همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

عکس ها سخن می گویند!

بسم الله الرحمن الرحیم

حقیقتش متنی نوشته بودم و می خواستم بگذارمش اینجا، اما این روزها هوای دلم بدجوری ابریست و با دیدن دو عکس بالکل به هم ریختم و چشمانم باریدن گرفت. دو دل و مردد ماندم که این دو عکس را ندید بگیرم و بی خیالش شوم و همان متن را بگذارم یا شما را هم شریک دیدنش کنم؟...

دل به دریای این دو عکس بزنیم و در آن شنایی بکنیم:

وقتی عزیزان این جانباز، آغوش گشوده و به سویش می آیند او چند درصد می تواند آنها را به آغوش بکشد 50% یا 70%؟

در مورد این عکس. این عکس این.... الکنم از گفتن آنچه بر سر من آورد:

مادر 3 شهید

تیتر روزنامه های امروز و دیروز و فردا هر چه می خواهد باشد، اصلا هر خبری که در عالم هست و شنیده ایم و یا بگوشمان نرسیده و هر حرفی که در دلم سنگینی می کند و در دل دارید را مقایسه کنید با این دو عکس و ...

بگذریم. من هیچ چیزی بیشتر از اینکه این دو عکس می گویند نمی توانم اضافه کنم. ببخشید اگر حرفشان تلخ بود!

نظرات 12 + ارسال نظر
محفوظ پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 11:31

اگر امروز بودند چه میکردند چه میگفتند کجای این داستان بودند شاید....

ناهید پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 08:32

سلام
چه تصاویر غریب و قریبی ! هر چی می خوام بنویسم ، لایق این عزیزان نیست ، فقط می گم :
خوشا به سعادتشان ...
با این جمله مریم عزیز هم موافقم : شرمشان باد، کسانی، که با اختلاس، دزدی و رانت خواری به خون و راه شهیدان خیانت کردند و می کنند.،،، ‌

سهیل پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 08:19 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
در دریای آن فرو رفتیم ولی غرق شدم . . . غرق . . .
روح بزرگی که اینگونه افراد دارند را هیچ کس نمیتواند تصور کند.
و باز هم عشق به زندگی و عشق به خانواده و عشق به وطن و مهمتر از همه ایمان به کاری که داشته اند و دل به خدایی که با او به معامله پرداخته اند باعث می شود که اینچنین همچون کوه پایدار و مقاوم بمانند و بخندند به تمامی ظواهر این دنیای فانی

شنگین کلک پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 01:41 http://shang.blogsky.com

سلام
بعضی تصاویرچنان حسی را منتقل می کنند که هزاران صفحه متن درانتقال ذره ای ازآن ناتوانند و با روح و روان آدمی چنان کنند که توان نوشتنش نیست .

sara پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 01:21 http://http:/

سلام...





.............بدون شرح...

مریم چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 22:01

این مطلب رو الان تو وبلاگ یکی از همکاران خوندم :

وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎلی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
(ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.
ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.)
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ...

"شهید حسین خرازی"

شرمشان باد، کسانی، که با اختلاس، دزدی و رانت خواری به خون و راه شهیدان خیانت کردند و می کنند.،،، ‌

امیری-عبدالرسول چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 20:42 http://abamiri.blogfa.com

سلام
یاد و خاطره این بزرگ مردان و خانواده های رن کشید اینان از ما لحظه ای جدا نمی شود . ای کاش آن هایی که بر صندلی قدرت تکیه زده اند و خود را حافظ ارزش های انقلاب و دفاع میخوانند اندکی به فکر بیایند و از آرمان های مردم پاسداری واقعی کنند.

بزرگ چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 19:14

سلام
بعید میدانم که این تصاویر از ذهن آنهایی که تجربه زندگی دوران جنگ را داشتند بیرون برود ای کاش دست اندکاران هم همیشه این تصویر را در ذهنشان حفظ میکردند

فریبا چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 17:50 http://faribae.blogfa.com/

راستی طبق نوشته جناب شنگ، رفتم به قسمت حیاط خلوت اندرونی!
ولی رمز عبور میخواد (؟؟؟)
میشه بفرمایید داستان این قسمت چی هست و چه کسانی اجازه ورود دارن و چی توشه ؟!!
ممنون از راهنمایی شما

سلام
قسمت حیاط خلوت اندرونی مربوط به اعضاء و نویسنده هاست که شور و مشورت کنند و از تصمیمات جدید درباره ی اداره ی وبلاگ با اطلاع بشند

فریبا چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 17:39 http://faribae.blogfa.com/

سلام،
خیلی غم انگیزه ،
از اینجور عکسها که غمی بزرگ درونش نهفته هست بسیاره ..
چه حیف که از اینهمه ایثار و از خود گذشتگی، چیزی که مد نطر بود بدست نیامد
خداوند صبر بده ان شاالله ..

من فکر نمیکردم اینقدر زود به زود این وبلاگ آپ بشه !!
پستهای جناب شنگ و همطاف جان و جناب سامع و سایر دوستان رو الآن خوندم ..
دست همگی درد نکنه .. خسته نباشین میگم به همه دوستان.
باید سعی کنم مرتب سر بزنم به این صفحه !!
عصر همگی خوش

علایی چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 17:07

سلام
همیشه اینگونه تصاویر در ذهن من بوده و هست. همانطور که می دانی محیط که بزرگ شدم شهدا و جانبازان زیادی داشته . دوستان زیادی بودند که تبدیل شده اند به یک خاطره برایم و گاهی حسرت!به هرحال من به نوبه خودم همیشه به یادشان هستم اما آنهایی باید عمیقتر فکر کنند که به نوعی شاید از گرده این خانواده ها بالا رفته اند و به جایی رسیده اند شاید امروز خیلی شعار هم میدهند
فرق من و شما اینجا در اینه که شاید فکر مشابه بکنیم اما شما نه حسرتی که در دل من مانده داری نه جلوی این خانواده ها احساس شرمی داری چرا که خودت توانستی آن زمان دینت را ادا کنی. ما را بگو که در برابرشان جز شرمندگی چیزی دیگری نداریم

مریم چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 13:53

سلام
اولین عکس رو دیده بودم اسم این جانباز عزیز رو فراموش کردم ولی یادمه که خیلی روحیه دارند و شادند اینو از تصویر خندان دخترشون هم می شه فهمید
اما عکس دوم ابر های همه عالم شب و روز در دلم می گریند
چه نگاه غمگینی ...چه انتظار غریبی !
ای کاش این مادر ، فرزندان دیگه ای هم داشته باشه که لااقل کمی سرش به اونها گرم باشه ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد