همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

شترگاوپلنگ

سلام


شما خواب می بینید؟ (گویا جوابش مشخص است خوو دانشمندان گفته اند همگی خواب می بینیم) سوال رو اصلاح می کنم


آیا شما خوابهایتان را به یاد دارید؟


همطاف،اغلب نیمه شب بیدار می شود حوالی 2-3 . (حالا یا برای قضای حاجت یا آب خوردن یا چی...).

نگاه کردن به ساعت هم شده، عادت این بیداری نیمه شبانه... (گویا منتظرم حادثه ای رخ دهد مثل سرقت یا قتل تا بتوانم در جوابگویی بازرسان زمان دقیق ماجرا را بیان کنم)  نیمه شب که بیدار شدم خوابم یادم بود منتهی تنها قسمتی که قابلیت جمله‌بندی! برای تعریف داشته باشد این بود که نشسته بودم و بند کفشم را می بستم حالا یا باز شده بود یا شل شده بود به هرحال کفش اسپورتی بود اندازه پا... یادم آمد قبلا هم در خوابی دیگر چنین عملی را انجام داده بودم منتهی در اون یکی که حالا چندماه پیش بود یا چندسال! داشتم بند کفش اسپورتم را محکم می بستم گویا کفش از پایم بزرگتر بود...

اینکه خوابهایمان چگونه شکل می گیرد چیز زیادی نمی دانم جز همینهایی که گفته اند و شنیده ام (متاثر از وقایع روزانه یا تحت تاثیر افکاری که ما را تحت فشار دارند یا هرآنچه آرزو داریم و در دنیای واقعی دورازدسترس است برایمان در خواب تجسم می یابد)


گفتم آرزو، یاد مجله خانواده سبز افتادم که اخیرا همینطور محض تنوع خریدمش (خوو سالهاست خرید مجله رو ترک کرده بیدم) پس از حل چند جدول آشفته و مرموز و خواندن ماجرای بابا مجید و دوقلوهایش رسیدم به صفحات انتهایی و این عنوان _آرزوهایتان را برآورده می کنیم _ در توضیح آمده: ...ما می خواهیم به جز "سلامتی" که آرزوی مشترک همه ماست، آرزوهایتان را درحد یه جمله بنویسید تا در مجله چاپ شود.شاید این آرزو برای عده‌ای دیگر از خوانندگان‌مان مفید واقع شود...

 

*زن-25ساله- تلویزیون خونمون رو به خاطر اجاره‌خونه فروختم. آرزو دارم تلویزیون داشته باشم تا دختر 2ساله ام کارتون ببینه

*نگارمیرزایی-21ساله-کاش میشد سه میلیون پولی که بدهکار هستم رو پس برم. دارم از خجالت آب میشم.

*مادردختری 16ساله هستم که معلولیت شدید جسمی دارد و آرزوی ویلچربرقی را دارد که بتواند خود را تکان دهد.

*مرد-25ساله- دوست دارم یه قطعه کوچکی طلا واسه نامزدم بخرم تا از شرمندگی‌اش دربیام

*خانم 43ساله هستم آرزو دارم دخترم که یک سال عقدکرده برایش جهیزیه تهیه کنم که به خونه بخت بره.

*زن-50ساله- کاش انسان خیری مثل قهرمان فیلم ها بیاد کمک کنه تا بدهی‌های شوهرم تمام بشه

 

با خواندن این آرزوها، دلم خواست پولی مازاد می داشتم تا با دفترمجله تماس می گرفتم و پیگیر می‌شدم لااقل آرزوهایی که در توانم بود برآورده شود...


البته برای ارضای این حس  هرچندوقت یه بار سری به سایت خیریه همت می‌زنم و باتوجه به موجودی کارت اعتباری‌ام، دل خودم رو راضی می‌کنم ^_^


...


در آن زمان که فکندند چرخ را بنیاد...دری نبست زمانه که دیگری نگشاد

حکیم سنایی



نظرات 17 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 4 خرداد 1394 ساعت 16:47 http://termehokashi.blogsky.com

عاقبت بخیر بشید که به فکر آرزوهای دیگرانید ...
همت تون در سر زدن به موسسات خیریه بلند باد بانو !
تشکر از حضورتان نازنین

متشکرم... بَه‌بَه، چه دعاهای خوب خوبی
.
حضورتان مستدام همنامم

لیلا دوشنبه 4 خرداد 1394 ساعت 16:21 http://leyla-taraghi.blogsky.com

سلام

خوابام یادم می‌مونه..اکثرا اتفاق میفته یا چیزی شبیه به اون...خواب بدو باطل میکنم و خواب خوبو میذارم اتفاق بیفته

در صورتی خوابم یادم نمی‌مونه که نخوابم..که اونم محاله حتما شب باید زود بخوابم ..

سلام
واقعا واقعا؟! ( پس سرشار از ویتامین حافظه اید ها)
.
گویا در شب زود خوابیدن با هم مشترکیم دوستم

nazanin.54 یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 21:04

سلام بر شما...
قبل از هر چیز از آشنایی ام با شما خرسندم
.
خاب برای من لحظه ای است که میتوانم از خودم باخبر بشم. باورت نمیشع که اگه بگم خابهایی میبینم که نماد راهنمایی اند برای کارها و تصمیمات مهم زندگی ام. اسمش رویای صادقه گذاشته اند و من به این خابها بی اعتقاد نیستم.چون لحظه ای است که انسان در حال نیمه مرگی به سر میبرد ولی باز در دنیای دیگری جاندار و زنده و دارای عقل و خرد هست... بحث بسیار شگفت و مفصلی داره... ولی خاب نماد وجود دنیای دگری است.

ممنون که خابتون رو با ما در میان میزارید.
.
و در مورد موضوع مجله ی سبز باید بگم که فقر و نداری سخت ترین سخت دنیاست. کاش در دنیای ما راه حلی بود برای از بینبردن فقر نه رشد دادن آن... .

سلااام
ممنون از حضورتون... خوش اومدین
...
و در مورد صفحه آرزوها می تونم بگم "پول همیشه آسایش به همراه داره" حالا شاید آرامش رو بگیره اونم به نظرم بستگی به آدمش داره. ولی همین که سختترین سخت رو از بین میبره واقعا ارزش داره برای بدست آوردنش جنگید

rouhi شنبه 2 خرداد 1394 ساعت 23:57 http://koushesalam.blogsky.com

سلام.
آدمی با شنیدن این آرزوها دلش ب درد می آید...
البته فقط آدمهایی ک مثل خیلی هایمان توانایی کمک مالی ب این افراد رو نداریم....

ای کاش کسانی ک توانایی مالی دارند هم دلشان برای اینان ب درد آید...
ای کاش...

سلام
کاش...
و
چه خوش گفت سعدی بزرگ
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

دادو شنبه 2 خرداد 1394 ساعت 22:15 http://dado23.blogsky.com

سلام
خواب چیز خوبی است ، نباشد که شب ما سحر نمی شود !! در ضمن آرزوهای ما بیشتر در خواب تحقق می یابد ... از خواب های من داستان نوشته می شود !!

انسان های نیازمند همیشه وجود دارند ، گاه کمی دور و گاه همین نزدیکی های ما ، بعضی ها شانس این را دارند که رسانه ای بشوند و برخی دردهایشان ناگفته می ماند ...

روایت داریم که پیامبر (ص) فرمود : حاضرم برایتان قسم بخورم که با بخشیدن و انفاق اموالتان کم نخواهد شد

سلام دادو خان
...
بَه‌بَه، چه روایتی
و
البته همطاف به یاد ندارد تحقق آرزوهایش را حتی در خواب، دیده باشد

ناهید شنبه 2 خرداد 1394 ساعت 04:42

سلام همطاف جان
سایت همت رو خانوادگی می شناسیم و هراز گاهی در جریان کارهاش هستیم خدا به همه ی آدمها توفیق خیر بده و به مسئولین سایت هم برکت فراوون عنایت کنه ...آمین
و اما در مورد خواب : معلومه که همطاف عزیز در طول روز به خیلی چیزها فکر می کنه که موقع خوابیدن اون افکار توی خواب مزاحمش می شن
همونطور که می دونی شب موقع خواب ذهن با یه توده ی وحشتناک از داده ها مواجهه ، وقتی که انسان به خواب میره ، حافظه شروع می کنه به دیلیت کردن بعضی از داده ها که وجوشون زیاد هم در زندگی اهمیت نداره و سپس طبقه بندی می کنه بعضی از داده های دیگه رو که بطور لاینحل در حافظه باقی مونده ( داده های بلاتکلیف ) و در موردش هنوز تصمیمی برای ثبت و یا پاک کردنش گرفته نشده ...با اینکه حافظه به طور ناخودآگاه اینکارهارو انجام میده ولی انسان در طول خواب شاهد این نوع پردازش هست .
حتما دیدن کفش اسپورت و بستن بند آن بی ارتباط با کارهای روزانه ی تو نبوده ...البته در مورد خواب حرف بسیاره ، شاید یه روزی در موردش مطلب بنویسم
به هر حال ممنون از پست خوبت

سلام نی جانم
به قول شما در مورد خواب حرف بسیاره... خوابها و آرزوها و وقایع اتفاقیه و خبر از آینده و...

شنگین کلک جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 23:45

سلام
خوب باید بگم من از اون دسته انسان هایی هستم که بندرت خواب یادم میمونه و میشه گفت بنوعی اصلا خواب نمی بینم
شاید سالی یک دوتا یادم بمونه . ودراین خصوص نمیتونم نظری بدهم . از معرفی سایت همت هم ممنون . موضوع دست
اون دانشجورا قبلاً شنیده بودم . بازخوبه که خیلی از آرزوها را میشه با پول برآورده کرد حالا بگذریم از اینکه این پول
معمولاً اون جایی که باید باشه نیست .

سلام جناب مدیراعظم
گویا بزرگان گفته اند کسانی که خوابها یادشون نمونه ویتامین آ شون کمه
و
پول راه گشاست بسی

امیری-عبدالرسول جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 22:52 http://abamiri.blogfa.com

سلام
خواب که زیاد می بینم ولی خواب بدرد بخور ...هیهات
زندگی همه اش خواب و خیالی بیش نیست ...
یعنی بیداری ام هم چندان بیداری نیست . ..

سلام
خوابهای منم بدردبخور نیستند آنقدری که حتی نمی شود با جملات برای کسی بیانش کرد فقط میشه برای خودم مرورش کنم

مریم جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 21:44

همطاف جان حتما شما هم جریان این پسره که دانشجو بوده و برای تامین معاش و خرج تحصیل ، همزمان کار ساختمانی انجام می داده رو شنیدید ...همون که در حین کار دچار برق گرفتگی شده و دو تا دستش رو از ارنج از دست داده
اساتید و دانشجوها تصمیم گرفتند دو تا دست مصنوعی از آلمان براش سفارش بدن . هزینه ی این دو دست 150 میلیون تومنه
30 تومنش رو جور کردند مونده 120 تومن .بعد از فراخوان موسسه ی خیریه همت ، عصر ایران از خوانندگانش خواست به این جوان کمک کنند
باور می کنید که در عرض دو روز این مبلغ جور شد ؟
اگر مردم مطمئن باشند که پولهایی رو که برای کمک می دن هپلی هپو نمی شه حتما کمک می کنند
حیف که عملکرد بد بعضیها باعث شد ، که مردم اعتمادشونو به بعضی از موسسات و نهادها از دست بدن .

بله مریم‌بانوجانم شنیدم. و گزارش سایت را هم خواندم- 29اردیبهشت:
با لطف خدای بزرگ و همت شما مهربانان مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون ریال برای تهیه دست مصنوعی جوان عزیزی که گزارشی از ایشان منتشر شده بود؛ جمع آوری شد.

ان شآءالله به زودی بعد ازانجام مقدمات قانونی و طی مراحل خرید دست مصنوعی گزارش اقدامات بعدی به استحضار کاربران گرامی خواهد رسید."
راستی خرمالوی یاد من باز نمی شود ها
"Invalid client address"

sara جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 20:02

البته مثال در مورد خواب های خودم نبودها!!

عجب ماجرایی!!
اینو شنیدین "حلال زاده به داییش میره"

sara جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 19:58

سلام...

خواب دیدن یکی از سوال های بی پاسخ همیشگی من است... من بسیار زیاد فراوان خواب می بینم.... در واقع از لحظه ای که بخواب می روم.... خواب می بینم تا چند ثانیه بعد از بیداری !!....
خیلی هاش رو یادم می ماند....بیشتر از اون هاش را... به یاد نمی آورم... اما اینقدر از این فعالیت بیش از حد مغزی در خواب .... خسته می شوم که .... حسرت کسانی را میخورم که خواب نمی بینند....
اما چیزی که مایه حیرت من است ... موضوع خواب های صادقه است.... که چندین بار برای خودم پیش آمده... و هنوز که هنوز است در حیرتم... که چطور من موضوع یا اتفاق یا پیشامدی را در خواب دیدم....که بعدها ...عینا در واقعیت اتفاق افتاده!...
اگر اجازه بدهید یک مثال در این مورد ذکر کنم:
سالها قبل دایی ام که در اصفهان زندگی میکردند...در خواب شخصی را دیدند ... این شخص به ایشان ادرسی در مشهد را میدهند و ... به ایشان امر می کنند که به این ادرس برو ... و فلان مبلغ (مبلغ را دقیقا ذکر می کنند) ... به فلان فرد بده (اسم آن آقا را هم ذکر می کنند)...
دایی جان هاج و واج از دیدن چنین خواب عجیبی ...تصمیم می گیرند که ... بروند مشهد و جستجو کنند که چنین ادرسی و چنین مردی ...اصلا وجود خارجی دارد یا خیر!...
و میروند و بعد از جستجو آن مرد را پیدا میکنند... و پول را به او میدهند...
مرد هاج و واج تر از دایی جان... از چند و چون قضیه می پرسد ... و وقتی داستان را می شنود.... گریان به شکر خدا می پردازد ... و میگوید : من دقیقا این مبلغ بدهی داشتم که تا امروز باید میدادم... وگرنه به زندان می رفتم... و جز خودم ...هیچکس از این داستان اطلاع نداشت....
و شما با این کار...آبروی چندین و چند ساله مرا خریدی!

سلام سلام
منم گاهی شده خسته بیدار شدم حالا نگو در خوابم بیشتر دویدم و راه رفته بیدم منتهی در خوابهایی که پرواز می کنم هم کلی جاها سرک می کشم منتهی بدون خستگی
و
خواب های صادقه،مایه حیرت منم هست....برای خودم پیش نیامده...منتهی همین چندی قبل نی جان درباره یکی از این خوابهایش ماجرای زیبایی تعریف کرده بود ها

ستاریان جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 18:21 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
من تا مدتی قبل فکر می کردم اصلا خواب نمی بینم تا اینکه یکبار ساعتی بعد از خوابیدن، از خواب پریدم و خوابی را که دیده بودم به خاطر آوردم و وقتی توی ذهنم مرورش کردم باورم نمی شد که در اون مدت کم چنین خوابی طولانی دیده ام! و امروز می دونم همونطوری که ذهن ما در تمام لحظات بیداری فعاله و در حال کار، توی خواب هم دست از کار و فعالیت برنمی داره.
هر چند خواب دیدن مربوط به یکی از جسمهای ماست که جنبه ی مادی کمتری نسبت به بدن ما داره و اصلا مربوط به مغز و عملکرد اون نیست. البته توضیح این مطلب اصلا ساده نیست!
آرزوهای برباد رفته و حسرت های به جا مانده جزء سرشت دنیای ماست، اما آرزوهایی هست به سادگی مثالهایی که شما آوردید و آدم واقعا غمگین میشه برای کسانیکه چنین آرزوهایی دارند اونم زمانی که قارون ها به طرفه العینی حتا تخت بلقیس ملکه ی صبا رو هم خرید و فروش می کنند!

سلااام
"آرزوهای برباد رفته و حسرت های به جا مانده جزء سرشت دنیای ماست"

مریم جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 16:30

نوجوان که بودم خیلی به بدبختی های مردم فکر می کردم به کسانی که خونه ندارند ...بدهکارند ...مریضند و پول دوا و درمونشونو ندارم و...
تو عالم نوجوانی دنبال راهکار برای کمک به این آدمها می گشتم به نظرم بهترین راه این بود که کاش یک جای مطمئنی بود که مردم می تونستند هر روز اونجا پول واریز کنند مثلا هر کسی روزی 1 تومن (10 ریال) کمک کنه . این یک تومن های اندک وقتی جمع بشه کمک قابل توجهی می شه و می تونه به کار خیلی ها بیاد .
الانم به اون راهکار فکر می کنم خودتون فکر کنید اگه تو کشورمون 50 میلیون نفر ، هر روز نفری 10 تومن (100 ریال) کمک کنند روزانه می شه 500 میلیون تومن !
حالا فکر کنید با این 500 میلیون به چند نفر در روز می شه کمک کرد ؟
همطاف جان خوش به حال هر کی که داره و بی منت به دیگران کمک می کنه ، منظورم کمکهای اندک نیست اینجور کمک کردن آدمو زیاد راضی نمی کنه .
کمکی خوبه که زندگی یک نفرو زیر و رو کنه

چه راهکار خوبی... گویا موسسین خیریه ها هم نظری شبیه شما داشته بیدند البته در مقیاس کوچکتر
برای اجرایی شدنش در سطح کشوری مدیریتی مدبر می خواهد وگرنه شدنیست

مریم جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 16:18

سلام سلام صد تا سلام
خوبی همطاف جان ؟
من خیلی بسیار زیاد خواب می بینم ... خوابهای مرتبط با افکار روزانه م و خوابهای بی ربط ...گاهی خواب کسانی رو می بینم که چند ساله ندیدمشون و حتی یک لحظه هم بهشون فکر نمی کنم ! نمی دونم این آدما از کجا می آن به خواب من
اما در مورد آرزوها : ممنون که آرزوهای این چند نفر رو نوشتید . من از سال 90 که خونه رو رهن دادم نتونستم 20 تومن جور کنم و خونه رو از رهن دربیارم ولی خوشحالم که شرمنده ی کسی نیستم نهایتا هر وقت مستاجر خواست بره ، خونه رو به یک نفر دیگه رهن می دم .

سلام سلام هزارو سیصدتا سلام
تازه برگشتم اندازه یه شیفت کاری کوهنوردی داشته بیدم ها
منم خواب زیاد می بینم منتهی اغلب چنان گاوشترپلنگی هستند که خودمم وامی مونم اینا چطور در یه خوابم جمع شده بیدند!؟
آرزوهای این چندنفر توجه مرا جلب کرد وگرنه داشتن پول و کار و فرزند و ... هم جزو آرزوهای چاپ شده بود... خداییش یه ویلچربرقی یا تلویزیون مگر چقدرخرج برمیدارد که انسانهایی که دغدغه مالی ندارند متوجه لذت برآورده شدنش نمی شوند؟
و
می بینم شما هم جزو ملاکین هستید... البته مالکین کم پول

kamangir جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 15:23 http://ranandegan.blogsky.com

ممنونم که افتخار دادین و اسم وبلاگهای این کمترین را لینک کردین

منم به نمایندگی از همساده ها ممنونم برای حضورتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد