همساده ها وبلاگی گروهیست با حدود ده نویسنده ثابت و شما وبلاگ نویسی که به اینجا تشریف آوردید و قدم روی چشم ما گذاشتید. اگر مایل به مشارکت در انتشار مطالب این وبلاگ بودید می توانید متنی بنویسید و از طریق تماس با همساده ها (واقع در نوار سمت راست وبلاگ) آن را برای هیات مدیره همساده ها بفرستید تا به ترتیب و با اسم شما و وبلاگتان، منتشر شود .ما همگی همساده ایم. همسایه های وبلاگی
ادامه...
سلام گویا از افلاطون پرسیدند: شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟ پاسخ داد: 'از کودکی خسته میشود، برای بزرگ شدن عجله میکند و سپس دلتنگ دوران کودکی خود میشود! ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه میگذارد، سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود را خرج میکند! طوری زندگی میکند که گویی هرگز نخواهد مرد و بعد طوری که گویی هرگز زندگی نکرده میمیرد! آنچنان زمان خود را صرف آماده شدن برای زندگی میکند که برای زندگی کردن وقت پیدا نمیکند! . . ♧ قدرلحظه هامون رو بدونیم ...♧
صادق هدایت : توی یک جمع نشسته بودم بیحوصله بودم. مجلهای برداشتم ورق زدم،مداد لای آن را برداشتم همین که توی دلم خواندم سه عمودی یکی گفت: بلند بگو گفتم یک واژهی سه حرفیه، از همه چیز برتر است حاج آقا گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار کودک دبستانی گفت: علم حاج آقا پشت سر هم گفت: پول اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: حاج آقا اینها نمیشه گفت: پس بنویس مال گفتم: حاج آقا بازم نمیشه گفت: جاه خسته شدم با تلخی گفتم : نه نمیشه دیدم ساکت شد مادر بزرگ پیر گفت: عمر سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار محسن خندید و گفت: وام یکی از آن میان بلند گفت: وقت یکی گفت: آدم دوباره یکی گفت: خدا خنده تلخی کردم و مداد را گذاشتم سرجایش ولی دریافتم، هرکس جدول زندگی خود را دارد، تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک واژهی سه حرفی آن هم درست در نمیآید. ... شاید کودک پابرهنه بگوید کفش کشاورز بگوید برف لال بگوید سخن ناشنوا بگوید نوا نابینا بگوید نور ... ومن هنوز در اندیشهام واژهی سه حرفی جدول زندگی من چیست؟
دوستی میگفت توی اداره، همکارم ورقی رو به دستم داد و خواست که بخونم، فرمی بود که خانمی برای استخدام پر کرده بود، در نگاه اول همه چی عادی بود، گفتم: خب که چی؟ گفت کمی دقت کن جالبه، آرام تر خوندم: نام... نام خانوادگی.... فرزند.......! به اینجا که رسیدم مکث کردم، نوشته بود فرزند رضا و پروین، همکارم گفت: دیدی جالبه؟ من هم به اینجا رسیدم مثل تو مکث کردم و به خانم متقاضی گفتم شما فرزند دو نفر نوشتید، گفت: خب من فرزند دو نفرم! دوستان! مطمئنم تا بحال به این امر بدیهی فکر نکرده ایم. پس بیایید از عمل شجاعانه اون خانم محترم الگو گرفته و حرکتی رو آغاز کنیم و در تمام اوراق اداری، این کار رو انجام بدیم. اگر موافقید به تمام دوستان بفرستید و خود نیز به آن عمل کنید. یک رفتار اجتماعی به نام : ( من فرزند دو نفرم )
در ایران باستان بجای کلمات خانم و اقا که ریشه مغولی دارند، اجداد خوش سلیقه ما به زن ،"مِهربانو" میگفتند ، یعنی کسی که مهر خلق می کند.... و به مرد، ""مِهربان"" میگفتند به معنای نگهبان مهر .... همدیگر رو با این کلمات پرمعنا صدا بزنیم ... "مِهربانو " همسر ، مادر، دختر، خواهر، دوست "مهربان" همسر، پدر، پسر، برادر، دوست.... حال تو چه مهربانویی یا مهربان ، این رسالت زیبای مهرورزی را در کلمات جاری کن تا ریشه عشق سیراب شود .....
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی و دستهای خودت خیس نشود چه زیباست بی قید و شرط عشق بورزیم بی قصد و غرض حرف بزنیم بی دلیل ببخشیم و از همه مهمتر بی توقع به تمام موجودات محبت کنیم... عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش می کنند اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
اردیبهشت از آن ماه های ناب ست.. که در آن کوه می چسبد، دریا می چسبد، با دوستان در خیابان ها بودن می چسبد.. در خانه بودن و ولو بودن زیر دست و پای مادر می چسبد، تمام رنگ ها برای پوشیدن خوبند، هوا جان می دهد برای عاشقی کردن.. و انقدر این اردیبهشت برای همه چیز و همه کار دوست داشتنی ست، که یک ماه برایش کم است و باید کم کمش شش ماه تمدید شود...
سلام سلام مریم بانو اون عکس رو من نگرفتم ها... اون رو نوه دایی ام در گروه فامیلی مون (لاین) فرستاده بود... البته اغلب وقت حضور در حرم آقا امام رضا علیه السلام، به یاد شما دوستان هم هستم. ولی بروی چشم. ان شاءالله اینسری که خواستم برم خبر میدم
راستی همطاف جان بعد از دیدن عکسی که از آب گرفتگی حرم گذاشتی یادم افتاد حرم امام رضا (ع) بارها مورد هجوم و حمله ی دشمنان قرار گرفته اما طوریش نشد این آبگرفتگی جزئی که چیزی نیست. (از اواخر عهد تیموریان و در دوره صفویه مشهد بارها مورد تهاجم ازبک ها واقع شد. درسال 977 ق . در پی حمله سپاه عبدالمؤمن خان ازبک بیش ترین صدمه به حرم مطهر وارد آمد و اشیا و اموال خزانه حرم و تزئینات آن به یغما رفت ... در اواخر عهد افشاریه جواهرآلات ضریح و حرم در درگیری های جانشینان نادر شاه غارت شد )
زیارت قبول همطاف جان حالا چرا ناراحتی ببم جان ؟ مطمئنم خدمه ی حرم بلافاصله همه حا رو مرتب و تمیز کردند . خوش به سعادتت اگه می دونستم می خوای بری حرم می گفتم برای دو سه نفر سفارشی دعا کنی
ادیسون به خانه برگشت یادداشتی به مادرش داد و گفت: این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند! مادر در حالی که اشک در چشمانش داشت برای کودکش خواند: فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید! سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود... روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد... آن را دراورده و خواند... نوشته بود: کودک شما کودن است! از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم! ادیسون ساعتها گریست... و در خاطراتش نوشت: توماس آلوا ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد...
سلام
گویا از افلاطون پرسیدند: شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟
پاسخ داد:
'از کودکی خسته میشود، برای بزرگ شدن عجله میکند و سپس دلتنگ دوران کودکی خود میشود!
ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه میگذارد، سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود را خرج میکند!
طوری زندگی میکند که گویی هرگز نخواهد مرد و بعد طوری که گویی هرگز زندگی نکرده میمیرد!
آنچنان زمان خود را صرف آماده شدن برای زندگی میکند که برای زندگی کردن وقت پیدا نمیکند!
.
.
♧ قدرلحظه هامون رو بدونیم ...♧
صادق هدایت :
توی یک جمع نشسته بودم بیحوصله بودم. مجلهای برداشتم ورق زدم،مداد لای آن را برداشتم همین که توی دلم خواندم سه عمودی
یکی گفت: بلند بگو
گفتم یک واژهی سه حرفیه، از همه چیز برتر است
حاج آقا گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاج آقا پشت سر هم گفت: پول اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاج آقا اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: حاج آقا بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم : نه نمیشه
دیدم ساکت شد
مادر بزرگ پیر گفت: عمر
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
محسن خندید و گفت: وام
یکی از آن میان بلند گفت: وقت
یکی گفت: آدم
دوباره یکی گفت: خدا
خنده تلخی کردم و مداد را گذاشتم سرجایش ولی دریافتم، هرکس جدول زندگی خود را دارد، تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک واژهی سه حرفی آن هم درست در نمیآید.
...
شاید کودک پابرهنه بگوید کفش
کشاورز بگوید برف
لال بگوید سخن
ناشنوا بگوید نوا
نابینا بگوید نور
...
ومن هنوز در اندیشهام
واژهی سه حرفی جدول زندگی من چیست؟
هر دو مورد آخر جالب بودند .
در مورد من فرزند دو نفرم خیلی تعجب کردم که چرا تا به حال من به این مسئله ی کاملا بدیهی فکر نکرده بودم !
گویا
وکلا، امیدوارند دچار گرفتاری و دردسر بشوی.
پزشکها، درد و مرض برایت می خواهند.
صاحبخانه ها دوست ندارند، هیچوقت خونه بخری.
دندانپزشکها امیدوارند دندانهایت ریشه ای خراب بشود
مکانیکها امیدوارند ماشینت روشن نشود.
موسسات کفن و دفن خواستار مرگ خودت و خانوادهات هستند
.
.
.
فقط دزدهای شریف! برایت یه زندگی خوب و پربار و کسب و کاری موفق و با برکت آرزو میکنند ها.
و همینطور یه خواب خوش و آروم و راحت و عمـیــق …
دوستی میگفت توی اداره، همکارم ورقی رو به دستم داد و خواست که بخونم،
فرمی بود که خانمی برای استخدام پر کرده بود،
در نگاه اول همه چی عادی بود، گفتم: خب که چی؟ گفت کمی دقت کن جالبه، آرام تر خوندم:
نام... نام خانوادگی.... فرزند.......!
به اینجا که رسیدم مکث کردم، نوشته بود
فرزند رضا و پروین،
همکارم گفت: دیدی جالبه؟ من هم به اینجا رسیدم مثل تو مکث کردم و به خانم متقاضی گفتم شما فرزند دو نفر نوشتید، گفت: خب من فرزند دو نفرم!
دوستان! مطمئنم تا بحال به این امر بدیهی فکر نکرده ایم.
پس بیایید از عمل شجاعانه اون خانم محترم الگو گرفته و حرکتی رو آغاز کنیم و در تمام اوراق اداری، این کار رو انجام بدیم. اگر موافقید به تمام دوستان بفرستید و خود نیز به آن عمل کنید.
یک رفتار اجتماعی به نام : ( من فرزند دو نفرم )
در ایران باستان بجای کلمات خانم و اقا که ریشه مغولی دارند،
اجداد خوش سلیقه ما به زن ،"مِهربانو" میگفتند ،
یعنی کسی که مهر خلق می کند....
و به مرد، ""مِهربان"" میگفتند به معنای نگهبان مهر ....
همدیگر رو با این کلمات پرمعنا صدا بزنیم ...
"مِهربانو " همسر ، مادر، دختر، خواهر، دوست
"مهربان" همسر، پدر، پسر، برادر، دوست....
حال تو چه مهربانویی یا مهربان ،
این رسالت زیبای مهرورزی را در کلمات جاری کن
تا ریشه عشق سیراب شود .....
(دکتر ایرج وثوق)
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی و دستهای خودت خیس نشود
چه زیباست
بی قید و شرط عشق بورزیم
بی قصد و غرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
و از همه مهمتر
بی توقع به تمام موجودات محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش می کنند اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
"هلن کلر "
اردیبهشت از آن ماه های ناب ست..
که در آن کوه می چسبد،
دریا می چسبد،
با دوستان در خیابان ها بودن می چسبد..
در خانه بودن و ولو بودن زیر دست و پای مادر می چسبد،
تمام رنگ ها برای پوشیدن خوبند،
هوا جان می دهد برای عاشقی کردن..
و انقدر این اردیبهشت برای همه چیز و همه کار دوست داشتنی ست،
که یک ماه برایش کم است و باید کم کمش شش ماه تمدید شود...
سلام
بله اتفاقا دیشب همین عکس رو تو بعضی خبرگزاری ها دیدم .
ممنون کاش زودتر بلاگفا درست بشه ...خیلی کاررررررررررررررر داریم
سلام سلام
مریم بانو اون عکس رو من نگرفتم ها... اون رو نوه دایی ام در گروه فامیلی مون (لاین) فرستاده بود... البته اغلب وقت حضور در حرم آقا امام رضا علیه السلام، به یاد شما دوستان هم هستم. ولی بروی چشم. ان شاءالله اینسری که خواستم برم خبر میدم
راستی همطاف جان بعد از دیدن عکسی که از آب گرفتگی حرم گذاشتی یادم افتاد حرم امام رضا (ع) بارها مورد هجوم و حمله ی دشمنان قرار گرفته اما طوریش نشد این آبگرفتگی جزئی که چیزی نیست.
(از اواخر عهد تیموریان و در دوره صفویه مشهد بارها مورد تهاجم ازبک ها واقع شد. درسال 977 ق . در پی حمله سپاه عبدالمؤمن خان ازبک بیش ترین صدمه به حرم مطهر وارد آمد و اشیا و اموال خزانه حرم و تزئینات آن به یغما رفت
... در اواخر عهد افشاریه جواهرآلات ضریح و حرم در درگیری های جانشینان نادر شاه غارت شد )
زیارت قبول همطاف جان
حالا چرا ناراحتی ببم جان ؟ مطمئنم خدمه ی حرم بلافاصله همه حا رو مرتب و تمیز کردند .
خوش به سعادتت اگه می دونستم می خوای بری حرم می گفتم برای دو سه نفر سفارشی دعا کنی
حرم امام رضا. مشهد. دیشب
http://s4.picofile.com/file/8187536334/haram.jpg
...
یهویی، فصل بهار و بارش رگباری
ادیسون به خانه برگشت یادداشتی به مادرش داد و گفت: این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند!
مادر در حالی که اشک در چشمانش داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید!
سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود... روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد... آن را دراورده و خواند...
نوشته بود: کودک شما کودن است! از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم!
ادیسون ساعتها گریست...
و در خاطراتش نوشت:
توماس آلوا ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد...
ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪ ﭼﺮﺍ ﻭﺍﮔﻦ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻣﺘﺮﻭ ﺯﻧﻮﻧﻪ
ﺍﺳﺖ؟؟
ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﺼﺎﺩﻑ، ﺷﺮﮐﺖ ﺑﻴﻤﻪ
ﻧﺼﻒ ﺩﻳﻪ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ!
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯿﺪ؟ خیلى نامردن....