همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

ای مادر ای زمین!

اگر به این بیاندیشیم که چه چیز مادی یا معنوی در این دنیا باارزشترین است من میگویم زمین! زمین در این دنیا بیشتر از هر چیز دیگر قابل احترام و ارزش است.هر ملتی زمینی دارند که آن را وطن یا مام میهن می نامند. در آن سر زمین استان هایی است که اهالی آن با افتخار خود را منسوب به آن می دانند.ودر هر استان شهر هایی است که مردمش غاشقانه آن را دوست دارند و در هر شهر خانه ای است که برای اعضا آن مهمترین قسمت کره خاک است.واین زمین است که روزی خودمان را از آن بدست می آوریم.باید کشاورز زاده باشی یا خودت کشاورزی کرده باشی تا این حس و این عشق را درک کنی.باید تراکتور رانده باشی بایدشخم خوردن زمین و رو آمدن خاک تیره و مرطوب را دیده باشی تا لذت آن را تجربه کنی .باید دیسک زدن و هموار کردن کلوخه های زمستانی را به چشم ببینی و خاک را در مشتت لمس کرده و با نفس عمیق بو کشده باشی تا درک کنی باید جوهای آب را با نهر کن حفر کنی و با کلش و پلاستیک آب بند درست کرده باشی.باید بذرکار به تراکتوربسته باشی و ردیف ردیف ذرت و گندم کاشته باشی تا بدانی باید روزهای گرم با سیفون از جویی به کرتی آب رسانده باشی یا شب های خنک تابستان حق آبه ات را به زمین رسانده باشی بیل به دست در زیر نو فانوس یا حتی نورماه و ستارگان آبیاری کرده باشی و صدای سیراب شدن خاک را شنیده باشی.باید در کنار مزرعه چای آتشی درست کرده باشی تا خستگی در کنی باید روزها با آفات و بیماری ها مبارزه کرده باشی تا زمانی که دانه ها سر از خاک بیرون می آورند احساس داشتن هزاران فرزند را پیدا کنی.و آنگاه که باد در مزارع  طلایی گندم موج می اندازد  نشئه ای بیشتر از هر مخدر ومستی بالاتر از هر مسکر احساس کرده باشی هنگامی که روی زمینی عرق ریخته باشی مثل آن است که خودت در آن ریشه زده باشی...  

ای مادر، ای زمین!

امروز این منم که ستایشگر توام
از توست ریشه و رگ و خون و خروش من
فرزند حقگزار تو و شاکر توام.
نظرات 8 + ارسال نظر
سهیل سه‌شنبه 30 دی 1393 ساعت 11:43 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
سرزمین ، زمین ، زادگاه ، جایی که در آن ریشه دوانده ایم . جایی که در آن خون و رگ و استخوان خویش را ساخته ایم .
و چه زیبا توصیف نموده اید داشت و کاشت وبرداشت را . تمام زحمت کشیدن ها را ، تمام عرق ریختن ها را ، و چه زیبا شخم زدن را توصیف نمودید. ورق ورق نمودن زمین ، رو آمدن خاک مرطوب و بوی نمی که از ان بر می خیزد. تنظیم بذرکار که بذرها درست و مناسب با فاصله درست کاشته شود . و آبیاری . . . آبیاری . . . آبیاری که چگونه زمین تشنه آب را می بلعد و سیراب می شود و خنکای زمین آب خورده که در جان و تن آدمی فرو می رود . وگیاهی که سر بر می آورد و به آسمان و خورشید و ماه و خودت . . . خودت سلام می کند . لبخند می زند و لبخند را برلبانت می نشاند .

هیچگاه یادم نمیره وقتی که کتان های طرح کتان قد کشیده بودند و هنگام طوفانهای عصرگاهی و شبانگاهی اردیبهشت و خرداد بود یک شب که هوا بهم ریخت و باد و بارانی برپا شد من و شما چقدر نگران خوابانیده شدن ساقه ها بودیم . . . نگرانی در چهره اتان موج می زد و وقتی که من این موضوع را بهتون یادآوری کردم شما گفتید : قیافه تو که بیشتر آدم را نگران میکند.

سهیل سه‌شنبه 30 دی 1393 ساعت 08:42 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
ای جانم ببین کی داره اینجا می نویسه . بزرگ عزیز خودمون . هنوز متن را نخوندم ولی به محض اینکه اسمتون را دیدم سریع آمدم تا خیرمقدم عرض کنم و خوشحالی ام را از حضورتون در این جمع صمیمانه بیان دارم
اقا خیلی خوشحالمون نمودید . سرصبحی هیچ چیزی بهتر از این نمی شد .
ای جانم . . .

بزرگ سه‌شنبه 30 دی 1393 ساعت 06:23

سلام
با تشکر از همه دوستان و سروران که این کوچگتر را در جمعتان پذیرفته . با نظر های پر مهرتان مورد عنایت قرار داده اید امیدوارم لیاقت حضور در جمع دوستان را داشته باشم

عبدالحسین فاطمی دوشنبه 29 دی 1393 ساعت 22:20

سلام بر بزرگ مرد ایرانی
اقعا خستگی جسمی و روحی امروزم را در لابلای سطرها و عبارات و کلمات این نوشته جا گذاشتم و کشتزار عطشناک وجودم را به شرشر آب روان نیمه شب هایی سپردم که با دستان سخاوتمند بزرگ سخاوتمند سیراب شده اند.
قلمت روان و دلت سرشار از محبت وطن که حب الوطن من الایمان
.
.
.
عجب شروع آتشینی بود دستت طلا

شنگین کلک دوشنبه 29 دی 1393 ساعت 21:34 http://shang.blogsky.com

سلام خدمت جناب بزرگ
و خیرمقدم . با چه پست پراحساسی حاضرشدید .
بنظر می رسد شما ازنزدیک این حس را تجربه کرده ایدکه اینقدر
زیبا درموردش می نویسید . از حضورتان و تکمیل شدن جمع
دوستان بسی شادشدم . چه وبلاگی بشه این همساده ها

مریم دوشنبه 29 دی 1393 ساعت 20:49

سلام به بزرگ عزیز
چقدر خوشحال شدم وقتی نوشته تونو اینجا دیدم واقعا حیف بود که شما جزء نویسنده های وبلاگ گروهی نباشید .
چه خوبه که از این به بعد می تونیم نوشته های زیبای شما رو اینجا بخونیم . یک نمونه ش همین نوشته !
هر خطشو که می خوندم یاد یک شعر یا یک نوشته یا یک خاطره می افتادم
اول یاد شعر زیبای شفیعی کدکنی افتادم ، با خودم گفتم حتما شفیعی کدکنی هم موقع سرودن این شعر ، حس و حال شما رو داشته !
ای کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز می توانست،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک!
- وقت این جمله تونو خوندم : "در هر شهر خانه ای است که برای اعضا آن مهمترین قسمت کره خاک است " یاد ناصر دوست همسرم افتادم که هر بار به شهر ما سر می زنه ، می ره تو کوچه ی مادریش و بو می کشه ... نفسهای عمیق ...
راستی یاد سبزه ای هم که دو سه سال پیش برای عید کاشته بودم افتادم ! آخه وقتی سبزه م سبز شد مدام می گفتم خوش به حال کشاورزها ! چه لذتی داره که آدم با خاک سر و کار داشته باشه
مطمئنم دوستان دیگه مون هم مثل من از خوندن این نوشته ی زیبا لذت بردند به خصوص آقای ستاریان که تک تک این چیزایی رو که نوشتید تجربه کردند .

امیری دوشنبه 29 دی 1393 ساعت 18:02 http://abamiri.blogfa.com/

سلام بر بزرگ عزیز و خوشحال از این که در این جمع دوست داشتنی شما را زیارت کردم .

ستاریان دوشنبه 29 دی 1393 ساعت 15:47 http://mostafasatarean.blogsky.com/

به به سلام به داداش بزرگ عزیز
خیلی خیلی خوش اومدید.همساده ها رو منور کردید و چشم مون به جمال شما روشن شد و جمع ما تکمیلتر شد
از ابتدا تا به انتهای این نوشته ی شما، بوی عشق به مام میهن و عشق به ایران و عشق به زمین و عشق به کشاورزی به مشام میرسید. من که خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم. عالی بود و ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد