
امروز فصل مشترکیست بین دو پیشوا . روزیست که یکی آمد و دیگری رفت . در 14 خرداد 1368 سید روح الله چشم ازجهان فرو بست و در 14 خرداد 1307 سید موسی چشم به جهان گشود . اما گذشته از این همزمانی رفت و آمد ، میان این دو سید چه روابطی بوده است ؟
در سالهای پس از انقلاب بارهااخبار مختلفی پیرامون این رابطه ازمنابع گوناگون منتشرشد و تفسیرهایی متفاوت و بعضاً ضد و نقیض ازآن بعمل آمد که عده ای این روابط را تیره و عده دیگری آن را روشن و نزدیک ارزیابی کردند ولیکن از آنجا که امروز دسترسی به هیچیک از آن دو مقدور نیست و باتوجه ابهامات و شایعات زیادی که پیرامون سید موسی وجود دارد شاید بررسی و نتیجه گیری قطعی در این خصوص چندان ساده نباشد . اما فرصت امروز را مقتنم شمرده خواستم چند برش خلاصه شده از این رابطه را که از نوشته های مختلف ازجمله جناب کمالیان خوانده بودم نقل کنم . شاید برای شما هم جالب باشد .
برش اول : آشنایی
آشنایی این دو از منزل پدری سید موسی شروع شد . درجلسات علمی حاشیه نویسی بر کتب فقهی . درآن زمان حدوداً سید موسی ده ساله و سید روح الله 35 ساله بود .
برش دوم : تحصیل
سید موسی در 1322 رسماً وارد حوضه علمیه قم شد . در طی تحصیلات حوزوی سید روح الله از اساتید اصلی سیدموسی نبود و تعلیمات او تنها به بخش اندکی از کتاب رسائل در دوران سطح وهمینطور فصل کوتاهی از مبحث زکات دردوران خارج خلاصه می شد . اگرچه سید موسی همواره برای سید روح الله جایگاه بلندی قائل بود اما در درس ، آیات عظام محقق داماد و خویی و محمد باقر صدر را بر ایشان ترجیح می داد و آیت الله سید محمد کاظم شریعت مداری را نیز هم ردیف ایشان می دانست .
برش سوم : پلو و خورش
گرچه این دو ارتباط علمی زیادی با هم نداشتند اما دوستی و صمیمیتی بینشان برقرارشده بود از جمله زیارت های مشترک به مشهد و شوخ طبعی های جوانی . چنان که معروف و منقول است یک سال مرحوم آیتالله العظمی صدر آیت الله حسینعلی منتظری و آیت الله مطهری را مأموریت داد تا به ترتیب طلاب اصفهانی و مشهدی را برای صرف شام در شب عید «فرحه الزهراء» به منزل ایشان دعوت کنند. مرحوم آیتالله العظمی سید رضا صدر [برادر بزرگ سیدموسی] یک هفته قبل از مراسم برای ۳۰۰ تن شام [پلو و خورش قیمه] سفارش داد که میبایست در موعد مقرر در منزل پدر تحویل داده شود. سیدموسی که از قضیه مطلع شده بود، به اتفاق مرحوم آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی [داماد سیدروح الله] نقشهای کشیدند تا غذاها را «تک» بزنند. آنها روز عید دو ساعت زودتر نزد آشپز حاضر شدند و گفتند برنامه عوض شده و ما خود آمدهایم غذاها را تحویل بگیریم. دیگهای غذا تحویل گرفته شد و بلافاصله بر روی یک گاری به باغی در منطقه سالاریه [خارج از محدوده آن روز قم] منتقل گردید. آن شب ۳۰۰ تن دیگر از طلاب در باغ سالاریه حاضر شدند و شام سفارشی مرحوم آیتالله سید رضا صدر را با اشتها تناول کردند. و البته یکی از بزرگانی که آن شب در باغ سالاریه حضور داشت، سید روح الله بود که از همان روز اول در جریان طرح نقشه بود. مرحوم آیتالله سید رضا صدر که در ساعات آخر شب اطلاع حاصل کرده بود رو دست خورده است، بیدرنگ دست به کار شد و با بسیج دوستان و تحمل مشقت و زحمت فراوان، شام میهمانان منتظر اصفهانی و مشهدی را از میهمانخانهها و رستورانهای قم تأمین نمود. آن شب میهمانان دو فرزند آیتالله العظمی صدر از صمیم قلب خنده و شادی کردند، هرچند آقا رضا از برادر کوچک خود بینهایت عصبانی بود و نتیجتا سید موسی چند روز فراری! این واقعه مثل بمب در قم صدا کرد و تا مدتها نقل محافل و مجالس بود. معروف است که سید روح الله صبح روز بعد ،جلسه درس خارج خود را با این جمله آغاز و صد البته همان موقع منفجر کرده بود: «خوب! بحث جلسه قبل ما در باره موضوع پلو و خورش قیمه به کجا رسیده بود»؟!
برش چهارم : تاثیرات شخصیتی و سیاست های مشترک
اگرچه سیدموسی محبت سیدروح الله را در دل داشت اما شخصیت اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسی وعلمی وی ، از سید روح الله کمتر متأثر بود و بیش از هر کس از مرحوم پدرش تأثیر پذیرفته بود. سبب این امر نیز خاندان اصیل، و شریف صدر بود که لااقل تا ۹۰۰ سال پیش از این، اجداد آنها تماما از مراجع، مجتهدین و زعماء مهم شیعه بودند و بدیهی است فرزندانی با چنین سبقه تاریخی درخشانی ، کمتر از اطراف خود تاثیر میپذیرند . با این حال آموزهها و شعارهای راهبردی سیدموسی، همان آموزهها و شعارهای راهبردی سیدروح الله و انقلاب اسلامی ایران بود. با این تفاوت که حداقل یک دهه قبل از پیروزی انقلاب، بر دل و زبان شیعیان لبنان جاری شد. اصول، ارزشها و مبانی مهمی چون «عدم جدایی دین از سیاست»، «ساختن جامعه مدنی صالح»، «بازگشت به اصول و فرهنگ اهل بیت (ع)»، «تقریب مذاهب»، «نه شرقی و نه غربی»، «آزادیخواهی»، «ظلم ستیزی»، «مبارزه با استبداد»، «مقاومت در برابر اسرائیل»، «آزاد سازی قدس»، «فرهنگ شهادت»، «سازندگی و توسعه»، «گفتگوی ادیان» و …، سالها قبل از پیروزی انقلاب در ادبیات سیاسی شیعیان لبنان ثبت گردید و صدها نفر در راه تحقق این آرمانها به شهادت رسیدند. و بالأخره آنکه این دو نه تنها در راهبردها و اصول کلان مشترکات فراوانی داشتند، که در بسیاری راهکارها و تاکتیکها نیز چنین بودند. یکی از مهمترین راهکارهای مشترک این دو تکیه بر مردم بود. هردو مردم را باور کرده و با جوشش احساسات خود احساسات آنان را به جوشش و با جاذبه و قدرت معنوی کمنظیر خود آنان را به حرکت در آورده بودند. بیعت شیعیان لبنان در مرداد سال ۱۳۴۵، اعتصاب سراسری لبنان در سال ۱۳۴۹، تظاهرات تاریخی بعلبک و صور در سال ۱۳۵۳، همه و همه صحنههایی بودند که با مراسم پرشکوه عید فطر و عاشورا سال ۱۳۵۷ تهران قابل قیاس هستند.
برش پنجم : برخی تصمیمات و اقدامات سیاسی مشابه و متضادسیدموسی از ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و همگام با جامعه روحانیت مبارز ایران، حمایت جدی و عملی خود از انقلاب اسلامی ایران و سیدروح الله را آغاز کرد. این حمایتها تا آخرین لحظه حضور، یعنی تا روز ۹ شهریور سال ۱۳۵۷ بیوقفه ادامه داشت. برخی اقدامات ایشان به شرح ذیل است:1- سفر به اروپا و شمال آفریقا در تابستان ۱۳۴۲ و دیدار با رهبران واتیکان و الازهر برای آزادسازی سیدروح الله [آیتالله العظمی خویی پس از آزاد شدن سیدروح الله تصریح کرده بود، که این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر سیدموسی بوده است].
2- تلاشهای بینالمللی برای تأمین امنیت سیدروح الله در ترکیه و انتقال وی به عتبات عالیات.
3- حمایت مستقیم مادی و معنوی از مبارزین ایرانی مستقر در لبنان از سال ۱۳۴۳ به بعد
4- دیدار با شاه در زمستان ۱۳۵۰ به درخواست برخی اعاظم انقلاب به منظور جلوگیری از اعدام برخی جوانان مبارز و نیز آزادسازی آقای هاشمی رفسنجانی.
5- تأمین فضای عملیاتی مناسب در سوریه برای مبارزین ایرانی در دوران حافظ اسد.
6- تأمین اطلاعاتی بزرگان انقلاب در نجف و ایران.
7- فراهمسازی زمینههای آموزش نظامی گروه کثیری از جوانان ایرانی در لبنان و سوریه.
8- دعوت از سیدروح الله برای هجرت به لبنان در دی ۱۳۵۲ پس از ازدیاد فشار بعث عراق بر ایشان.
9- ابتکار اطلاق لقب «امام» به سیدروح الله در بهمن ۱۳۵۲ (گفتگو با روزنامه المحرر لبنان).
10- برپایی مراسم باشکوه تشییع، تدفین و ترحیم مرحوم دکتر علی شریعتی در دمشق و بیروت.
11- برنامهریزی انجام اولین مصاحبه سیدروح الله با مطبوعات مهم جهان، با ارسال لوسین ژرژ نماینده روزنامه فرانسوی لوموند در بیروت به نجف.
12- تشویق برخی اعاظم نجف اشرف جهت اتخاذ مواضع قویتر در حمایت از سیدروح الله.
13- تشویق سران جهان عرب جهت ابراز همدلی و همگامی با انقلاب اسلامی ایران [شهید بزرگوار آیتالله سید محمد باقر حکیم یکی از اسباب ربوده شدن امام صدر را نگرانی دشمن از نقش کلیدی ایشان در تنظیم روابط انقلاب با جهان عرب میدانستند].
14- معرفی سیدروح الله به عنوان رهبر انقلاب ایران در روزنامه لوموند فرانسه یک هفته قبل از اختفاء.بدون شک بزرگترین خدمت سیدموسی به انقلاب، آمادهسازی شیعیان لبنان برای همگامی و پشتیبانی از آن بود. هیچکدام از دیگر مناطق شیعهنشین جهان، اعم از عراق [که سیدروح الله ۱۵ سال از عمر خود را کنار مردم آن گذرانیدند] و نیز بحرین، پاکستان، افغانستان و …، مانند لبنان به حمایت از انقلاب بر نخاستند. در لبنان نیز اگر شرائط نابسامان دهه ۳۰ شمسی استمرار مییافت، قطعاً چنین استقبالی واقع نمیشد. این نهایت خوشوقتی انقلاب بود که شیعیان لبنان طی دو دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی توسط سیدموسی متحول و برای حمایت از انقلاب آماده شده بودند.
اگرچه سیدموسی به سیدروح الله علاقمند و در اصول، ارزشها، مبانی و بسیاری راهکارها با ایشان همعقیده و همسلیقه بود و اگرچه در حد توان خویش از مبارزات وی علیه رژیم شاه پشتیبانی کرد، اما همواره در اندیشه و عمل، ضمن مشورت با دیگران، همواره استقلال خود را حفظ نمود. ازجمله وقتی سیدروح الله در فروردین سال ۱۳۴۳ اولین پیام حج خود را خطاب به مسلمانان جهان توسط مرحوم آیتالله العظمی سلطانی طباطبایی برای وی به مکه فرستاد تا تعریب و سپس میان زائران خانه خدا پخش شود، سیدموسی انتشار آن را در میان مردم مصلحت ندانست و از انجام این امر ممانعت کرد. سیدموسی در مهر سال ۱۳۴۴ در حالی در مراسم افتتاح مؤسسه دارالتبلیغ اسلامی قم شرکت و سخنرانی کرد، که سیدروح الله با اصل برپایی آن مؤسسه مخالف بود. سیدموسی در زمستان سال ۱۳۵۰ در حالی بنابر توصیه برخی مراجع وقت و درخواست آیت الله بهشتی و آیت الله مطهری و خانوادههای بعضی زندانیان مبارز با شاه دیدار کرد، که سیدروح الله به کلی با انجام چنین کاری مخالف بود. سیدموسی طی تمامی سالهای دهه ۵۰ شمسی در حالی با سران عرب از نزدیک تعامل داشت و امثال ملک حسن، ملک حسین و حتی انور سادات و حسنی مبارک را به گرمی در آغوش میکشید، که سلیقه سیدروح الله به کلی با این روش مغایر بود. سیدموسی در حالی با سرکوبی مسیحیان در جنگ داخلی لبنان و تداوم آن تا تسلط مسلمانان بر حکومت آن کشور قاطعانه مخالفت کرد، که مبارزان ایرانی منسوب به سیدروح الله در لبنان [البته نه لزوما خود ایشان] به سختی بر آن پای فشردند. سیدموسی در حالی با راهبرد پرتاب کاتیوشا توسط فلسطینیها از جنوب لبنان به داخل اراضی اشغالی فلسطین قاطعانه مخالفت کرد، که مبارزان ایرانی منسوب به سیدروح الله در لبنان با استناد به بعضی فرمایشات ایشان، متعصّبانه از آن دفاع کردند.
ازطرفی سیدروح الله از اولین مراجع بزرگ شیعه بود که مقلدینش اجازه یافتند بخش قابل توجهی از وجوهات شرعیه خود را در مسیر اهداف سیدموسی صرف کنند. اعتماد سیدروح الله به سلامت نفس و توانمندی سیدموسی چنان بود که نه تنها حجم وسیع گزارشات کذب و تبلیغات دروغین علیه وی ایشان را بر آشفته نکرد، بلکه وقتی مرحوم آیتالله العظمی سید محمد علی موحد ابطحی ازایشان سوال کرده بود که «بر فرض پیروزی، آیا کسی را دارید که در رأس حکومت آینده ایران قرار دهید؟»، به سادگی پاسخ داده بود: «آری! رفیق خودت سید موسی»! سیدروح الله در تابستان سال ۱۳۵۵ که فشارهای آیتالله سید حسن شیرازی و پیروان او در سوریه علیه سیدموسی به اوج خود رسیده بود، قاطعانه دستور داد تا پرداخت شهریه به حوزه علمیه زینبیه و شاگردان مرحوم شیرازی قطع شود. همچنین وقتی در اولین روز اقامت خود در پاریس با صادق طباطبایی خواهرزاده سیدموسی روبرو شد، در پاسخ این سوال که «آقا، شما کجا و اینجا کجا» با حالت عاطفی خاصی اظهار داشته بود: «اگر دائیت بود، که ما به اینجا نمیآمدیم»!
بسیاری از نظریهپردازان و محققان داخلی و خارجی جنبش های شکل یافته به واسطه رهبری این دوسید را تحت عنوان جنبشن های کاریزماتیک بررسی کرده و در تحلیل شیوه رهبری و قدرت بسیجکنندگی ایشان به شخصیت کاریزماتیک و وجود خصلتهای خارق العاده در آنها اشاره کردهاند. به عنوان نمونه نیکی کدی، معتقد است پیروزی جریان مطلقگرایانه سیدروح الله از اسلام به این دلیل نبود که بیشتر مردم واقعاً آن را به جریان های لیبرالتر و یا مترقیتر متفکرین اسلامی روحانی و غیر روحانی دیگر ترجیح می دادند، بلکه به این دلیل بود که در کنار مطلقگرایی نظری، کاریزمای وی و ویژگیهای رهبری او مؤثر بود. اما در مورد توصیف جنبش های مذهبی با رهبریت این دو به عنوان جنبش های کاریزماتیک، تردیدهایی وجود دارد.
اگربخواهیم شیوه های رهبری این دو سیدرابا نظریه رهبری کاریزماتیک وبر تفسیرکنیم باید قبول کنیم که رابطه مردم و ایشان، حول محور ویژگیهای شخصی و رابطه عاطفی تبیین شده و این رابطه عاطفیِ فردی از بستر فرهنگی و زمینههای عقلی آن جدا بوده . اما این در حالی است که رابطه این دو سید با مردم بدون شک نه تنها یک رابطه بر اساس عادت و رسوم اجتماعی و ازقبیل کنشهای سنتی وبر نبود بلکه در چارچوب کنشهای عقل ابزاری و محاسبهگر یک نظام بوروکراتیک هم قابل طبقه بندی شدن نبود . رابطه ایشان با مردم در طول نهضت، رابطه مقلِّد و مقلَّد بود. عشق و علاقه طرفدارانشان به ایشان از نوع عشق و علاقه فردی و شخصی نبود، بلکه عشق و علاقه به آرمانهای اسلامی و عقاید شیعی آنها بود. البته عشق و علاقه ناشی از برخی خصوصیات و ویژگیهای فردی نیز بود، ولی ویژگیهایی که آنها را به الگوها و اسوه های اصلی مردم ، یعنی معصومین علیهم السلام نزدیک میساخت. ویژگیهایی مثل فقاهت، عدالت و اعتقاد به نیابت ایشان از امام زمان(عج) باعث نفوذ در بین مردم و حرفشنوی از ایشان میشد. چنان که چریل بنارد نیز میگوید: کاریزمایی که در سید روح الله نهفته است و به ایشان قدرت میبخشد، بعضاً کاریزمای نهادینهشدهای است که در ذات آن، سنتی وجود دارد که ایشان متعلق به آن هستند. ایشان جزئی از بدنه نهادهای اقتدار و دانش مذهبی هستند که حامی آن سنت است. مشکل بتوان اقتدارهای کاریزماتیک، سنتی و قانونی ـ عقلایی که از سوی وبر تفکیک شدهاند را در مورد رهبران مسلمان به کار برد .
لذا افراد دیگری نیز که همین ویژگیهای مذهبی و علمی را داشتند، به همین صورت در مردم نفوذ داشتند و مردم تابع نظرات و سخنان آنها بودند. چنان که این رابطه در جریان تنباکو، میان مردم و میرزای شیرازی و در جریان نهضت مشروطه، میان مردم و آخوند خراسانی و سایر مراجع وقت و در بسیاری از وقایع تاریخ معاصر ایران نیز دیده میشود. زیرا آنها نیز از همین ویژگی و خصوصیت برخوردار بودند. انگلرت کمپفر از مسافران خارجی دوران صفویه در تبیین رابطه مردم با مجتهدین مینویسد: پیروی مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح خود نمی داند به یکی از اصول غیر قابل تخطَی دین تجاوز کند و یا درکار مملکت داری به کاری دست بزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند.
برش آخر : ربوده شدن سید موسی
سیدروح الله پس از ربوده شدن سیدموسی نه تنها از نجف و پاریس با ارسال تلگراف و نماینده نزد حافظ اسد، یاسر عرفات و نیز معمر قذافی رأسا در صدد پیگیری و حل مسأله بر آمد، بلکه در روزهایی که خطر عدم تمدید اقامت ایشان در فرانسه به اوج خود رسیده بود، دعوت قذافی جهت عزیمت به لیبی را با قاطعیت رد کرد. انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ در حالی به پیروزی رسید، که رژیم معمر قذافی از سالها پیش ، روابط سیاسی خود با ایران را قطع کرده بود. سیدروح الله در دیدار ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ خود با فرستادگان لیبی، ضمن ابراز نگرانی از «سرنوشت سیدموسی»، تقاضای آنان مبنی بر آمدن قذافی به ایران را با این بهانه که «من فعلا به قم میروم» رد نمود. سیدروح الله نه تنها هرگز از مسئولین کشور نخواست تا رابطه ایران – لیبی را مجددا برقرار سازند، بلکه در دیدار ۲۹ تیر ۱۳۵۸ خود ، با وزیر خارجه دولت موقت دستور داد تا «موضوع روابط ایران و لیبی فعلا مسکوت گذارده شود». اینکه روابط ایران و لیبی اندکی پس از استعفای دولت موقت در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ مجددا برقرار شد، تنها و تنها به سبب اصرار و بلکه اجماع مسئولین وقت کشور، خصوصا آیاتالله منتظری، هاشمی رفسنجانی و خامنهای بر این امر بود. سیدروح الله که حتی در مهمترین تصمیم گیریهای کشور [به طور مثال ورود ایران به خاک عراق پس از آزادسازی خرمشهر یا پذیرش قطعنامه ۵۹۸] همواره برآیند نظر مشاوران ارشد خود را بر نظر خویش رجحان میداد، طبیعی بود که در مورد رابطه ایران و لیبی نیز چنین کند. با این همه، سیدروح الله در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران بیدرنگ پیشنهاد غسان توئینی شخصیت برجسته مسیحی لبنان مبنی بر معاوضه گروگانها با سیدموسی را پذیرفت همچنین به هنگام عزیمت حجتالاسلام سید کاظم خوانساری اولین سفیر جمهوری اسلامی در لیبی به وی تأکید کرد: «هر وقت در مورد سید موسی خبری بدست آوردید، مرا بلافاصله و بدون واسطه در جریان قرار دهید! در این مورد با هیچکس دیگر صحبت نکنید! حتی با احمد»! سیدروح الله تا واپسین لحظات زندگی، به رغم اصرار و اهمیتی که مسؤلان ارشد کشور برای روابط با لیبی قائل بودند، از پذیرفتن معمر قذافی خودداری و سبب این تصمیم را برای آیتالله موسوی اردبیلی چنین بیان کرد: «او هنوز مسأله سید موسی را حل نکرده است. چگونه او را بپذیرم»!