آقای ستاریان عزیز بر ما منت گذاشتند و مطلب زیر رو برای وبلاگ خودشون یعنی وبلاگ همساده ها ارسال کردند :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما دوستان خوبم
در استانه انتخابات قرار داریم و من همین الان مطالبی به ذهنم رسید و فورا نوشتم و با خودم گفتم در اینجا هم بگذارم و شما هم بخوانید و اگر خواستید در مورد آن به گفت و گو بنشینیم.
من معتقدم حاصل خون ده ها و صدها هزار خون شهیدان و رنج مجروحین و جانبازان و خانواده های شهدا و همه ی ایرانیان در انقلاب و جنگ و تحریم های کمرشکن نمی بایست منجر به قدرت رسیدن قاعدین کوته نظر دیروز و منحرفین از خط اصیل اسلام باشد. جریانی که در انقلاب حتا یک سیلی نخورد و خیابانها را چراغانی کرد و امروز از پستو به بیرون خزیده و با شعارهایی برخاسته از سالوس و ریا و تظاهر و با تملق و چاپلوسی بر اریکه ی سهم خواهی نشسته و فرزندان راستین انقلاب و جنگ را به حاشیه رانده و تمامیت خواهی پیشه کرده و قدرت و ثروت و مکنت، کف خواسته ی اوست.
من از شهید بهشتی آموخته ام که ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت. اما به چشم خود می بینم که این تشنگان قدرت برای دستیابی به قدرت چقدر چشم دریده هستند و راحت به انواع دروغ و تهمت و بهتان تمسک می جویند و چه بی محابا مخالفین خود را آماج سخیف ترین کلمات و رکیک ترین فحاشی ها قرار می دهند. انگار نه انگار که ما همگی پیرو آن مکتبی هستیم که حرمت مومن را از حرمت کعبه بالاتر و کشتن انسانی را برابر با کشتن همه انسانها دانسته است.
شعار اولیه و اساسی انقلاب، استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی بود و امروز رسیده ایم به جایی که جمهوریت نظام با بی ارزش شمردن رای مردم و تزیینی بودنش به محاق فرستاده می شود و از آزادی های مصرح در قانون اساسی که میثاق مردم و حکومت و ثمره ی انقلاب بزرگ مردم ایران به رهبری امام خمینی است، اثر کمتر اثری دیده می شود.
نسل انقلاب هنوز زنده است و از خاطر نبرده است کلام معمار انقلاب، شهید مطهری را که می گفت مارکسیست ها باید در دانشگاه تدریس کنند و مع الاسف امروز شاهد اوضاع غمبار آزادی های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و قومیتی هستیم که هر آنکه را زیر بلیط ما و جزء دار و دسته ی ما نباشد غیر خودی می خوانیم و از حیز انتفاع ساقطش می کنیم.
من با شرکت در انتخابات خواهان تحول و تغییر در این شرایط ناسالم هستم و می خواهم به کسانی رای بدهم که پیگیر اجرای بی کم و کاست قانون اساسی باشند و حرف و سخنشان دفاع از حقوق ملت باشد و تمام فکر و ذکرشان حفظ منافع ملی در دنیای به شدت قطبی، آدمهایی مستقل و آزاده و متدین و انقلابی که بتوانند استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را بی یک کلمه کم یا زیاد محقق کنند.
هفتم اسفند برای من بازگشت به اصول اولیه ی انقلاب و پیمان بستن مجدد با امام خمینی است که گفت نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. خدا ما را یاری خواهد کرد که خود فرموده است: ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم و همچنین گفته است: ان الله لایغیرو مابقوم حتی یغیر ما به انفسهم
والسلام ستاریان
به نام خدا
متن زیر را جناب بهنام طبیبیان از وبلاگ مدارا ارسال کرده اند. ضمن تشکر از این دوست خوبمون از شما دعوت می کنیم خواننده ی این پست باشید.
تنها و بی محافظ با ماشین در خیابانهای شهر گردش میکرد.اگر آشنایی می دید از ماشین پیاده میشد،خوش و بشی میکرد و به ابراز احساسات عابران پاسخ میداد. از دید بسیاری سرانجام آمده بود پادشاهی که همگان آرزویش را داشتند.تشریفاتی در کار نبود.به شیرخوارگاه کودکان یتیم سر میزد و سخاوتمندانه کمک مالی به آنها را فراموش نمیکرد. فحش های چاروادری پدرش کمتر از زبان او شنیده شد و آموزه های مودب الدوله نفیسی مباشر خاصه و مقتدرش در دوران ولیعهدی را کم و بیش حفظ کرده بود.جوان خوش سیمای خجالتی و کم حرفی که بارها از ابراز احساسات پاک و صادقانه مردم به گریه افتاد و میخواست نگرش بد مردم از روزگار ارعاب و اختناق پدرش بهبود یابد.یکبار که مسیر کوتاه میدان بیست و چهار اسفند(انقلاب)تاچهار راه پهلوی( ولی عصر)را به دلیل انبوهی جمعیت و ابراز احساسات مردم سه ساعته طی کرد به گریه افتاد اما نفهمید که برای تداوم این محبوبیت نیازی به کسب قدرت مطلقه و تهدید و ساواک نیست،همینکه مردم حاکمشان راباور کنند کافی است.کار به جایی رسید که کسی جرات نداشت به سگ محبوب شاهنشاه چیزی بگوید مبادا صاحبش دلخور شود.سگ بزرگی که هنگام صرف غذا عادت داشت دور میز بچرخد و سر در بشقاب همه فرو کند.یکبار فرح دیبا ملکه ایران به طعنه گفت که همه به خاطر صاحبش تملق این سگ را هم میگویند.اما گوش پادشاه بدهکار این حرف ها نبود.او نتوانست بین شاهی دموکرات و محبوب که سلطنت میکند تا دیکتاتوری که به فکر حکومت است،اولی را انتخاب کند.اصرارهای فرح دیبا مبنی بر دور کردن افراد چاپلوس و متلق از اطراف او فایده ای نداشت وگاه به مشاجرات جدی بین آن دو منجر میشد.بر اساس اسناد موجود تنها کسی از خانواده سلطنتی که بین مردم عادی و حتی نخبگان به دلیل فعالیت هایش مقداری محبوبیت داشت،شخص ملکه بود که البته اقدامات او حتی با مخالفت و کارشکنی ساواک مواجه میشد.آنقدر که بر اساس خاطرات امیر اسدا...علم،مرد پر نفوذ دوران پهلوی و رفیق صمیمی شاه،بسیاری اوقات ملکه از او میخواست خطرات حتمی که کشور را تهدید میکند به عرض برساند اما او هم حرفش توسط آخرین پادشاه شنیده نمیشد. شبها هنگامی که در حال قدم زدن در تراس کاخ نیاوران صدای ا...اکبر مردم را از مسجد محله نیاوران میشنید،به تلخی به اطرافیانش گفت دیگر من را مسلمان هم نمیدانند.مسجدی که خود دستور تعمیر و بازسازیش را داده بود. خبر خروج او که منتشر شد روزنامه های عصر تیتر یکشان همین خبر بود.روزنامه اطلاعات با بزرگترین فونت نوشت شاه رفت در حالیکه ان یکی روزنامه عصر نوشته بود شاه رفتند.وقتی در پاویون فرودگاه، روزنامه ها را مشاهده کرد از تیتر روزنامه اطلاعات دلخور شد و خطاب به بختیار گفت قرار بود تا زمانیکه ایران هستم حرمتم حفظ شود.سه روز پس از ترک ایران وقتی تصاویر هوایی راهپیمایی روز اربعین مردم در تلویزیون منتشر شد عده ای از چاپلوسان همراه از او خواستند همانند شارل دو گل رییس جمهور سابق فرانسه که هنگام خطر خیابان شانزه لیزه را مملو از هوادارانش کرد،او هم چنین فراخوانی بدهد.در حالیکه رویش را از پیشنهاد دهنده باز گردانده بود گقت هواداران من هم اکنون در شانزه لیزه هستند نه تهران!این پاسخی ناقص به سوالی بود که یک بار از خودش پرسیده بود.وقتی تظاهرات گسترده روز تاسوعای پنجاه و هفت را از آسمان مشاهده کرد هنگام پیاده شدن با مشت بر بدنه هلیکوپتر کوبید که چرا؟من که در تلاش برای عمران و آبادی ایران کوتاهی نکردم.کوتاهترین پاسخ این بود که بستن دهان همه و تصمیم گیری برای و به جای همه...