همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

مقایسه

کارِ من -این چند سال اخیر ،-مدیریت پروژه است . دوستی ِ سی و چند ساله ای با یکی از همرزمانِ زمان دفاع مسبب این شغل است . وقتی مطلع شدند که قرار است به تهران مهاجرت کنم پیشنهاد کرد که با همدیگر در ساختمان سازی همکاری کنیم . البته ایشان چند سالی است به این کار مشغول اند و به نوعی ایشان سرمایه گذار و من ،همانطور که عرض شد مدیر پروژه .

طی این مدت ،پنج ساختمان با ایشون همکاری کرده ام . چهار ساختمان در نقطه مذهبی نشین اطراف بهارستان –منطقه 12-و ساختمان اخیر در عباس آباد . از مناطق متوسطِ متمایل به بالا .

بهمن 92شروع کرده ایم و این روزها ساخته شده وتحویل مالکان می شود .

روزهای اولی که به محل آمدم همه چیز برایم ناآشنا بود . جوان هایی که در گوشه و کنار ساندویچ می خوردند – خیابان نیلوفر بورس ساندویچی های معروف است !! از جمله فری کثیف!!-

 زنان میانسالی که روزها سگ شان را به همراه داشتند و اطراف پارک کوچکی که در چند متری ما بود قدم می زدند

 و البته چند پیرمردی که هرروز روی نیمکت های پارک به گپ و گفت مشغول بودند .ساعت های حدود نه سر و کله شان پیدا می شد و درست سرجایی که روز گذشته و روزهای گذشته و یحتمل سال ها نشسته بودند ، می نشستند و گرم صحبت می شدند .

از گرد وخاک ناشی از تخریب که بستوه می آمدم به پارک می رفتم و در حینی که کارگران مشغول کارشان بودند با تلفن به رتق و فتق کار می پرداختم . 

به رسم ادب سلامی می کردم و دور از جمعشان می نشستم . کم کم سر آشنایی باز شد . از کم و کیف ساختمان سئوال می کردند و صحبت هایی از این دست . باب رفاقت خیلی زود گشوده شد و با اسمم آشنا شدند . وقتی می رسیدم نزدیکشان تعارف می کردند که فلانی بیا همین جا پیش ما بشین . و زود خودمانی شدیم . خیلی زود .

کم کم متوجه شدم تا وقتی من نزدیکشان نیستم با زبانی نا مفهوم صحبت می کنند و در حضور من عادی و ..کمی که دقت کردم یافتم که این عزیزان از هموطنان یزدی ما هستند آن هم از نوعِ زرتشتی !!!

 

  1. آقای شهریار داستانی متولد 1300مبارکه یزد . دو پسرشان در امریکا زندگی می کنند و یک پسرشان در ایران


و اسامی  شان: سیروس ،کیخسرو،شهریار ، سهراب ، فرشید ،رستم ،جمشید و... و زنانشان دولت ،زیور ،مهین ...نام هایی از این دست.

خوب ، بر اساس ذهنیت غلطی که با آن بزرگ شده ام همه خوبی ها را در همکیشانم متصور بودم و غیر مسلمان ها – حتی غیر شیعه را بد می دانستم . ذهنیتی که رو به اصلاح بوده و هست .

از زمانی که مسافرت به کردستان داشتم فهمیدم که سنی ها هم به همان اندازه دوست داشتنی اند که شیعه ها !!و حشرو نشر چند ماه اخیر با این هموطنان بزرگ و بزرگوار و چند خانواده مسیحی که در همین محل هستند بکلی اندیشه مرا عوض کرد .

خوب – برای طولانی نشدن مطلب مختصر کنم –مقایسه ای بین این دوستان جدید و محله جدید و منطقه 12مذهبی نشین !!

و البته ذکر این نکته که منظورم اهانت به هم کیشانم نیست فقط صرفاً مقایسه .

-سخت ترین و آزار دهنده ترین قسمت کار تخریب ساختمان قدیمی و خاکبرداری شبانه است .امری که باعث سلب ارامش همسایه ها و اهل محل می شود .

دو سال قبل در مذهبی نشین ترین قسمت شهر – میدان قیام – یک ساختمان تخریب می کردیم و خاکبرداری روزانه به عمق یک متر !!

 از روز اولِ شروع، همسایه ها غر و لند واهانت و توهین وحتی فحاشی را شروع کردند و انچه از دستشان بر آمد از تلفن به شهرداری و پلیس و 110و کوتاهی نکردندو ما توضیح دادیم و تحمل کردیم و گاهی دست به کلام متقابل!!و یقه شدیم تا یک ساله ساختمان تحویل مالک متدین مذهبی ِ بازاریش شد . بی انصاف حتی یک بار نگفت دستتان درد نکند !!

اینجا ، اما تخریب دو ساختمان مجاورِدو طبقه که حدود یک ماه طول کشید و خاکبرداری به عمق بیش از چهار متر که سه شب تا صبح طول کشید و صدای آزار دهنده بیل مکانیکی و شب بیداری همسایه ها که از پنجره گاهی تماشا می کردند و از دور دستی تکان می دادند و صبح گاهان که من خسته می خواستم محل را ترک کنم هرکدام که مرا می دیدند خسته نباشیدی مهربانانه به من می گفتند!!

-روزهای بتن ریزی یکی از سخت ترین مراحل کار است .کامیون های حمل بتن سر وصدا و ترافیک دارند و پمپ انتقال بتن نیز صدای گوشخراش و آزار دهنده !!

در آن منطقه – بخاطر کوچکی حجم کار –چیزی حدود دو تا سه ساعت طول می کشید و اینجا چون کار بزرکتر است بین شش تا 8 ساعت.

اهالی میدان قیام آنچه می توانستند از عدم همکاری و اذیت و آزار و گذاشتن ماشین در طول مسیر و ...کوتاهی نمی کردند .

اینجا اما ، روزهای بتن ریزی با روی باز و کمال مهربانی با ما تعامل داشتند و وقتی من بخاطر ایجاد مزاحمت معذرت خواهی می کردم مهربانانه درک صحیح شان از شرایط را به من منتقل می کردند .

آنجا وقتی ماشینم را در مجاورت ملک در حال ساخت پارک می کردم گویی جای همسایه ها را تنگ کرده ام !!چپ چپ و زیر چشمی نگاه می کردند!!

اینجا وقتی جای پارک پیدا نمی کردم گاهی آقای شهریارداستانی کلید منزل اش را می آورد و اصرار داشت که : بیا بذارش تو حیاط ما !!

در طول مدتی که  اینجا بودم هیچ اثری از شکایت همسایه ها و تذکر شهرداری و حواشی نه چندان دلچسب آن !!نبود .

تا این که دو ماه پیش آقایی در مجاورت ساختمان مستاجر شد .

همون روز های اولی که آمد  مدعی شد که کامیونی که برای شما ماسه آورده  به پراید من خط انداخته .!!

با راننده خاور روبرویش کردم و ثابت شد که دروغ می گوید !!

روزهای بعدکم کم سرو کله مامورین شهرداری پیدا شدو تذکر گاه و بیگاه که همسایه ها شاکی هستند از سروصدا و ...

و این قضیه ادامه پیدا کرد تا اخرین روزهایی که حیاط خانه را سنگ فرش می کردیم و به اجبار مصالح ساختمان در پیاده رو بود . روزی دو بار سه بار مامورین شهرداری می آمدند و با این که متوجه بودند که ما چاره ای نداریم و مجبوریم بیرون از حیاط - آن هم در قسمت عقب نشینی شده ملک در حال ساخت – کاررا پیش ببریم ،تذکر می داند و زیر لبی می گفتند که : همسایه ها شاکی اند !و ..

داستان ادامه داشت تا این که متوجه شدم این آقایی که اخیراً مستاجر شده ،تنها شاکی ماست و بقیه اهل محل کما فی السابق سختی کار را درک می کنند .

این هموطن عزیز !!از هم کیشان ماست .!!

این روزها کارمان تمام شده و به زودی جای دیگری و کار جدیدی آغاز می کنیم . دلم اما برای دوستان جدیدم تنگ می شود . آنهایی که ریشه در خاک ایران دارند و علیرغم بی مهری های بسیاری که در این چند سال به آن هاشده ،علیرغم این که اکثرشان سیتی زن آمریکا هستند ،علیرغم این که فرزندان شان باجبار جلای وطن کرده و در آمریکا ساکن اند و هر کدام شان انبوهی از مشکلات اقلیت بودن را در حین تعریف هاشون برایم گفته اند ،اما ایران را دوست دارند و ...

پی نوشت : چه مختصر و شیوا و رسا گفت ،سهراب: چشم ها را باید شست !!!

پی نوشت دوم : پیرمردها اهل تعریف اند . من در این مدت بدون این که کنجکاوی کنم با همه ی زندگی چندین دهه ای این ها آشنا شده ام و.. داستان ها دارند این بندگان خدا از مصائبی که بر سرشان آمده !!بگذرم

 

نظرات 8 + ارسال نظر
ستاریان جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 19:02 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
قبل از پرداختن به موضوع اصلی مطلب شما، لازم می دونم تشکر کنم از بابت اینکه راجع به کارتون نوشتید و گرفتاری هایی که دارید و من با چشم خودم چندبار دیدمش.
اما من به تجربه دریافته ام که خوبی و بدی آدمها، به اعتقاداتشون بر نمی گرده و ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

امیرثابت قدم سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 19:31 http://www.sabetq2.blogsky.com

سلام
دوست عزیز. شما می توانید بادنبال کردن مشاعره های این صفحه ویادداشت برداری به تقویت حافظه کمک کنید.
موفق باشید.

بزرگ سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 17:46

سلام
من شدیدا با نوشته شماارتباط برقرار کردم.چون این مقایسه را در اینجا(خارج از ایران) انجام میدادم و سخت متاثر میشدم که چرا مسیحی ها هندوها بی دین ها می توانند اینقدر با تفاهم،بامنطق وبا رعایت حقوق دیگران زندگی کنند و ما هموطنان هم کیش نه؟ ایرانی ها حتی در غربت متحد نیستند.برای مثال وقتی یک چینی وارد کانادا می شود 4 نفر به استقبال او میروند جای خواب و زندگی به او می دهند و برایش کار پیدا میکنند و روزی او جزو آن 4 نفری می شود که به استقبال تازه وارد می رود.مثال دیگر بزنم در یک کارخانه که100 کارگر داشت 98 نفر هندی و دو نفر ایرانی بودند آن 98 نفر هر روز در دفتر بودند تا کاربرای یک هندی دیگر جور کنند وآن دونفر ایرانی هم هرروز در دفتر بودند تا هرکدام زیرآب دیگری را بزند. فکر می کنم این روحیه متفرق بودن و سبب آزار یکدیگر شدن را استعمار خصوصا انگلیس در طول دوران سلطه اش بر ایران در بین جماعت مسلمان نهادینه کرده است آن هم با برنامه ریزی بسیار هوشمندانه.نمونه اش جوک هایی که در ایران داریم برای ترک،لز،کرمانشاهی،رشتی،یزدی،اصفهانی،آبادانی،عرب و...جوک داریم این یک نمونه کوچک تفرقه انداختن است.به ما یاد داده اند و ما را جری کرده اند که نگذاریم حقمان پایمال شود اما به جای آنکه یقه مسبب این مطلب را بگیریم یقه همدیگر را میگیریم.در مورد هموطنان کیش های دیگر باید عرض کنم خصلت هر اقلیتی خوب بودن وخوب نشان دادن خودشان است تا دربرابر اکثریت مقبولیت پیدا کنند و مداومت براین امر در طول سالیان درازبرایشان فرهنگ شده است

شنگین کلک سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 15:49 http://shang.blogsky.com

سلام
معلومه که مذهبیون اون محله حسابی خدمتتون رسیدن و همراهی و همدلی زرتشتیان هم بدلتان نشسته است .
البته به نظر من تعمیم خصوصیتی اخلاقی برای مجموعه بزرگی مانند اعضاء یک کیش مذهبی نیاز به تحقیقات
میدانی گسترده ای دارد و درحد آشنایی و سلام وعلیک چند ماهه و چند نفره نمی توان به اثبات چنین فرضیه ای
رسید . به گمانم که انسانیت چیزی فراتر از مذاهب است و هر انسانی با هر مذهب و ایدئولوژی الهی یا غیر الهی
می تواند خصوصیات انسانی و همنوع دوستی داشته باشد یا نداشته باشد . حال بگذریم که بسیاری از ابناء بشر با
نیات غیر انسانی برای انسانی نمایش دادن خود و اعمالشان متوسل به مذهب می شوند که البته تجارت پرسودی هم
هست و از اعتقادات مردم سؤ استفاده می کنند . اما گذشته از اینهامن نیز در برخورد بااقلیت های مذهبی به همین
نتایجی رسیده ام که شما نوشته اید . اما ماندن این اقلیت ها در ایران واقعاً ازعلاقه به وطنشان سرچشمه می گیرد
چون همانطور که میداندی همه کشورها ازجمله آمریکا به اقلیت های مذهبی ویزا میدهند و این مشکلاتی که برای
مسلمانان ایرانی هنگام سفربه خارج هست و برای کسب اجازه ورود به خیلی از کشورها با انواع مشکلات روبرو هستند
برای اقلیت های مذهبی ایران به هیچ وجه وجود ندارد تاجایی که شنیدم بعضی از هم کیشانمان برای استفاده از این قانون
خود را در سفارتخانه ها بعنوان اقلیت مذهبی معرفی کرده اند .لطفاً سلام و عرض ادب مراهم نه بعنوان یک مسلمان که
بعنوان یک انسان هم وطن به ایشان برسانید .

یادخاطرات سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 14:36

سلام

من در این مورد حق را به همسایه ها میدهم. واقعا ساخت وساز

در کنار ساختمانی که همسایگان در انجا ساکن هستند مشکل است.انهم چندین ماه یا سال.

جدای از سروصدا وگردو خاک و........

سلب امنیت از همسایگان هم مطرح است.

چون من خودم با این مشکل روبرو بوده.ام.

گر چه باید در این شرایط سختیها را تحمل کرد تا کار به اتمام رسدو عده ای هم صاحب خانه شوند.!!!!!!!!!!!!!!!!!

مریم سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 13:48

سلام آقای امیری عزیز خوبید ؟
ممنون که در باره ی کارتون نوشتید من یکی خیلی مشتاق بودم که بدونم شما چه نقشی در ساخت و سازها دارید .
و اما در مورد اقلیت های دینی : زمان شاه تو شهر ما هم مسیحی زیاد بود و هم یهودی .
مسیحی ها الانم هستند و در محله های اعیانی شهرمون ساکنند و بسیار ادمهای بافرهنگی هستند
یهودی ها هم خیلی آدمهای خوبی بودند اما بعد از انقلاب تقریبا می شه گفت همه شون به کشورهای خارجی مهاجرت کردند.
و اما در مورد تجربه ای که بیان کردید من فکر نمی کنم بشه با این 2-3 تا تجربه به این نتیجه رسید که همکیشان ما همگی بدجنس و خبیث و مردم آزارند
تو محله ی ما هر سال بنایی می شه (بس که مهندسین ، نقشه ی خونه ها رو قشنگ طراحی کردند ! ) به قول شما موقع تخریب ، سر و صداها بی نهایت گوشخراش و آزاردهنده ست ، اما من تا الان ندیدم هم محله ای های ما که همگی شیعه اند مزاحم کسی بشن و شکایت کنند .
امیدوارم در ساخت و ساز بعدی ، شما گیر یک مشت مسلمون شیعه ی اثنی عشری خیلی خوب بیفتید تا ذهنیت بدی که از هم کیشانمون دارید کاملا از بین بره
برای آقای شهریار داستانی عزیز و خانواده ی محترمشون آرزوی سلامتی و سربلندی دارم ان شاءالله همیشه همینطور سرزنده و قبراق و سلامت باشند

sara سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 13:29

سلام...

مطلبتان را با اشتیاق خواندم...
با اینکه در خانواده ای به شدت مذهبی بزرگ شدم... اما هیچوقت دید منفی یا بدی نسبت به غیر مسلمانان نداشته و ندارم... اتفاقا چند صباحی در مدرسه ارامنه درس خوندم ... و دوست زرتشتی و مسیحی ...زیاد داشتم....
همون طور که در بین مسلمانان ... خوب و بد وجود دارد... بین معتقدان به دیگر ادیان یا ایدیولوژی های دیگر ...هم چنین است... اما خوشبختانه تعداد خوب ها در اقلیت های مذهبی موجود در ایران ..بیشتر است...

همطاف یلنیز سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 13:14

سلام سلام
خداقوت...نمی خواهم پیش داوری یا قضاوت کنم.منتهی به نظرم جزو یا عضو اکثریت بودن گویا فرد را صاحب حق می کند.آدمیزادست و اگر هم خودش را حقدار ببیند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد