همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

و متنی انتخابی . . .

                                                  به نام خدا
نفیر خواب ، نفیر دیگر است . چهار تن اگر زیر سقفی خفته باشند ، نفیر منظمشان چنان آهنگی بر پا میکند که خود خواب آور است . اما هرگاه در این میان تنی از ایشان بی خواب شده باشد، از نفس کشیدنش ، ناهماهنگی نفیرش می توانی او را باز شناسی . دم او ، خواب رمیده ، آهنگی دیگر دارد و خفتنش حالی دیگر. آن آرامی پر اطمینان در دراز کشیدنش نیست، و این غلت و واغلتهای بی اختیار در اندامش دیده نمی شود. انسان خفته خود را در آزادی تمام یله می دهد. یله داده است . شده . دست و پای وگردن و موی ، هر یک به اختیار و در آزادی یله اند . از پوشاک تن خویش بی خبراست و نگاه از برهنگی تن فرا برده است .
خواب زده ، اما چنین نیست . او به خود می پیچد و از هم می پاشد . تنش رها نیست . بسته هم نیست . دست و بال خود وا می اندازد. دست و بال بی قرار خود را . عصبی است . پاها را بسته و باز می کند، فزاینده خستگی . سرو گردن به این سوی و آن سوی می راند ، دردمند . خواب رمیده ، کوفته و بدخوی ، پرتوقع و نا آرام ، بی تعادل و خشمخوار است . تاب سکون ندارد . از پس کلنجار بسیار با خود ، جمع می شود از جای بر می خیزد، تن پوشی به دوش می اندارد و از دربرون می زند و در هوای پاک - اگر هوای پاکی باشد- پوست تن به سیل نسیم می سپارد و هوای پاک را به ولع می بلعد. مشتی آب بر روی . پس در میدانه ای ، بیخ دیواری ، گرد آبگیری، لب جویی ، کنار کشتزاری براه می افتد ، پندار می بافد ، می اندیشد مگر تازه ای برای اندیشیدن بیابد. امید اینکه پنداره هایی روشن ، او را از قلاب اوهام پیچنده وارهانند و خستگی سالم به او روی کند . میل به بستر. چنین گاهیست که خواب رمیده ، دودل اما به امید اینکه خواب خواهدش برد ، کف برهنه پا بر بستر میگذارد و تن کوفته رها میکند و پلکها بر همی می هلد .
اما این هنگامی شدنیست که پروایی در میان نباشد ، که جان بسته نباشد ، که پیرامونش دیواری ناپیدا نکشیده باشند ، که به زندان در نباشد ، که خموشی و آشفتگی درون ، از شب و آنچه که در آن پیش است ، از پندار فردا و مادر ، از خیال خشم برادر و اندوه پدر در امان باشد. نه این که همه هراس ، هراس موذی به دلش رخنه کرده و او را در غباری از تردید و ترس ، امید و انتظار گرفتار کرده باشد. نه شب، شبی که همواره خیال انگیز بوده است تا بدین پایه نادرست و ترسناک شده باشد . چگونه شبی است امشب ؟!
(کلیدر - ج 1- محمود دولت آبادی)

نظرات 10 + ارسال نظر
شنگین کلک سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 17:40 http://shang.blogsky.com

سلام
و ممنون از متن انتخابی . من این کتاب را هنوز نخوانده ام اما برایم جالب بود که جناب دولت آبادی برای این صدا از لغت نفیر استفاده کرده اند چون نفیر هم بمعنی آواز بلند است و هم نام گوشه ای از دستگاه همایون است .

bozorg سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 07:56

من با نظر آقای امیری صد درصد موافقم اگرچه من فروتنی ایشان را ندارم و رک میگویم دولت آبادی آدم روده درازی است آنقدر که دست محمد علی افغانی(نویسنده شوهر آهو خانم) را هفت بار از پشت بسته است

امیری-عبدالرسول دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 21:16 http://abamiri.blogfa.com

سلام
هر چند خواندن یا نخواندن آثار دولت آبادی که از نویسندگان معروف کشورمان هستند از طرف من ،چیزی را عوض نمی کند و شان ایشان بالاتراز این حرف هاست ،اما من هیچ وقت حوصله خواندن نوشته های ایشون را نداشتم . جای خالی سلوچ را به زور خواندم ...

ناهید دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 20:06

سلام
متن بسیار زیبایی را از کلیدر انتخاب کردید ، من کتابش رو خوندم ، هر چند به قول مریم جان توصیفات طولانی دولت آبادی آدمو از حوصله می بره ، ولی پیامی که در ورای نوشته های ایشون مخفیه ، خستگی رو از خواننده می گیره
ممنون از پست خوبتون

همطاف یلنیز دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 19:53 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
نخست: این لینک مرتبط هم، انتخاب همطاف
http://www.parsine.com/fa/news/178521/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DA%AF%D9%84-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%DA%A9%DB%8C%D9%84%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C
( مریم بانو اون نشونی کوتاه کننده لینک ها، کجا بید؟)
.
بعد: خداییش وقت خواندن کلیدر، منم از توصیفات جغرافیایی و روحیاتی و سایر رد می شدم تا برسم به ادامه ماجرای این گل محمدا

علایی دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 00:40

سلام
کتاب را سالها پیش خواندم . بقولی وقتی کلمات در دست صاحب قلمی توانا اسیر شوند آنگاه میتوان انتظار داشت در مورد مسائل بدیهی مثل مورد اشاره شده در بالا با متنی مواجه شویم که بخوبی خواننده را تحت تاثیر قرار دهد .اینجا انسان بخوبی خواب زدگی را احساس میکند و آرامش فرد خوابیده را .
اما از جنبه دیگر هم که به ماجرا نگاه کنیم فرد خفته مانند فرد نا آگاه به پیرامون و فرد خواب زده را فرد آگاه و بیدار نسبت به مسائل ببینیم میتوان گفت وقتی به آگاهی برسی برعکس آنچه تصور میشود آرامش از وجود انسان رخت بر می بندد مثل داستان ادیپوس که گفته شد " آگاهی باعث رنج انسان است"

sara یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 23:07 http://http:/

سلام...

شک نیست که آقای دولت آبادی نویسنده ای فوق العاده است که نگاه شگرفی داره... و هر مسئله ی حتی ساده ای را ... موشکافی میکنه طوری که انگار زیر ذره بین گذاشته... دایره واژگانش بسیار بزرگه و هرگز کلمه برای توصیف کم نمیاره... توصیفاتش بیشتر شبیه تابلوی نقاشی رنگ و روغن است ...

اما خب.......همین طور که دوستان هم ذکر کردن... گاهی این موضوع خیلی موجب اطناب و طول مطلب میشه که... برای کسی مثل من...واقعا حوصله سر بر هست!

ستاریان یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 22:23 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
مسائل ساده ای توی زندگی همه ی ما به طور طبیعی وجود داره مثل خواب و البته بیخوابی که شرح دادنش نه فکر کسی می افته و نه گفتن ازش به این سادگی هاست ولی وقتی یکی مثل دولت آبادی شرحش میده تازه معلوم میشه که تفاوت اون با بقیه ی نویسنده ها کجاست.

فریبا یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 22:04 http://faribae.blogfa.com

سلام،
همونطور که تو وبلاگ خودتون هم گفتم، از این سبک نوشتن خوشم نمیاد !!
و خوبه که با خوندن این دو قسمت از این کتاب، متوجه شدم... و هیچگاه هوس خریدن این کتاب رو نمیکنم
خسته نباشید میگم بهتون و به سایر دوستان نویسنده این وبلاگ نیز
امید که همیشه آرامش و سلامتی باشه واسه همه .. آمین.
شب همگی خوش

مریم یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 18:55

سلام
می دونید که من سال گذشته کتاب کلیدر رو خوندم .یکی از قسمتهایی که دوست داشتم همین قسمتیه که شما انتخاب کردید ،
یادمه وقتی تفاوت آدم خواب و آدمی که خودشو به خواب زده رو از زبان دولت آبادی می خوندم ،دقت نظر و قلم شیوا و نثر زیبای نویسنده رو تحسین کردم . (و البته اعتراف می کنم که بعضی وقتا حوصله ی توصیفات طولانی دولت آبادی رو نداشتم که قطعا این مسئله برمی گرده به بی حوصلگی من )
ممنون از انتخاب خوبتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد