همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

و عطار...

به نام خدا   

 

بیست و پنجم فروردین ماه سالروز بزرگداشت شیخ عطار نیشابوری گرامی باد

 

 


مــرا در عــشـق او کـاری فـتـادسـت          کـه هـر مـویـی بـه تـیـمـاری فـتادست
اگـر گـویـم کـه می‌داند که در عشق          چـگـونـه مـشـکـلـم کـاری فتادست
مـــرا گـــویـــد اگـــر دانـــی وگــرنــه          چـنـیـن در عـشـق بـسیاری فتادست
اگـر گـویـم هـمـه غـمـهـا بـه یـک بـار          نـصـیـب جـان غـمـخـواری فـتادست
مـرا گـویـد مـرا زیـن هیچ غم نیست          هــمــه غــمــهـا تـو را آری فـتـادسـت
چـو خـونـم مـی‌بـریـزی زود بـشـتـاب          کــه الــحــق تــیــز بـازاری فـتـادسـت
مـرا چـون خـون بـریزی زود بفروش          کـه بـس نـیـکـم خریداری فتادست
مــرا جــانــا ز عـشـقـت بـود صـد بـار          بـه سـربـاری کـنـون بـاری فـتـادسـت
دل مـسـتـم چـو مـرغ نـیـم بـسـمـل          بـه دام چـون تـو دلـداری فـتادست
از آن دل دسـت بـایـد شـسـت دایـم          کـه در دسـت چـو تـو یاری فتادست
کــجــا یــابــد گــل وصــل تـو عـطـار          که هر دم در رهش خاری فتادست
(عطار نیشابوری)
================================================
اندر احوال حسین منصور حلاج
و نماز شام بود که سرش ببریدند و میان سر بریدن تبسمی کرد و جان بداد و مردمان خروش کردند و حسین گوی قضا به پایان میدان رضا برد. و از یک یک اندام او آواز می آمد. که اناالحق . روزبعد گفتند: این فتنه بیش از ان خواهد بود که در حالت حیات بود پس اعضاء او را بسوختند از خاکستر آواز اناالحق می آمد. چنانکه در وقت کشتن هر قطره خون او که می چکید الله پدید می آمد. در ماندند . خاکستر او را به دجله انداختند . بر سر آب همان اناالحق میگفت. پس حسین گفته بود چون خاکستر ما در دجله اندازند بغداد را از آب بیم بود که غرق شود خرقه من پیش آب باز برید و اگر نه دمار از بغداد بر آرد . خادم چون چنان دید خرقه شیخ را بر لب دجله آورد تا آب بر قرار خود رفت و خاکستر خاموش شد. پس خاکستر او را جمع کردند و دفن کردند.
(تذکرة الاولیاء-عطار نیشابوری)
================================================
  ماجرای شهادت عطار،بسیار غم انگیز است.صاحبان تذکره در این خصوص نگاشته اند که پس از تسلط چنگیز خان مغول بر  سرزمین خراسان، شیخ عطار نیز به دست لشگر مغول اسیر شد . گویند مغولی می خواست او را بکشد شخصی گفت: این پیر را مکش که به خون بهای او هزار درم بدهم. عطار گفت : مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خون بهای اویک کیسه کاه ترا خواهم داد. شیخ فرمود:بفروش که بیش از این نمی ارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را هلاک کرد و این چنین است سرانجام بزرگان این دیار.

نظرات 11 + ارسال نظر
یادخاطرات شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 12:46

سلام

وتسلیت به شما .

ماندگارترین و معروف ترین شعر عطار نیشابوری :

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایما بر در دل حاضر است

رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیده ی جان روی او تا بنبیند عیان

در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس

پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال

لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش

شنگین کلک شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 11:17 http://shang.blogsky.com

سلام و
البته عرض تسلیت درگذشت مادر همسرتان . امید که در ادامه سال جدید بیشتر شاهد شادیها باشید تا غم و اندوه ها . خداوند
روحشان را قرین رحمت و مغفرت و آرامش گرداند .
و نیز ممنون از ذکر احوالات عطارنیشابوری .

sara پنج‌شنبه 27 فروردین 1394 ساعت 14:03

سلام...

ممنون از یادآوری این روز ... و متون انتخابی قابل تاملتان...

درضمن بنده نیز مصیبت وارده را خدمتتان تسلیت عرض می کنم و... برای بازماندگان بخصوص همسرتان... طلب صبوری و آرامش دارم...

عبدالحسین فاطمی پنج‌شنبه 27 فروردین 1394 ساعت 12:45

سلام
عرض تسلیت مجدد ان شاء الله مهمان حضرت فاطمه(س) باشند.

اونقدر این حکایت ها تکرا نشده و مغفول مونده اند که کم کم فهم و قبول برخی از این حکایات برای نسل حاضر ما بسیار سخت شده است.
من جای متولیان تربیت جامعه بودم ضمن حذف برخی اغراقات که در تذکره الولیاء و برخی متون قدیمی وجود دارد ضمن به روز رسانی و استفاده از محتوای خوب این حکایات در قالب جدید و فاخر ازان مفاهیم متعالی اخلاقی استفاده می کردم.


امیدوارم روزی برسد که همه بفهمیم مرغ همسایه غاز نیست

امیری-عبدالرسول پنج‌شنبه 27 فروردین 1394 ساعت 07:32 http://abamiri.blogfa.com

سلام
وقت بخیر
عرض تسلیت بخاطر فوت مادر همسرتان
جای خالی بزرگان با گذشت زمان بیشتر و بیشتر محسوس می شود . روحشان شاد .
و تشکر از پست زیبایتان و شعر خوبی که از عطار انتخاب کردید .

ستاریان پنج‌شنبه 27 فروردین 1394 ساعت 01:57 http://mostafasatarean.blogsky.com

سلام آقا سهیل عزیز
منم ابتدا فوت مادر همسرتون روتسلیت عرض می کنم و امیدوارم خدا روحشون رو قرین رحمت خودش کنه و بعد هم ممنونم به خاطر بزرگداشت نام و یاد عطار اونم اینطور موجز و موثر
ضمن تشکر از مریم خانم بابت کامنتهای خوبشون باید بگم یادم هست وقتی چندین سال قبل برای اولین بار نحوه ی متحول شدن و به خصوص کشته شدن عطار رو خوندم بشدت براش گریه کردم و صحنه ای در ذهنم ساخته شد که هرگز پاک شدنی هم نیست و خاطرم هست که توی دلم به کسانیکه در زمانه ای که باید زمان جنگ و جهاد می بود این روحیه ی عابدانه و عارفانه و صوفی مسلکی را تا اعماق جامعه رسوخ داده بودند خیلی بدبین شدم البته از میان همین گروه ها هم بود که سربداران سر برآورد و اولین حکومت شیعی در ایران به دست آنان منعقد شد و قلمرو بالنسبه بزرگی هم داشت

ناهید چهارشنبه 26 فروردین 1394 ساعت 21:10

سلام
بابت درگذشت مادر همسر عزیزتان تسلیت عرض می کنم
بیتی از شیخ عطار همیشه توی ذهنم هست که هر وقت در زندگی سختی ها و مشکلات ، بیشتر نمایان می شود ، اون بیت رو تکرار می کنم :
تا نگردی مردِ صاحب درد تو
در صف مردان نباشی مرد تو

کتاب تذکرةالاولیاء تاثیرگذارترین کتابی بوده که تا به حال خوندم و بعضی قسمتهای کتاب رو شاید بیش از بیست بار مطالعه کردم ، زندگی عرفای بزرگی مانند شیخ بسطامی ، شیخ حسن بصری ، رابعه ، شیخ بشر حافی ، منصور حلاج ، ابراهیم ادهم و ...همیشه ذهن و روح منو به چالش وا می دارند، بزرگانی که هر کدام با یک اشاره ی معبود ، دنیای مادی را به هیچ انگاشتند و از باده ی الوهیت چنان سرمست شدند که هرگز جز تجلی ذات حق چیزی ندیدند ...
مرگ شیخ عطار با اینکه دردناک بود اما چون همواره راضی به رضای حق بود ، تقدیر را با آغوش باز پذیرفت ، حتی به پیشنهاد پدر مولانا "بها ولد " مبنی بر ترک نیشابور به خاطر حمله مغولها وقعی ننهاد و گفت هر چه تقدیر باشد همان خواهد شد .
جناب سهیل ممنون از پست خوبتان

مریم چهارشنبه 26 فروردین 1394 ساعت 14:47

احتمالا آقا سهیل چرکنویس این پست رو قبل از درگذشت مادرهمسرشون اینجا گذاشتند .
ان شاءالله از این به بعد همیشه شادی داشته باشند

مریم چهارشنبه 26 فروردین 1394 ساعت 14:45

اگر جریان متحول شدن عطار رو هزار بار بخونم خسته نمی شم :
در شادیاخ ، عطار در دکان عطاری اش گرم کار بود، با شکوه و دبدبه، درویش فقیری به در دکانش آمد و چیزی طلب کرد. عطار روی خوش نشان نداد. شاید هم چهره در هم کشید. درویش ابرام کرد. عطار اعتنایی نکرد. درویش گفت: "تو با این حالی که داری،چگونه از جهان می روی؟"
عطار گفت: مثل تو ! درویش کشکولش را زیر سر نهاد، رو به قبله دراز کشید و گفت: انا لله و انا الیه راجعون... و مرد.
و عطار با مرگ درویش زنده شد !
همین طور که نوشتید جریان مرگ عطار هم درست به اندازه متحول شدنش عجیبه ...و البته بسیار غم انگیز و دردناک

مریم چهارشنبه 26 فروردین 1394 ساعت 14:33

مولانا تفسیر مشهوری از انا الحق حلاج دارد :
« انا الحق ادعای بزرگی است ، در حالی که انا العبد "من بنده ی خدایم" ، ادعای بزرگتری است.
انا الحق نشانه ی تواضع زیاد است اما کسی که می گوید من بنده ی خدایم، دو وجود و هستی را اثبات می کند که یکی خود و دیگری خداست. اما آنکه انا الحق می گوید خود را نیست و نابود کرده و به باد داده است. انا الحق یعنی من نیستم، همه اوست."

مریم چهارشنبه 26 فروردین 1394 ساعت 14:31

سلام
قبل از هر چیز درگذشت مادر همسر آقا سهیل رو خدمت این دوست خوبمون تسلیت عرض می کنم و از خدای بزرگ برای این مادر مهربان و دلسوز علو درجات و برای آقا سهیل ، همسر عزیزشون و سایر بازماندگان صبر و بردباری مسئلت می کنم .
روحشون شاد و قرین آرامش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد