همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

ایران و ایرانی


یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره ازش می پرسند چرا اینکار را کردی ؟ میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم اینها را هم میشود خورد .این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی.

یه روز یه ترکـــه میره جبهه، بعد از یه مدت فرمانده میشه، یه روز بهش میگن داداشت (حمید) شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش. ترکه میگه: "لازم نیست، بگذارید بماند. هر وقت جنازه بقیّه را رفتیم آوردیم، جنازه حمید را هم می‌آوریم، یا همه با هم یا هیچ کس". اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد. اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری

یه روز دو ترکه، که اسم یکیش ستارخان (سردار ملی) بود، یکیش هم باقرخان (سالار ملی)؛ خیلی شجاع بودند، خیلی نترس؛ جونشون رو کف دستشون گذاشتن و سرباز راه مشروطیت و آزادی شدند، وبرای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم، فداکاری کردند.

یه روز یه ترکه پایه گذار منطق فازی در دنیا میشه، که مبنای علمی و اساس ساخت هوش مصنوعی و سیستم های کنترل پیشرفته امروز رو تشکیل میده، اسم اون ترکـــه دکتر لطفی زاده بوده.

یه روز یه ترکه که لهجه خیلی غلیط ترکی هم داشته سپر حرارتی ماه نشین آپولو ۱۱ رو طراحی میکنه تا نخستین انسان هایی که پا بر ماه گذاشتند در بازگشت به جو زمین خاکستر نشن. البته ماه نشین های بعدی هم از این سپر استفاده کردند، اون ترکه همون دکتراعتمادی دانشمند برجسته ایرانی در ناسا بوده.

یه روز یه ترکه که شاعر بزرگی بود اسمش پروین اعتصامیه.

یه روز یه ترکه اسمش علامه محمدتقی جعفری بود.

یه روز یه ترکه لباسهاشو تو سرماى آذربایجان ،آتش زد تا قطارى با مسافرهاش سالم بمونن: دهقان فداکار!

و یه روز ترکهای زیادی بودند که حالا به رحمت خدا رفتند اما برای ایران افتخار بودند و هستند و خواهند بود و ترکهای زیادی هستند که بین ما زندگی می کنند که افتخار ایران و ایرانی اند. اگه بخوایم اسم همشون رو بیاریم و در موردشون شرح بدیم کتاب چند جلدی باید در موردشون بنویسیم.

یه روز یه رشتیه با گویش کاملا رشتی که زمانی رییس دانشگاه ملی ایران (بهشتی) بود، پایه گذار دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) میشه ولی عشقی عجیب به تربیت فرزندان ایران دلیل همیشگی اون برای حضورش در دبیرستان البرز بود، اون رشتیه نخستین دکترای ریاضی ایران یعنی دکتر محمدعلی مجتهدی بوده.

یه روز یه رشتیه اسمش میرزا کوچک خان جنگلی بود، برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

یه روز یه لره اسمش کریم خان زند بود، مؤسس سلسله زندیه؛ ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.

یه روز یه قزوینییه اسمش علامه دهخدا بود؛ از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.

یه روز یه قزوینیه اسمش عباس بابایی بود. مدرک خلبانیشو تو آمریکا گرفت. تو همون پادگانی که اتاقش مشرف به اتاق زنها بود و درخواست داد تا عوضش کنند. شبها برای اینکه شیطان رو از خودش دور کند تو محوطه پایگاه می دوید! خلبان به یادماندنی بود که روز عید قربان به قربانگاه معبود رفت و خاطرات زندگیش سراسر درس زندگی به ما میده.

یه روز یه اصفهانیه اسمش حسین خرازی بود، وقتی عراقی ها به کشور حمله کردند، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش، از ناموس شان و از دین شان. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

و یه روز یه ترکه و یه روز یه رشتی و یه روز یه قزوینی و یه روز یه لر و یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و لر و رشتی و اصفهانی و ... تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛ حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم.


ایران با تمام اقوامش زیباست.

پ ن :این مطالب را اینطرف آنطرف و جسته گریخته خوانده بودم حیفم آمد دوستان را در زیبایی آن شریک نکرده باشم

نظرات 9 + ارسال نظر
سهیل سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 10:28 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام ووقت بخیر
به نظر من اینگونه مسائل بیشتر مربوط به زمان صلح و آرامش هستش . و اگر زمانی خطری کشور را تهدید کند تمام اقوام و اقشار مملکت با هم متحد شده و بدون توجه به اقلیم و قومیت و حتی مذهب به مقابله با خطر می پردازند .
یادمه زمان شاه یک نفر بودکه خیلی جوک می گفت به نام سید کریم حتی نوارهایش هم که در جشن ها برنامه اجرا می کرد اون موقع خیلی پخش شد. این جناب سید کریم راسته جوک هایش برای همین قومیت ها و . . . بود . یک مدتی هم خیلی کارش گل کرده بود.
ولی دیدیم که بعد از آن ملت با اتحاد هم یک حکومت را عوض کردند . . . بعدش با اتحاد هم جنگی هشت ساله را به انجام رساندند .
بنابراین به نظر من نباید خیلی زیاد روی این مسئله زوم کنیم . ملت همانطور که با اتحاد و حفظ احترام به هم کشور را نگه می دارند با چاشنی طنز روحیه هم را هم می توانند خوب کنند

سلام
سیدکریم را تا حدودی به خاطر دارم
البته به این صورتی هم که شما به مسئله نگاه کردید هم میتواند درست باشد . شاید بهتر بود من کاملتر توضیح میدادم که منظور من طنز و مزاح نیست بلکه منظورم رد شدن از حد ومرز شئون انسانی در این مسائل است که میتواند کدورتهای قومی را پدید آورد
سپاس

ستاریان دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 14:39 http://mostafasatarean.blogsky.com/

از خواهر خوبم ناهید خانم هم ممنونم که لطفشون همیشه شامل حال این برادرشون بوده و هست
تب و لرز داشتم و دیروز نشد که بیام

سلام
پس معلوم شد سرماخوردگی من علتش شما بودید

ستاریان دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 14:38 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
به امید روزی که همین تذکر دادنها و همین گفتن ها تاثیر شایسته ی خودش رو بگذاره و دوباره و بیش از پیش ملتی همدل و یکصدا بشیم تحت لوای پرچم سه رنگ، در کشور عزیزی به نام ایران

امیری-عبدالرسول دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 07:12 http://abamiri.blogfa.com

سلام
به یمن وجود تکنولوژی و حضور در شبکهه ای اجتماعی جدید ،این روزها جوک های تحقیر امیز فراوان شده . خوب است گاهی به همدیگر تذکر بدهیم :با هم بخندیم ،به هم نخندیم .
ممنون از پست زیبایتان

سلام
خوشحالم مطلب توانسته نظر شما را جلب کند
بله باید با هم بخندیم

ناهید دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 05:43

سلام
مطلبتان بسیار جالب بود ، ممنونم
البته استاد شهریار در یکی از اشعارش از این که برای ترکها لطیفه ساختن به شدت عصبانی می شه و دلیل همه ی این داستانها رو زیر سر تهران می دونه ! فکر می کنم اشاره مکرر او به تهران و تهرانی در شعرش شاید تمثیلی بوده تا از این طریق منظور تفرقه افکنان بین قومیتهارو برسونه :

چو خواهد دشمنی ، بنیاد قومی را بر اندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد

چو تنها کرد هر یک را به تنهائی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد...


یه روز یه ترکه میره جبهه و به مدت چند سال در راه دفاع از خاک و وطنش می جنگه ، سختیها و مرارتهای زیادی می کشه و در آخرین ساعات جنگ ، در حالی که برادرش هم شهید شده بود ، در حال گذر از میدان مین یه پاش قطع می شهو حالا بعد از گذشت بیست و چند سال از اون روزهای سخت، همچنان در میدان زندگی فعالیت می کنه و حتی در مجازستان هم با نوشته های خوبش ، مهربانانه به من و دوستان عزیز ، درس استقامت و صداقت و آزادگی میده ، این انسان عزیز و شریف ، آقای ستاریان داداش خوبِ همه ی ماست

سلام
کامنتهای شما همیشه حاوی مطالب جالبی است و به نکات خوبی اشاره میکنید مخصوصا مطالبی که از استاد شهریار نقل میکنید ممنونم
اون ترکه را هم چندسالی است میشناسم و مخلصش هم هستم

sara دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 00:02

سلام...

به نظرم هر جوک یا مطلبی که... به نوعی تحقیر توش وجود داشته باشه... ضد ارزشه.... حالا میخواد جوک مربوط به قومیت های ایرانی باشه......یا غیر ایرانی ...... یا در مورد زن ها باشه ... یا مردها......مثل جوک هایی که ... عقلانیت و هوش و درک ... دختران را به سخره می گیرند.....

سلام
به نکته خوبی اشاره کردید که از دید من دور مانده بود ممنون از تذکرتان

مریم یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 21:48

سلام
"یه روز یه ترکه" ها رو قبلا خونده بودم اما بقیه شون جدید بودند
اگه بگم من تا الان جوک قومیتی دریافت نکردم و خودمم برای کسی نفرستادم دروغ گفتم .
بعضی جوکها رو اصلا دوست ندارم و برای کسی هم نمی فرستمشون اما بعضیهاشون به نظرم اصلا بد نیستند مخصوصا جوکهایی که فقط در مورد لهجه ست .
همین چند روز پیش یکی از همکاران برام یک جوک فرستاد در باره ی لهجه ی اراکی که اتفاقا با همین عبارت شروع می شد : یه روز یه اراکی ... منم این جوک رو تو یک مهمونی خوندم و همه شاد و شنگول شدند و گفتند برای ما هم بفرستش
به هر حال ممنون . از این به بعد هر جوکی رو ارسال نمی کنم .

سلام
چند وقتی بود گوشه کنار فضایی مجازی این مطالب را دریافت میکردم گفتم بگذارمشان کنار هم و یک پست در موردش بنویسم
اما من تا حالا در مورد اراک چیزی نشنیده ام

یاد خاطرات یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 20:22

سلام
وطن یعنی وطن استان به استان خراسان ، سیستان ، سمنان ، لرستان
کویر لوت ، کرمان ، یزد ، ساری سپاهان ، هگمتانه ، بختیاری
طبس ، بوشهر ، کردستان ، مریوان دو آذربایجان ، ایلام گیلان
اراک ، فارس ، خوزستان و تهران بلوچستان و هرمزگان و زنجان
وطن یعنی سرای ترک با پارس وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
بهشتی چشم را گسترده در پیش ابوموسی و مینو ، هرمز و کیش
وطن یعنی همه سازندگی ها رهایی از تمام بندگی ها
بریدن دست غیر از گردن نفت صلای صبح ملی نفت
وطن یعنی ز هر ایل و تباری وطن را پاسبانی ، پاسداری
وطن یعنی دلیر و گرد با هم وطن یعنی بلوچ و کرد با هم
وطن یعنی سواران و سواری لر و کرد و یموت و بختیاری
همه یک جان و یک دل بودن ما به دامان وطن آسودن ما
وطن یعنی دلی از عشق لبریز گره باف ظریف فرش تبریز
وطن یعنی هنر یعنی سپاهان حریر دستباف فرش کاشان
وطن یعنی کتیبه در دل سنگ تمدن ، دین ، هنر ، تاریخ ، فرهنگ
وطن یعنی همه نیک و بهنجار چه پندار و چه گفتار و چه کردار
وطن یعنی شب رحمت ، شب قدر شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر
وطن یعنی هم از دور و هم از دیر سده ، نوروز ، یلدا ، مهرگان ، تیر

سلام
شعر بسیار زیبایی بود ممنون

بزرگ یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 17:26

احسنت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد