همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

نسل امروز...

نوشته ی زیر یک نوشته ی بی نام و نشان است، یعنی  در هیچ کجا نام نویسنده ی آن، ذکر نشده. 

ما تصمیم گرفتیم این مطلب را به سبب قابل تأمل بودن آن، در وبلاگ همساده ها درج کنیم. لازم به ذکر است که درج این نوشته، به منزله ی تایید صد در صد آن نمی باشد.

معلم ادبیاتمان می گفت:

این روزها بدجوری از این نسل جدید درمانده شده ام، سالهای پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با حسی شاعرانه، داستان این دو دلداده را تعریف می کردم، قطره اشکی از چشم دانش آموزی جاری می شد و زمانی که به مرگ سهراب می رسیدم، اندوهی وصف ناشدنی را در چهره ی دانش آموزانم می دیدم. 

وقتی قبل از عید از بچه ها برای مستخدم مدرسه، طلب عیدی می کردم، خیلی ها داوطلب می شدند و پیش قدم....اما امسال وقتی بعد از یک سخنرانی جگرسوز، برای پیرمرد خدمتگزار عیدی خواستم، هیچ کس حتی دستی بلند نکرد...

وقتی به مرگ سهراب رسیدم، یکی از آخر کلاس فریاد زد: چه احمقانه! برای چه رستم خودش را به سهراب معرفی نکرد تا این اتفاق نیفتد؟ آن روز بچه ها نه تنها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب را به نادانی و حماقت متهم کردند.....

 وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق در کلاس خواندم و از جنون مجنون در فراق لیلی گفتم، یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟ گفتم: از دیده ی مجنون بله! ولی لیلی دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت، این بار نه یک نفر، که کل کلاس روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که قیس بنی عامر از اول دیوانه بوده و عقل درست و حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده، تازه به خاطر او سر به بیابان هم گذاشته!

خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و بدون فکر قضاوت نکنند....ماندم که این نسل کی و کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند....نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم، کمک به همنوع برایشان بی اهمیت و مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است!

 امروز به این نتیجه رسیدم که پدر و مادرهای این بچه ها باید از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند! این نسل تنها آباد کننده ی خانه ی سالمندان خواهند بود و بس.. 

نظرات 17 + ارسال نظر
علی امین زاده سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 17:23 http://www.pocket-encyclopedia.com

سالها پیش در یک مجله (متاسفانه اسمش یادم نیست) این جمله را خواندم:

امروز، یک دانش آموز 13 ساله قضیه ی فیثاغورث را از حفظ می داند اما آیا به همان سیر فکری فیثاغورث هم اشراف و توانایی دارد؟

اگر به جای اریک هارتمن آلمانی، داگلاس بادر انگلیسی، سابورو ساکایی ژاپنی و عباس دوران ایرانی، اونجرز به عنوان قهرمان در ذهن بچه ها نقش ببندد انتظار بیشتری نمی توان داشت.

عـبـــد عـا صـی دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 16:53 http://bigonaahaan.blogsky.com/

سلام علیکم.

من به جوانان امروزی خیلی علاقمندم وَ تمام آنها را مثل فرزندان خود میدانم ؛ آنها بزرگترین سرمایه ایران-اند وَ آتیه-ی مملکت به تلاش وُ تفکر آنها بستگی دارد. راجع به ضعفهای آنها باید بگویم که فقط با احساس مسئولیت مسئولین وَ اعتماد-سازی وُ همکاری وَ تعاملی دو طرفه ، میشود انتظار بهترین-ها را از این نسل ، داشت ... با محکوم کردن یکدیگر وَ بدبینی دوجانبه ، اوضاع فقط وخیم-تر میشود وَ فاصله-ها بیشتر ...
مشکل اساسی در حال حاضر «قضاوت عجولانه» وَ استناد به تبلیغات ِ مسموم بیگانانی-ست که همیشه چشم طمع به این مرز وُ بوم داشته-اند وَ منافع-شان را با تفرقه-ی هر چه بیشتر بین نسلها وَ اقشار ایرانی ، تأمین میکرده وَ میکنند.
به امید سلامت وُ سعادت تمام خلق الله ...

از طرف همساده ها یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 11:13

از شما دوستان عزیز بابت کامنتهای خوبتون بی نهایت سپاسگزاریم
این پستها بهانه ایه برای اینکه از شما چیزای جدید یاد بگیریم و از تجربیاتتون استفاده کنیم

مژگان یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 11:07

سلام .
در پایان این داستان بر قضاوت کردن بدون تفکر نسل جدید خرده گرفته شده.درحالی که کل مطلب قضاوتی بی فکر بر همین نسل است.
آیا هرنسل،هرقوم،هر.... خوب و بد ندارند؟؟
آیا همه را با یک چوب راندن عین نادانی نیست؟!!

سهیل شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 08:39 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
همه مانده ایم با این نسل جدید چه کنیم . گرچه این نسل جدید فرزندان خود ما هستند و از خانواده های خود ما برخاسته اند. اما همه الان متحیرند که چه شده است این نسل را ؟
صحبت در این مورد بسیار است ولی چون وقت ندارم فقط اومدم خدمت همساده های گرام عرض ادب داشته باشم و احترام و سلام .
انشاءالله که فرصتی برای بعد بدست آید
به دوستان جدیدی که به این خانه قدم نهاده اند نیز خیرمقدم عرض می نمایم .

بزرگ شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 06:54 http://abiaramesh.blogfa.com/

سلام
از آنجا که سالهاست ایران نیستم اطلاع دقیقی از نسل فعلی ایران ندارم مگر تعدادی ازجوانانی که همچون سیل راهی این دیار هستند را در جاهای مختلف ببینم.درست است که قاعدتا مهاجران باید از نحبگان بوده باشند تا مجوز ورود به کانادا را بدست آورده باشند اما همه جور آدمی می آیند تحصیل کرده و نکرده پولدار و فقیر مخصص و بی تخصص اما در مجموع من جوانان را اگرچه متفاوت از قدیم دیدم اما بی هویت ندیدم.یادم است 5-6 سال پیش که احتمال حمله آمریکا به ایران از هر زمانی بیشتر شده بود یک استاد دانشگاه آمریکا از سفر اخیرش به ایران اینطور نوشته بود:در ایران جوانان آخرین مد مو ولباس را دارند(همانی کهما قدیمیتر ها نمی پسندیم) وقتی با آنان صحبت می کردم خیلی مشتاق بودند درباره آمریکا بدانند ووقتی میگغتم میدانید احتمال حمله نظامی آمریکا چقدر زیاد است؟ همگی میخندید.مرا به گورستان شهر بردند و قطعه ای به نام قطعهشهدا را نشانم دادند.به نظرم هر سیاستمدار آمریکایی پیش از هر تصمیمی باید از این قطعه دیدن کند

Nazanin.54 جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 23:57

سلام ناشناس ...
.
خب... بیشتر مطالب رو دوستان عرضه کردند...
راستش... اینجا مقصری وجود نداره... نسل امروز , زاده ی نسل دیروزه...و ودنیا و زمانه هم هیچوقت یک جور نمیمونه... هر ثانیه از زمان در حال پیشرفت و تغییر های پیش بینی نشده است... , اما صحبت شما فکر میکنم در مورد فهم و درک مطالبی که ذکر کردید بوده... درمورد اینکه درک نسل امروز... پایین است.و عشق مجنون به لیلی رو نمیفهمدو رستم و سهراب را نمی فهمد و کلاا با دنیای نسل های خیلی قبل ترش بیگانه هست... سوال من اینه که عایا استاد ادبیاتی که این درس ها عرضه میکند براستی خودش این احساسات را دارد...خودش کاملا درک میکند...!؟؟! خب... بنظرم... اگر واقعا بر این احساسات مسلط باشد حد اقل... حد اقل... یک شاگرد (یک نفر از نسل جوان) مطلب را درک میکند... البته نسل امروز که اولین بار شاید عشق را در دنیای مجازی بدنبال بگردد... و رنج عشق را نچشیده باشد...طبیعی هست که کار دبیرو استاد ادبیات سختتر میشود...
.
و اما این جمله ینی چی...خیلی متاسف شدم برای نویسنده (این نسل تنها آباد کننده ی خانه ی سالمندان خواهند بود و بس..)
فک میکنم نسل های قبلتر خانه ی سالمندانی رو افتتاح کردندد
به هر حال این جمله ی آخر توهین به عقایدواحترامات نسل امروز بود...

شنگین کلک جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 21:49

من به اندازه معلم ادبیات نویسنده این متن به نسل جوان بدگمان نیستم .
گذشته از اینکه هر نسلی زمان و فرهنگ و شرایط اجتماعی دوران خود را تجربه کرده و به تبع آن رفتارهایی متفاوت با نسلهای گذشته و آینده دارد باید توجه کنیم که نسل امروز در مقایسه با نسل های گذشته در معرض بسیاری اطلاعات قراردارند و از دانسته های بسیاری سودمی برند که نسلهای قبلی به جهت نبود اماکانات و تکنولوژی های انتقال اطلاعات امروزی از آن بی بهره بوده اند و از همین رو نسل های قبلی در روابط اجتماعی و برخوردهای انسانی به مراتب مهارتهای بیشتری داشتند تا ارتباطات رسانه ای و اینترنتی . به گمان من بهتر است بجای اینکه نسلهای گذشته از اعتماد به نسل امروز وحشت داشته باشند و نسل امروز نسل های قبلی را قابل مشورت نداند . نسلهای قدیم و جدید با به اشتراک گذاشتن دانسته ها و تجربیاتشان باهم و البته محترم شمردن مهارتهای یکدیگر برای رسیدن به فردایی بهتر تلاش کنند .

ناهید جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 20:23

سلام
در حال حاضر شکاف بین نسلها با وجود تکنولوژی و شبکه های گسترده ی مجازی به دره ی عمیقی بین نسلها تبدیل شده ، والا این فاصله و شکاف در زمانهای گذشته هم بود اما به اندازه ی زمان حال محسوس نبود !
این روزها بعضی از بزرگترها در رابطه با تربیت فرزندان و جوانانشان با معضلی به نام پرُرو گری و بی ادبی و بی حیایی مواجه شدند ، چیزی که مثل حوادث طبیعی چنان غیرمترقبه و غافلگیر کننده بوده که تمام کاسه کوزه های مدیریتی و سالاری و فرهنگی آنها را در هم شکسته است ، حتی راهکارهای تربیتی گذشته هم در مقابله با این بحران بی تاثیر هست.
متاسفانه خیلی از جوانهای امروز معنای عشق واقعی را نمی دانند ، لیلی برایشان حکم ابزار یا کالایی را دارد که چند صباحی فقط با او خوش بگذرانند
با اشاره به کامنت یاد خاطرات گرامی باید عرض کنم امروز به جای ریزعلی خواجوی که با فداکاری خود جان عده ای از مسافران قطار را نجات داد ، بعضی ها پیچ و مهره های ریل را می دزدند تا قطار از خط خارج شود .

H.K جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 19:01 http://pangovan.blogsky.com/

یک نوع روحیه ای باب شده که دهمه پنجاهی ها و دهه شصتی ها ؛ شروع کردند به ایراد گرفتن به ده هفتادی ها...
البته این طبیعی است ، یه سنت نشانه بالا رفتن سن است و عوارض پیری!
اول از همه باید بگویم این غلط است که بخواهیم همه این ها را بی احساس و گستاخ بدانیم، شاید یک ویژه گی های منفی میان اینها همه گیر شده باشد ولی این هم دیگر اغراق است، مخصوصا که طرف "معلم ادبیات " هم هست!(این خود به لحاظ جرم شناسی خیلی مهم است).
بع باید پرسید اقای معلم شما از نسلی که در میان فضای یخِ کشمکش های سیاسی و جامعه عصبی به دنیا آمد و در مدارس با سیستم اموزشی غلط رشد کرد چه انتظاری داری؟!!
من اگر خلیف شهر شما بودم، دستور می دادم بر دارش کنند این معلم ابله را

وشکو جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 15:19 http://veshco.blogfa.com/

به راستی که زمانه عوض گردیده و بی ارزشی ها تبدیل به ارزش !
ادعای فرهنگ 2500ساله داریم ولی اگر کمی دقت کنیم در بیشتر رفتارمان کمتر اثری از فرهنگ یافت میکنیم !

پسندیده جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 14:23 http://kenaaraabaad.blogsky.com/

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
عنصر زمان و مکان که شناختش همون
العالم بزمانه هست و لاتهجم علیه الوابس میشه
یه اصل و لااقل یه شرط تفسیری هست که غیر قابل انکاره
با اینکه برای من هنوز شعر حافظ علاوه بر چندین بار مرور کردن
تازگی داره و ترجیح بر اشعار حتی نخونده یک بار داره
و با اینکه بنده هنوز عمدتا برای فهم یه مطلب به منبع اصلی اون
مراجعه میکنم با اینکه درستش اینه که به به روزها مراجعه کرد
اما لکل جدیدٍ لذة
و ما اصلا نباید پایبند قراردادهای پیشینیانمون باشیم
که اتفاقا این گاه مذمومه
علاوه بر اینکه رستم و سهراب
یا لیلی و مجنون رو من فکر نمی کنم درست باشه
در فضای تمجید صرفی که الان بر این آثار حاکم هست بشه
قضاوت کرد
وقتی خیلی از تمجید ها فنی نیست
و ذوقیه
و نقد ها هم همینطور
اشکال گرفتن به بعضی از بی اهمیتی ها به نظرم
متناسب نیست
------
راستی حزینم از هزینم
و مسرور از تذکر بغیر السنتکم شما
سهوی بود
تشکر
--------
راستی یادم رفت درنظر قبلی بگم
انسان به صورت پیش فرض یه کسائی رو میخواد ببینه
مثلا پیامبر عظیم الشان اسلام صل الله علیه و آله و سلم
یا اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین
اینا به صورت پیش فرض در میل انسان یا لااقل مومن هست
مثه اینکه به طرف بگی چی نیاز داری
خب اون نمیگه نیاز به هوا و آب و غدا دارم
بلکه اینا به صورت پیش فرض هست بلکه نیاز های دیگه ش رو میگه
برا ما هم از این باب بود
تشکر
خدانگهدار

SARA جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 13:05

سلام...

به گمانم هر نسلی در مورد نسل بعد از خودش ... تاحدودی همین جوری فکر میکرده است!... یعنی همیشه والدین وبزرگترها ... جوان ها را قبول نداشته اند (و جوان ها بزرگترها را)... و همیشه هر نسلی فکر میکرده خودش بیشتر سختی کشیده و خودش بیشتر فداکاری کرده و خلاصه خودش بهترتر!! بوده است...
در مورد بچه های امروزی هم ...همیشه باورم این است که ... اینها دست پرورده ی ما والدین هستند.... هرچه هستند ... چه خوب و چه بد ... حاصل رفتار و تربیت ما هستند... پس نباید گله ای داشته باشیم ... که از ماست که بر ماست!!...
البته من به اندازه ی نویسنده ی ناشناس این متن... دید منفی به جوان های مان ندارم... و فکر هم نمیکنم خودم در جوانی ... خیلی بهتر از این نسل بوده ام ...
همانطور که جناب دادو فرمودند... زمانه عوض شده است و ... تغییرات (چه مثبت و چه منفی)... همراه گریزناپذیر گذر زمانه است...

دادو جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 11:59 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
زمان عوض شده است ، بجز پیامدهای نوشدگی که ناگزیر روابط جدید بهمراه می آورد و البته عوارض جدید ؛ باید کم کاری نسلی که بخاطر اندک آزادی و رفاهی که بعد از انقلاب بدست آورده بود و رو به چشم و هم چشمی و سَبُک رفتاری گذاشت و بی تربیتی را رواج داد و تا آزادی دلخواهترش تامین شود را در این قضیه تا قسمتی مقصر دانست ... نسلی که برای فرار از تربیت سختگیرانه در مدرسه ، مدرسه غیرانتفاعی را بنیان گذاشت ، نسلی که در حاشیه ی جامعه بودن را بعنوان ملاک رفتاری خود انتخاب کرد و دورویی را بصورت مستتر به فرزندانش یاد داد و فرزندان وقتی دیدند پدر از آزادی فقط شعار دادن و سپس فرار کردن را بلد است ... البته همه حق دارند دولت ها را مقصر بدانند ولی این ملت ها هستند که دولت ها را انتخاب و پشتیبانی می کنند و در درون همین دولت ها ارتزاق می کنند ...
وقتی کسانی که نام شاهنامه فردوسی را صرفا بخاطر علم کردن قومیت بر زبان آوردند و چند صفحه از آن را نتوانستند بدون غلط و غلوط بخوانند ، آن را از چشم فرزندان خود انداختند ، و یا حافظ را برای تفال بیشتر خواندند تا تفکر و تعقل !! مولوی خوانی بعنوان با کلاس بودن تلقی شد ( شاید باور نکنید یک نفر کلاس مولوی خوانی می رفت و یک جایی از او در مورد مولانا پرسیده بودند و گفته بود ، اینها دو تا شاعر جدا بودند ؛ منظور مولوی و مولانا !! ) و حتی قرآن که امروزه در جامعه اسلامی به پشتوانه دولت رنگ و رونقی دارد والا کدام کار برخی والدین با باز کردن و خواندن چند آید در کنار فرزندان متناسب است !! و ...
و البته که هیچ کس مانند والدین فرزندان خود را نمی شناسد و هیچ کس نیست که مشت اش پیش دیگران باندازه یی بیشتر از پیش فرزندانش باز باشد !!!!

و صد البته برخی قیافه ها و رفتارها بخاطر سبکی بیش از در جامعه بالا می آید و دیده می شود و خیلی ها هستند که ما در ظاهر و خیابان و پارک ها آنها را نمی بینیم و این نشانه ی نبودن آنها نیست !! این کشور بکوری چشم بدخواهانش ، هنوز نفس می کشد و این دین و فرهنگ و مرز بوم در درون خود جوان هایی دارد بمراتب از جوان های دیروز بهترتر ...

یادخاطرات جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 11:26

سلام
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست . دیروز که حسنک با

کبری چت می کرد، کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری

تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با

پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و

چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می

کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی

دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود

اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده

اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش

را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.

قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار

مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور

بود. الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان

ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان

ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم

مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های

پولدار دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به

او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای

ما خیلی چوپان دروغگو دارد. به همین دلیل است که دیگر در کتاب

های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد