سلام
لذت وبلاگنویسی رو هم خودم تجربه کردم هم همسادهها
(به به... الان که این جملات رو مینویسم متوجه نور آفتاب شدم. واقعا دیدن این روشنایی شادی آور است. در زیبایی برف و مفیدبودن بارش حرفی نیست منتهی برای همطاف، همین دوسه روز کافیست. نور می خواهم نور)
برای اینجا دنبال سوژه مناسب میگشتم که با وبلاگی آشنا شدم به نام لذت وبلاگنویسی
تقریبا یه سال قبل، مطلب زیبایی منتشر کرده بود
که شد سوژه مناسبی برای همطاف (آخر)
از آنجا به جایی دیگر رهنمود شدم و لینک های دیگر که الان از دیدنشان خوشحالم مثل
"وقتی که اغلب ما برای رهایی از تاثیر منفی یک فاجعه به روانپزشک مراجعه میکنیم آنها میگویند:
برو سرخودت رو با یه کاری گرم کن! کاردستی بساز! کسب و کار تازه شروع و از این طور چیزها
خب خیلی ها هم میروند و این کارها را میکنند، بعضا هم موفق میشوند. اما کم پیش میآید که مشکلشان بطور اساسی حل بشود. آن خاطره یا فاجعه دردناک مثل یک سیاهچاله مرموز در وجودشان باقی میماند. اما وقتی شما با ادبیات مانوس شوید قضیه کمی متفاوتتر میشود... ادبیات هیچگاه نمیگذارد و یا اصلا نمیخواهد که شما خاطرات بد و فجایع زندگیتان را فراموش کنید. از نظر شما شاید این وقایع زجرآور و نفرتانگیز باشند اما از نظر ادبیات گنجهای با ارزشی محسوب میشوند. ادبیات با فراموشی مشکل دارد و به گونهای نامحسوس تلاش میکند در بزنگاههای تاثیرگذار چیزهایی را بهیادتان بیاورد که احساسات متفاوتی نسبت به آن دارید. یادآوری آن چیزها به واسطهی تلنگری ذهنی که یک رمان یا داستان کوتاه و یا اصلا یک شعر برای شما ایجاد میکند، میتواند نقش نوعی جلا دهنده روح را برایتان ایفا کند."
...
دیشب دقایقی از یک سخنرانی را شنیدم که درباره نقص بذات بودن عالم طبیعت حرف میزد و اینکه ملتهایی که سختی کشیدند شدند ارباب... زیرنویس سخنرانی این بود رنج بشر گنج بشر!
و
حالا سوژه سرقتی: کوله پشتی
فرض کنید که یک کولهپشتی دارید که قرار است تجربیاتی را از سال ۹۵ در آن بگذارید و با خود به سال بعد ببرید. تجربیاتی که کمک میکند شما در سال جدید انسانی توانمندتر باشید.
میبینید جواب به همین چندمورد خودش کلی است. میدانم وقت میگیرد منتهی زمستان با همین گفتنها و شنیدنها کوتاه میشود ها
بسم الله
سلام
امروز روز سوادآموزی است. (سالگرد تشکیل نهضت سوادآموزی 58)
سواد! لغتی است که بارها و بارها مرا به پرحرفی کشانده
خوو، دبستانی که بودیم تصورم از آدم باسواد یکی بود که خط خوانا داشت و روخوانی خوبی هم داشت.
بعدها کسی که دبیرستان رو تمام می کرد و دیپلم داشت باسواد بود.
بعدتر کسی که دانشگاه می رفت و لیسانس می گرفت و ...
دنیا گرد است و همطاف پس از چرخ زدن، دوباره رسید به همان تصور ابتدایی : باسواد کسی است که خواندن بلد باشد و صحیح نوشتن رو بداند.
بلد باشد مطالعه کند. بلد باشد بخواند (خواندن، بلدی می خواهد خوو... توانایی سکوت کردن می خواهد... قابلیت انتخاب کردن نوشته ها می خواهد... قدرت فکر می خواهد)
به نظر شما الان ما باسوادتر هستیم؟
...
+ سوادزندگی -فردی ماهرتر و موفق تر
چندسال پیش، محمدرضا شعبانعلی، بی سوادی را، به دو دستهی سیاه و سفید تقسیم کرد:
بی سوادی سیاه، همان شکلی از بی سوادی است که در نخستین نگاه، مشاهده و
درک میگردد. اینکه چه کسی نمیتواند اسم خود را روی برگهی کاغذ بنویسد یا
تابلوی یک خیابان را بخواند.
بی سوادی سفید؛ چیزی که میتواند موجب هراس ما شود، کسانی که در ظاهر توانایی خواندن و نوشتن دارند،اما...
اما
منافع بلندمدت دیگران را قربانی خواستههای خود میکنند، آنها بی سواد
نیستند. بسیاری از آنها از بالاترین سطوح سواد بهرهمند هستند.
پیچیدهترین مشکلات ارتباطی و اجتماعی، مربوط به خانوادههای بی سواد
نیست، بلکه مربوط به خانوادههایی است که مجموعاً چندین دهه از عمر خویش را
صرف نشستن روی نیمکت های کلاس و مدرسه و دانشگاه کردهاند.
و
این روزها سالروز فوت یک باسواد هم هست.
سر چارلز اسپنسر چاپلین 25 دسامبر سال 1977 در سن 88 سالگی درگذشت.
سلام
نذر آن است که آدمی ملتزم شود که کار خیرى را براى خدا بجا آورد، یا کارى را که نکردن آن بهتر است براى خدا ترک نماید.
همگی با دعا و نذر آشناییم.
کارهایی که ما به عنوان نذر انجام میدهیم تقریبا تکراریست و بیشتر در پختن غذا، تهیه و پخش شله زرد، تهیه و پخش شربت و...خلاصه میشود (البته نذر صلوات و زیارت و نماز و روزه هم هست که شخصا برایم مقبولتر است).
شاید در زمانی که مردم بسیار گرسنه بودند (بیشتر از امروز ها) نذر برای اطعام، مقبول و مناسبتر بود.
به نظرم، امروز هم تهیه غذا خوبست منتهی پخش آن، دقت نظر بیشتر می خواهد. خوو با بالا رفتن رفاه عمومی، مستمند نیازمند، دریافت کننده باشد و اسرافِ نعمت، نشود عالیست.
با این حال! نظرتان چیست در نذریها هم تغییراتی داده شود؟ هم موضوع نذر هم اجرای نذر
مثلا نگوییم اگر فلان کار انجام شود یا اگر به فلان خواسته ام برسم...
نذر کنیم برای رفع بلا و رسیدن به کامیابی یا دوری از بیماری (علاوه بر اطعام خلق الله و روزه و نماز)
یک ماه دروغ نگوییم
یک ماه
عصبانی نشویم
یک ماه هر
روز به پدر و مادرمان سر بزنیم
یک ماه زودتر
سرکار حاضر شویم
یک ماه قوانین راهنمایی رانندگی را رعایت کنیم
یک ماه برای
رفتگرهای محل، غذا و نوشیدنی ببریم و...
یا اینکه اگر
قرار است پول خرج کنیم و از مال دنیوی ببخشیم
مبلغی به سوپرمارکت محله بدهیم برای کسر بدهی همساده بدهکار
چندجلد کتاب
نهجالبلاغه بگیریم و راه و رسم زندگی را هدیه بدهیم
چند جفت کفش بخریم به کودکان بی بضاعت بدهیم یا ببریم به خیریه کوچه بالایی تحویل بدهیم.
چند عدد سطل
زباله بگیریم و در خیابانها بگذاریم.
در
هیئت ها چادرمشکی برای دختران و بانوان نذر کنیم.
یا
پرداخت حق ویزیت
چند بیمار، هزینه داروی چند بیمار
پرداخت هزینه
تعمیر صندلیهای شکسته مدرسه یا تعویض لامپهای سوخته گذر و...
خرید اسباب بازی هم می تواند
نذری خوبی باشد ها
قبل از آنکه حاجتمند شویم، نذر کنیم.
پ ن :
هدیه کتاب ادعیه به یادبود درگذشتگانمان –
نشانه گذاری سرصفحه زیارت عاشورا
مُهر برای سجده انتهای زیارت
بعلاوه موارد دیگر
همگی کارهایی است که در برگه تدارک روضهفردا، یکبهیک تیک زده میشوند.
حاجت روا باشید