- می خوام در شیشه ی امپرازول رو باز کنم، همون داروی معروف ضد ترشح اسید معده. در رو می پیچونم، در می چرخه، اما اتصالِ در، با حلقه ی زیرش همچنان برقراره! با کارد ارّه ای می افتم به جونِ در، تا اتصالات رو ببرم ولی بی فایده ست. بالاخره بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و عوض کردن کاردهای مختلف موفق می شم در جعبه رو باز کنم! با این عملیات، در قبلی داغون شده و باید محتویات جعبه رو بریزم تو یک جعبه ی سالمتر که از قبل دوراندیشی کردم و برای چنین روزی نگه داشتم.
- هر کاری می کنم نمی تونم در روغن مایع رو باز کنم. چاره ای نیست جز اینکه برم سراغ همسرم که همیشه پز می ده و می گه: ماشاءالله من مَردَم! جناب همسر قبل از انجام هر کاری رجز می خونه: بععععععععععععله! ... گاو نر می خواهد و مرد کهن!
چقدر دلم خنک می شه، وقتی می بینم هر چی زور می زنه نمی تونه در روغن رو باز کنه و آخر سر تسلیم می شه و می گه: لامصب خیلی سفته! چرا اینا رو اینجوری درست می کنند؟ برو اون انبر دست بزرگه رو بیار!
(همین مکافات رو تو تالارها و سالنهای پذیرایی با دوغ ها داریم! دوغ ها دست به دست می گردند تا یک آدم زورمند پیدا بشه و درشونو باز کنه! ... بعد از این زورآزمایی ها، خدا می دونه کف دست چند نفر سرخ شده! )
- در ماستهای دبه ای هم لقّه!(یعنی بعد از اینکه درپوش آلومینیومی ماستها رو برمی داریم درشون لق می شه) کاش فقط درشون لق بود، دسته شون هم فرت و فرت از جا در میاد! هر وقت می خوام ماست رو از یخچال دربیارم یا بذارم تو یخچال، از ترس اینکه روی زمین نریزه، دبه رو از بدنه ش می گیرم!
- من که نمی تونم این سس های تک نفره رو از اونجایی که برای باز کردن علامتگذاری کردند، باز کنم، شما می تونید؟
- جعبه های پودر لباسشویی رو باید از محل نقطه چین باز کنم، بعضیهاشون راحت باز می شن، اما بعضی ها رو هر چی از محل نقطه چین فشار می دم جعبه می ره تو، اما نقطه چین آخ نمی گه و چاره ای نیست جز اینکه با کارد بیفتم به جونش.
- برای باز کردن در کنسرو تن ماهی، یک حلقه روش نصب شده، بعضی وقتا با یک حرکت کوچیک، این حلقه کَنده و از در جدا می شه و هیچی به هیچی! باید در تن ماهی رو با در بازکن باز کنیم.
احتمالا بعضی چیزا رو از قلم انداختم اگه شما هم موردی یادتون آمد، به این لیست اضافه کنید .
یک پی نوشت بی ربط:
دکتر باستانی پاریزی در کتاب از پاریز تا پاریس* نوشته: در پاکستان ساعت کار مثل تمام دنیا از ساعت 9 صبح شروع می شود و تا نزدیک غروب ادامه دارد. ما گاهی سرنا را از سر گشادش می زنیم، صبح زود، گاهِ زمستان، که هنوز هوا کاملا تاریک است هراسان و دستپاچه از خانه بیرون می پریم که ساعت 6 به اتوبوس برسیم و ساعت 7 در اداره باشیم! که چه شود؟ ارباب رجوع بیچاره هم ناشتایی نخورده، خود را با همین سختی باید به محل کار برساند، راننده ی اتوبوس شرکت واحد هم باید از بوق سگ پشت ماشین باشد. آن وقت ساعت 11 که به ادارات سر می زنی هیچ کس را پشت میزش نمی بینی! ساعتی که تازه وقت عادی و درست موقع انجام کار است. تجربه ی مردم دنیا به همه نشان داده تا کسی از خواب برمی خیزد و ناشتایی می خورد و خود را به اداره می رساند اگر حال طبیعی داشته باشد زودتر از ساعت 9 به جایی نخواهد رسید. دنیا مقدر کار آدمیزاد را تشخیص داده و تعیین کرده و افراط و تفریط را به هر حال مذموم شمرده است .
کتاب از پاریز تا پاریس*: سفرنامه زنده یاد دکترمحمدابراهیمباستانیپاریزی به کشورهای عراق، پاکستان، ترکیه، رومانی، فرانسه، انگلیس و برخی دیگر کشورهای اروپایی است که به تعبیرخود نگارنده، گاهی حاشیه آن بر متن تزاید یافته و همین حاشیه های بدیع، مملو از اطلاعات تاریخی، جغرافیایی ، سیاسی و مذهبی است که به خاطر لحن گیرا و بیان شیوای استاد، زیبایی سفرنامه، دوصد چندان شده است. سفرهای زنده یاد باستانی پاریزی اغلب در دهه ی چهل هجری شمسی صورت گرفته است.
سلام
برنامه دستپخت رو دیدید؟ یه گروه در چند مرحله-روز آشپزی میکنند. بعد بالاترین امتیازگیرنده، راه مییابد به مرحله بالاتر
جالب اینجاست امتیازدهی صرفا برای طعم و مزه دستپختها نیست، تمیزی (ظرف سِرو و میزکار) سطل زبالهها (تفکیک خشک و تر) سرعت عمل و رعایت نوبت پخت، علاوه بر انتخاب صحیح مواد.
یه بخش هم دارد که در ابتدا اسم غذا رو نمیگویند و شرکت کنندگان با دیدن مواد اولیه باید تشخیص بدهند ... حضورذهن و هوش و سواد
برای سرآشپز شدن این همه مهارت نیاز است. بعد برای مادر شدن یا پدر بودن چی؟ برای مدیر و مسئول شدن؟
***
"تزیین این بشقاب مرا یاد مادرم انداخت"
این جمله رو داور خارجی! با دیدن دیزاین یکی از شرکت کنندگان گفت. خوو منم در ابتدا خوشحال میشوم چون این جمله برای منِ ایرانی، بار معنایی مثبت دارد و تحسین به حساب میآید. منتهی منظور داور چیزی خلاف این بود. یعنی شیوه تزیین، قدیمی است شبیه دوره قبل! دوره مادر و مادربزرگا. والا
***
یه برنامه دیگر هم این اواخر پخش می شود... از کجا شروع کنیم ؟
شروع یه کسب و کار با موجودی پایین ... گفتنی است برنامه از کجا شروع کنیم کاری از گروه اقتصاد شبکه یک سیماست که با هدف ترویج کارآفرینی ساخته شده است. و راههای ایجاد کسب و کاری موفق و درآمد زا را از زبان کارآفرینان موفق آموزش میدهد تا زمینه ورود افراد به حوزه کارآفرینی بدون نیاز به حمایت های مستقیم دولت، فراهم شود.
البته در همه برنامه ها داشتن تجربه و تخصص، نیاز اولیه معرفی شده است ها و البته همت در بازاریابی محصول .
فقط این سرمایه اولیه برای من یخده زیاداست. اغلب بین 10 تا 50 میلیون نیاز داشتند برای راه اندازی کارگاه و کسب و کاری مستقل... اینجاست که همیاری خانواده و فامیل را می طلبد.
چه خوب میشود در دورهمی های مناسبتیمان چنین مواردی مطرح شود . زمانی که دورتادور اتاق نشستیم و ظروف آجیل و میوه پیش رویمان است از شروع یه کارگاه حرف بزنیم و درباره سرمایه اولیه و آینده شغلی اش بحث و گفتگو کنیم. والا مفیدتر خواهد بود تا صحبت درباره نماینده شدن فلانی یا تیپ فلان هنرپیشه در شهرزاد!!
دوستی همسن و سال دارم که الحمدالله امسال، تنها پس ازگذشت نه سال از ازدواجش صاحبخانه شد. نه خودش نه همسرش ارث پدری آنچنانی نداشتند، فقط یخده مدیریت مالی کردند و البته کمک از آشنا و فامیل... وقتی برای خرید خانه می شود پول جمع کرد خوو برای راه اندازی یه کسب و کار که مبلغ کمتری نیاز است.
اینجاست که باید از دوستان و خویشاوندان کمک خواست. این مهارت یاری خواستن رو در خود و فرزندانمان تقویت کنیم. تمام