همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

بار عام

سلام

و

عجیییب خوابی دیدم رنگی ( بیشتر رنگ ها گرم )

میان انبوه جمعیتِ مخلوقات، بودم برای شرکت در مراسمی با حضور خدا.  یا بدلیل کمبود جا، یا تاخیر خودم و یا الله الاعلم، پشت در تالار مانده بودیم. دیدم یکی از فرشتگان بالابلندِ دربان، چیزهایی می گوید که به دلیل ازدحام شاید هم، حواس پرتی نشنیدم. رو هوا می پرسم چی شـده؟ چه کنیــــم؟ جواب می شنوم "گفته اند خواسته و آرزو و حاجت و غیره تان را نوشته و تحویل همان فرشته بالابلند دهید رسیدگی می شود"

خوشحال می نویسم و درحالیکه از سمت راستم راه باز می کنم خودم را می رسانم جلو و برگه عرایضم را می دهم دست فرشته. که ایشان هم پس از یک نگاه  به آرزوهایم، رو به من می گوید: مگه تو جواب نمی خواهی بنده خدا! و ادامه می دهد:  نشانی ندادی که.. و خواسته هایم را برمی گرداند. منم همانجا  زیردستش با عجله آدرس را می نویسم و رو دست ، بالا می گیرم ( ایشان خیلی بالابلند بودند خوو ) ولی باز... با مهربانی همراه همان نگاه معروف بالا به پایینِ ( عاقل اندرسفیه ) و اشاره به تنوع مخلوقات سرتاسر گیتی! ازم خواست دقیقتر بنویسم ...

کهکشان راه شیری  منظومه شمسی سیاره زمین قاره آسیا کشور ایران استان خراسان رضوی شهر مشهد شهرجدیدترگلبهار محله خاوران خیابان ... ای داد بیداد کدپستی را چه کنم!؟

می روم سراغ کارت ملی ام تا کد مرقوم شده پشت کارت را یادداشت کنم که می بینم باز، ای داد بیداد! این کد مربوط به منزل پدری چندسال پیش مشهد است و الان نیز به فنارفته و چیزی ازش باقی نمانده ( در طرح بازسازی بوده بید خوو )

 گرمم شده بود و دچار نفس تنگی هم شده بودم. حالا از فشار جمعیت مخلوقات الهی بود یا استرس و ناراحتی؛ نمی دانم. همانطور که به بالا و آن بالابلند چشم داشتم آوای زنگی آشنا نگاه همه را مشتاقانه  به سمت درِ تالار، معطوف کرد و منم نیز

فقط می دانم دهانم باز ماند از ...

باز شدن در، همان و

دیدن لامپ کم مصرف بالای سرم همان .

 



 

چندی قبل، حرف از "خواب دم صبح" شده بود در وبلاگ رازنهان، یاد این خوابم افتادم. خوو هم رنگی بید هم از معدود خوابهایی که بعد از بیداری به یاد داشتمش بدون نگرانی و حال بد ^_^

 

ای آنکه به تدبیر تو گردد ایام، ای دیده و دل از تو دگرگون مادام ، ای آنکه به دست توست احوال جهان، حکمی فرما که گردد ایام به کام



برقرار بمانید و راضی

نظرات 8 + ارسال نظر
ناهید سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 16:00

سلام
چه خواب عجیب و زیبایی ‍! خیر باشه ان شاالله ...
من که در مقام تعبیر خواب نیستم ، ولی بنظرم این که تاکید داشتن که آدرس دقیق رو بنویسی ،منظورشون این بوده که حتما حاجتت برآورده می شه ان شاءالله
ممنون که این خواب را با ما درمیان گذاشتی . از خوندنش روح تازه ای گرفتم ...التماس دعا

ستاریان سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 15:32 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
برای بعضی از امور و بعضی از چیزها هیچ دلیل و بینه ای نمی توان اقامه کرد و جز حس خوبی که مثل یک عطیه و بویی خوش به مشام می رساند، نمی توان اثری برایش بر شمرد. من اینجا پر شدم از یک حسی ناب و روزی خوب. ناخوادآگاه رفتم امامزاده سبزقبای دزفول و یاد آن سحرگاه افتادم و نسیمی جان بخش که روح و جانم را پر کرد و آکند. شاید سی سال پیش بود و نمی دانم این خواب اثرش چیست اما برای من که حیات بخش بود و جانم صفا داد و روحم صیقل گرفت. ممنونم

بزرگ سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 15:02

سلام
عجب خوابی! خیلی جالب است که آدمی بتواند دربار عام خداوندی شرکت کند.البته در واقع همه درهر لحظه در بار عام هستند اما این شکل سمبلیک برایم جالب بود.دیگر اینکه دروافعیت نیازی به آدرس نیست (حاجت موری به علم غیب بداند ...دربن چاهی به زیر صخره صما)اما آنجا بر دادن آدرس آنهم دقیقش تاکید داشتند شاید منظور واضح تر بیان کردن خواسته هایتان بوده است

مریم سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 12:58

به نقل از :
http://bit.ly/1adBEN2
...یک شب خواب عجیبی دیدم، ارادۀ تعبیر خوابهای خودم را معمولاً ندارم. معبرهای خوب را در ذهنم مرور کردم به دلم افتاد آن کفاشی که قبلاً رفته بودم و او را ملاقات ننموده بودم مجدداً بروم، وصفش را زیاد شنیده بودم می گفتند در تعبیر خواب کم نظیر است و بسیاری از بزرگان نیز در تعبیر خواب به او مراجعه می کنند، البته تنها هنرش این نبود، هنرش در بندگی خدا بود در دستگیری از ضعفا بود، صبح علی الطلوع بعد از زیارت کریمه اهل بیت علیهم السلام کوچه پس کوچه ها را پشت سر گذراندم مغازه او که حالا دیگر شبیه به یک موسسه خدمات رسانی به محرومین است را پیدا کردم.
با محبت پذیرفت و گفت بگو چه دیده ای؟
گفتم : خواب دیده ام رفته ام حرم سیدالشهداء علیه السلام ولی مأمورین عراقی نمی گذارند کسی وارد حرم بشود. الا جنازه ها را با تابوت اجازه ورود می دادند،
در همین حین یک مأمور عراقی صدا زد: آقا سیّدعباس ! بیا جنازه ات را بگیر و برو حرم
خنده ام گرفت گفتم: جنازه خودم را ؟!
گفت: بله!
رفتم و زیر یک تابوت را گرفتم از زیر تابوت می دیدم جنازه ام کفن شده درون تابوت قرار دارد
به محض ورود به حرم جنازه، بلند شد دست ادب به سینه گذاشت و سلام کرد و دوباره خوابید،
بنده هم در زیر تابوت یک دست به سینه و دست دیگرم زیر تابوت بود و از خواب بیدار شدم.

لبخندی زد و گفت: آقا سیّدعباس قربون خودت و جدّت برم خدای متعال به برکت امام حسین علیه السلام یک دختر با برکت به شما عنایت می کند، تعجب کردم ولی قبول نمودم و همینطور هم شد، یک هفته بعد متوجه شدیم که قرار است خدا فرزندی عنایت کند و پس از مدتی فهمیدیم دختر است… این خواب باعث شد با یک مرد کاملاً بیدار آشنا شوم و هر از چندگاهی محضرش شرفیاب می شدم.

مریم سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 12:52

سلام
اول بگم که این غیبت مدیر وبلاگ بدجور آدمو اذیت می کنه ان شاءالله هر چه زودتر حالشون خوب بشه و ما شاهد حضور پررنگشون باشیم
و بعد : خیره ان شاءالله من اسم این خوابها رو گذاشتم خوابهای رویایی و سبز . ان شاءالله حاجت روا بشی و همین امسال به همه ی خواسته هات برسی
و اما بعدتر : این علم تعبیر خواب علم عجیبیه ! چند روز پیش تو یک وبلاگی با خوندن تعبیر خواب یک نفر ، کم مونده بود از تعجب شاخ در بیارم
خواب و تعبیرش رو تو کامنت بعد می نویسم .

sara سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 12:52

سلام...

گاهی بعضی از خواب ها عجیب در یاد می مانند... طوری که حتی تا چند وقتی تحت تاثیر آن خوابی... و وای از روزی که آن خواب ... کابوسی بوده باشد!......

امید که خواب شما.... خیر بوده است....
روزگارتان رنگی و زیبا...

سهیل سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 12:33 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
حالا چقده دقیق هم آدرس میخواستند . حتی کد پستی ؟ ؟ ؟
قانونمندی رو از این فرشته بلند بالا باید یاد گرفت

یاد خاطرات سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 12:24

سلام
حالا خواب دیدید ان شالله ....خیرباشد.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد