همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

بده به مستحق!؟

سلام

.

"اصلا تو فکر شعار دادن نبودم. قصد فریب افکار عمومی رو هم نداشتم. ظاهرسازی هم تو برنامه‌م نبود ولی بخوای نخوای هر سه مورد برام پیش اومده بود. همه کسانی که تا دیروز به چشم یه آدم خسیس و بی‌عاطفه نگام می‌کردند، تو اون لحظه با چشمای گِرد و از حدقه بیرون زده ناخواسته داشتند برام کفِ مرتب می‌زدند! حالا چقدر تو دلشون فحش و نفرینم می‌دادند خدا می‌دونه ...

ماجرا ازونجا شروع شد که یه گروه از صداوسیما برای تهیه گزارش از جشن خیّرین محله اومده بودند پاساژ برا فیلم‌برداری. من تازه از مدرسه رسیده بودم و می‌خواستم برم مغازه بابام، همین که از ورودی سالن گذشتم آقای صابری از تو دفترش صدام زد و وقتی رفتم جلوی میزکارش باعجله چند تا تراول گذاشت کف دستمو و گفت: ببر بده به مستحق.

اولش یکم تعجب کردم! خواستم بپرسم کی؟ ولی تو یک لحظه مطلبو گرفتم. معلوم بود آقای صابری می‌خواد جلو دوربین، حفظ ظاهر کنه. حتما بقیه تا حالا زیاد آبروداری نکردند. ته دلم خیلی خوشحال بودم که من دارم این همه پولو می‌دم. از میون جمعیت راهمو باز کردم و باغرور رفتم جلو و تراول‌ها رو گذاشتم رو میز. مجری برنامه تا این بخشش بزرگوارانه منو دید میکروفونشو آورد طرف من و از علت کمک کردنم پرسید. منم یه قیافه حق به جانب و مظلوم به خودم گرفتم و شعر بنی‌آدم اعضای یک پیکرند سعدی رو باسوز خوندم و از لزوم کمک به نیازمندان جامعه گفتم و ... خلاصه تا دلت بخواد باد به غبغب انداختم و با پول مردم اِفِه اومدم.

از وضعیت پیش اومده هیچ ناراضی نبودم. خیلی هم خوشحال بودم. آخه می‌دونید خیلی کیف داره بدون این که پولی از دستت بره اسمت بره تو فهرست بخشنده‌ها، خدا قسمت همه کنه...

بعد از برنامه، خوش و خرّم داشتم کتاب و دفترمو از روی میز بابام جمع می‌کردم و از سالن می‌اومدم بیرون که آقای صابری جلومو گرفت و گفت: این چه کاری بود کردی پسرۀ بی‌فکر...؟؟؟ چرا پولی که دادم بردی توصندوق انداختی؟؟

رنگ از روم پرید، مِن مِن‌کنان گفتم: مگه شما نگفتید ببرم بدم به مستحق....؟؟ خب من فکر کردم باید بندازم توصندوق ... حالام فرقی نمی‌کنه ...چی بندازید توصندوق، چی بدین به مستحق ثوابش یکیه ....

آقای صابری که از عصبانیت سرخ شده بود سرم داد زد: این خُزَعبلات چیه به هم می‌بافی بچه جان...؟؟؟ کی گفت برو به مستمندا کمک کن... من گفتم پولو ببر بده به مستحق.... یعنی تو، آقای مستحق رو نمی‌شناسی... همکار بابات، مسئول تدارکات... باید الان با بابات برند برا فردا خرید کنند...

یکدفعه دنیا جلو چشمم تیره و تار شد. تازه یادم اومد فامیل دوست بابام مستحقِ... گفتم چرا این آقای صابری اینقدر مهربون شده... دیگه کار از کار گذشته بود و نگاه‌های معصومانه و غریبانه به آقای صابری هم چاره‌ساز نبود...

هیچی دیگه خدا نصیب گرگ بیابون نکنه، هرچی عیدی جمع کرده بودم مجبور شدم خالصانه به آقای مستحق تقدیم کنم."

                                                                                                 فاطمه تیلوَنتَن / اسفند93.








نخست: میلاد سبط اکبر نبوی، کریم اهل بیت، الگوی تمام‌عیارِ تحمل تنهایی برای خدا، حضرت مجتبی علیه السلام مبارکا


از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد : فقر چیست‌ ؟ فرمود : حرص‌ به‌ هر چیز .

تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 228



بعـد: امــــروز می خواهم درباره کمک به مستحق با هم گپ بزنیم. من نه، شما بگویید لطفا ^_^



 

نظرات 19 + ارسال نظر
سهیل پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 12:15 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
بنده هم متقابلا تبریک عرض می نمایم
بعدش هم اینکه ما اینجا مستحق نداریم . اقای مستحق تشریف برده اند مسافرت . دیگه نمیشه بهشون کمک کرد .

بعدتر و جدی تر اینکه واقعا شناخت مستحق توی این دوره و زمونه مشکل شده . به یکی کمک می کنی می ره میده خرج مواد می کنه
به یکی کمک نمی کنی بعد متوجه می شوی که با چه بلند همتی داره با نداری می سازه
اصلا میگن خودتون کمک نکنید بدهید ما کمک کنیم اونوقت یه حساب سر انگشتی میکنی می بینی که ای بابا با اینهمه کمکی که میشه تا الان نباید مستحقی باشه
اصلا ملاک مستحق بودن چیست ؟ خط فقر اعلام شده توسط دستگاههای دولتی که ببم جان با این حساب خودمان زیر خط فقط هستیم و مستحق .
نگاه به ظاهر و قیاقه آدمها که دیگه این کارش یک گریم هستش
من خودم مونده ام اساسی و اسیدی و اصولی در همین شناخت مستحق .

سلام همشهری
عاقبتتون بخیر و شادی
ما هم تا الان مستحق نداشتیم ( منتهی آقای حقیر داشتیم.فروشگاهشون نبش مجتمع تک بید... دیدین؟)
و
با شما موافقم. شناخت مستحق واقعی که واقعا دشوار شده. منتهی میشه راه دور نرفت و به کسانی که حقی به گردنمون دارند کمک کرد همه جوره البته مالی باشه بهترتره... پدر و مادر و خواهر و برادر و خاله و عمو و ... من متوجه نمی شوم چرا ظاهر قضیه رو زشت جلوه میدن... من خیلی هم خوشحال می شوم تک برادر یا گرامی خواهر به حسابم پول واریز کنند... دلیل نمی خواهد که... البته خانواده هایی هم که الحمدالله عضوی ندارند که نیازمند کمک مالی باشد خوو می توانند بروند سراغ همسایه و دوست و آشنا...احتمالا یکی محتاج کمک مالی خواهند یافت...و چه لذتی دارد گره گشایی

مریم پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 11:08

یک داستانی هم تو شبکه های اجتماعی نوشته شده که جالب و خوندنیه :

من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.
سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم
کنار بانک دستفروشی بساط باطری ، ساعت ،فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است.آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های دو ریالی کار میکردند. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ، او با خوشرویی ،پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها صلواتی است، گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی صلواتی موجود است)

باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم
مراجعه کردند و به آنها هم...
گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی میدهی؟ با کمال سادگی گفت:
۲۰۰ تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم.

مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش از من خوش بخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد. در صورتی که من تاکنون به جرات میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم . احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم . آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم...
به او گفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟ گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمیدانید چقدر ثواب دارد! صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم ،
ما کجا اینها کجا؟!
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار
مطبم نوشتند با این مضمون؛

دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:

گفت باور نمی کردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفت این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش

...
خوشا به سعادتشون (چقدر دل گنده... بخشش پول به این راحتی نیست ها)

مریم پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 11:06

سلام
عید شما هم مبارک
آیه ی 273 سوره بقره افراد مستحق رو به ما معرفی کرده :
لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ‌ أُحْصِرُوا فِی‌ سَبِیلِ‌ اللَّهِ‌ لاَ یَسْتَطِیعُونَ‌ ضَرْباً فِی‌ الْأَرْضِ‌ یَحْسَبُهُمُ‌ الْجَاهِلُ‌ أَغْنِیَاءَ مِنَ‌ التَّعَفُّفِ‌ تَعْرِفُهُمْ‌ بِسِیمَاهُمْ‌ لاَ یَسْأَلُونَ‌ النَّاسَ‌ إِلْحَافاً وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ‌ خَیْرٍ فَإِنَ‌ اللَّهَ‌ بِهِ‌ عَلِیمٌ‌

در این آیه 3 تا مشخصه برای افراد مستمند ذکر شده :
1- از شدّت خویشتن‌داری، افراد ناآگاه آنها را بی‌نیاز می‌پندارند
2- با وجود اینکه خویشتن داری می کنند امّا آنها را از چهره‌هایشان می‌شناسی
3- و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی‌خواهند
همطاف جان باید حواسمونجمع باشه افراد ظاهرفریب ما رو فریب ندن،من چند بار فریب این افراد رو خوندم و بعدا که فهمیدم گیر آدمهای شارلاتان افتادم تا مدتها خودخوری کردم و خودمو سرزنش کردم .
راستی این فاطمه تیلوَنتَن کیه ؟ فکر می کردم راوی این ماجرا مذکر باشه

سلام
ممنون برای این آیه روشنگر (گاهی وقتا منم از کمک کردنم پشیمان شدم منتهی با این جمله که نیت مهم است و سایر حالم خوب شده)
و
فاطمه تیلونتن، از دوستان منست و این داستانش در نشریه نگاره دانش آموزی چاپ شده بید

عبدالحسین فاطمی پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 09:59 http://idehaa.blogsky.com

سلام
اولا مبارکای متقابل
دوم اینکه چه خوب شده به دست هر دو مستحق چیزی رسیده ولی این بنده خدای داستان ما خودش شده مستحق

نمی دونم همیشه پای یه مستحق در میونه ؟

و آخر اینکه :
ط
ن
ب

سلام
متشکرم
"همیشه پای یه مستحق در میونه" واقعا؟!
و
بفرمایید به رسم عمو میم سین،سه جعبه جواهرات تقدیم شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد