همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

ما دیگه پوست کرگدنی شدیم !

چند روز پیش در خبرها خوندم که اسفنج یا همون اسکاچ ظرفشویی می‌تونه 200 هزار برابر آلوده‌تر و کثیف‌تر از صندلی توالت فرنگی باشه!

به گفته ی کارشناسهای سلامت، آلودگی ها و چربی های ظروف با دست تمیز نمی شن و تنها راه تمیز شدن ظرفها، شستن اونا تو ماشین ظرفشوییه.

وقتی این خبر رو خوندم با خودم گفتم کارشناسهای سلامت فکر می کنند ما مثل خودشون پاستوریزه و هموژنیزه و استرلیزه ایم! خبر ندارند که ما چه روزگارهایی رو پشت سر گذاشتیم!

وقتی من 3-4 سالم بود، خانمهای همسایه ظرفهاشونو تو آب انباری که نزدیک خونه مون بود می شستند، برای رفتن به داخل آب انبار باید از یک عالمه پله پایین می رفتند. 


http://s3.picofile.com/file/8196140042/20138812588139.jpg


پله های آخری لیز بود و من به شدت می ترسیدم سُر بخورم و بیفتم تو آبی که معلوم نبود از کجا میاد و به کجا می ره!  اون پایین سرد و تاریک و بود و یک کم طول می کشید تا چشممون به تاریکی عادت کنه. ظرفها رو که می شستند از همون آب انبار، آب برای خوردن هم برمی داشتند، تو آب، یک دونه های ریزِ خاکشیر مانند بود که خانمها مجبور بودند برای آشامیدن، این آب رو با پارچه ی نازک صاف کنند.

منظره ی دیگه ای که یادم مونده، جوی های آبیه که همیشه روون بودند (نمی دونم چرا الان جوی ها خشکیدند؟! )
خانمها لب جوی
می نشستند و با صابون، کهنه ی بچه شونو تو جوی آب می شستند.کمی پایین تر تو همون جوی، خانمی ظرفهاشو می شست!
یکی دو سال بعد یک فشاری سر خیابونمون گذاشتند و خانمها چقدر ذوق می کردند که دیگه مجبور نیستند برن آب انبار و از این به بعد می تونند زیر فشاری ظرف بشورند و از همونجا آب خوردن هم بیارن.
 
یک مَکینه هم تو میدون نزدیک خونه مون بود که خیلی ها از اونجا آب برمی داشتند .

نمی دونم این کارشناسها اگه اون آبهای پر از خاکشیر یا آب جوی ها رو می دیدند چی می گفتند؟

تازه خانمهایی هم بودند که تو روستاها و حتی تو شهرها، ظرفهاشونو با گِل می شستند، چون پودر ظرفشویی نداشتند.

به هر حال قدر مسلّم اینه که مخاطبِ این کارشناسهای محترم، جوونهای پاستوریزه ی امروزی اند، نه ما، که از آبله و سرخک و سرخجه و حصبه و سالک و دیفتری و ...جون سالم به در بردیم!

چند سال پیش دکتر برام آزمایش نوشت، جوابشو که بردم پیشش، گفت: کی حصبه گرفتی؟ گفتم فکر می کنم 4-5 سالم بود(یادمه مادربزرگم نگران بود که نکنه من بمیرم و چون معتقد بود که حرف راست رو باید از بچه شنید، روزی چند بار از من می پرسید: مریم! تو می میری یا زنده می مونی؟ منم گزینه ی اول رو انتخاب می کردم و می گفتم: می میرم ! و مادربزرگم  می زد زیر گریه!)

دکتر دوباره سوال کرد: کی تب مالت گرفتی؟ گفتم این یکی رو نه خودم فهمیدم و نه بقیه!

گفت: "مگه می شه؟! تب مالت ، تب و تعریق و استخون درد دار !" 

گفتم : چرا نمی شه؟! حتما وقتی تب مالت گرفتم،  فکر کردم سرما خوردم یا آنفلونزا گرفتم! 

http://s6.picofile.com/file/8196508600/morning.jpg

 نسل خوش بنیه ی قدیم!


نظرات 13 + ارسال نظر
سهیل سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 08:33 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
ممنون از اینکه عنوان مطلبتون را تغییر دادید .
خداییش این حاج خانم لپ گلی خیلی با نمک بید . اینقده با نمک هستش که اون خانم گاوه (به جهت رعایت شئونات اسلامی گفتم خانم گاوه مگرنه اول نوشته بودم اقا گاوه) داره دستش را لیس می زنه .
نمیدونم میدونید یا نه که برای گاوها سنگ نمک بزرگ می گذارند تا اونها با لیس زدن به آن نمک مورد نیاز خودشون را تامین کنند . این جناب خان گاو هم داره نمکش را از دست این خانم لپ گلی تامین می کنه .
راستی تا به حال به زبون گاو دست زدید؟ ؟ صد رحمت به سنگ پای قزوین . خداییش یک قلقلکی میده که کیف میده

سلام
یک فیلم مستند از شمال کشورمون دیدم در مورد خانواده ای که دامدار بودند . پدر خانواده نمک رو روی گاوها می ریخت و گاوها باید برای خوردن نمک همدیگه رو می لیسیدند ، آقاهه می گفت این کار رو می کنم تا محبت بین گاوها بیشتر بشه !
بله این پیرزن لپ گلی هم نمک داره هم قند و نبات

nazanin.54 دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 19:50

و اما کارشناسان جدید... بنظرم مدرنیته و سنتی ام در کارشناسان ما تاثیر زیادی گذاشته و هر کسی برای خودش یه چیزی میگه
.
من چند وقت پیش دچار مشکل جسمی شدیدی شدم که تو رو حیه ام هم تاثیر گذاشته بود و اینقدر تلاش کردم برای اینکه هر چه سریعتر بهبود پیدا کنم... از این دکتر به اون دکتر از این کتاب به اون کتاب از این سایت به اون سایت... واقعا دیوانه کننده بود برای منی که کوچکترین خراش روی دستم عصبی ام می کند... خلاصه در آخر هم به روش سنتی پیش کسی که مردم او را دکتر می نامیدند بهبود پیدا کرد
.
البته الآ ن خوبم نگران نباشید

من فکر می کنم بعضی از کارشناسها با اظهار نظرهای عجیب و غریب می خوان خودشونو مطرح و معروف کنند
باور می کنید من وقتی مریض می شم جرات نمی کنم برم دکتر ؟ چون می دونم هر دکتری با یک داروخونه و یک سونوگرافی و یک رادیولوژی و ...زد و بند و قرارداد داره و به من به چشم طعمه ای برای اخاذی و پول در آوردن نگاه می کنند .
خدا نکنه کسی مریض بشه و گذرش به دکتر بیفته چون بعضیهاشون پوست از سر ادم می کَنند .
آقا سهیل خیلی به دکترها و داروهای گیاهی اعتقاد دارند
ان شاءالله همیشه سلامت و تندرست باشید

nazanin.54 دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 19:38

'سلااااام مریم بانو...
.
راستش با خوندن این مطلب یاد خاطرات مادر بزرگم افتادم و ماجرا هایی که در دوران مدرسه برایم تعریف می کرد و من اینقدر مشتاقانه به حر ف ها و خاطرات ایشون گوش می دادم که بعضی اوقات شیطنت های دوران قبل از ازدواجشان رو هم برام تعریف می کردند
مادر بزرگم مادامی که در خارج از طهر ان زندگی می‌کردند' طوری که ایشون به من نقل می کردند"نام این آب انبار ها در محلی که زندگی میکردند""پی یو""(piuo ) نام داشت و من همیشه وقتی آب انباری می بینم نا خود آگاه میگم "پی یو"
.
در مورد پاراگراف آخر مطالبتان هم با شما موافقم... واقعا هیچ کس به اندازه ی خود آدمی نمیتونه به خودش کمک کنه
.

سلام نازنین بانوی عزیز
واااااااای لااقل می نوشتید یاد خاطرات مادرتون افتادید ! باور کنید من همسن مادربزرگتون نیستم
این کلمه ی پی یو چقدر به نظرم آشناست ! آهان یادم آمد پی یو زیره ی کفشه
نمی دونستم که در بعضی مناطق به آب انبار می گفتند پی یو
آب انبارهای شهر ما اسم داشتند مثلا آب انبار ملا فتحعلی یا آب انبار سپهسالار

ناهید دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 19:24

سلام مجدد
کار به جایی رسیده که آب آشامیدنی رو هم تبلیغ می کنند و بعد از مدتی میگن چون به این آبها مواد نگهدارنده زده می شه برای همین سمی هستن و بهتره استفاده نکنید !
انواع و اقسام قابلمه و ظروف تفلون و سرامیک رو تبلیغ می کنند و بعد از اینکه کالاشون فروش رفت ، تازه یه پزشکی میاد میگه: بهتره غذا رو تو ظرفهای مسی بپزید ، منظورشون قابلمه و دیگهای مسی مادر بزرگهاست !
یا چای ساز رو تبلیغ می کنند و بعد از مدتی میگن آب سماور برای درست کردن چای عالیه ، چون سماور رسوب گیر هستش ولی چای تو چایساز کف می کنه !!!
تازگیها تو برنامه ای دکتر متخصص پوست و مو اومده بود و می گفت بهتره هفته ای یکبار هم به صورتتون صابون نزنید و موهاتونو با شامپو نشورید ! اگر موهاتونو با آب خالی بشورید برای سلامتی مو خیلی بهترتره !!!
مردم بیچاره آواره و سرگردون موندن و نمی دونن چی درسته چی غلط !

سلام دوباره
یاد برنامه ی خندوانه ی امروز افتادم که شقایق دهقان محری های رادیو و تلویزیون رو نقد می کرد (نی جان گیرنده ی دیجیتال خریدیم ها ! قبلا خندوانه رو نمی تونستیم ببینیم)
و به این مواردی که تو نوشتی منم یکی دو مورد اضافه کنم :
یک خانم دکتر می گفت به هیچ وجه تو حموم کیسه نکشید چون لایه ی شاخی پوست برای بدن مفیده و با چرک کردن این لایه از بین می ره
دکتر مظاهری تو ماهواره می گه بهترین روش برای از بین بردن جوش گاه های صورت کیسه کشیدنه !
دیدی دکترا در مورد شکلات چه حرفهای ضد و نقیضی می زنند ؟
یا در مورد خوردن چای و قهوه !
همین کارا رو می کنند که مردم به حرفها و نظراتشون اهمیت نمی دن و کار خودشونو می کنند .

ناهید دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 18:59

سلام مریم جان
چه پست جالبی ! تو همیشه ایده ی نابی برای پست انتخاب می کنی ، البته قلم زیبایی هم داری ، واقعا ممنونم
در قدیم مردم برای مقابله با بیماری دو راه بیشتر نداشتن ، یا می مُردن و یا اگر جان سالم به در می بردند تا آخر عمرشان از خیلی بیماریها واکسینه می شدند ...
بنظرم هر چقدر در مورد بیماری و ویروس و وباکتری و بهداشت و اصولا نوع تغذیه و... نا آگاهتر بهتر و بدن سالمتر !

سلام نی جان عزیز
ممنون که بهم اعتماد به نفس می دی چون این روزا حس می کنم اصلا بلد نیستم بنویسم
نی جان من اون زمانی که تازه استخدام شده بودم و رفته بودم روستا ، با همکارا می رفتیم سر زمین و شبدر می چیدیم و نشُسته می زدیم تو سرکه و می خوردیم و هیچ طوریمونم نمی شد
الان میوه ها رو با اسکاچ می شورم و حسابی کف مالیشون می کنم و هنوز شک دارم که نکنه بهداشتی نباشند !

بزرگ دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 17:33 http://abiaramesh.blogsky.com

سلام
بله ما بد جور ضد ضربه شدیم.با همه چیزهایی که خوردیم و بلاهایی که از سر گذراندیم به قول فیلم گنج قارون که میگفت شما قند واوره وچربی ندارید؟میگفت ما اصلا به این چیزا فکر نمیکنیم که بگیریم.الان خصوصا تو کانادا رزیم های healthy مد شده :گوشت نخوریم،شیر نخوریم،کلا مواد گوشتی نخوریم،پنیر نخوریم،تخم مرغ نخوریم،نان گلوتن دار نخوریم همه مواد ارگانیک باشندوکلاvegetarian بشیم که یک اسم شیک هست برای علف خوار بودن و این وسط جیب ارگانیک فروش ها رو پر کنیم
عاشق عکس انتخابیتان شدم

سلام
من یادمه قدیمیها 365 روز سال غذای تریدی می خوردند (آبگوشت و اشکنه و تاس کباب و انواع آشها) و جالب اینکه حتی یک نفر مشکل گوارشی نداشت و از ترش کردن و اسید معده نمی نالید الان همه پرهیز می کنند و همه هم مشکل دارند !
خودمم از این پیرزن لپ گلی خیلی خوشم آمد

ستاریان دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 17:12 http://mostafasatarean.blogsky.com

وبگذر هم که حالش بدجور خراب شده و نیست و نابود شده کلا!!

آره ! الان نگاه کردم چرا اینجوری شده ؟
چرا اینا یکی یکی دارند فرت می شن ؟!

ستاریان دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 17:10 http://mostafasatarean.blogsky.com

راستی اسم آقای عباسی رو آوردید و من یکی دوماهی هست که می خوام بپرسم کجا هستند؟ و چطورند؟ یعنی از وقتی بلاگفا پوکید و امیدها برای بهبود حالش به یاس مبدل شد می خواستم اینو بپرسم که آلزایمر نذاشته بود تا حالا

آقای عباسی خدا رو شکر خوبند و از تیم کارگری به تیم مهندسی آمدند
11 اردیبهشت روز کارگز رو بهشون تبریک گفتم جواب دادند مثل اینکه خبر ندارید من داشنجویم و دارم از تیم کارگری به تیم مهندسی نقل مکان می کنم
چند وقت پیش هم برام نوشتند درسشون تموم شده و رسما مهندس شدند

ستاریان دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 16:59 http://mostafasatarean.blogsky.com

سلام
چه حس خوبی گرفتم با این نوشته و چه خاطرات خوب و زیادی یادم افتاد
یاد فشاری های قدیم افتادم و سقاخونه ها و آب خوری ها و بشکه های کنف پیچ شده ی پر از آب یخ با کاسه ای برنجی که از وسطش یک دست بیرون اومده بود و دورتادورش آیه و حدیث و شعر نوشته بود و همه ازش آب می خوردند.

یاد اونوقتهایی افتادم که بچه های سه چهار ساله تا نه ده ساله توی جوی آب کنار خیابون آب تنی می کردند و فاضلاب خونه ها هم می ریخت توی همین جوی ها! و من همیشه حسرت به دل موندم که چرا مادرم اجازه نمی داد با این بچه ها آب تنی کنم!!

یاد آب مونده ی بیابونی افتادم که من و دوستم با ملاقه و قابلمه ی کثیف عراقی ها جمع کردیم و روی اون با خار و خاشاک پوشوندیم که کسی نبینه و نخوردش، تا فردا که از بی آبی داشتیم تلف می شدیم جیره بندیش کنیم و به همه برسه!
یاد آب لوله کشی حاج عمران افتادم که یکی از شهرهای کردستان عراق بود و ما مدتها می خوردیمش تا اینکه یکی از بچه ها رفت و سر منشاء این آب رو پیدا کرد و به ما خبر داد که این آب اوضاعش خیلی خرابه! جوراب بستیم سر شیر و در عرض یکی دو روز به قدری لارم حشره و تخم قورباغه و انواع کرم توش جمع شد که دیگه آب ازش رد نمی شد.
یاد تانکر آبی افتادم که تا به آخر خوردیمش و آخرش فهمیدیم که یک بزمجه توش افتاده بوده و از گرما و موندن توی آب پوسیده و متلاشی شده بود!

ما توی خانواده ی خودمون خانواده ای داریم که مصرف بتادین و ساولون و جوهر نمک و وایتکسشون چندین برابر ماست و از نظر تعداد بستری شدن توی بیمارستان هم توی کل فامیل رکورددار هستند
خلاصه اینکه از بهداشت زیاد مرض حاصل میشه و قدیمی ها واقعا نسبت به امراض مقاومتر بودند

- خاطرات شما از خاطرات من قشنگتره (شایدم بهتر تعریف می کنید)
اون کاسه های دست حضرت ابوالفضل رو من همچنان دست سیدهایی که با بلندگو ذکر می گن و گدایی می کنند می بینم .
- دیشب می خواستم از جوی ها بیشتر بنویسم اما دیدم از موضوع اصلی پست منحرف می شم .
من از جوی ها تا دلتون بخواد خاطره دارم . تو میدون نزدیک خونه مون هم میوه فروش زیاد بود و هم چرخهای میوه فروشی
هویج فروشها با جعبه و سنگ ، جلوی جوی آب رو می بستند و هویج هاشونو می ریختند تو آب جوی تا شسته بشه
بعضی وقتا آب سرریز می کرد و هویج ها از روی مانع رد می شدند و به دست ما که کمی پایین تر کمین نشسته بودیم می افتادند و ما انگار گنج پیدا کردیم هویج رو برمی داشتیم و خوشمزه خوشمزه گاز می زدیم و می خوردیم !
اون موقع حتی یک لحظه فکر نمی کردیم آب جوی غیر بهداشتیه و ما ممکنه مریض بشیم ! ( و نمی شدیم )
من بعضی وقتا از سر خیابون تا ته خیابون با دقت جوی آب رو نگاه می کردم به این امید که توش سکه دهشاهی یا یک قرونی پیدا کنم
و جالب اینکه هیچ وقت دست خالی برنمی گشتم ! بازم از جوی ها خاطره دارم ها اما فعلا بسه !
- جالبه که شما رفتید جبهه و این شرایط سخت و وحشتناک رو پشت سر گذاشتید اونوقت یک عده که زمان جنگ به دنیا نیامده بودند دائما دلواپسند و برای رئیس جمهور و بقیه تعیین تکلیف می کنند و کنسرتها رو تعطیل می کنند و نگران به هدر رفتن خون شهدایند و ...
- آقای ستاریان عجیبه که من تو اون شرایط بزرگ شدم اونوقت الان اینقدر وایتکس استفاده می کنم که دکتر بهم گفت کم مونده آسم بگیری

سهیل دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 13:45 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
به نظر من بهتر بود اسم این مطلب را می گذاشتید : ما دیگه پوست کرگدنی شدیم (البته منظورم خودم بود دور از جوون همسایه های محترم)
سارا بانو راست میگویند هر کسی خودش بهتر می داند که چه چیزی برایش خوبه و چه چیزی نامناسب
می دونید من معتقدم همان تو کوچه و خاک و خل بازی کردن های ما برامون یک جورایی واکسن انواع و اقسام بیماریها بوده . یعنی با غلت زدن در میان آنهمه میکروب و ویروس و . . . ناخودآگاه بدن ما یک جوری مقاومت پیدا میکرده با همان دستهایی که مثلا گل بازی می کردیم می مالیدیم به پاچه شلوارمون و می دویدیم و از توی آشپزخانه گوجه بر میداشتیم و به شسته و نشسته اش هم کاری نداشتیم قلوپی می انداختیم توی دهانمان و می دویدیم و تنه درخت را می گرفتیم ازش بالا می رفتیم و از شاخه هایش توت و سیب و چاقاله می کندیم و همونجا تا خندق بلا را پر نمی کردیم از درخت پایین نمی آمدیم . ولی الان که بچه ها در آپارتمانهای هموژنیزه شده و از لوازم و وسایل استریلیزه شده و لوازم بهداشتی و شوینده های پیشرفته چندین منظوره استفاده میکنند خب معلومه با دیدن یک مگس باید انواع و اقسام بیماریها را برجان ببینند .

سلام
اتفاقا به این تیتر هم فکر کردم ! الان عوضش می کنم و همین چیزی که شما می گید رو می نویسم
منم با شما کاملا موافقم . علاوه بر تمام این چیزایی که شما نوشتید من یادمه بچه ها وقتی یک جایی شون زخم می شد و می برید خاک می ریختند روش و می گفتند اینجوری زودتر خوب می شه ! الان می دونید که می گن اگه زخمهاتون در معرض تماس با خاک بوده باید واکسن کزاز بزنید !
ما چقدر نترس و دل و جرات دار بودیم بچه های الان خیلی ترسویند بس که مامان و باباهاشون لی لی به لالاشون می ذارند و تر و خشکشون می کنند .
در مورد مصرف زیاد دارو دکترا می گن بعضی ها از بس آنتی بیوتیک استفاده کردند بدنشون نسبت به آنتی بیوتیکها مقاوم شده
ما کی دارو می خوردیم ؟ باور کنید من وقتی سرما می خوردم یک دونه قرص هم نمی خوردم
البته آقا سهیل قدیما بعضی وقتا یک بیماری شایع می شد و آدمها مثل برگ خزون روی زمین می افتادند . من کلاس دوم سوم ابتدایی که بودم دیفتری شیوع پیدا کرد و چند تا از بچه های محل مون رو کشت (طفلک های معصوم ...الانم که یاد این بچه ها می افتم خیلی ناراحت می شم )
همه چیز باید در حد نرمال و حدوسط باشه . نه مثل قدیما خوبه که بچه ها رو به امان خدا رها می کردند و نه مثل الان که زیادی هواشونو دارند .

sara دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 11:45

سلام...

چند وقت قبل از یک خانم دکتری پرسیدم .... فلان مطلب که در مذمت ماهی تیلاپیا میگن ... درسته ؟...
گفت : ؛؛ما توی ایران و این جامعه داریم زندگی میکنیم ...اگه بخواهیم به همه ی این حرفها گوش کنیم و عمل کنیم... نه دیگه باید چیزی بخوریم ... نه جایی بریم ... نه کاری بکنیم!!... حتی نفس کشیدن هم کلی ضرر داره برامون !!....... پس به این حرفا توجه نکنید و ...ببینید بهترین کاری که در همین شرایط از دستتون برمیاد چیه ...همون را انجام بدید...؛؛
یادمه مادرم هم میگفتند :؛؛ خود آدم از هرکسی بهتر میتونه بفهمه که ...چی بهش سازگاره و چی نیست ... و بهترین طبیب ادم ...بدن خودشه که ...اگه بهش خوب توجه کنه ... متوجه خوب و بدها ...برای اون بدن میشه ....؛؛
من که سعی میکنم اصلا به توصیه های کارشناسان (از هر نوعش) ... توجه نکنم !!
یواشکی نوشت : (مریم بانو ...نگفتید با ذکر این خاطرات ... ممکنه خدایی نکرده ...مردم ناآگاه .... فکر کنند شما کمی بیشتر از ۳۰ سال دارید!!!!؟)

سلام سارا بانوی عزیز خوبید ؟
چند روز پیش عصر ایران تیتر زده بود ( درخواست محیط زیست از وزارت کشاورزی درباره سلامت "گوجه‌فرنگی": مصرف سم خطرناک "دیازینون" را متوقف کنید )
گفتم ای بابا ! گوجه فرنگی هم ! پس ما چی بخوریم ؟
خدا رحمت کنه مادرتونو بله بهترین دکتر برای هر آدمی خودشه چون دکترا (لولو خورخوره ها) بعضی وقتا حسابی خنگ می شن الان یادم افتاد که من چند سال پیش دائما دچار عفونت ادراری می شدم و شونصد تا دکتر عوض کردم و شونصد تا آزمایش انجام دادم از آزمایشهای ساده گرفته ، تا آزمایش برگشت ادرار به کلیه و ...
نتیجه ی آزمایشهام همه خوب بودند اما این عفونت ادراری دمارمو درآورده بود.
بالاخره یک روزی کشف کردم دلیل مشکلم چیه ! باور کنید خودم کشف کردم و دکترای متخصص شهرمون هیچ کدومشون نفهمیدند !
دلیل بیماری من آب نخوردن بود ! من چون تشنه م نمی شه اصلا آب نمی خوردم واسه همین فرت و فرت دچار عفونت می شدم .
بعد از اون خودمو بستم به آب و خوب شدم
تازه مگه همین یک مورده ؟! الان یاد یک مشکل ساده ی دیگه افتادم که دکترا برام حسابی بزرگش کردند اما چون طولانی می شه و سرتونو درد میارم این یکی رو دیگه تعریف نمی کنم
- ای بابا ! واسه سن و سال اینقدر همه سر به سر من می ذارند که دیگه حرفهاشون برام مهم نیست بذارید اینقدر بگن که خسته بشن ! آقا سهیل اسممو گذاشته ننه بزرگ مجازستان آقای کاوسی و آقای عباسی به من می گن خاطرات دوران قاجارتون رو هم تعریف کنید یک جوری حرف می زنند هر کی ندونه فکر می کنه من از جنتی هم بزرگترم !
د

همطاف یلنیز دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 10:02 http://forushgaheman-shoma.blogsky.com/

سلام سلام
.
نخست: ط ن ب
بعد: قدیمی‌ترها از ما سالمتر بودند؟
"چرا چنین تفکّری در ذهن اکثر مردم نقش بسته است؟
پاسخ این سوال چندان سخت نیست؛ واقعیت این است که ما نسبت به نسل های قبل از خود، ضعیف تر شده ایم و فرزندان ما، حتی نسبت به ما هم ضعیف تر هستند.
براساس آموزه های طبّ قدیم، شاید مهم ترین تفاوت مردمان این زمان نسبت به قدیمی ترها، ضعف کبد آنهاست؛ امّا در فرهنگ واژگان طبّ جدید، این تفاوت به نحو دیگری بیان می شود و آن عبارت «ضعف سیستم ایمنی» است.
درواقع، افزایش بروز انواع بیماری های عفونی (و ازجمله همین سرماخوردگی) و غیرعفونی( مثل انواع سرطان ها، آلرژی ها و ...) همه یک علّت مشترک دارند و آن هم این است که نیروی دفاعی بدن ما خسته و ضعیف است... علاوه بر تغذیه غلط، افراط در تمیزی باعث بیماری است...بیایید از این وسواس بیمارگونه شستن و گندزدایی دایم محیط زندگی خود دست برداریم و بدون ترس بیجا ازمیکروب ها زندگی کنیم...." قسمتی از یه مطلب در سایت "طب‌شیعه"

سلام
مبارک باشه . 10 صندوق جواهرات بدل محسن که روی دستش باد کرده تقدیم به شما
بله ! به نظر منم نسل قدیم سالمتر بودند اول به خاطر اینکه زپرتی هاشون در مصاف با بیماریها جان به جان آفرین تسلیم می کردند و فررررررررررررت می شدند . کسانی که می موندند نسل قوی و خوش بنیه بودند .
و دوم به خاطر آب و هوا و تغذیه سالم
و سوم به خاطر تحرک و جون کندن فراوان !
چهارم به خاطر استفاده از داروهای گیاهی به جای داروهای شیمیایی
ششم به خاطر اینکه کمتر از الان نگرانی و استرس داشتند .
همطاف جان لطف کنید این مواردی رو که من نوشتم و تو سایت طب شیعه نیست به مطالب طب شیعه اضافه کنید تا ملت فیض ببرند

دادو دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 09:56 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
بنظر من مسئولین بهداشت قسم شان بمراتب کم رنگ تر از بقیه رده های پزشکی باشد ، زود هم سرشان کلاه می رود ، خیلی هم دهن بین هستند ، یکعده بنام کارشناس یکسری آمار تولید می کنند و به خورد آنها می دهند و آنها هم بر اساس آنها هی نسخه می نویسند ؛ یک روز چای سبز خوب است و یک روز چای سیاه ، یک روز کفیر خوب است و یک روز نوشابه سیاه کار سفید کننده را می کند ، یک روز روغن پالم و یک روز سفید کننده ی قند و ... اینکه کارشناسان برای تنظیم بازار کسب و کار ، تولید آمار می کنند شکی نیست ولی اینها چرا یکذره فکر نمی کنند و به اسم خودشان نسخه صادر می کنند!!
ماشین ظرفشویی یک عالمه هزینه ی اصلی و جنبی دارد و بازار واردات را رونق می دهد و یک عالمه پول در تجارت آن خوابیده است !!
توصیه های پزشکی ؛ تولید بیماری های روانی می کند و تنها جیب ملت را به نفع حکیم باشی ها خالی می کند !!
.
یادم باشد در تکمیل نوشته ی شما ، در قالب یک پست ، یک ترجمه از سفرنامه یک خانم فرنگی به تهران در صد سال پیش که ترجمه ی دایی جان مرحومم است بگذارم !!
.

زمان سربازی ما به پادگان نوسازی نقل مکان کرده بودیم و دو تانکر بزرگ برای آب داشتیم ، یکی برای سرویس بهداشتی ها و یکی برای آشامیدن ، یک روز مسئولین بهداشت سقز آمدند و نمونه برداری کردند و ظهر اعلام کردند آب آلوده است ، همان روز عصر 30 - 40 سرباز بدلیل اسهال خونی در بیمارستان بستری شدند ( یعنی تاثیر تلقین منفی در حد لالیگا !! ) ، خبر به مرکز سپاه رسید ، فرمانده سپاه زنگ زد و گفت من به شما حق تیر می دهم اگر یکی به اسم بهداشت نزدیک پادگان شد با تیر بزنید !! خلاصه اینکه بهداشت به شعاع چند کیلومتری ما نزدیک نمی شد چون می دانست اینگونه تیرها دوربرد هستند !! درد و مرض هم از ما رفت !!

سلام
گل گفتید پریروز یک خانم دکتر آمده بود تو برنامه ی خندوانه ، می گفت در ایران از هر 7 خانم یکی سرطان سینه می گیره !
به نظر شما این رقم واقعیه ؟ اگه اینطور باشه ما تو هر خیابون و هر محله باید چند نفر خانم مبتلا به سرطان سینه داشته باشیم !
در مورد ماشین ظرفشویی من می خواستم تو پستم بنویسم به نظر میاد دست کارشناسها با تولیدکنندگان ماشین ظرفشویی تو یک کاسه ست یعنی نوشتم و پاک کردم ، گفتم بذارم ببینم شما دوستان عزیز به این موضوع اشاره می کنید یا نه ؟ که خوشبختانه دیدم تو اولین کامنت شما به هزینه های اصلی و فرعی این صنعت اشاره کرده بودید .
- جناب دادو شماره حساب می دم شما برای هر پستی که از پستهای من ایده می گیرید یک درصدی به حساب من واریز کنید ! واسه موضوع سیگار خیلی هاتون به من بدهکارند
- خیلی جالب بود . منم تاثیر تلقین رو باور دارم حتما شما هم شنیدید که می گن دو نفر خوابیده بودند یکی رو زنبور نیش زد وقتی بیدار شد دید یک ماری نزدیکش حلقه زده فکر کرد مار نیشش زده همون موقع افتاد و مُرد ، یکی دیگه رو مار نیش زد ، وقتی بیدار شد دید یک زنبور روی جای نیش مار نشسته با تصور اینکه زنبور نیشش زده ، زنده موند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد