همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

کیستیِ من !

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام

 

مشغله اصلی بنده و اساسا چیزهایی که برایم دغدغه ایجاد می کنند ، بعد از پایان وقت اداری ، تازه شروع می شود و عمده استرس ها و بی خوابی ها و بدو بدوهای من مربوط می شود به اوقاتی که یا همه در حال استراحت هستند و یا کنار خانواده مشغول گذران زندگی روزمره شان می باشند .

جالب تر و شاید عجیب تر برای شماها این باید باشد که از این همه صرف انرژی و استرس و ریسک های بسیار بالایی که از قِبَل ِ این فعالیت ها متحمل می شوم  هیچ انگیزه مادی و مالی را دنبال نمی کنم و به عبارتی ساده تر پشیزی عایدی مالی از این بابت ندارم که هیچ ، بلکه باور بفرمایید اگر فقط بخشی از این اوقات را صرف اضافه کاری در محل کار خودم می کردم شایداز لحاظ مالی عایدی خوبی داشتم ؛ لیکن باخود می گویم وقتی نیاز مالی آنچنانی ندارم چرا باید دنبال دغدغه هایم نباشم و چرا کاری نکنم که اگر فردا از من پرسیدند چه کردی ، جوابی نداشته باشم .دغدغه هایی که برای شخص خود بنده نیست .

یادم نمی آید کمتر از 100 هزار تومن فیش موبایل داشته باشم و حتی تعداد تماس هایی که گرفته می شود و همین طور مدت مکالمه ها تاحدی است که بعضا آرامش و آسایش خود و خانواده ام را دچار اختلال می کند .

سال هاست به همسرم می گویم  این کاری را که الان در دست دارم به نتیجه برسانم دیگر همه چیز را تعطیل می کنم و مثل بچه آدم بعد از وقت اداری می آیم خانه و زندگی عادی مان را ادامه می دهیم اما هر بار او لبخندی می زند و با زبان بی زبانی می گوید : می دانم ... نمی شود !!

پدر و مادر همیشه نگران بچه هایشان هستند . خدا همه پدران و مادران را سلامت نگه دارد و آنهایی که مرحوم شده اند بیامرزد . پدر و مادرم تقریبا هر بار که می را می بینند می گویند بازم که چشات قرمز شده ؟ قصه موهای زود سفید شده ام برای آنها شده معما ؟! هر بار هم که برایشان توضیح می دهم تا نگران نباشند آخرش می گویند می دانیم و دعایم می کنند و بار دیگر روز از نو و روزی از نو .

می دانم که الان همه شما در ذهن تان از می پرسید که اخر چه کاره ای که اینهمه از مشغله های غیر شغلی ات دم می زنی و اصلا این کارها به تو چه ربطی دارد ؟

واقعیتش این است که من نه دلواپس آخرت دیگرانم و نه می خواهم به زور همه را به بهشت ببرم و نه کلید تدبیر در دستان من است اما از دوران نوجوانی یعنی از زمانی که فکر کرده ام می توانم کاری را برای دیگران انجام دهم ، انجام داده ام ، کارهایی که هیچ ردپایی از من نباشد .

واقعیتش این است که در ایران ما  بعضی از کارها هستند که متولی ندارند . کارهایی که باید انجام شوند ولی هیچکس صاحب ان نیست اما همه مدعی آنها هستند .

·         وقتی دوران دبیرستان بودم بعد از اتمام شیفت درسی ام راننده نیسانی می آمد و با او می رفتم  به یکی از روستاهای دامنه سبلان ، مسیر آنقدر صعب العبور و برفی بود که مثلا یک پنجم منتهی  به روستا رو تراکتوری می آمد و نیسان را به صورت یدک کش می برد تا دم در کدخدا و من یک بچه دبیرستانی بودم که بعد از تدریس در روستاها شب را در خانه کدخدا می ماندم و صبح باز هم همان نیسان مرا به مدرسه می رساند (هنوز هم مهربانی و محبت و بزرگمنشی آن کدخدا را به یاد دارم )

·         بعد از آن نزدیک به 8 سال در یکی از محلات حاشیه شهر به اتفاق دوستانم بچه های آن منطقه را گرد آوردیم و آنچه در توان داشتیم گذاشتیم و خدا رو شکر می گویم که الان بسیاری از آن بچه ها موفق هستند (هنوز هم رخت خواب من در آن کانون فرهنگی مانده چون اکثر شب ها را همانجا می ماندیم از بس کار داشتیم )  

·         بعد از آن دامنه کار ها را گسترش دادیم و برای بسیاری از بچه های شهر برنامه می گذاشتیم ( هیچ یادم نمی  رود که وام دانشجویی مان را خرج اردوهای بچه ها می کردیم و سال ها قسط آن را دادیم )

·         بعد از  آن در محافل دانشگاهی در مورد رسانه و جنگ نرم و ... سخنرانی داشته ام در سال 92 طبق آماری که دارم برای 30 هزار نفر سخنرانی داشته ام و قسم می خورم حتی یک جلسه را بدون مطالعه عمیق و آمادگی کامل نرفته ام و جالب تر اینکه بعد از جلسات تازه سیل پیامک ها و و ایمیل ها و ... کارهای دیگر با چهره های جدید شروع می شود و بر حجم کارهایم افزوده می شود .

·         همین الان مدیریت 3 سایت سراسری و یک سایت بین المللی را باتفاق یک تیم 12 نفره کاربران انجام می دهیم و این تنها بخشی از کارهای روزمره و بعد از وقت اداری بنده است .

 

به نظرم آرامش و آسایش داشتن در شان یک مرد نیست اینکه کسی هیچ دغدغه ای جز شکمش نداشته باشد این خیلی بد است با اینکه همیشه در حسرت یک حالت رها شدگی و آرامش هستم و خیلی دوست دارم اوج لذتم برنده شدن تیم مورد علاقه ام یا باختن تیم حریف باشد .

اینها تازه کارهایی هستند که قبل از ساعت 12 شب مشغول آن هستم و بعد از آن تازه جلسات شبانه  و شبکه های اجتماعی و... شروع می شود .


به نظر شما من زندگی می کنم ؟


من فکر می کنم اگر درزمان جنگ واقع می شدم حتما می رفتم جبهه . برای همین این عرصه ها را هم جزو جبهه هایی می دانم که ما درگیریم و باید برای به دست آوردن آرامش فرزندان میهن ام  از خودم سلب آسایش کنم .


پی نوشت :

* این جمع جزو جمع هایی است که اختصاص به خودم دارد و برای خودم و دوستانم و برای زندگی شخصی خودم انتخاب کرده ام

* اشهد بالله هیچ قصدی از گفتن این حرف ها جز درد دل با شما ندارم و بهانه ای بود برای تخلیه خودم



 

نظرات 11 + ارسال نظر
nazanin.54 یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 22:20

سلام و درود بر شما...
از آشناییت با شما بسیار خوشحالم.چرا که افکارتان را از خود دور نمی بینم...
.واقعا عملکرد شما قابل تحسین بوده در گذشته و تا به امروز که به روشی دیگر ادامه پیدا کرده است.
عادمی از چیزهایی که لذت میبره پی اش را می گیره. اما... اما...
از نظر من قبل از هر چیز لذت وجود انسان در خانواده اش و اهمیت آن از همه چیز مهمتر است.
من افکارم از شما به دور نیست اما حضورم در خانواده ام ار جعیت دارد...
شما زندگی میکنید. اما امیدوارم روزی نیاید که از حضور هایی که باید میبودین ولی نبودین غبطه بخورید...
همیشه سربلند باشید.

ستاریان جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 18:55 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
هر چند دیر و نابهنگام، اما منم ممنونم که از خودتون نوشتید و از گرفتاری ها و افکار و مشغله ها و درگیری های ذهنی خودتون گفتید. این کمک می کنه به درک متقابل از همدیگه و باعث نزدیکی بیشتر ما همساده ها به هم میشه

c1 پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت 10:17

آدم ها با هم فرق دارند. بعضی ها انگار به دنیا اومدن به به جامعه و دیگران کمک کنند. در این موقعیت گاهی وقت در بین نیاز های مرد و جامعه نیاز خودشون رد فراموش می کنند. آدم هایی را دیدم که حتی در پس خنده ها و شاد هاشون نگرانی و دغدغه های دیگران را دارند.... مشکل اساسی این هست که این ادمها نا مفهوم می مونند. کسی درکشون نمی کنه. کسی نمی فهمه که دغدغه ای این ها فراتر از چیزهای کوچیک هست.
من مطمئن شما همین قدر که تلاش می کنید آدم خوبی برای جامعه و دوروری ها باشید همون قدر هم برای خانواده تون سعی می کنید
همیشه سر بلند باشد

ناهید چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 20:32

سلام
ممنون که ما رو محرم دونستین و از خودتون برامون نوشتید ...
این همه کار ؟!
راستی از ما انتظار شنیدن چه پاسخی رو دارید ؟ در حالی که پاسخ به روشنی در متن نوشته تون موجوده ...
متاسفانه من امیر علی نازنین و گرامی همسرتون رو در این داستان در حاشیه می بینم
خیلی حرف دارم ولی حیف که نمی تونم بنویسم
از خدا براتون آرزوی آرامش دارم

سلام
منم ممنونم که با حوصله خوندین .
خب درسته که می تونم بیش از اینا در خدمتشون باشم منتهی اینطوری ها هم نیست که کلا حضور نداشته باشم .
دیروز شهر بازی بودیم
پری روز شهرستان بودیم / هفته قبل گردنه حیران بودیم / همون هفته بازم شهر بازی بودیم / فردا هم می برمشون ماسوله و قلعه رودخان اگه عمری باشه .
اون حرف هاتونو خیلی مشتری ام اگه اینجا نمی تونین بنویسین کانال های دیگه هم وجود داره و مثل یک کویر تشنه محتاج اون حرفا هستم

امیری-عبدالرسول چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 18:44 http://abamiri.blogfa.com

سلام
عبادت بجز خدمت خلق نیست

سلام
امیدوارم به عنوان یک کار خدایی و یک خدمت قبول بشه

بزرگ چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 18:34

ساحل افتاده گفت : « گر چه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم .»
موج ز خود رفته ای، تیز خرامید و گفت :
« هستم اگر می روم گر نروم نیستم . »

2 بیت شعر همیشه ورد زبان من هست و با خودم همیشه زمزمه می کنم :

ما زنده به انیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست


ای سلیمان در میان زاغ و باز
مرغ حق شو با همه مرغان بساز

همطاف یلنیز چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 18:00 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
باز این خواسته دلم -طراحی چهره- با دیدن تصویر جدید سربرآورد ها. همطاف که از هفت دولت آزاد است جناب ابن مشغله.
منم ممنونم که از کیستی خود برایمان نوشتید. به گفته بزرگان "خانه نخر همساده بخر" بسی مشعوف شدیم در جوار شمایان سکنی گزیدیم.
برقرار بمانید و راضی

سلام سلام سلام
سطر اول را متوجه نشدم !
منظورتون اینه که شما به طراحی چهره علاقه داشته بیدید؟!
منم خوشحالم که شنونده های محرمی پیدا کرده ام یا همون همسایه های خوب

مریم چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 17:23

سلام سلام صد تا سلام
خسته نباشید و خدا قوت
ببم جان مگه شک دارید که سوال کردید : به نظر شما من زندگی می کنم ؟
معلومه که شما زندگی می کنید !
کسانی زندگی نمی کنند که عاطل و باطل اند . هیچ چیز بدتر از بیکاری و بطالت نیست .
ان شاءالله که همیشه سلامت باشید و شور خدمت در سر داشته باشید اما :
- یادتون باشه که شما اختیار خودتونو دارید ...می تونید از خورد و خوراک و خوابتون بزنید و 24ساعته کاررررررررررررر کنید اما یادتون باشه که حق ندارید کسر همسر و فرزندتون بذارید
یادمه در یکی از پستهای ابتدایی این وبلاگ نوشتید : پسرم می گه بابایی من نمی خوام آقای دکتر بشی ، من می خوام بابام باشی !
شما از یک طرف دارید درس می خونید ، از طرف دیگه می خواید به جای چند نفر کار کنید
این وسط مطمئن باشید به بچه تون ظلم می کنید
- به عنوان یک بزرگتر (از لحاظ سن و سال) یک نصیحتی بهتون بکنم : من بعضی وقتا تو همین اینترنت ساعتها برای یک نفر وقت می ذاشتم و صدها خط کامنت براش می نوشتم اما بعد از اینکه روزها و هفته ها و حتی ماهها فکرم درگیر حل مشکل این شخص بود آخرش ازم سوال می کرد لیلی زن بود یا مرد !
ما بعضی وقتا توان و انرژی مون رو صرف کسی می کنیم اما آخرالامر متوجه می شیم این همه وقت سر کار بودیم !
نمی دونم چطور براتون توضیح بدم : بعضیها دوست دارند مورد توجه باشند ، برای همین آدمها رو درگیر مشکلات شخصی خودشون می کنند ، اما سرانجام همون کاری رو انجام می دن که خودشون می خوان ...یعنی ساعتها مشاوره دادن به این افراد کاملا بی نتیجه بوده .
ببم جان وقتتونو صرف این قبیل آدمها نکنید .
یک زمانی من فکر می کردم خیلی هنر می کنم که آرامش و آسایشمو گذاشتم برای مشاوره دادن و راهنمایی کسی که ندیدمش و نمی شناسمش ...فکر می کردم دارم خدمت می کنم !...اما الان فهمیدم خیلی از این وقت گذاشتن ها و انرژی مصرف کردنها بیخود و بی نتیجه بوده و من با این کار به خودم و خانواده م ظلم کردم
و یک چیز دیگه : من کسانی رو می شناسم که به جای دو سه نفر دارند کار می کنند ، اما همیشه هشت شون گرو نه شونه . خدا رو شکر کنید که شما حداقل دغدغه ی معاش ندارید و شرمنده ی خانواده تون نیستید

سلام سلام هزارو سیصد تا سلام

فقط نگران همین هستم که خانواده بیش از حد در زحمت باشن و البته می دونم که هستن اما مگه شهدا وقتی رفتن جبهه خانواده نداشتن ؟!
مگه اونا بچه چشم به راه نداشتن ؟!
در مورد مشاوره دادن بخصوص در فضای مجازی و برای آدم هایی که هیچ شناختی ازشون نداریم کاملا با شما موافقم و تا دلتون بخواد سرم کلاه رفته .
خوب شد یادم انداختین یه بار در مورد خاطرات تعاملات مجازی ام باید بنویسم که کلی حرف دارم در این مورد .

در مورد معاش هم عرض کنم که بنده هنوز صاحب خانه نشدم و در حال ساختن خانه هستم بعد از 20 سال کارمندی پس دغدغه معاش نداشتن به مفهوم خوابیدن در بستر ناز نیست از دوم دبیرستان کاملا به صورت خودگردان زندگی کرده و وابستگی مالی نداشته ام .
اما این یعنی اکتفا به معاش در حد توان عمومی است و اینکه محتاج به کسی نبوده ام در عین اینکه می توانستم و می توانم این اوقات را برای کسب درآمد صرف کنم

sara چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 16:00

سلام...

اگر این زندگی ایست که دوست دارید...چی از این بهتر!؟... و ظاهرا همسرتان هم از این بابت گله ای ندارند و... آزار نمی بینند و... همراهتان هستند ....پس نگرانی ای هم نیست ... خدا قوت...

سلام
دوست دارم چون لازم می دانم
همسرم هم نمی تواند گله نداشته باشد چون بالاخره وقتی من شب ها و روزها به جای در کنار اونا بودن مشغولم می تونه عامل نگرانی دلهره و تنهایی باشه و لی خب نجابت می کنند و شکایت کمتر می کنند

شنگین کلک چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 14:15 http://shang.blogsky.com

علیک سلام
و خیلی ممنون که مارا محرم دانسته و قدری از کیستی خودتون برامون نوشتید و براتون دعا می کنم که در این فعالیت های انسانیتون همیشه موفق باشید و خداوند بهتون قدرت لازم را عطا کنه که همه به امور دیگران و هم به مسولیت های خانوادگی تون برسید و همینطور خیلی خوشحالم که با فردی دارای چنین خصوصیاتی حتی درحد دوستی وبلاگی آشناهستم . درضمن اگه کاری هم ازدست ما برمی آید مطمئن باشید دریغ نخواهیم کرد . راستی ط ن ب هم فراموش نشود . می خواهیم

سلام علیکم و رحمت الله
محرم بودین جناب شنگین کلک
بله بله حتما دعا کنید که خیلی محتاجم
وبرای بنده جای بسی خرسندی است که با شما و دیگر دوستان توفیق رفاقت دارم
اگر زمانی احساس کردم که نیازی دارم حتما عرض می کنم

ط ن ب مبارک تون باشه نمی خواهید به کسی هدیه کنید ؟

یادخاطرات چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 13:13

سلام

ودرود برشما

فردی که در زندگی برای ارامش رساندن به مردم تلاش وفداکاری

میکند خود کمتر رنگ ارامش را می بیند.

سلام

امیدوارم به واقع همین باشد که شما می فرمایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد