همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

روز دانش آموز

سلام

امروز روز دانش آموز هست روزی که تا بخواهید مراسم و جلسه و ... درباره اش برگزار می شه و کل شهر را کاغذ دیواری می کنند درباره این روزی که اسمش دانش آموز هست اما تا جاییکه من می دونم تنها کسانیکه توی این روزها و این هفته ها کسی به فکرش نیست همین دانش آموزها هستن .

ظاهرا تلقی مسئولین فرهنگی و تربیتی جامعه ما از کار فرهنگی برگزاری مراسمات فرمایشی و نصب بنرهای بی محتوا و برگزاری جلسات متعدد برای برگزاری جلسه است . جلساتی که معمولا هیچ چیزی از توش در نمیاد که اگه می اومد وضعیت جامعه ما اصولا نمی باید اینی که هست می شد !!

تمام تلاش بنده در 19 ماه گذشته صرف آماده کردن فیلم "پسر آسمان" سرگذشت شهید مرحمت بالازاده دانش آموز شهیدشدو به لطف خدا امروز دوبله فیلم هم نهایی شد .

واقعیتش اینه هدف بنده از ساختن این فیلم ارائه یک مدل برای دانش آموزان نوجوان بود . نوجوانی که در سن 12 سالگی بعد از شرکت در 6 عملیات به شهادت می رسه .

 مرحمت بالازاده که جثه کوچکی هم نسبت به همسالانش داشت  وقتی مقاومت مسئولین را برای اعزامش به مناطق جنگی می بیند از یکی از روستاهای شهرستان مرزی گِرمی بدون اینکه کسی خبر داشته باشد راهی تهران می شود و مستقیم می رود به خیابان پاستور و دفتر رئیس جمهور وقت (رهبر معظم انقلاب ) چند روز توی خیابان مقابل دفتر منتظر آقای رئیس جمهور می ماند و و قتی می خواهد ایشان را ببیند با ممانعت محافظین روبرو می شود سروصدا می کند و آقای رئیس جمهور متوجه می شود و می گوید تا اورا بیاورند داخل !!!

اون چیزی که اینجا برای من خیلی مهم است قدرت استدلال این پسربچه است .

این قسمت عین دیالوگ هایی است که بین مرحمت و آقای رئیس جمهور ردو بدل می شود:

- آقای رئیس جمهور لطفادستور بدهید از این به بعد روضه خوان ها روضه حضرت قاسم را نخوانند ! آقای رئیس جمهور می گوید منظورت چیست ؟ مرحمت می گوید : اگر کسیکه سن و سالش کوچک است حق شرکت در جهاد را نداشته باشد پس نباید درباره او روضه بخوانند چرا امام حسین به حضرت قاسم اجازه شرکت در جهاد را داده بود و شما به من اجازه نمی دهید ؟

همانجا آقای رئیس جمهور یادداشتی به مرحمت می دهد که تا زمان شهادتش مجوز او برای عبور از تمامی موانع برای رسیدن به خطوط مقدم جبهه ها بوده !

مقایسه کنید لطفا

آیا نوجوان 11 ساله امروز شب می تواند تنهایی برود دستشویی ؟!

نوجوان ها ی آنروزها که کم هم نیستند کجا و چگونه تربیت شده بودند و آیا امکان تربیت دیگر باره امثال آنها ممکن نیست ؟

به نظرم ممکن است و بیش از هر کسی نقش مادران جامعه ما بیشتر و مهم تر است و البته دوستان / مدارس / خانواده و رسانه های ما نقش عمده ای در تربیت نسل حاضر دارند .


بخشی از فیلمنامه را که شامل نحوه اجازه گرفتن مرحمت برای شرکت در آخرین عملیات(عملیات بدر) می شود تقدیم حضور می کنم شما ببینید این نوجوان چه قدرت بیانی داشته :

***



مادر مرحمت در حال پاک کردن حبوبات در خانه نشسته و مرحمت در حالیکه کتابی در دست داردجلوی طاقچه ای که چراغی نفت سور در ان دیده می شود با خود کلنجار می رود که مطلبی را به مادرش بگوید بالاخره خودش را جمع و جور می کند و...

مرحمت : مادر می دونی من هرچقد فکر می کنم می بینم که خیلی شرمنده برادرای رزمنده هستم

مادر: چرا پسرم ؟

مرحمت : خب تو این موقعیت که توی جبهه ها نیرو لازمه من با زن ها نشسته ام توی خونه

مادرش لبخندی می زند

مادر : دستت درد نکنه بازم شروع کردی از اون حرفا بزنی ها

مرحمت : نه جدی میگم

مادر : پسرم تو به اندازه چند آدم بزرگ تو این مدت زحمت کشیدی

مرحمت : اینطوری نگین

مادر : تازه الانم که به میل خودت نیامدی  مجروح شدی خب ؟!

مرحمت : کو آخه ؟ تیرخوردم ؟ ترکش خوردم ؟ شهید شدم ؟!

می زند زیر خنده

مادر : خب برا چی می لنگی ؟

مرحمت : پوتینم شماره اش بزرگ بود پامو زده به این میگن مجروح شدن ؟

مادر : برو بچه یعنی من فرق زخم پوتینو با .... الله اکبر عجب بچه ای هستیا

مرحمت : بازم که گفتی بچه ؟!

مادر : می دونم بزرگ شدی و لی بچه هرچقدر هم مثل تو مرد شده باشه باز م برا پدر مادرش بچه اس

مرحمت : من نوکر پدر و مادرم هم هستم

مادر : خب پس من به نوکرم میگم بمونه پیش من ، من بهش نیاز دارم همینقد هم که تو جبهه ها فعالیت کردی باور کن از سهم خودت بیشتر بوده

مرحمت : مشکلی نداره شما ضمانت منو می کنی  ؟

مادر : چه ضمانتی ؟

مرحمت : ضمانت اینکه اگه نرم جبهه عاقبت بخیر بشم

مادر : کی می تونه این ضمانت را بکنه که من دومی اش باشم ؟

مرحمت : پس اجازه بده من این عملیاتم برم قول میدم بهشتو برات ضمانت کنم ؟

مادر سکوت میکند سرش را پایین می اندازد نگاهی به آسمان می کند دستانش را به صورت دعا بلند می کند

مادر : الهی این امانتی که به من سپرده بودی بهت می سپارم و توی بهشت ازت تحویل می گیرم

مرحمت خم می شود و دست راست مادرش را می بوسد و مادر با دست دیگر سرش را نوازش می کند و بوسه ای می زند و سرش را روی سر مرحمت می گذارد و باهم گریه می کنند.


نظرات 13 + ارسال نظر
علی امین زاده شنبه 16 آبان 1394 ساعت 13:59 http://www.pocket-encyclopedia.com

یاد «ترانه ای برای کودکان از دست رفته» (اثر گوستاو مالر اتریشی) افتادم. به خصوص این ابیاتش:

در چنین هوا
در چنین تندباد
هر گز نمی گذاشتم کودکان بیرون روند....

kamangir جمعه 15 آبان 1394 ساعت 14:02 http://ranandegan.blogsky.com

خدا میدونه توی دل جوان و نوجوانهای اون دوره چه میگذشت ، به نظر من کمتر جوانی بود که آرزوی دفاع از مملکت را توی سرش نداشت و نوجوانها هم نمونشون مرحمت

سارای قصه پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 10:22 http://ghese83.blogsky.com

سلام..
به حق که ایشون و امثال ایشون بالا زاده و پسران و دختران آسمان بوده اند..و مرحمت پروردگار در حق اهل زمین و زمین گیرها ..
الهی که صلح باشد و انسان های لایق بتوانند در آرامش به اهداف متعالی شون جامه ی عمل بپوشانند..
و امید که خداوند به هر نحوی که حکمتش اقتضا میکنه دست خائنین به خون شهدا رو از این مملکت کوتاه کنه..
سربلند باشید و سعادتمند

سارا... پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 00:54

سلام...

پروانه صفت شمع پرستیم هنوز...
از باده ی ناب عشق مستیم هنوز...

هرچند که بی صداتر از درد شدیم...
ما زنده تر از همیشه هستیم هنوز...

تقدیم به همه ی شهد و رهروان واقعی آنها ...

و ممنون از شما

شنگین کلک پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 00:03

سلام
و سپاس از شما و تشکر مضاعف برای آوردن این دیالوگ فیلم
البته در خصوص اون نوجوان 11 ساله به گمانم یه نموره زیاده
روی کردید ما اینجا مورد 10 ساله داریم نصف شب دزد را خلع سلاح کرده ! البته بطور کلی درخصوص وضعیت نوجوانان
جامعه امروزی باشما موافقم . و امید که وضعیت بهتر شود مخصصوصا با فرهیختگان دلسوز و آگاهی چون شما که به فرهنگ سازی اهمییت می دهند .

ناهید چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 17:15

سلام
او به بالاترین جایی رسید که تا کنون بشری رسیده است ، همه ی حجت مسلمانی من حسین بن علی است.
(فیلمنامه روز واقعه)
الان دوستان میگن : وای کشتی ما رو با این فیلم روز واقعه ...
و من میگم :این چه حرفیه ؟ خدا نکنه ، دور از جان
جناب فاطمی گرامی خسته نباشید و دستتون درد نکنه، امیدوارم برکت کار خیرتان همیشه در زندگیتان جاری باشد ان شاالله
درود بر شهید بالا زاده و همه ی شهدای عزیز، روحشان شاد و یادشان گرامی باد

باران چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 14:37

سلام
قدردان زحمات شما برای ساخت این فیلم وشناساندن این بزرگ مرد نوجوان هستیم
تاهمیشه مدیون خون شهدا وایثارگران ورزمندگان عزیزمان هستیم

یادخاطرات چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 13:44

سلام

قسمت اول شعر
========

شعر برای بزرگ مرد کوچک

«دست حق پشت و پناهت ای پسر
دین و ایمان تکیه گاهت ای پسر»

آن بسیجی نبض فردا را گرفت

نبض فردایی فریبا را گرفت

رفت تا در جبهه ها زیبا شود

نیمه گم گشته اش پیدا شود

خاک ایران را حمایت می نمود

خونفشانی را روایت می نمود

«تکه ای از آسمان مال من است

راه پرواز من از این روزن است»

جبهه درها را به رویش باز کرد

او خودش را تا خدا آغاز کرد

بوی باروت و مسلسل، بوی خون

جانفشانی های پی در پی، جنون

واحد پول جنون پروانگی است
======
رضا حدادیان

دادو چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 11:03 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
آنها که با نگاه کردن به جغرافیای قدیم به شاهان بی لیاقت فحش نثار می کنند که چگونه سرزمین پهناور قدیم را اینگونه از دست داده اند و تکه تکه کرده اند ، از کسانی که نه تنها خاک که هویت دینی شان را حفظ کرده اند چگونه قدردانی و تشکر کرده اند !؟؟!

این گونه فیلم ها برای برخی ها سرافکندگی می آورد !! هر چند به بهانه افسردگی یا کانال را عوض می کنند و یا کل مسیر را !!

به افتخار تمام خون هایی که در راه وطن و دین ریخته شده است " مرگ بر آمریکا "

سلام
اگر بدانید چه موانعی برای ساخت این فیلم ایجاد کرده اند !!
ولی بنده چون قصد داشتم به ثمر برسه با خون دل تحمل کرده ام تا دیده بشه

منم همصدا با همه وجدان های بیدار :
مرگ بر امریکا

مریم چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 11:00

سلام
خوبید؟
با آرزوی علو درجات برای همه ی شهدا به ویژه شهید بالازاده
- خسته نباشید برای کار ساخت و تدوین پسر آسمان حتما خبرمون کنید که از کدوم شبکه پخش می شه
- پسر 12 ساله وقتی اوضاع و احوال عادیه، باید کودکی کنه و آرامش داشته باشه
دیروز عکسی دیدم از چند تا بجه ی نوجوان در یک منطقه که گرفتار جنگ و بمباران بود(شاید عکس متعلق به سوریه یا افغانستان بود) پشت سر بچه ها ساختمونهایی قرار داشت که به خاطر بمباران خراب شده بودند و دود ازشون بلند بود. بچه ها در این عکس، وحشت زده در حال فرار بودند
در یک عکس دیگه، عکاس با هنر فوتوشاپ همین بچه ها رو در یک فضای گل و بلبل قرار داده بود که دست هر کدومشون بادبادک یا بادکنکی بود و شاد و خندان می دویدند.
- ای کاش روزی از راه برسه که ما بچه هامون رو برای روزهای صلح و آرامش تربیت کنیم یقینا در چنین شرایطی امکان رشد و تعالی وجود داره.
- اما اگر چاره ای به جز جنگ نبود(مثل جنگی که به کشورمون تحمیل شد) قطعا و یقینا بچه هایی که در سختیها و ناملایمات زندگی آبدیده و محکم شدند چندین گام از بچه های نازپرورده جلوترند ( اکثر نوجوانان زمان انقلاب اینگونه بودند)
- قدیمیها می گفتند هیچ وقت 5 انگشت با هم مساوی نمی شه. آدمها هم به خاطر هوش و استعداد ذاتی و شرایط محیطی و عوامل متعدد دیگه با هم تفاوت دارند. یک بار زندگی بیل گیتس رو مطالعه می کردم دیدم خود بیل گیتس گفته من در بهترین شرایط زندگی کردم پدر و مادرم ثروتمند بودند منو به مدرسه ای فرستادند که کامپیوتر داشت اونجا به ما برنامه نویسی یاد دادند بعد چند تا سفارش دریافت کردیم و ... و اینطوری شد که شدم بیل گیتس
اینکه ما انتظار داشته باشیم همه ی نوجوانها بشن مرحمت بالازاده انتظار زیادیه، بعضیها ذاتا نسبت به همسن و سالهاشون باهوشترند و مسائل رو خیلی بهتر درک می کنند درسته که الگو می تونه نقش داشته باشه اما بعضی نوجوانها ذاتا ترسو و تیتیش مامانی هستند
- و یک مورد دیگه(چقدر از این ساخه به اون شاخه پریدم) لطفا این عکس رو ببینید و تحلیلش رو بخونید :
http://khabaronline.ir/detail/244758/weblog/zaferanlo

سلام
خدا همه شهدا رو در جوار رحمتش داره خدا کنه ما روسیاه و شرمنده شهدا نباشیم .

خداروشکر فیلم نهایی شده و امیدوارم رایزنی ها برای پخش از شبکه های سراسری جواب بده اگه هم همکاری نکردن به نحوی به دست همه دوستان می رسونم .

ثبات که نباشه هم مشکل ایجاد می شه و هم ممکنه از دل مشکلات آدم های بزرگ ظهور کنن.
شهدای ما از زیر آتش جنگ مثل ستاره هایی به آسمان پرکشیدند و مسیر را طوری نورانی کرده اند که کافیه آدما چشاشون به آسمون باشه .

عکس و تحلیلشو دیدم عکس خوبی بود ولی قطعا این عکس هم تزئینی است

یادخاطرات چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 10:09

تانکهاا ناگاه پیدا می شوند

بی خدا یی ها هویدا می شوند

جز اسارت چاره ای دیگر نبود

نوجوان اما پر از دلدادگی است

او پر از انگیزه آزادگی است

داخل دستان او نارنجکی است

وای! این با زندگی بیگانه کیست؟

او که این سان مست و بی پروا شده

او که این سان عاشق و شیدا شده

سنگر خود را رها کرد و پرید

پرده های خواب و رویا را درید

تانک دشمن ناگهان آتش گرفت

نقشه گردنکشان آتش گرفت

یک کبوتر از میان شعله ها

آسمان – پرواز آبی تا خدا

او که این سان مست و بی پروا شده

او که این سان عاشق و شیدا شده

شاعرش کیه ؟

یادخاطرات چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 09:47

سلام

روح شهید بالازاده شاد

گرچه ریز نقش بودند اما دارای فکر واندیشه ای بزرگ بودند.

در خانواده رنج ومشقت پدر ومادر را دیده و درک میکردند.

والبته مادران هم شیر زن بودند.

بنیاد وریشه ی تربیتی فرزندان اول در خانواده شکل میگیرد بخصوص نقش مادران پر رنگ است.

متاسفانه امروزه همه چیز به ریا وتظاهر است

مادری که به فکر عمل کردن بینی وچانه است کجا به تربیت فرزندش می اندیشد!!!!!

پدری که به فکرخو شگذرانی و کشیدن و در جستجوی مواد افیونی است !!!!!

به همه چیز فکر میکند الا بچه اش.
=======
همه اینطور نیستند.اما بعضی ها هم فرزند خود را در دستمال کاغذی بزرگ می کنند.دیگر چه توقعی !!!!!!!!!

فیلمنامه هم زیبا بود.

سلام
انشاء الله توفیق باشه فیلم را ببینید بیشتر می شناسید این شهید را
با شناختی که از مادر این شهید پیدا کردم ایشون نقش عمده ای در به بار رسیدن مرحمت داشته اند .

همطاف یلنیز چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 09:27 http://rahi-2bare.blogsky.com/

pic<http://s3.picofile.com/file/8220841418/rahmat.jpg>pic
سلام سلام
عجب زرنگ بوده ها" اجازه بده من این عملیاتم برم قول میدم بهشتو برات ضمانت کنم ؟"

سلام
مادرش چند سال پیش فوت کرد
واخر آلزایمر گرفته بود و تنها کلمه ای که براش مفهوم داشت "مرحمت " بود
شیر زنی بود برای خودش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد