادید