همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

خمناله . . .


کورمال کورمال به سوی لحاف ها رفت و لرزلرزان لحافی برداشت و روی خود کشید ، یکی بس نبودو یکی دیگر. باز هم یکی دیگر. هرچه بود. هرچه لحاف بود. صدای برهم خوردن دندان ها اما فروکش نمی کرد. دندان ها مثل بر هم خوردن دسته های گز خشک صدا می کردند . چیزی ، چیزی که خودش هم نمی دانست ، او را وا می داشت زوزه بکشد. خمناله . چیزی، حالتی برای گشودن راه بر درد . باریکه راهی که آدم ناخوش برای عبور درد باز میگذارد. که درد اگر بماند، می ترکاند. خمناله. خمناله ای کشدار. از آنگونه که قلب آدمی را شخم می زند. چنان ناله ای که پنداری هزاران سال عمر دارد . از رگ و ریشه مایه دارد . از مغز استخوان بر می آید. نه ، اصلا، خود رگ و ریشه ، خود استخوان است . همان رگ و ریشه و استخوان است که به صدا ، به نوا بدل شده است و دارد از حنجره بیرون می ریزد. خود جان است ، خود جان . جان گرداگرد زبان پخش می شود ، چرخ می زند ، لای کوبش دندان ها درهم می شکند و قالبی می جوید تا مگر خواهشی برآورد . تا مگر مددی بطلبد .
(جای خالی سلوچ - محمود دولت آبادی)

نظرات 7 + ارسال نظر
علی امین زاده شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 10:03 http://www.pocket-encyclopedia.com

ای بابا، کامنتها حواسم رو پرت کرد یادم رفت در مورد پست بنویسم:

توصیفی صریح و بی رحمانه از غصه و غم بود. توصیفی که همه با آن آشنا هستیم اما شاید جرات نگارشش را نداشته باشیم.

علی امین زاده شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 09:59 http://www.pocket-encyclopedia.com

والا از شما چه پنهون من از چند سال پیش این طرح رو شروع کردم و به همکارها کتاب هدیه دادم اما بعدش دیدم هیچکدوم رو نمی خونن!

بعدش در یک اقدام متفاوت، آمدم و بهشون شکلات هدیه دادم.

دیدم شکلات بیش از کتاب مورد استقبال قرار گرفت.

آزاده سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 21:04

باسلام مجدد

آقا سهیل مطلبی که نوشته اید نه این که در خور وشایسته همساده ها نباشد فهم ناقص خودم را گفتم که درست نتوانستم تجزیه وتحلیل کنم.دستتان درد نکنه بابت زحمتی که کشیده اید.

همطاف یلنیز دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 09:34 http://fazeinali.blogfa.com/

pic<http://s6.picofile.com/file/8242191476/photo_2016_03_06_09_27_22.jpg>pic
سلامی مجدد
خوو همشهریT جناب وی نیز در این طرح شرکت فعال داشته بیدند ها
قرار است کتاب هدیه بدهیم مثلا عیدی به جای پول
خداییش برای گرفتن به نفع است (قبلا حداکثر 5 تا 10 ت عیدی می گرفتم الان حداقل قیمت کتابهایی که من می خواهم بالای 10 تومان می باشد)
ولی برای دادن نه (هرچند کتابفروشی های منتخب قرار است با تخفیف 20درصدی بفروشانند کتابها را)
این همه گفتم تا بگویم جناب کلیدر خوان! فصل گل صنوبره عیدی ما یادتون نره

این جمله آخر شما من را به یاد "سکوت بانو" انداخت . یادش بخیر . این برادر زاده ما همیشه در همه اعیاد سنتی و مذهبی همیشه این جمله را تکرار می کرد و بنده خدا هیچ چیزی هم دستگیرش نشد. این را هم گفتم که بدانید از این همشهری اصیل مشهدی هیچ چیزی دستگیر شما نخواهد شد . نمونه اش هم سکوت بانو .
طرح کتاب به جای تقویم و سررسید را شنیده بودم ولی به جای عیدی را الان می شنوم .
از جناب وی همی سوال پرسیدندی تا بفهمندی که از کجا توانستندی کتاب ارزانتری همی بابتیاعم
در ضمن امروز یادم اومد که میشه پاسخ نظرات را میشه داد و لازم نیست که کامنت جدید ثبت نمایم . دیشب جناب وی در خواب به من همی راهنمایید

آزاده یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 14:50

سلام آقا سهیل من که چیزی دستگیرم نشد...

سلام و خوش آمد میگم بابت حضورتون
راستش توصیف درد در این تکه انتخابی برای من جالب بود. یک چیزی شبیه تب لرزی که بیشتر بر اثر سرماخوردگی بر جان و تن آدمی عارض می گردد. اینکه شما می فرمایید "چیزی دستگیرتان نشده" برداشت من این است که الحمدالله به اینگونه دردها مبتلا نشده اید (و انشاءالله که هرگز هم شما و هم سایر همساده ها مبتلا نشوند) ولی من به شخصه چندین مورد در دوران دانشجویی و غربت و تنهایی به اینگونه تب لرزهای خمناله آور مبتلا شدم و خیلی خوب با شخصیت داستان همذات پنداری نمودم.
به هرحال از اینکه نتوانستم مطلبی در خور توجه شمایان ارائه نمایم ، عذرخواهم

سهیل یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 13:56 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام همشهری اوقور بخیر
از طرح عیدانه هیچ ندانستندی ، باید به وی مراجعه نمودندی تا مرا راهنمایی کردندی (دیرین دیرین . طرح کتابخوانی در زمان بی سامانیان )
این گزیده نویسی از کتاب دیگر دولت آبادی می باشد در ضمن در میان همان توصیفات نویسنده است که آنچه بر سر قهرمان آید مشخص می شود

همطاف یلنیز یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 13:37 http://fazeinali.blogfa.com/

pic<http://s7.picofile.com/file/8242070492/%D8%A73941216.jpg>pic
سلام سلام
به به، همشهری کلیدر دوست خودمان
جسارتا آیا چیزی درباره طرح عیدانه کتاب شنیده اید؟
.
با این گزیده نویسی شما از کتابها، خوو آدمی دلش می خواهد برود و داستان را بخواند (البته شخصا از توصیفات مفصل دولت آبادی می گذرم تا زودتر ببینم چه بر سر قهرمان داستانهایش می آورد)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد