همساده ها

وبلاگ گروهی

همساده ها

وبلاگ گروهی

رأی ما حق الناس است

به نام خدا 

در آستانه ی برگزاری انتخابات، مطلبی بخوانید با قلم دوست عزیز و بزرگوارمان جناب آقای کاوسی (جانباز 70 درصد قطع نخاع) از وبلاگ روزهای جانبازی 

در آستانه انتخابات قرار داریم. شرکت کردن ما در انتخابات تأیید مجدد نظام مقدس جمهوری اسلامی و بالا بردن اعتبار ایران اسلامی در دنیاست. قرار است مردم ما کسانی را روی صندلی سبز مجلس شورای اسلامی بنشانند که در روند قانون گذاری کشور سهیم شوند و برای پیشبرد اهداف ایران اسلامی قانون وضع کنند. کار اصلی یک نماینده قانون گذاری و نظارت بر اجرای صحیح قانون است؛ اما چه درست و چه غلط رسم بر این شده که نماینده¬ای که از یک شهر به مجلس می رود باید مشکلات و معضلات حوزه ی انتخابی اش را هم پیگیری کند. 
اول به این نکته اشاره کنم که رأی ندادن ما در درجه ی اول به ضرر خودمان تمام می شود. اگر ما رأی ندهیم دیگران که شاید عقل و شعورشان از ما کمتر باشد به جای ما رأی می دهند و به جای ما تصمیم می¬گیرند. پس عقلانیت حکم می کند که رأی بدهیم و بهترین ها را انتخاب کنیم. 
باید به این نکته توجه کنیم که رأی ما یک برگه کاغذ کوچک نیست که تفننی آن را داخل صندوق بیندازیم. رأی ما برگه ای نیست که برای ممهور شدن شناسنامه مان برای روز مبادا در صندوق آرا بیندازیم. رأی ما می تواند با سرنوشت یک ملت گره خورده باشد. همین کاغذ کوچک می تواند در روند تصمیم گیری برای کشور یا حداقل برای مردم یک شهر اثرگذار باشد. 
معتقدم ما می توانیم با مشارکتی توأم با تحقیق و بصیرت، افراد شایسته¬ای را به مجلس بفرستیم. متأسفانه بعضی از مردم ما خیلی ساده به قضیه انتخابات و رأی دادن نگاه می کنند. دیدشان نسبت به انتخابِ یک یا چند نماینده¬ محدود است. همانطور که گفتم ممهور شدن شناسنامه برایشان مهمتر از افرادی است که به مجلس می روند. 
رأی ما بازیچه نیست. به فرموده ی رهبر معظم انقلاب رأی ما حق الناس است. من به عنوان یک برادر کوچکتر به شما توصیه می کنم فقط چند ساعت وقت بگذارید و در مورد افرادی که می خواهید به آنها رأی بدهید، تحقیق و تفحص کنید. خیلی هم سخت نیست که بتوانیم به نیت افرادی که قصد ورود به مجلس را دارند، پی ببریم. سوابق گذشته، عملکرد حال و روش تبلیغ آنها بسیاری از مسائل را برای ما روشن می کند. 
بر این باورم کاندیدایی که هدف نهایی  اش از رفتن به مجلس برخورداری از حقوق مکفی، رانت، فروش اطلاعات و... باشد به درد مجلس و مردم نمی خورد. فراتر از این بگویم، کاندیدایی که در تبلیغاتش پول خرج می¬کند و به زعم خودش بذری می کارد تا بعد از رفتن به مجلس پول پارو کند نیز به درد مجلس شورای اسلامی نمی خورد. کاندیدایی که برای رفتن به مجلس از تمام ابزار لازم چه شرعی و چه غیرشرعی استفاده کند و به هر مستمسکی دست یازد به درد نماینده شدن نمی خورد. اظهرُمِن الشمس است کاندیدایی که بی مهابا پول خرج می کند، شام و ناهار می دهد، هدیه می دهد و... وقتی با عوام فریبی به مجلس راه پیدا کرد، به جای این که به فکر مردمش باشد به فکر جیب خودش خواهد بود. 
مردم خوب ایران، ارزش ما بالاتر از این است که خودمان را به یک دست چلوکباب بفروشیم. بیاییم با یک چلوکباب خودمان را مدیون کسی نکنیم. بدانیم، شام خوردن و رأی ندادن به میزبان حق الناس نیست، بلکه بدون شناخت و باری به هر جهت رأی دادن، حق الناس است. مطمئن باشید کاندیدایی که موفق شد با یک دست چلوکباب رأی شما را بخرد، اگر آراء او به حد نصاب رسید و به مجلس راه پیدا کرد بعد از تکیه زدن روی صندلی مجلس به ریش تان خواهد خندید! 
وقتی ما از بین چندین کاندیدا یک یا چند نفر را انتخاب می کنیم، مفهوم آن این است که این افراد نسبت به بقیه شایسته تر هستند. اگر خود و خدایی به افرادی که از نظر ما شایسته تر از بقیه هستند رأی دادیم، فردای قیامت پیش خدا روسفید هستیم. اما اگر به خاطر دل خودمان یا به خاطر ملاحظات سیاسی، خویشاوندی، قومیتی یا ... رأی صحیح را درون صندوق نیندازیم، نه تنها خودمان را گول زده ایم؛ بلکه قطعاً باید روزی به خاطر این انتخاب نابجای مان پاسخگوی خداوند باشیم. انتخاب نمایندگان خوب و شایسته یک وظیفه ی ملی و شرعی برای آحاد جامعه است. مسئله ی انتخاب نماینده اصلح با پسرخاله بازی و رفیق بازی و حزب بازی فرق می کند. 
من خوشحالم که خوشبختانه تا حد زیادی در جامعه جناح و جناح بازی کم رنگ شده است. مردم ما از بده بستان های حزبی و جناحی خسته شده اند. مردم ما دنبال کسی می¬گردند که بتواند گرهی از مشکلات جامعه را حل کند؛ اما باز هم باید حواس مان را جمع کنیم و گول تندروهای جناح ها را نخوریم. گول کسانی را هم که بدون دلیل و برهان کاندیداهای محترم را به تندروی متهم می کنند یا به آنان تهمت می زنند، نخوریم. متأسفانه در ایام انتخابات بازار گناهان کبیره مثل غیبت و تهمت رواج زیادی پیدا می کند. مشاهده می کنیم بعضی ها کاسه ی داغ تر از آش می شوند. طرفداران یک کاندیدا تلاش می کنند به هر طریق ممکن، کاندیداهای رقیب را لِه و لگد مال کنند. کاری به بهشت و جهنم و حساب و کتاب قیامت هم ندارند. 
زیبنده است که مردم ما به دور از شانتاژهای تبلیغاتی به کسانی رأی دهند که هدف شان از رفتن به مجلس حفظ نظام، پشتیبانی عملی از ولایت فقیه و تلاش خستگی ناپذیر برای مردم باشد. کاندیدایی که "درد مردم" ندارد و خودش را وقف مردم نکند سزاوار نیست به مجلس شورای اسلامی برود. کاندیدایی که مسائل حزبی، قومیتی، خویشاوندی و... نزد او بالاتر از داشتن دغدغه ¬ی مردمی است، سزاور نشستن روی صندلی مجلس نیست... و جمله¬ی آخر این که "مواظب باشیم در این انتخابات به خاطر دنیای دیگران به دین مان چوب حراج نزنیم و موقعی که خودکار را روی برگه ی سفید تعرفه قرار می دهیم یک لحظه خدا را در نظر بگیریم." 

ما چقدر ثروتمندیم اگر...

مطلب حاضر را دوست عزیزمان جناب آقای کاوسی از وبلاگ روزهای جانبازی ارسال کرده اند، ضمن تشکر و سپاس فراوان از ایشان، شما را به خواندن این نوشته دعوت می کنیم.


تصور کنید در جایی تاریک زندگی می کردید و حق استفاده از روشناییِ آفتاب و آسمانِ آبی فروشی بود. با این وضعیت هر کسی ثروتمندتر بود، بهره بیشتری می برد. یعنی فقط افراد ثروتمند می¬توانستند به آسمان نگاه کنند و از گرمای آفتاب لذت ببرد. 
تصور کنید عشق و دوستی خریدنی بود. آنگاه برای خریدن یک دوست چقدر می پرداختید؟ اگر بخواهید روی عزیزان خود و کسانی که به آنها عشق می ورزید قیمتی بگذارید حاضر بودید چه مبلغی برای بهای آنها تعیین کنید؟ آیا اگر آنها خریدنی بودند، حتی پول دارترین انسانها هم قادر به بدست آوردن این همه عشق پاک می شدند؟ 
به¬راستی ثروتمند ترین انسان در جامعهٔ امروزی کیست؟ اگر این¬هایی که گفتم خریدنی بود، آدم¬ها به جای تعریف کردن از ماشین آخرین سیستم و خانه¬ی لوکس¬شان شاید بیشتر از تجربهٔ دیدن آسمان و باران برای هم می گفتند. آنهایی که پول کمتری داشتند فقط با حسرت داستان آسمانِ آبی و گلِ سرخ را می شنیدند. 

خودتان را ثروتمند بدانید. پول فقط یک وسیله است که می تواند خیلی خیلی خوب و برعکس خیلی خیلی هم بد باشد . بیاییم همیشه به خودمان یادآوری کنیم که خداوند با ارزش ترین چیزهای زندگی را رایگان در اختیار ما قرار داده است. 
باید همیشه تلاش کنیم از درون غنی شویم. اگر ما اندیشۀ فقیری داشته باشیم حتی با داشتن میلیون¬ها تومان سرمایه باز هم فقیریم. آن¬که همواره احساس نیاز می کند، اگر ثروتمندترین هم باشد، باز هم فقیر است . 
فقر واقعی احساس آزمندانۀ نیاز است و ثروت واقعی احساس بی نیازی است نه خود بی نیازی. 
سعی کنید دنیا در شما احساس ضعف یا نیاز نبیند. دنیا مثل اسبی قدرتمند است که باید حس کند سوار کارش از او برتر است و گرنه به او سواری نمی دهد. اگر اسبی احساس کند سوارکارش ضعیف است او را به زمین می زند . 
همواره نعمت¬هایی را که خدا به شما داده بشمارید و با احساس ثروتمند بودن زندگی کنید. هرچند خداوند در قرآن گفته: «و ان تعدو نعمت¬الله لاتحصوها» یعنی اگر بخواهید نعمت¬های خداوند را بشمارید، نمی¬توانید. همیشه به خودتان بگویید که اگر الان مثلا صد میلیون تومان داشتم چه احساسی داشتم. با همان احساس روز خود را شروع کنید . 
البته امروزه خیلی چیزها مورد نیاز ماست و تهیه آنها پول زیادی می خواهد؛ اما اگر به آنچه که داریم فکر بکنیم خدا را به خاطر این همه هزاران بار شکر خواهیم کرد . 
شب¬ها قبل از خواب اموال و دارایی های خود را دوباره محاسبه کنید تا ببینید چقدر ثروتمند هستید. لیست اموال و دارایی¬های شما می¬تواند این¬ها باشد: دیدن آسمان و ستاره¬های زیبایش، دیدن طبیعت، دیدن لبخندهای یک دوست و از همهٔ این¬ها مهمتر داشتن سلامتی. قبول دارید که کسانی که اسیر تخت بیمارستانند یا بیماری لاعلاج دارند از این همه ثروت بی بهره¬اند؟ پس خدایا، تو را شکر می-کنیم و از تو می¬خواهم این ثروت¬های واقعی را از ما نگیری و به کسانی هم که از آن بی بهره¬اند، ببخشی . 
محققان در یک پژوهش جدید ادعا کرده‌اند پول ممکن است بتواند امنیت شما را تامین کند؛ اما همه خوشی و سعادت را نمی توانید با پول بخرید. 
چرا پول نمی تواند حس ماندگار خوشبختی را در ما ایجاد کند؟ بخشی از آن به این دلیل است که مردم ما خوب نمی دانند که باید با پول¬شان چه کار کنند. گاهی اوقات افراد ثروتمند جامعهٔ ما چون پول زیادی دارند به کشورهای خارجی سفر می¬کنند تا آن¬جا خوشبخت¬تر باشند. وقتی رفتند از اقوام و آشنایانشان دور می-شوند. افسرده شده و احساس تنهایی می¬کند. 
گاهی درد و رنجی که در زندگی متحمل می¬شویم برای ما یک نعمت است و به نوعی یک ثروت محسوب می شود. بخشی از مفهوم زندگی این است که بالا و پایین داشته باشد. زندگی که همیشه با خوشبختی و شادکامی توام باشد، زندگی چندان خوبی نخواهد بود. 
با پول همه چیز می¬توان خرید حتی بدبختی را؛ ولی اگر مشتری خوشبختی هستیم باید اول بدانیم که خوشبختی چیست، بعد بدنبال خریدش برویم. 
آیا خوشبختی یعنی داشتن ماشین خوب، خانهٔ خوب، ویلای خوب؟ 
آیا خوشبختی یعنی داشتن همسر خوب، فرزند خوب، فامیل خوب؟ 
آیا خوشبختی یعنی داشتن تحصیلات عالی، داشتن مقام و پست عالی؟ 
آیا خوشبختی یعنی سفر رفتن، استراحت کردن، تفریح کردن؟ 
شاید بشود بی¬نهایت تعریف برای خوشبختی نوشت، چون برای هر کس خوشبختی یک جور تعریف می¬شود. همهٔ ما می¬گوئیم خوشبختی؛ ولی هیچ کس نمی تواند کیفیت، میزان و اندازهٔ خوشبختی مورد نظرش را بیان کند. حال باید پرسید کدامیک از عواملی که به آنها اشاره شد برای خوشبختی قابل خریدن هستند؟ حتما خواهید گفت: ماشین، خانه، ویلا، تحصیلات، سفر و ... 
خوب اگر خرید این¬ها موجب خوشبختی می¬شوند چرا آنهایی که این امکانات را در اختیار دارند احساس خوشبختی نمی¬کنند؟ و حتی شاید برخی از آنها خود را به لحاظ داشتن این امکانات بدبخت می¬انگارند؟ 
پس بهتر است خود را در صف خرید خوشبختی قرار ندهیم و بدنبال خوشبختی و ثروت واقعی باشیم که به¬دست آوردن آن با داشته¬های معمولی نیز امکان¬پذیر است. 
شاد باشید.

رفتند و رفت ...

متن زیر را جناب بهنام طبیبیان از وبلاگ مدارا ارسال کرده اند. ضمن تشکر از این دوست خوبمون از شما دعوت می کنیم خواننده ی این پست باشید.


تنها و بی محافظ با ماشین در خیابانهای شهر گردش میکرد.اگر آشنایی می دید از ماشین پیاده میشد،خوش و بشی میکرد و به ابراز احساسات عابران پاسخ میداد. از دید بسیاری سرانجام آمده بود پادشاهی که همگان آرزویش را داشتند.تشریفاتی در کار نبود.به شیرخوارگاه کودکان یتیم سر میزد و سخاوتمندانه کمک مالی به آنها را فراموش نمیکرد. فحش های چاروادری پدرش کمتر از زبان او شنیده شد و آموزه های مودب الدوله نفیسی مباشر خاصه و مقتدرش در دوران ولیعهدی را کم و بیش حفظ کرده بود.جوان خوش سیمای خجالتی و کم حرفی که بارها از ابراز احساسات پاک و صادقانه مردم به گریه افتاد و میخواست نگرش بد مردم از روزگار ارعاب و اختناق پدرش بهبود یابد.یکبار که مسیر کوتاه میدان بیست و چهار اسفند(انقلاب)تاچهار راه پهلوی( ولی عصر)را به دلیل انبوهی جمعیت و ابراز احساسات مردم سه ساعته طی کرد به گریه افتاد اما نفهمید که برای تداوم این محبوبیت نیازی به کسب قدرت مطلقه و تهدید و ساواک نیست،همینکه مردم حاکمشان راباور کنند کافی است.کار به جایی رسید که کسی جرات نداشت به سگ محبوب شاهنشاه چیزی بگوید مبادا صاحبش دلخور شود.سگ بزرگی که هنگام صرف غذا عادت داشت دور میز بچرخد و سر در بشقاب همه فرو کند.یکبار فرح دیبا ملکه ایران به طعنه گفت که همه به خاطر صاحبش تملق این سگ را هم میگویند.اما گوش پادشاه بدهکار این حرف ها نبود.او نتوانست بین شاهی دموکرات و محبوب که سلطنت میکند تا دیکتاتوری که به فکر حکومت است،اولی را انتخاب کند.اصرارهای فرح دیبا مبنی بر دور کردن افراد چاپلوس و متلق از اطراف او فایده ای نداشت وگاه به مشاجرات جدی بین آن دو منجر میشد.بر اساس اسناد موجود تنها کسی از خانواده سلطنتی که بین مردم عادی و حتی نخبگان به دلیل فعالیت هایش مقداری محبوبیت داشت،شخص ملکه بود که البته اقدامات او حتی با مخالفت و کارشکنی ساواک مواجه میشد.آنقدر که بر اساس خاطرات امیر اسدا...علم،مرد پر نفوذ دوران پهلوی و رفیق صمیمی شاه،بسیاری اوقات ملکه از او میخواست خطرات حتمی که کشور را تهدید میکند به عرض برساند اما او هم حرفش توسط آخرین پادشاه شنیده نمیشد. شبها هنگامی که در حال قدم زدن در تراس کاخ نیاوران صدای ا...اکبر مردم را از مسجد محله نیاوران میشنید،به تلخی به اطرافیانش گفت دیگر من را مسلمان هم نمیدانند.مسجدی که خود دستور تعمیر و بازسازیش را داده بود. خبر خروج او که منتشر شد روزنامه های عصر تیتر یکشان همین خبر بود.روزنامه اطلاعات با بزرگترین فونت نوشت شاه رفت در حالیکه ان یکی روزنامه عصر نوشته بود شاه رفتند.وقتی در پاویون فرودگاه، روزنامه ها را مشاهده کرد از تیتر روزنامه اطلاعات دلخور شد و خطاب به بختیار گفت قرار بود تا زمانیکه ایران هستم حرمتم حفظ شود.سه روز پس از ترک ایران وقتی تصاویر هوایی راهپیمایی روز اربعین مردم در تلویزیون منتشر شد عده ای از چاپلوسان همراه از او خواستند همانند شارل دو گل رییس جمهور سابق فرانسه که هنگام خطر خیابان شانزه لیزه را مملو از هوادارانش کرد،او هم چنین فراخوانی بدهد.در حالیکه رویش را از پیشنهاد دهنده باز گردانده بود گقت هواداران من هم اکنون در شانزه لیزه هستند نه تهران!این پاسخی ناقص به سوالی بود که یک بار از خودش پرسیده بود.وقتی تظاهرات گسترده روز تاسوعای پنجاه و هفت را از آسمان مشاهده کرد هنگام پیاده شدن با مشت بر بدنه هلیکوپتر کوبید که چرا؟من که در تلاش برای عمران و آبادی ایران کوتاهی نکردم.کوتاهترین پاسخ این بود که بستن دهان همه و تصمیم گیری برای و به جای همه...