همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

تشریف بیارید جهیزیه و سیسمونی ببینید !

مادر داماد زنگ زد و گفت: فردا تشریف بیارید برای دیدن جهیزیه!

گفتم: مبارک باشه. اما تو رو خدا منو معاف کنید! من از این رسم  و رسومِ مَن درآوردی، اصلا خوشم نمیاد. 

گفت: مگه می شه؟ مردم چی می گن؟! می شینند پشت سرمون می گن لابد اینا با هم اختلاف دارند! منتظرتم ها! حتما باید بیای.

نیم ساعتْ بعد از تلفنِ مادر داماد، یکی از مدعوین زنگ زد ...گِله پشت گِله! می گفت: "به دخترم زنگ زدند و گفتند: " تو و مادرت و زن داداشت فردا بیایید برای دیدن جهیزیه"... می بینی چطور آدمو تحقیر می کنند؟ عوض اینکه به من زنگ بزنند و بگن به دخترت و عروست هم بگو بیان، به دخترم زنگ ..."

حرفشو قطع کردم و گفتم: شما درست می گید، اما این اشتباهشونو بذارید به حساب سرشلوغی و ندانم کاری شون.

گفت: اتفاقا اینا خیلی هم عاقلند و هر کاری که می کنند، با منظور و مقصود انجام می دن! منم برای اینکه ادبشون کنم فردا پامو اونجا نمی ذارم، خودم که نمی رم هیچ! نمی ذارم دخترم و عروسمم برن. باید با اینا مثل خودشون رفتار کرد، وگرنه می گن فلانی بَبو گُلابیه و هیچی حالیش نیست!

گفتم: ای بابا! مثلا جشن و عروسیه ها! ....راستی یک سوال! فردا که می ریم برای دیدن جهیزیه، باید کادو ببریم؟

گفت: پس چی  دست خالی که نمی شه رفت!

همون روز رفتم خیابون و کادو خریدم.(خدا کنه همیشه شادی باشه اما یک عروسی، خیلی خرج روی دست آدم می ذاره : زیر لفظی - طبق حنا - کادوی پاتختی - کادو برای پاگشای عروس و ... خدا به فریاد خانواده ی عروس و داماد برسه!) 

 روز بعد کادومو برداشتم و رفتم دیدن جهیزیه ی عروس! خانمها مطابق معمول، حسابی چسان فسان کرده بودند و تا می تونستند طلا و جواهرات به خودشون آویزون کرده بودند!

... مهمونها در حالی که با هم حرف می زدند، یک چشمشون به حرکات موزون دخترها و خانمهای جوون بود و یک چشمشون به جهیزیه ی عروس و با دقت همه چی رو از زیر نظر می گذروندند! 

تو اون شلوغ پلوغی شنیدم یکی از فامیلهای داماد که نزدیک من نشسته بود، یواشکی به دور و بری هاش گفت: عروس که چیزی نیاورده! تو بوفه ش 10 تا دونه ظرف کریستالم نیست! چایی سازشو دیدید؟ معلوم نبود مارکش چیه!  ...و بعد ادامه داد: بوفه ی مونا رو دیدید؟! لبالب پُر بود! دیدید چقدر جهیزیه آورده بود؟ تو خونه شون جا و راه نبود!
بقیه حرف این خانم رو تایید کردند و شروع کردند به تعریف کردن از جهیزیه ی مونا ! (منم فامیل داماد بودم. اما من فامیل مادری داماد بودم و این خانم فامیل پدری داماد بود)

 وقتی حرف این خانم رو شنیدم، با نگاه خریدار به جهیزیه ی عروس نگاه کردم و دیدم بنده ی خدا همه چی آورده! از یخچال و فریزر و گاز و مایکروفر گرفته تا مبل و میز غذاخوری و تخت و ...اتفاقا همه از بهترین مارک و بهترین جنس!

مادر عروس تو آشپزخونه، درِ یخچال و فریزر و کابینتها رو باز کرده بود، تا اوج هنرنمایی و کدبانوگری و سلیقه ی خودش و دختراش رو در تزئین مرغ و ماهی و شیشه های مربا و ظرفهای حبوبات و ... به مهمونها نشون بده، بنده ی خدا خبر نداشت که بعد از این همه خرج و مخارجی که کردند، مهمونها یک کم اونورتر، کله پاچه شونو بار گذاشتند! 

به خانم برادرم گفتم: به خدا اگه من دختر داشتم امکان نداشت تن به این رسم مسخره بدم!

عروس خواهرم گفت: خاله! من دختر دارم، اما تصمیم گرفتم نه براش حنا بندون بگیرم و نه برای دیدن جهیزیه ش از کسی دعوت کنم!


پی نوشت :


- اینقدر بدم میاد نوبت نوشتنم به جمعه بخوره! جمعه مجازستان می شه شهر ارواح! 

- موندم خانمها از کجا پول می آرن این همه لباس شیک و پیک و مجلسی می خرند؟ ما تو این دو سه سال، چهار تا عروسی داشتیم، من ندیدم خانمها تو مراسم نامزدی و عقد و حنابندون و عروسی این 4 نفر، یک لباس تکراری بپوشند!

- اون روز بعضیها برای دیدن جهیزیه، پتو کادو آورده بودند ...یادش بخیر! قدیما برای پاتختی، پتو می آوردند!
- بابت همون ظرفهای کریستال که به چشم بعضی از خانمها خوار و بی ارزش میامد، خانواده ی عروس 2 میلیون و 400 تومن پول داده بودند! اینو یک بار اتفاقی از دهن عروس شنیدم.

- کاش فقط برای دیدن جهیزیه دعوت می کردند! پریروز دختر خواهرم رفته بود، دیدن سیسمونی دخترعموش ...خدا می دونه دو روز دیگه چه رسمهایی اختراع و ابداع می کنند؟!
- هفته ی پیش خانم برادرم بی سر و صدا به دخترش سیسمونی داد بدون اینکه کسی رو دعوت کنه پس معلومه می شه این رسمها رو وَر انداخت!

- می دونید امروز قراره چه اتفاقی بیفته؟! امروز دختر خانم آقای ستاریان عروس می شن.اگه بلاگفا تعطیل نشده بود، حتما تو وبلاگ خودم به مناسبت این وصلت فرخنده، پست می زدم.

ضمن تبریک به آقای ستاریان عزیز و خانواده ی محترمشون، دعا می کنیم این پیوند برای عروس و داماد عزیزمون، مبارک و سرشار از نیکبختی و سعادت و خیر دنیا و آخرت باشه.

نظرات 16 + ارسال نظر
sara شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 17:44

سلام...

تبریک اول خدمت جناب ستاریان ...پدر عروس گرامی ... و آرزوی خوشبختی و سعادت و شادکامی برای این زوج عزیز....
و تبریک دوم هم خدمت جناب فاطمی ... ایشالا اخوی حضرتعالی هم ... روزگاران بسیار خوشی پیش رو داشته باشند....
راستش من از اونایی ام که..... خیلی جشن عروسی دوست داره!.... زمان تجردهم آرزو داشتم یک عروسی مفصله شاهانه!! ... با حضور همه ی فامیل نزدیک و دور داشته باشم....
اما کلا از ترس اینکه داماد فرار نکنه ......قید همه اش رو زدم
هنوزم ولی جشن عروسی دوست دارم و عاشق لباس عروسم ... اما نه به هرقیمتی ...... هرکس به اندازه وسع خودش ... برای دل خودش ... نه برای چشم و هم چشمی و پز دادن و خودنمایی...
نه فقط در مراسم عروسی ... در مراسم عزا ...یا هر مراسم دیگه ای ..... اعتقادم اینه که ... هرکس باید اون کاری را بکنه که ... واقعا خودش میخواد ......نه بخاطر حرف مردم ... طوری تصمیم بگیره که ... به رنج و عذاب و درد منجر نشه ....
به امید روزی که ... همه دنبال ساده تر کردن زندگی باشن ... نه سخت تر کردنش ...

سلام سارا بانوی عزیز
اما من برعکس شما از این چیزا فراری بودم شاید به خاطر اینکه نوجوانی من مصادف شد با انقلاب و بعد هم جنگ و ...(اعتراف می کنم که من از اون ورش افتادم .اینقدر قانع بودن هم خیلی خوب نیست)
- ببم جان برای عروسی مجلل و شاهانه یک کم پافشاری می کردید ...عمرا داماد فرار می کرد
- من از وقتی خودمو شناختم پا روی دلم گذاشتم و کارایی رو انجام دادم که می دونستم رضایت و خوشحالی اطرافیانم در انجام اون کارهاست ...الانم بلد نیستم مطابق دل خودم عمل کنم .
- کسانی که زندگی رو سخت می گیرند هم خودشونو عذاب می دن و هم اطرافیانشونو . (الان یاد چند نفر افتادم که هر مسئله ی ساده ای رو سخت می کنند ، چقدر سخته با این آدما زندگی کردن )
ممنون سارا بانو جان که وقت گذاشتید و نظرتونو نوشتید می دونم که خیلی کار دارید

عبدالحسین فاطمی شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 13:10

منم متقابلا خدمت خواهر عزیز م سلام همراه با عرض ارادت دارم .
دعاشون کنید که معرفت زندگی مشترک رو هم کسب کنن.

امیر علی هم سلام دارن خدمتتون والله با این رفتارهایی که از امیرعلی می بینم زیاد طول نمیکشه عروسیشو همه مون ببینیم
فکر نکنم تا 15 سالگی دوام بیاره چون کلا ارتباط گیریش با خانم جماعت یکه
پنجشنبه اومده بود محل کارم .
تو سالن خانم های همکار دیدنش و بردن اتاقشون
بعد که رفتیم اتاق خودم هی بهم میگفت : بابایی بریم اتاق خانوووماااا

کلا در دوست یابی هم بیشتر دوس داره با دخترا دوس بشه و تصمیم داره همه شون عروسش بشن

باجی سوبایلاریزون تویوندا این شاللاه
به عبارتی :
تو عروسی مجرد هاتون جبران می کنم خواهرم

ناهید شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 12:43

به جناب فاطمی عزیز سلام عرض کردم چون دلیل داشتم ، ولی از بس حرف زدم یادم رفت که عروسی برادر گرامیشون رو تبریک بگم
به هر حال مبارک باشه امیدوارم خوشبخت بشن ان شاالله
امیرعیلینین تویوندا جانّان گئچرم من
به عبارتی :(روز عروسی امیر علی عزیز از شادی کولاک می کنم من )

ناهید شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 12:31

سلام به مریم جان و جناب فاطمی
در مورد عکس که نوشتی ، غیر از عکسهای سلفی تازگیها مد شده مهمونا هم چون آرایشگاه میرن و لباسهای گرونقیمتشونو می پوشن ، خونوادگی آتلیه میرن و عکس خونوادگی یا تکی در اندازه های مختلف می گیرن ، تا در آینده هم بتونن همچنان به دیگران پز بدن که ما به این شکل عروسی می رفتیم غافل از اینکه به هر کسی عکسهارو نشون میدن ، اولین حرفی که می شنون اینه که وااااااا چقدر عوض شدین ؟
باور کنید همین کسانی که هی تند و تند عکس می گیرند ، 99 در صدشون بعدها عکساشونو نیگا هم نمی کنند ...
تاسف من از اینه که چرا در ایران و کشورهای جهان سوم که از لحاظ اقتصادی در وضعیت اسفباری به سر می برند بعضی از مردم دور از جان به این بیشعوری ها دامن می زنند ؟!
راستی دوستان بلاگفایی عزیز آیا وقتش نیست به بلاگ اسکای کوچ کنیم ؟

سلام نی جان
این نکته ای که نوشتی فوق العاده بود !ناهید جان ماشاءالله چه نگاه تیز بینی داری و به چه مسائل جالبی دقت می کنی
منم بارها شاهد اظهارنظرهای دیگران موقع دیدن این مدل عکسها بودم : این تویی ؟! وای چقدر ییر شدی ...چقدر چاق شدی ؟ پس موهات کووووووو ؟
ممنون نی جان به خاطر مطالب نابی که می نویسی
- در مورد کوچ به بلاگ اسکای...نه ! نمی شه ! ...من با آرشیوم چه کار کنم ؟ مگه می شه این همه پست و کامنت رو تو بلاگفا رها کنم و بیام اسکای ؟

عبدالحسین فاطمی شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 10:23

همون بهتر که میب مونن گیس شون هم رنگه دندوناشون میشه این دختر و پسرای لوس امروزی.

کاش ادما چند سال بزرگ تر از سن شون می تونستن فکر کنن و عمل کنن .

این تخسیر نمیدونم چیه که هیشکی گردنش نمیگریه
با بچه ها صحبت می کنی میگن گردن مادر و پدراس با مادر و پدرا صحبت می نی میگن گردن جووناس
ما که خانواده پسر بودیم تو این عروسی به حق الیقین رسیدیم که چه بلایی سر خاناوده پسر میاد
والله میگن ما داریم تو فرهنگ غربی غرق می شیم ولی آخه بدبخت غربی ها کی از این غلط ها می کنن ؟!(دور از جوون دوستان )

بلاگفا فکر می کنه ما بچه ایم تعویض سرور که یه کار سه سوته اس .
بهتره علیرضا بیاد اعتراف کنه دره چیکار می کنه

اتفاقا این دخترا اینقدر شانس دارند ! می گردند یک پسر پولدار پیدا می کنند و زنش می شن !
طفلی دخترای سنگین و باوقار ! چند روز پیش دختر خانمی رو دیدم که به مامانش می گفت : مامان ! مگه تو نگفتی بشینیم سنگین ، تا بختم بشه رنگین ! پس کووووووووووووو ؟ برعکس شد که ! اونایی که سنگین نبودند شوهر کردند و من موندم تو خونه !
آقای فاطمی یکی دو روزه به شبکه های اجتماعی وطنی سر می زنم واقعا طرز فکر دخترا و پسرا تاسف برانگیزه ! دیدید چه مطالب و عکسهایی رو تو صفحه هاشون می ذارند ؟
جالب اینکه یک مطلب در فضیلت خوندن آیة الکرسی می ذارند ، زیرش یک عکس از یک دختر نیمه عریان !

عبدالحسین فاطمی شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 08:30

فکر می کنم یه خیزش عمومی میخواد از طرف دختر خانم ها و آقا پسرها .
نمیدونم شاید یه کمپینی که اونجا دختر پسرا بگن:
پدر و مادر ما جهیزیه سنگین نمیخواهیم .

شخصا بنده در عروسی خودمان دیدم که میشه در مقابل رسومات غلط ایستاد .
جسارت بنده رو ببخشید ولی ما درعروسی مون قرار گذاشتیم و به پدر و مادرامون هم گفتیم که اگه فلان شرایط رعایت نشه ما اصلا هیچ مراسمی نمی گیریم و اتفاقا این تصمیم ماجواب داد و در نهایت خانواده هه هم دیدین که تصمیم خوبی گرفته بودیم .درسته بعضی ها غر زدن ولی هر کاری هم بکنی غر بعضی ها سرجاشه
شاید 80 درصد این رسومی که الالن هست و اونموقع هم بود کات شد .
با کمترین هزینه و بهترین وضعیت مراسم گرفتیم .

این همه فساد و طلاق ها و مشکلات ریشه در همین رسومات بد داره باور کنید برخی از این ازدواج ها تشریفاتی به 6 ماه نمیکشه که سر از دادگاه در می آرن .

خیزش عمومی از طرف دخترا و پسرا ؟!
فکر می کنید همه مثل شما فکر می کنند ؟
نه ببم جان ! اینطور نیست ! من دختری رو می شناسم که چندسال از ازدواجش می گذره و بچه دار شده اما همچنان تو دل شوهرشو می خوره که من حسرت داشتم شما برام حنا بیارید و نیاوردید و من تا آخر عمر این موضوع یادم نمی ره !
ببم جان شما و خانمتون جزء استثناءات بودید !
دخترای امروزی برای تک تک رسم و رسوم ازدواج حسرت دارند ...حسرت دارند بهترین و شیک ترین لباس نامزدی و عقد و عروسی رو بپوشند ، برای نامزدی و عقد و عروسی بهترین آرایشگاه برن ، سرویس طلاشون از سرویس دخترای فامیل سنگین تر باشه ، تمام وسایلی که براش می خرند مارک و گرون قیمت باشه و ...تازگیها گرفتن عکس سلفی هم که مد شده و لابد در حین برگزاری مراسم مدام از خودشون عکس می گیرند اونم عکسهای یهویی !
به قول شما بعدشم از دادگاه خانواده سر درمیارن !
آقای فاطمی چرا بلاگفا درست نمی شه !
پس شما مردا چه کاره اید ؟ شما و آقا سهیل و بقیه ی جمعیت اخوان شال و کلاه کنید یک سر برید پیش علیرضا و بهش بگید چقدر فس فس می کنی ! سرور عوض کردن که اینقدر طول و تفصیل نداره !

عبدالحسین فاطمی شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 07:57

سلام
مقدم شما در تیم مدیریت همساده ها رو به فال نیک می گیرم و از خدا میخوام عاقبت این جمع با حضور شما به خیر و برکت ختم بشه
متهم اصلی همه این رسم و رسومات خانم های محترمه هستن !!!!!
امروز تقریبا یک هفته است که عروسی برادر بنده تموم شده روزی که جهیزیه آورده بودن به چشم مشتری یه دید همه وسایلو نیگا کردم واقعا دلم برای پدر عروس سوخت !
آخه چه خبره ؟
الان طوری شده با این رسومات ابلهانه کم کم دیدگاه جاهلی اگه در مورد دخترا ایجاد بشه من حق میدم به پدرا !!
اگه دیروز دختر رو به خاطر مسائلی مایه سرشکستگی خود می دونستن امروزه در وضعیت نابسامان اقتصادی دختر دار بودن به معنی ورشکستگی و بدبختی خانواده محسوب میشه و جالبه نمیشه پدر و مادر باشی و بگی من به این رسوم تن نمیدم و جهیزیه ای مشابه جهیزیه دختر عموی عروس یا دختر خاله دوماد نمیدم اونموقع موج تحقیرها و تمسخرها شروع میشه .

این رسوم ممکنه به ظاهر به معنی تشخص دادن و جایگاه بخشیدن به دخترا بشه ولی به واقع بزرگترین توهین ها و تحقیرها رو برای زنان جامعه ما رقم می زنه شما آمار پایین ازدواج رو اگه نگاه کنید کاملا عرض بنده رو تایید خواهید کرد

سلام
ممنون از همون زمان که آقای ستاریان کلنگ اینجا رو به زمین زدند عاقبت این وبلاگ و نویسندگان عزیزش ختم بخیر شد من که در مقابل شما سیاهی لشکری بیشتر نیستم
راستی من یادم رفت به خاطر عروسی برادرتون تبریک بگم . مبارک باشه ان شاءالله برادر شما هم مثل دختر آقای ستاریان خوشبخت و عاقبت بخیر بشن
ای وای ! یعنی موقع تولد دخترا رنگ و روشون سیاه بشه و بعدشم فرررررررررررتشون کنند ؟ خییییییییییلی جالب بود
آقای فاطمی وضع پسردارا هم بهتر نیست ! هیچ می دونید چقدر باید برای خرید طلا و برگزاری جشن هزینه کنند ؟ تازه بعدشم ممکنه به خاطر اجرا گذاشتن مهریه برن هلفدونی !
.... بله ! یکی از موانع ازدواج همین جهیزیه ست
راستی چند وقت پیش یک خانواده ی بی بضاعت می خواستند دخترشونو شوهر بدن و دختر جهیزیه نداشت.
اهل محل و چند تا از همکارای من پا پیش گذاشتند و جهیزیه ی آبرومندانه ای براش تهیه کردند
نکته ی خیلی جالب اینکه عروس مدام ایراد می گرفت که چرا همه ی وسایلمو سیلور نمی گیرید !
به اصرار عروس براش مایکروفر هم خریدند ! این دیگه واقعا نوبر بود !

ناهید شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 04:26

وا...!!! کامنتم چطوری برگشت؟!
یعنی بلاگ اسکای کامنت حذف شده رو تو صندوق خونه نگه می داره ؟ نگووووووو....واقعا تشکرررر
آخه می دونی غیر از چند کلمه ای که تصحیح کردم ، دقت کردی اولین جمله ی نوشته مو بین دو تا گل قرار دادم
منو ببخش که باعث زحمتت شدم
به هر حال بابت پست جالب و قشنگی که نوشتی و همه ی مهربونیهات ممنونم مریم جان عزیزم

نی جان این بلاگ اسکای رو نمی شه دست کم گرفت ! رفتم دیدم کامنتهای حذف شده تو سطل آشغاله و جالب اینکه گزینه ی بازیافت داشت !
باور کن ذوقمرگ شدم آخه به خاطر حذف کامنتت خیلی شرمنده بودم (اصلا هم زحمت نداشت)
ممنون از تو که در کنارمون هستی و هوای تک تک مونو داری

ناهید جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 21:52

مریم جان اتفاقا به موضوع مهمی اشاره کردی ،ممنونم
منم به شدتِ 10 ریشتر با این رسم و رسوم های مسخره مخالفم نه تنها در این مجالس شرکت نمی کنم بلکه تا اونجایی که بتونم همه جا بر علیه این مجالس که جز اسراف و چشم و همچشمی و تفاخر چیزی نداره... تبلیغ می کنم ...
واقعا به من چه ! متاسفانه خیلی جاها دیگه صحبت از عشق و شعور و فهم و انسانیت و مدیریت و حس همدلی و ...نیست .البته مقصر( دور از جان) بعضی از بزرگترها هستن که انقدر به جوونا میدون میدن و خودشون هم در این تاختن ها با اونا همراه می شن که حتی مقدار جهیزیه رو مستمسک قرار میدن برای شاخ و شونه کشیدن به همدیگه ...
ایکاش کمی جدی به این مسئله پرداخته می شد !
ایکاش رقابتهای مردم سرزمینمون در جهت تعالی زندگی و رشد فکری و فرهنگ جوانها بود ، تا وقتی زندگی مشترک رو شروع کردن ، توانایی مدیریت داشتن !
و فوری در مواجه شدن با یک موضوع هر چند کوچک کارشون به جدایی نمی کشید... که اون لحظه به تنها چیزی که همین جوانها و حتی بزرگترها فکر نمی کنند کریستالها و چایساز و ساید بای ساید و ماشین ظرفشویی و... فلان مارکه !
خوشبختانه در بین اقوام با تبلیغات وسیعی که در مورد موضوع کادو انجام دادیم ، تقریبا مدت 10 ساله که رسم شده همه بلا استثناء بنا به وسعشان و نسبت دوری و نزدیکی با فامیل مورد نظر ، توی عقد کنان ، پاتختی ، جهازبرون و ولیمه ی نوزاد و ... فقط به عنوان کادو پول می برن و یا طلا از سکه ی پارسیان 500 سوتی تا سکه ی تمام بهار
البته فکر کنم در خیلی جاها این رسم وجود داره
به هر حال برای همه ی عروس دامادها آرزوی خوشبختی می کنم

حضور در هر مجلسی که رنگ و بوی تفاخر بده و تجملاتی باشه ،برای من عذاب آوره ، چه این مجلس مرتبط با جشن و شادی و عروسی باشه ، یا اینکه یک مجلس مذهبی مثل سفره حضرت ابوالفضل یا ختم انعام باشه !
- امروز به طور اتفاقی تو اینترنت رسیدم به صفحه ای که لیست وسایل جهیزیه رو برای دختردارها نوشته بود !
یعنی من وقتی این لیست رو دیدم وحشت کردم ! نوشته بود قهوه جوش کلاس داره حتما تو جهیزیه ی دخترتون باشه ...پاستا ساز هم خوبه که بگیرید ...تابلوی نقاشی طرح کوبیسم و طرحهای اسپرت آبرنگی قشنگه ...برای پادری فرش یا گلیم یا گبه بگیرید ...
وای نی جان ما داریم کجا می ریم ؟ یعنی ما که تو جهیزیه مون تابلوی کوبیسم نبود نتونستیم زندگی کنیم ؟ آخه چرا مادرا و دخترا فکر می کنند این چیزا خوشبختی میاره ؟
- در مورد کادو منم موافقم که به جای کادوهای به دردنخور و مشابه ، پول بدن یا اگه وسعشون می رسه طلا بدن .
نی جان کامنتات همیشه پربار و آموزنده ست

ناهید جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 19:28

سلام مریم جان عزیز
ورود پر خیر و برکتت رو به وبلاگ همساده ها تبریک می گم به خصوص در چنین روز شاد و فرخنده ای که عروسی دختر داداش عزیزمونه
و همچنین به عروس خانوم و شازده داماد هم یه عالمه تبریک میگم و برای هر دو آرزوی سعادت و خوشبختی می کنم ان شا الله مبارک باد
و امیدوارم به زودی جشن عروسی گل پسران عزیزت رو در مجازستان برگزار کنیم ان شاءالله

سلام سلام صد تا سلام
ممنون نی جان حضور در وبلاگ گروهی برای من یک تجربه جدیده ، چون من خیلی کم در کارهای گروهی شرکت کردم ، امیدوارم این تجربه برام مفید باشه به خصوص اینکه در جمع دوستانی هستم که می تونم از وجود تک تک شون استفاده کنم
راستی ناهید جان می تونی تالار عروسی رو مجسم کنی ؟! کاش الان ما هم اونجا بودیم در این صورت هم عروس و داماد رو می دیدیم و هم آقای ستاریان و خانمشونو
الان نزدیک ساعت 10 شبه و احتمالا پذیرایی با میوه تموم شده و کارکنان تالار دارند ظرفهای میوه و شیرینی رو جمع می کنند و بعدش قاشق و چنگال و دوغ و نوشابه رو می آرن
کاش می دونستیم شام چی می دن ؟
به به مبارکه ! حتی تصورش هم آدمو شاد و شنگول می کنه

درویش جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 17:03

سلام وخسته نباشید منهم به وبلاگ شما سر میزنم مطالبی که شما وآقای ستاریان مخصوصا وسایر نویسندگان همساده ها عموما ، انتخاب میکنیدعلاوه برشیوه نوشتاری تان که بسیارشیرین وجذب کننده است در عین حال آموزنده وبه روز است منهم مانند سایر دوستان ورودتان را به جرگه گردانندگان وبلاگ همساده ها خیرمقدم وتبریک میگویم برایتان آرزوی موفقیت دارم.

سلام
جناب درویش خوبید ؟
من وقتی آمار بازدید وبلاگمو نگاه می کنم دوست دارم خواننده های ساکت وبلاگمو بشناسم ، الان فهمیدم یکی از این دوستان خوب شمایید
...و اینکه نوشته های منو در ردیف نوشته های آقای ستاریان و دیگر دوستان می ذارید نهایت لطف و بزرگواری شماست، هر چند من خودم می دونم که حالا حالاها باید در محضر این دوستان ، شاگردی کنم .
منم آرزو می کنم شما شاد و سلامت و سربلند باشید .

همطاف یلنیز جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 15:42 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
نخست از آخر: به‌به بسلامتی پدر عروس می بینم غمگین هم تشریف فرما شده بیدند.
بعد: ط ن ب دوم
بعدتر: خوشبختانه همطاف از این مراسمات و دورهمی های فتنه انگیز، بدور است نه که دعوت نشود ها. بلکه از زمانی که به یاد دارم شوقی به این جور مهمانی ها نداشته بیدم. راحت
آخـــر: به قول گرامی بزرگ نمی رفتید خوو. بلاخره از یه جایی باید شروع کرد.

سلام سلام صد تا سلام
آره غمگین اند و من حالشونو کاملا درک می کنم البته غم داریم تا غم ، این غم ، غم شیرینه
مبارک باشه ط.ن.ب دوم
- خیلی خوبه که تو این مراسم شرکت نمی کنید. منم تا بتونم به بهانه های مختلف جیم می شم و نمی رم (اسم این مراسم رو باید گذاشت مراسم جاهلیت )
- برای بزرگ عزیز نوشتم که نسبتم با داماد خیلی نزدیک بود

بزرگ جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 15:32

من پست شما را تا آخر نخوانده بودم
من هم به داداش مصطفی عزیز دوباره تبریک می گویم و ارزو دارم خداوند منان این دو جوان عزیز و همه زوج های جوان را در پناه عنایت خویش رستگار و خوشبخت کند

ان شاءالله عروسی گل پسرای شما
ببم جان آخه چرا پست های منو یک خط در میون می خونید ؟
والله به خدا حق دارید ! منم بعضی وقتا پستهای طولانی رو یک خط در میون می خونم

ستاریان جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 15:17 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
منم بهتون برای ورود به جمع خوب همساده ها خوش آمد می گم و چقدر خوب که پست اولتون رو راجع به جشن ازدواج انتخاب کردید.
از بابت تبریک برای ازدواج دخترم و به خاطر دعای خیری که کردید بی نهایت ممنونم و از خدای بزرگ میخوام که سعادت و به روزی نصیب همه ی جوانها بکنه و خوشبخت بشند. امیدوارم روزی برسه که از شما بخونیم مادر شوهر شدید و احسان و محسن هر دو ازدواج کردند
خب راستش چون این روزها ما درگیر مراسم ازدواج هستیم با این مسائلی که نوشتید هم از نزدیک و به طور ملموس درگیریم. متاسفانه یا خوشبختانه کار تدارک مسائل عروسی و تهیه ی جهیزیه و این حرفها محول شده به خانمها و آنها هم براس کسب شهرت و خودنمایی روز به روز دارند به تشریفات اضافه کرده و اونو سختش می کنند. چشم و همچشمی و اینکه مردم چی می گند براشون مهمترین دغدغه است. مسائل ساده رو بغرنج می کنند و بزرگ!
خوشبختانه همسرم و دخترم چندان اهل این حرفها نیستند هر چند بی تاثیر از این مسائل هم نمی تونند باشند. انگار این تب اپیدمی و فراگیر شده
من و شما و نسل ما و کسانیکه مثل ما فکر می کنند این روزها کمند و مردم به آرم ماشین و قیمتش و مساحت خونه و آدرسش و زیورآلت و لباس و مارکش، بیشتر از انسانیت و اخلاق و دیانت آدمها بها میدند و حتا میشه گفت آنچه که اصل بوده شده فرع و آنچه زائد و فرع بوده چای اصل نشسته. مهمترین موضوع توی ازدواج، وصلت دو تا دختر و پسره که به خاطر حواشی و مسائلی نظیر اونچه شما نوشتید به طور کلی به حاشیه میره و حتا گاهی که کم نیست به هم می خوره!
چند ساعت به شروع مراسم نمونده ولی من بیشتر از اینکه شاد باشم غمگینم. تازه می فهمم پدر خانمم چه حسی داشت و پدرم چه حالی داشته. حال پدرها رو فقط پدرها می فهمند. بازم از شما ممنون و متشکرم

سلام
ممنون سلامت باشید
ببم جان چرا شما خونه اید ؟ پدر عروس خوب بوده الان آرایشگاه باشه کت و شلوراتون آماده ست ؟ جوراباتون چی ؟ نکنه تو دقیقه ی 90 بخواید دنبال جوراب بگردید !
امشب به شما و خانمتون به اندازه ی عروس و داماد توجه می شه !
- اتفاقا می خواستم تو پستم بنویسم که این رسم و رسوم رو خانمها باب می کنند و جمعیت اخوان هیچ نقشی در این ماجراها ندارند ( البته یک مورد دیدم که پدر داماد چون حسرت داشت خانواده رو مجبور کرد مراسم حنابندون برگزار کنند .
- بله ! منم عروسی هایی رو دیدم که در مرحله ی نامزدی به خاطر این رسم و رسوم به هم خوردند .
- خوشبختانه خانواده هایی هم هستند که نه تنها زیر بار این رسمها نمی رن ، بلکه مراسم ازدواج آنچنانی هم برگزار نمی کنند . یک نمونه ش خواهر یکی از دوستان وبلاگی مون که پارسال مراسم عروسی نگرفت و در عوض با مبلغی که می خواستند جشن برگزار کنند ماشین خریدند .
- یکی از بستگان دو ساله ازدواج کرده اما همچنان زیر بار قرضه و داره قسط وامهایی رو پرداخت می کنه که از بانکهای مختلف برای برگزاری مراسم عروسی شون گرفتند !
-مجددا تبریک می گم من که چند روزه دارم ذوق عروسی دختر خانمتونو می کنم
آقای ستاریان حالا خوبه که دخترخانمتونو غریبی شوهر ندادید ! اگه می خواست بره یک شهر دیگه یا حتی یک کشور دیگه چه کار می کردید ؟! (نمونه ش دختر فریبا جان یا همسر بزرگ عزیز )
اصلا غمگین نباشید از فردا دختر خانم تون با همسرش دو نفری می آن خونه تون و به امید خدا سال دیگه 3 نفری می آن
نمی دونم والله ! شاید منم روز عروسی بچه ها مثل شما غمگین باشم البته غمی شیرین
راستی ممنون برای دعاهای خیری که واسه جوونها و بچه های من کردید

بزرگ جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 15:10

سلام
من هم حضور شما در وبلاگ و هیات مدیره تبریک عرض می کنم
من جای شما بودم پا تو چنین مچلسی نمیگذاشتم.از یک طرف می گویی این رسم ها چیست و از یک طرف هم میروید هم کادو میبرید پس در حقیقت تایید میکنید
راستی این بلاگ اسکای پیغام خصوصی ندارد؟

سلام
ممنون شما لطف دارید
شما درست می گید اما نسبت من با داماد خیلی نزدیک بود اگه یک کم غریبه تر بودیم نمی رفتم
ولی از اون زمان دارم کار فرهنگی می کنم و به هر کسی می رسم می گم تو رو خدا زیر بار این رسم و رسوم مسخره نرید (طفلی دخترهایی که جهیزیه ی درست و حسابی ندارند شرمنده می شن)
ببم جان اسکای درسته که به بلاگفا نمی رسه اما پیغام خصوصی داره . می تونید خصوصی تون رو به قسمت "تماس با مدیریت همساده ها" ارسال کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد