همساده ها

وبلاگ گروهی

همساده ها

وبلاگ گروهی

خیلی دور خیلی نزدیک

 



عروسی دختر همسایه است ، از سر شب همه اهل کوچه دور هم جمع اند .. اونایی که دعوت شده ی رسمی هستند تو دو تا خونه ای که بزرگترین خونه های این کوچه اند – زنها توی یک خونه و مردها توی خونه روبرویی –

اونایی هم که دعوت ندارند چند تا چند تا ،زن ها بیشتر ، و گاهی مردها، و چند تا جوون پسر هم ، در کنار در حیاط ها جمع اند ومشغول گفتگو..

 صاحاب خونه ها دریغ ندارند که هر وقت یکی از همساده ها نیاز به خونه شون پیدا کردند، در اختیار شون بذارن .  معلومه اگه عروسی باشه خوشحال ترند و اگه خدای نکرده عزا .. خوب اونام با صاحب عزا هم درد اند...

نگفته معلومه ....هم ظرفیت خونه ها محدوده و هم استعداد پذیرایی صاحب عروسی ..

اما این محدودیت باعث نمیشه شرکت نکردن در شادی همسایه ها را...کدورت ها ،دائم یا موقت به کنار رفته .. دل ها به هم نزدیک تر شده .. و یکی از منحصر بفرد ترین شراکتِ در شادی ها را اینجا تویِ شهر من میشه دید :

تو اصطلاح خودمون میگیم "شمع یوشه" !!!

چند تا خونه در میون میزی ، که نیست ، .. خوب اشکالی نداره .. یک کرسی   و رویش پارچه تر و تمیزی ، اگه باشه ترمه ..-خوب این مال عیان هاست - متوسط ها حریرویا ساتن  و فقیرتر ها، همون چادر رختخواب معمولی ... و رویش به ترتیب اهمیت ... آیینه وشمعدان ... قرآن ... و منقل اسفندی دود کنان ... و مقداری نقل و و اگر خیلی خاطر عروس و یا داماد را بخواند مقداری سکه ده شاهی و یک ریالی ... و چراغی که روشن است ... شاید زمان های قبل شمع بوده و بعدترها چراغ زنبوری ولی حالا که کم کم برق به اکثر خونه ها رسیده یک ریسه لامپ و یا اگه نبود حداقل یک لامپ دویست وات ...

وقتی عروس یا داماد را از حموم درمیارن و مجلس میشونند و اخراا ایِ شب، ساعت نه و ده !! شام میدند و بعدش باز تنبک ها گرم میشه و زنا جدا و با ریتم زنونه خودشون و مردا با مطرب مردونه ی خودشون شادی رابه طرب نشستند ...

نوبت به بردن عروس به خانه داماد میرسه ...

از ماشینِ گل زده و عاریتی خبری نیست ،اما عروس و داماد پیاده و اهل عروسی با همه ی اهل محل به همراهشون ...

و امشب چه شبی است شب مراداست امشب ...

گله به گله ، به فراخور وضعیت "شمع یوشه" چیده ا ند .. و جلوی عروس و داماد را میگیرند و مردی آیینه بدست جوری که قد و بالای دو جوان و همراهان در آیینه دیده شه به صدای بلند دکلمه می کند :

بر آفتابِ جمالِ با کمال ادیب المثالِ صدر ِ بدرِِ امم، خاصه و خلاصه، زبده ی اولادِ بنی آدم ، شهریار ملک عرب و عجم ، سید بطحا و زمزم، یعنی بنام، احمد ، محمود ، ابی القاسم ، محمدیان را به عشق و ارادت ، بلند و بی حد و بی عدد  صلوات...

و با صلوات جماعت بر می گردد آیینه را بر کرسی گذاشته و با سینی قرآن بر می گردد :

سید انبیا گفت در سوره تبارک ،برحسب لافتی گفت، ماه منیر و خورشید ،در عرش کبریا گفت ،قرآن و نور قرآن ،حفظ عروس و داماد صل علی محمد صلوات بر محمد (ص)

و بار سوم با سینی اسفند :

باز بر دختر رسول مجید ، آن قمر طلعت و به رخ خورشید ، به رخ سید النسا صلوات ...و سینی قرآن را روی سر عروس و داماد می گرداند ...

و بار چهارم .. سینی نقل و سکه  و این شعار :

به آن شهی که به معراج خلعتش دادند ... محمد عربی ختم انبیا صلوات ..

 و نقل و سکه را روی سرشان میریزه و  ... بچه ها ... آماده شیرجه که سکه های زیر دست و پا ریخته را جمع کنند ...و همه شادند کوچک و بزرگ .. شادی را اینگونه تقسیم میکردیم ..

 شاید شمع روشن عبارت صحیحش باشه ...

شعار آرامش

سلام

 

می خواستم درباره شعارهایم بنویسم که مطلب دوستی در سایت یک دوست توجه ام را جلب کرد

" خواست آرامش به معنای دوری جستن از تنش است  و تنش گریزی، خود تقلایی است که منجر به افزایش تنش می شود!  این یک دور باطل است.

 هرچه بیشتر در طلبِ قرار باشید، بی قرارتر می شوید. چاره کار، رها کردن "کنترل" است و "پذیرش" به معنای تصدیق وجود آرامش و تنش، هر دو.

اجازه دادن به آن ها برای آمدوشدی آزادانه، درنهایت، به آرامشی فراسوی "خواست آرامش" می  انجامد.


جمله بی قراری ات از طلب قرار توست ... طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت

                                                                                                             مولانا "

...

می دانم زندگی، نعمت خداست. منتهی این پربهانعمت، بدون حس آرامش، چندان دلچسب نیست ^_^

در ادامه رفتم پی مــطالب بیشتر درباره آرامش و قـــرار

گویا آرامش دو گونه است: مثبت و منفی.

آرامش مثبت: آرامشی است که به نحوی با ناآرامی در آمیخته و با حساسیت همراه است.

 آرامش منفی ( آرامش غافلانه ):  که انسان حقایق را نفهمد و یا با فریب و تخدیر خود را آرام کند، اینکه خود را به غفلت زند و از عواملی که به سرنوشت و حیات معنوی او ارتباط دارد غفلت بورزد.

...

در مقابل آرامش، می توان از تنش و استرس نام برد. .. گفته شده چهار دسته واکنش نسبت به تنش وجود دارد:

جسمانی (بی قراری)   روانی ( فقدان اعتماد به نفس)   هیجانی ( اضطراب)   رفتاری ( افزایش و یا کاهش خواب (

...

با توجه به سروده مولانا و تعریف انواع آرامش، گویا بی قراری همه جا  بد نیست که هیچ، گاهی لازمه آرامش همین بی قراری هاست. عجب!

...

 و حالا دو راه، برای داشتن قرار و آرامش

1-

"با یقین و إطمینان مؤمن باش و تنها شعارت را خشنودی پروردگار قرار بده"

 

 کسی که توکل بر خدا دارد در واقع در درون خودش یک حالت قرار و آرامش خاص را تجربه می کند. بدین جهت است که می توان گفت بهترین تکیه گاه خداوند است.

 از نگاه قرآن، ایمان زیر بنای سلامت و آرامش روان است.  هرچه ایمان به خدا بیشتر باشد ثبات روانی بیشتر و ثبات روانی بیشتر،  آرامش روانی بیشتر

 

2-

      و این کلام مولا علی علیه السلام که:

ذکرُاللّه جَلاءُ الصُّدورِ و طُمَأْنینَةُ القلوب

یاد خدا، روشنایی سینه ها و آرامش دل هاست.

 

...

خوو همطاف برای ذکر خدا، نماز را بلد است و البته دعا را هم می داند که گریزیست به همان یاد خدا، منتهی وادی ایمان و یقین!؟

برای خوشنودی خدا کلی راه بلد هستم  ها، ولی یقین برایم همچنان سخت می رسد. 

می دانم اگر پایه توکل و اطمینانم به خدا قویتر بید الان این همطافی نبودم که هستم با این حال...

 

 

 

 

یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.

 

 

 

همساده ها، مهمون داریم!

بسم الله الرحمن الرحیم دکتر تنهایی بهار 63 بیمارستان مشهد

آقای دکتر حجت اله تنهایی مهمان این دفعه ی همساده ها هستند. دکترای در طب عمومی و از رزمندگان دیروز و جانبازان امروز. که به گفته ی آقای سامع طبع شعر خوبی هم دارند. ضمن عرض تشکر و خوشامدگویی به ایشان، متنی که منت گذاشته و فرستاده اند را به دوستان و همساده ها تقدیم می کنیم:



هجده شبانه روز با پوتین

هجده شبانه روز با پوتین حکایت حضور گردان یا مهدی از تیپ قمر بنی هاشم در منطقه عملیاتی جنوب و خط پدافندی عملیات محرم در آذر و دی ماه سال 1361 با فرماندهی گردان «شهید محمد حسن کاظمینی» است که بچه های این گردان حماسه آفرین درمنطقه رملی (رمل= شن و ماسه) شرهانیه 18 شبانه روز پوتین را به پای خویش در حالتی آماده باش نگاه داشتند. از آنجائی که من هم بعنوان رزمنده ای کوچک از این گردان رزم آفرین در این جبهه حضور داشتم، حکایت حضور را با استفاده از دست نوشته هایی که درآن زمان بصورت روزانه در دفتر کوچکی ثبت کرده بودم، بازنویسی و در معرض خواندن هم سن و سالانی مشابه آن روزگار از نسل جدید می گذارم، امیدوارم درک لحظات حضور در کنار رزمندگان از این زاویه و دیدگاه، روزنه ای برای نمایش گوشه ای از دوران دفاع مقدس بوده باشد

.

بیش از آنچه بخواهم روزانه ها را بنگارم قصد دارم ، از شرایط آنروزها و مقایسه با رفاه و آسایش موجود دهه 1390 به فاصله سی سال سخن بگویم. به همین سبب از اردوگاه آماده سازی و آموزش نظامی قبل از اعزام به جبهه مطالبم را شروع می کنم و امیدوارم که این نگارش ، یادمان نوشتاری خوبی ازاینجانب برای فرزندان خودم و همسالان آنان باشد.


نوجوانی و دبیرستان :

مهر ماه سال 1361، دبیرستان نظام وفای شهرضا که به دبیرستان شهید رهنمایی تغییر نام داده بود، پذیرای دانش آموزان خود بود. این دبیرستان در شهرضا از نظر تعداد دانش آموزان رزمنده و بسیجی نمونه بود. در آبان ماه سال 1361 ، 2 بار مراسم بدرقه دانش آموزان اعزامی به جبهه ها برگزار گردید که تعدادی از آنها در عملیات محرم شهید و مجروح شدند.


حال و هوای کلاس، مدرسه، شهر و کشور، حال و هوای خاص جنگ بود. اخبار جنگ و جبهه ها همیشه در صدر اخبار کشوری و مردمی قرار داشت . گاه گاه با فواصل زمانی اندک، شهر ما شاهد تشییع پیکر پاک یک یا چند شهید جبهه و حنگ بود . مردم در مراسم تشیع و به خاک سپاری و بزرگداشت شهدا با اهتمام خاص شرکت می نمودند. سخنرانی های معنوی و حماسی امام (ره) و مسئولان جو معنوی خاص در کشور ایجاد کرده بود. صدا و سیما تنوع و زرق و برق تصویری امروزی را نداشت، از ویدئو وماهواره هم خبری نبود و در طول هفته معمولاً یک یا دو سریال ایرانی و یک فیلم سینمایی پخش تلویزیونی می شد. خیابانها، پاساژها، مراکز رفاه وتفریحی نه به میزان امروز و نه با شرایط امروز پر زرق و برق و پر رفت و آمد نبود. حال و هوای موسیقی نیز در کشور پس از نوحه های حماسی جبهه و جنگ فقط درمحدوده موسیقی سنتی و چند خواننده سنتی خلاصه می شد. که حتی گهگاه استفاده از آلات موسیقی سنتی بکار برده شده مور بحث و جدل واقع می گردید.


تنوعات غذایی امروزی خصوصاً در زمینه غذاهای سریع آماده شونده (فست فود) وجودنداشت و حتی در یک دوره ای محدودیت استفاده از نانهای فانتزی و نوشابه های گاز دار وجود داشت. به نحوی که نوشابه های شیشه ای فقط به ازای خرید ساندویچ فروخته می شد. کلاسهای فوق العاده درسی زبانهای خارجه، موسیقی، ورزش، آموزش و کنکور به وسعت و کیفیت امروزی به هیچ وجه وحود نداشت. تجمعات گروهی نوجوانی آن دوره، در پایگاههای بسیج ، مساجد محل ، کلاسهای عقیدتی و مذهبی و در شکل متنوعش کوهنوردی، ورزش و کتابخوانی شکل می گرفت.


زمینه های مساعد معنوی و فکری جامعه در دهه شصت، از نوجوانان آن روزگار، آدمهایی ساخته بود که از نظر عقلی، فکری و روحی روانی از سن خود پیشی گرفته بودند، اگرچه از نظر جسمی کوچک به نظر می رسیدند.

نوجوانان دهه شصت سازگاری عجیبی با شرایط زمان خود داشتند. و آسایش، رفاه تنوع طلبی وتفریحات آنها به میزان توقع دهه هشتاد و نود نبود. ساده زیست، بی آلایش، کم توقع و فعال بودند. سازگاری آنها با والدین و میزان توقعات آنها از والدین و زندگی معقول و شایسته بود و در محدوده خانه و زندگی پر تلاش بودند و میزان احترام آنها به بزرگان خانه و جامعه پسندیده بود. با غذاهای سنتی بومی و محلی خود سازگار بودند و فعالیت فیزیکی وجسمی مناسب داشتند. آنها فاصله از خانه تا مدرسه یا پیاده یا با دوچرخه طی می نمودند. به سبب نوع و شرایط تکنولوژی زمان خود، میزان مصرف وقت وانرژی آنها در زمینه استفاده از تصاویر دیجیتالی و تلویزیون اندک و بالعکس در زمینه خواندن ونگارش بیشتر بود.

اغلب آنها استقلال نسبی مناسبی داشتند که میزان وابستگی آنان به والدین و خانواده را کمتر کرده بود. از سرویس مدارس خبری نبود و در سرما و گرما خودشان به راه بودند.

از تجملات کیف و کفش و لباس و لوازم التحریر امروزی هم خبری نبود. نوجوانان بسیاری بودند که در تامین معاش خانواده یا مخارج تحصیل خود نیز خانواده را یاری می دادند.


در چنین شرایطی من بعنوان یک نوجوان 15 ساله در کلاس دوم تجربی دبیرستان شهید رهنمایی در کنار 24 دانش آموز دیگر درس می خواندم.(کلاسی که 3 نفر رتبه زیر 100 کنکور و چندین پزشک، دندانپزشک و پیراپزشک امروز شهرمان را در خود جای داده بود. یکی از این دانش آموزان با وجود قبولی رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران ، با حضور در جبهه ها به درجه رفیع شهادت نائل آمد. (شهید محمد حسین «عماد»بهمنی) آبان ماه همزمان با فرارسیدن ماه محرم عملیاتی بزرگ در جبهه شروع شده و جبهه ها نیاز به نیروی رزمنده داشت با سه نفر از همکلاسی ها تصمیم گرفتیم تا به جبهه ها اعزام شویم و همزمان با شروع اردوی آمادگی جبهه و آموزش نظامی ثبت نام نمودیم.