همساده ها وبلاگی گروهیست با حدود ده نویسنده ثابت و شما وبلاگ نویسی که به اینجا تشریف آوردید و قدم روی چشم ما گذاشتید. اگر مایل به مشارکت در انتشار مطالب این وبلاگ بودید می توانید متنی بنویسید و از طریق تماس با همساده ها (واقع در نوار سمت راست وبلاگ) آن را برای هیات مدیره همساده ها بفرستید تا به ترتیب و با اسم شما و وبلاگتان، منتشر شود .ما همگی همساده ایم. همسایه های وبلاگی
ادامه...
بله ! خوابی که عبدالرضا داوری تعریف کرده رو خوندم جالبی که با وجود این همه احادیث در رابطه با تحصیل علم( که طلب علم فریضه ست و بر هر زن و مرد واجب) احمدی نژاد 4 سال به خاطر گرفتن مدرک دکترا دغدغه ی ذهنی داشته ! حالا اون شیخی که می خواسته روی صندلی سوم بشینه کی بوده ؟ هاشمی ؟ الله اکبر !
من سال و ماه و روز تولدم رو وارد کردم و فهمیدم سال 1964 به دنیا اومدم و با به دنیا اومدن من چه اتفاقاتی هم افتاده تو دنیا!! الان با این گفته ی خودم یاد خوابی افتادم که بتازگی رضا داوری تعریف کرده
سلام آهان کم کم فالگوش داره یک چیزی میشه با این مشارکت جمعی و نقل مطالب خوب و خواندنی و بعضا خیلی بامزه و خنده دار مثل سیب زمینی سرخ کرده و سو تفاهم با غرب و این کرگدن و سه پوسته بودن ایرانی ها هم که دیگه آخرش بود
کرگدنی پیر را پرسیدند از خودت ، پوست کلفت تر دیده ای یاشنیده ای؟ گفت : در گوشه ای از عالم خاکی به نام ایران ، مردمی یافت شدست ، که نه از برنج آرسنیک دار سرطان گیرند ، و نه از سبزیجات فاضلاب داده بمیرند. نه روغن پالم بیمارشان کند، و نه مرغ هورمونی تبدار. نه از سوسیس و کالباس مریض شوند، و نه از تصادف پراید ساقط. در هم ، همی لولند و بینی که هر روز بیش تر فضولند. تا مرگ بارها روند و باز گردند و عزرائیل را جواب کنند. در طیاره های بی بال نشینند، و در خودروهای کبریت سان مأوا گیرند. دخلشان نیمی از خرجشان باشد، و خرجشان پنج برابر دخلشان!!! فلاسفه از حساب زندگیشان اسهال گیرند!! و با این حال پیوسته جوک گویند و در فیسبوک و تویتر و واتساپ و وایبر . . . راه پویند . آری من ایشانرا از خود پوست کلفت تر دیده ام، و یقین دارم که سه پوسته اند.
از پدربزرگ می پرسن: سوتفاهم ایران و غرب از کجا آغاز شد؟ میگه: سوتفاهم ایران و غرب از آنجایی آغاز شد که به وزیر 100 کیلویی ما میگن "ظریف" و به خانم 60 کیلویی طرف مذاکره کننده میگن "هشت تن!" و به وزیر امور خارجه آمریکا که اومده صرفا به مذاکرات گوش کنه میگن کری!
میگن اون دنیا تو بهشت . . . . . . . یه ظرف بزرگ سیب زمینی سرخ کرده میزارن جلوت . . . . هربار که بر میداری، دستتو نوازش میکنن میگن کالری نداره، با خیااااااااااال راحت بخور
از دفتر خاطرات یک خانم: --------------------------- پریروز از شوهرم پول گرفتم رفتم یه جفت جوراب شیک براش خریدم ......بعد دیدم یه مقدار از پولش اضافه اومد .......یه جفت النگو هم برا خودم گرفتم....
سلام مبارک باشه . ان شاءالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشن حالا واقعا شما کارت پخش نکردید ؟
سلام ممنونم چرا بابا! عروسی گرفتیم مفصل و عروسی بدون کارت هم مگه میشه قسمت اول کامنت قبلی شوخی بود والا من اصلا به قد و قواره ام میخوره که شخصیت بزرگی باشم؟! همیشه گفتم حقیرترینم. شما چرا؟!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بله ! خوابی که عبدالرضا داوری تعریف کرده رو خوندم
جالبی که با وجود این همه احادیث در رابطه با تحصیل علم( که طلب علم فریضه ست و بر هر زن و مرد واجب) احمدی نژاد 4 سال به خاطر گرفتن مدرک دکترا دغدغه ی ذهنی داشته !
حالا اون شیخی که می خواسته روی صندلی سوم بشینه کی بوده ؟ هاشمی ؟
الله اکبر !
من سال و ماه و روز تولدم رو وارد کردم و فهمیدم سال 1964 به دنیا اومدم و با به دنیا اومدن من چه اتفاقاتی هم افتاده تو دنیا!!
الان با این گفته ی خودم یاد خوابی افتادم که بتازگی رضا داوری تعریف کرده
بله از آی پی فهمیدم اینجا بلاگفا نیست که با کمبود امکانات روبرو باشیمامیدوارم سربراه بشید حتا اگه بلاگفا دو سه ماه دیگه راه بیفته
سال و ماه و روز تولدت رو وارد کن اطلاعات جالبی بهت می ده
http://www.mvcteam.ir/age-calculator/
سلام
آهان کم کم فالگوش داره یک چیزی میشه با این مشارکت جمعی و نقل مطالب خوب و خواندنی و بعضا خیلی بامزه و خنده دار مثل سیب زمینی سرخ کرده و سو تفاهم با غرب و این کرگدن و سه پوسته بودن ایرانی ها هم که دیگه آخرش بود
کرگدنی پیر را پرسیدند از خودت ، پوست کلفت تر دیده ای یاشنیده ای؟
گفت :
در گوشه ای از عالم خاکی به نام ایران ، مردمی یافت شدست ، که نه از برنج آرسنیک دار سرطان گیرند ، و نه از سبزیجات فاضلاب داده بمیرند.
نه روغن پالم بیمارشان کند،
و نه مرغ هورمونی تبدار.
نه از سوسیس و کالباس مریض شوند،
و نه از تصادف پراید ساقط.
در هم ، همی لولند و بینی که هر روز بیش تر فضولند.
تا مرگ بارها روند و باز گردند و عزرائیل را جواب کنند.
در طیاره های بی بال نشینند، و در خودروهای کبریت سان مأوا گیرند. دخلشان نیمی از خرجشان باشد، و خرجشان پنج برابر دخلشان!!! فلاسفه از حساب زندگیشان اسهال گیرند!!
و با این حال پیوسته جوک گویند و در فیسبوک و تویتر و واتساپ و وایبر . . . راه پویند .
آری من ایشانرا از خود پوست کلفت تر دیده ام، و یقین دارم که سه پوسته اند.
از پدربزرگ می پرسن: سوتفاهم ایران و غرب از کجا آغاز شد؟
میگه: سوتفاهم ایران و غرب از آنجایی آغاز شد که
به وزیر 100 کیلویی ما میگن "ظریف" و
به خانم 60 کیلویی طرف مذاکره کننده میگن "هشت تن!"
و به وزیر امور خارجه آمریکا که اومده صرفا به مذاکرات گوش کنه میگن کری!
این سیب زمینی سرخ کرده خیلی باحال بود !
مُردیم از بس با عذاب وجدان غذا خوردیم !
میگن اون دنیا تو بهشت
.
.
.
.
.
.
.
یه ظرف بزرگ سیب زمینی سرخ کرده میزارن جلوت
.
.
.
.
هربار که بر میداری،
دستتو نوازش میکنن میگن
کالری نداره،
با خیااااااااااال راحت بخور
از دفتر خاطرات یک خانم:
---------------------------
پریروز از شوهرم پول گرفتم رفتم یه جفت جوراب شیک براش خریدم ......بعد دیدم یه مقدار از پولش اضافه اومد .......یه جفت النگو هم برا خودم گرفتم....
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ :
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ،
ﺳﻘﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ !
… … ﺳﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ !
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ !
ﺗﻘﻮﻳﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺵ!
ﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫُﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ !
ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻛﻦ !
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ، پتوﮔﻔﺖ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﺏ !!!
ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﺣﺮﻑ پتو ﺑﻪ ﺩﻟﻢ خیلی ﻧﺸﺴﺖ....
حرفی از بزرگان
------------------
هنگامی که در زندگی اوج می گیری ؛دوستانت می فهمند تو چه کسی بودی ... اما هنگامی که به زمین می خوری ؛آنوقت تو می فهمی که دوستانت چه کسانی بودند...
سقراط
نمیدونم از چالش آب و یخ که سال قبل ... از آمریکا شروع شد و... حتی به اینجا هم رسید خبر دارید یا نع!؟...
حالا من پیشنهاد یه چالش جدید دارم :
من هشتاد میلیون ایرانی را به چالش دخالت نکردن در زندگی خصوصی مردم دعوت می کنم!!
استفاده ابزاری از تخصص:
-----------------------------
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:
«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»
دختر جوان با صدای بلند گفت:
«نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.
پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسررفت و در کنار میزش به او گفت:
... «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند،گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»
پسر با صدای خیلی بلند گفت:
«200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»
وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد:
« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم.»
سلام
مبارک باشه . ان شاءالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشن
حالا واقعا شما کارت پخش نکردید ؟
سلام
ممنونم چرا بابا! عروسی گرفتیم مفصل و عروسی بدون کارت هم مگه میشه قسمت اول کامنت قبلی شوخی بود والا من اصلا به قد و قواره ام میخوره که شخصیت بزرگی باشم؟! همیشه گفتم حقیرترینم. شما چرا؟!