همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

آزمایش زندان استانفورد

در تابستان سال 1971 دکتر فیلیپ زیمباردو از دانشگاه استانفورد تصمیم گرفت به اتفاق یک تیم تحقیقاتی، آزمایشی رو بر روی تعدادی دانشجو که قرار بود نقش زندانی و زندانبان رو ایفا کنند انجام بده. دکتر زیمباردو با انجام این آزمایش می خواست دلیل بدرفتاری در زندانهای امریکا رو پیدا کنه.

زیمباردو و تیمش، زیرزمین دانشگاه روانشناسی رو به صورت زندان در آوردند. زیمباردو سرپرست زندان و یک نفر از اعضای تیم تحقیقاتی، رئیس این زندان شد، زیمباردو با اداره ی پلیس محلی صحبت کرد و اونا قبول کردند در انجام این آزمایش با او همکاری کنند.

در مرحله ی بعد تیم تحقیقاتی در روزنامه های محلی درخواست دادند و اعلام کردند که برای انجام یک آزمایش روانشناسی،  به تعدادی داوطلب واجدالشرایط نیاز دارند و بابت این همکاری، روزی 15 دلار به این افراد پرداخت می کنند.

75 نفر اعلام آمادگی کردند، از بین متقاضیان 24 نفر انتخاب شدند، این 24 نفر از لحاظ سلامت جسمی و روحی در حد بسیار نرمال و خوبی قرار داشتند، همگی باهوش و از لحاظ عقلی بالغ بودند، سفیدپوست و دانشجو بودند و هیچ کدوم سابقه ی زندان نداشتند.

با این افراد صحبت شد و بهشون گفتند که قراره اونا رو به صورت تصادفی و شانسی(شیر یا خط) به دو گروه 12 نفره تقسیم کنند، گروه اول نقش زندانی رو ایفا می کنند و گروه دوم نقش زندانبان رو.

بعد از اینکه این دو دسته انتخاب شدند، زندانی ها رو فرستادند خونه و بعد به صورت غیرمنتظره، اونها رو در مقابل دیدگان متعجب خودشون و همسایه هاشون، دستگیر کردند و بهشون دستبند و چشمبند زدند و با ماشین پلیس، اونا رو به زندان مصنوعی منتقل کردند.

به محض ورود به زندان، زندانی ها رو لخت کردند، مایع ضد شپش روشون ریختند، یک روپوش گَل و گشاد که پشت و جلوش شماره ی زندانی نقش بسته بود و یک کلاه تنگ (کلاه جوراب نایلونی) تنشون کردند، یک زنجیر به پاشون بستند تا اونا فراموش نکنند که زندانی اند  و بعد هم ازشون عکس گرفتند.


http://s3.picofile.com/file/8194229542/spic24.gif


زندانبانها رو هم از قبل توجیه کردند و بهشون گفتند به هیچ وجه حق ندارند زندانی ها رو بزنند، ولی می تونند اونا رو بترسونند و کاری کنند که حوصله شون سر بره،زندانی ها نباید در زندان حریم شخصی داشته باشند و باید بدونند که قدرت دست زندانبانهاست و اونا هیچ قدرتی ندارند.

بعد به زندانبانها یونیفرم‌های خاکی رنگ، باتوم، سوت، و عینک‌های آینه‌ای دادند. زندانبانها از همون روز اول برای تنبیه زندانی ها از حرکت شنا استفاده کردند.

 روز اول هیچ اتفاقی نیفتاد، اما روز دوم زندانی های سلول شماره ی 1 شورش کردند و با تختخوابهاشون در سلول رو مسدود کردند و کلاههاشونو در آوردند و شماره ی روی لباس هاشونو کندند.

زندانبانها که به صورت شیفتی، کار رو بین خودشون تقسیم کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که تعدادشون برای سرکوب این شورش، کمه. تعدادی از زندانبانهای شیفت های بعد به صورت داوطلبانه، به کمک زندانبانهای دیگه آمدند تا شورش رو سرکوب کنند.

زندانبانها با کپسول‌های آتش نشانی به زندانی ها حمله کردند و جریان دی‌ اکسیدکربن رو به سوی زندانی‌ها نشانه گرفتند تا پوستشون رو یخ کنند و اونا مجبور بشن از درها فاصله بگیرند، بعد با کمدهای 60 در 60، سلولهای انفرادی درست کردند و شورشی ها رو به این سلولها منتقل کردند و شروع به آزار و ترسوندن اونا کردند.

زندانی هایی رو که در شورش نقش نداشتند، به یک سلول ویژه که شرایط بهتری داشت منتقل کردند و به عنوان پاداش به اونا اجازه دادند از دستشویی استفاده کنند و مسواک بزنند و به جای غذای حاضری به اونا غذای بهتری دادند، اما زندانی ها از گرفتن این غذا خودداری کردند و گفتند می خوان مثل بقیه ی زندانی ها باشند.

بعد از نصف روز بدون هیچ دلیلی، جای تعدادی از زندانی های خوب رو با زندانی های بد عوض کردند، این کار باعث شد زندانی ها به همدیگه بی اعتماد بشن و فکر کنند بعضی ها خبرچین هستند.


http://s3.picofile.com/file/8194229634/spic53.jpg


بعد از 36 ساعت زندانی شماره ی ۸۶۱۲ شروع به کارهای جنون امیز کرد، جیغ و داد می زد و فحش می داد، تیم تحقیقاتی اول فکر کردند این زندانی داره فیلم بازی می کنه، اما بعد فهمیدند اینطور نیست و این زندانی واقعا به هم ریخته، برای همین اونو مرخص کردند.

زندانبانها به زندانی ها می گفتند هویت شما یک عدده و اونا رو وادار می کردند، مدام شماره شونو تکرار کنند و اگه کسی شماره شو اشتباه می گفت، بهش کلاغ پر و بشین و پاشو و شنا می دادند.

اوضاع بهداشتی زندان بد شد، چون زندانبانها به زندانی ها اجازه نمی دادند دستشویی برن و نمی ذاشتند شبها سطلهای زباله یا مدفوع رو خالی کنند و برای اینکه بیشتر تنبیه شون کنند، تشکهای زندانی های شورشی رو گرفتند و اونا رو مجبور کردند لخت و برهنه روی زمین سیمانی بخوابند.

با ادامه ی آزمایش بعضی از زندانبانها خشن تر و بی رحم تر شدند و یک سوم اونها تمایلات سادیسمی (دیگر آزاری) از خودشون نشون دادند، حتی بعضیهاشون زندانی ها رو وادار کردند که کاسه ی توالت رو با دست بشورند. اکثر زندانبان ها از اینکه قراره آزمایش بعد از چند روز متوقف بشه، ناراحت بودند .

هم زندانی ها و هم زندانبانها کاملا در نقش خودشون فرو رفته بودند و واقعا فکر می کردند زندانی و زندانبانند.

زندانبان‌ها سه دسته بودند. دسته ی اول، سختگیر ولی باانصاف بودند و مقررات زندان رو رعایت می‌کردند. دسته دوم، "آدم‌های خوبی" بودند که کمی به زندانی‌ها لطف می‌کردند و هرگز زندانی‌ها رو مجازات نمی‌کردند. و بالاخره، حدود یک سوم از زندانبان‌ها خصمانه، خودسر و در اختراع شیوه‌های تحقیر زندانی‌ها خلاق بودند. این زندانبان‌ها به نظر می‌رسید که کاملا از قدرتی که در دست داشتند لذت می‌بردند، جالب اینکه هیچ یک از تست‌‌های سنجش‌‌ شخصیت که پیش از شروع آزمایش روی اونها انجام شده بود، این رفتار رو پیش‌بینی نکرده بود.

زیمباردو به دو دلیل تصمیم گرفت آزمایش رو در روز ششم متوقف کنه:

- حال بعضی از زندانی ها خراب بود، بیشتر زندانی ها حاضر بودند از حقوق روزی 15 دلار چشم پوشی کنند مشروط به اینکه آزادشون کنند.

- کریستینا ماسلاک -نامزد زیمباردو- که اخیرا از استانفورد درجه دکترا دریافت کرده بود و به منظور انجام مصاحبه با زندانبان‌ها و زندانیان به اونجا دعوت شده بود، به شدت به وضعیت وحشتناک زندان و زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی اعتراض کرد.

زیمباردو و تیمش خیلی زودتر از اینکه فکر می کردند آزمایش به موقعیت تبدیل شد و شرایط به طرز اعجاب آوری شبیه زندانهای واقعی شد. آزمایش زندان استانفورد ثابت کرد خود موقعیت (موقعیت زندان) می تونه باعث بشه رفتار انسانهای عادی خراب بشه و در یک کانال دیگه بیفته.

در سال 1992 یک فیلم مستند با حضور زیمباردو ساخته شد، در این فیلم با افراد تحت آزمون مصاحبه شد و تصاویر واقعی آزمایش نشون داده شد.

در سال 2001 از روی کتاب جعبه ی سیاه که زیمباردو در رابطه با این آزمایش نوشته بود، فیلم دیگه ای ساخته شد و در سال 2010 از روی فیلم اول فیلم دیگه ای ساخته شد.


انتقادهایی بر آزمایش زندان استانفورد:

- این آزمایش چون از استانداردهای اخلاقی وضع شده برای آزمایش‌های روان‌شناسی پیروی نمی‌کنه، قابل تکرار نیست.

- به گفته ی خود زیمباردو این آزمایش به خاطر بروز مشکلات اخلاقی باید زودتر خاتمه می یافت.

- شرکت کنندگان همگی از بین مردان سفیدپوست و از طبقه متوسط انتخاب شده بودند، در نتیجه نمی شه نتایج این آزمایش رو به جوامع وسیع تر تعمیم داد.

- با اینکه پژوهشگران تمام تلاششون رو کرده بودند که محیط ، شبیه زندان باشه اما شبیه سازی کامل امکان پذیر نیست.


با وجود این انتقادها، آزمایش زندان استانفورد به عنوان یک مطالعه و پژوهش مهم همچنان مطرح است. 
این مطالعه بعد از گزارش‌هایی که در مورد سوء رفتار با زندانیان زندان ابوغریب در عراق منتشر شد، دوباره نظرها رو به خود جلب کرده. بسیاری از افراد، از جمله خود زیمباردو، عقیده دارند که سوء رفتار در زندان ابوغریب، یک نمونه ی دنیای واقعی از نتایج مشاهده شده در آزمایش زندان استانفورد است.


نتیجه گیری:

هر کدوم از ما احتمال داره در جایی مرئوس و تحت امر باشیم و در جای دیگه رئیس و بالا دست. مثلا یک کارمند در اداره باید اوامر رئیس رو اجرا کنه اما در خونه، به فرزندانش دستور می ده. هر چه قدرت ما بیشتر باشه امکان اینکه مصداق زندانبانهای زندان استانفورد باشیم بیشتره.

آزمایش زندان استانفورد به همه ی ما نهیب می زنه که حواسمون باشه وقتی در موقعیت قدرت قرار می گیریم از اصول انسانی دور نشیم.


منبع : برای نوشتن این مقاله از اینجا و اینجا و اینجا استفاده کردم .


پی نوشت :

- در این وبلاگ می تونید جزئیات این پژوهش، عکسها و فیلمهای واقعی و بخشهایی از فیلمهای ساخته شده از روی این تحقیق رو بخونید و ببینید . البته برای باز شدن این وبلاگ، باید سوار بر آقا فیلی بشید.

- خیلی سعی کردم این مقاله طولانی نشه، اما شد ...ببخشید.

- فرا رسیدن ماه ضیافت الهی بر شما دوستان عزیز مبارک. آرزو می کنم در طی این یک ماه سرحال تر و خوش اخلاق تر از ماههای قبل باشیم و برکات این ماه شامل حالمون بشه. التماس دعا ...

نظرات 14 + ارسال نظر
kamangir جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 23:47 http://ranandegan.blogsky.com


تا بحال چیزی در این مورد نشنیده بودم و استفاده کردم ، ولی آیا میشه نتجه ی این آزمایش و جوابها را برای عموم قائل شد

بله ! اگه به زندانبانها اختیار و مجوز بدن ممکنه هر بلایی سر زندانی ها بیارن

امیری جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 06:20

سلام
کامنت قبلی بدون ارتباط با مطلب بود و صرفا برای یاد اوری سالروز دکتر علی شریعتی.
مطلب مریم خانم را با موبایل و شکسته بسته خوندم . خیلی متوجه موضوع نشدم .وقتی بر گشتم خانه و دسترسی به لب تاپ مجددا میخونمش . اما از جوابی که یکی از کامنت ها داده بودند خلاصه مطلب را فهمیدم ...تا بعد ...خدا نگهدار همگی

سلام
خوندن این مطالب طولانی که نیاز به تمرکز داره با گوشی خیلی سخته
ممنون خدا حافظ و نگهدار شما باشه

امیری جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 06:14

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی کستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
29 خرداد روز درگذشت دکتر علی شریعتی روشنفکر ارزشمند گرامی باد روحش شاد

ممنون برای اینکه از دکتر شریعتی یاد کردید ...بعد از انقلاب من در چنین روزی گوشهام حسابی تیز می شد برای اینکه ببینم آیا رادیو وتلویزیون از شریعتی آنچنان که شایسته و بایسته ست یاد می کنه ؟ و چقدر حرص می خوردم وقتی می دیدم هر سال این یادکرد کمرنگ و کمرنگ تر می شه و حتی به جای بزرگداشت ، بهانه ای پیدا می کنند تا مغرضانه از او انتقاد کنند (لابد جرمش این بوده که کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی رو نوشته !)
در این سالهای اخیر طور دیگه ای شریعتی رو خراب کردند ( به گفته ی خود شریعتی برای خراب کردن یک حقیقت خوب به آن حمله نکنید ، بد از آن دفاع کنید) منتسب کردن جملات نامعلوم به شریعتی ظلم بزرگی بود که جوانان ما در حق شریعتی مرتکب شدند

ستاریان جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 02:48 http://www.mostafasatarean.blogsky.com

سلام
اسم این آزمایش رو شنیده بودم اما دقیق از کم و کیفش باخبر نبودم. من فکر می کنم هر کسی رو بیگناه و فقط در ازای مبلغی پول توی زندان بیندازند و چنین بلاهایی به سرش بیارند، مطمئنا تحمل نمی کنه. شاید تحمل مجازات زندان، برای گناهکاران از اون جهت که مقصرند راحتتر باشه. البته انکار نمی کنم که همه ی آدمها در وجود خودشون یک دیکتاتور مخفی دارند که اگر به قدرت برسه، ای بسا روی نرون و آتیلا و چنگیز رو هم بتونه سفید کنه و این نظارت ها و قوانین بازدارنده است، که می تونه جلوی عصیان و دیکتاتوری ها رو بگیره. یک کارمند جزء دولت با داشتن یک حق امضا، وقتی بتونه خون مردم رو توی شیشه بکنه و دست ارباب رجوع هم از احقاق حقش خالی باشه، چقدر به جامعه آسیب زننده است! حالا هر چقدر حیطه ی اختیارات یک نفر در مراکز عمومی و دولتی بزرگتر باشه این آسیب ها هم بزرگتر خواهد بود. قانون باید سفت و محکم باشه اما دست مجریان قانون رو هم باید ببنده. زندانبان با زندانی از داشتن حقوق شهروندی یکسان باید برخوردار باشند و زندانی به دلیل انجام جرم و بزه، باید محکومیتش رو طی کنه و این محکومیت نباید زندانبان رو به این فکر بندازه که توی بلا آوردن به سر زندانی فعال ما یشا است و کسی هم جلودارش نخواهد بود!
یاد ستار بهشتی افتادم با این پست!

سلام
از قبل به داوطلبین گفته بودند که می خوان شرایطی مشابه شرایط زندان رو بازسازی کنند پس اونا از قبل برای چنین برخوردهایی آمادگی داشتند .
بعد از انجام آزمایش دکتر زیمباردو و تیم تحقیقاتی تک تک رفتارهای انجام شده رو تجزیه و تحلیل کردند مثلا در مورد نحوه ی دستگیری مجرمان نوشتند : (رویه کار پلیس را در نظر بگیرید که باعث می‌شود به فرد بازداشت شده احساس گیجی، وحشت و انسان نبودن دست دهد.)
یا با مقایسه ی دو عکس از داوطلب وقتی که مو داشته و زمانی که موی سرش رو تراشیدند سوال کردند : (تاثیرات روانی تراشیدن موی سر افراد چیست ؟ )
چون این مقاله خیلی طولانی شده بود من قسمتهایی از اون رو حذف کردم مثلا روز چهارم به خانواده ی زندانی ها اجازه دادند با فرزندانشون ملاقات کنند اما برای اینکه اونها به وضع زندان اعتراض نکنند ، همون روز زندان رو تمیز کردند و حسابی برق انداختند ، به زندانی ها یک وعده غذای گرم و مفصل دادند و براشون موزیک پخش کردند
برای من این ظاهر سازی خیلی جالب بود .
اینکه زندانی ها و زندانبانها نقش خودشون رو پذیرفتند یک طرف قضیه ست نکته ی عجیب اینه که دکتر زیمباردو هم باورش شده بوده که سرپرست زندانه ! وقتی به زیمباردو خبر می دن که زندانی ها دارند نقشه ی فرار می کشند با پلیس محلی صحبت می کنه و ازشون می خواد زندانی ها رو به یک زندان واقعی که شرایط امنیتی بهتری داره منتقل کنند و وقتی پلیس قبول نمی کنه حسابی عصبانی و کلافه می شه و در بین زندانی ها خبرچین می ذاره و به شدت اونا رو کنترل می کنه !
همینطور که شما نوشتید وقتی در یک آزمایش صوری و ساختگی از افراد چنین رفتارهایی سر بزنه در زندانهای واقعی چه اتفاقاتی ممکنه بیفته ؟ ( به خصوص وقتی که به زندانبانها القا می کنند این افراد مجرمند و باید سرکوب بشن . حالا ممکنه این زندانی مثل ستار بهشتی زندانی سیاسی باشه یا مثل میرحسین در ... باشه یا ...)

سهیل پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 23:40 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
راستش متن را دوبار خواندم ولی خب فکر کنم که ضعف روزه روز اول مانع تحلیل و تجزیه مطلب شده . خداییش نتونستم چیزی دستم بشود . اصولا میدونید که تو مباحث روانشناسی و تربیتی و اجتماعی کمی تا قسمتی زیاد خنگ تشریف دارم . ببخشید دست خودم نیست

سلام ببم جان
قبول باشه قطعا به خاطر عوارض روزه نتونستید مطلب رو دریافت کنید
پست رو به صورت خلاصه براتون می نویسم
برای انجام یک آزمایش 24 نفر رو از بین افراد سالم انتخاب کردند .به 12 تاشون نقش زندانبان رو دادند و به 12 تای دیگه نقش زندانی رو
زندانبانها با اینکه می دونستند این یک آزمایشه ،اما وقتی قدرت به دست آوردند و فهمیدند می تونند هر کاری دلشون می خواد بکنند ، دمار از روزگار زندانی ها در آوردند !
نتیجه آزمایش : قدرت بی حساب و کتاب ، فساد میاره

ناهید پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 20:04

سلام مریم جان
مقاله ی جالب و تامل برانگیزی بود ، یه عالمه ممنونم از زحمتی که برای ثبت این پست کشیدی
قبلنا جایی خوندم که انسانها در مواقع ترس و درد به زبان مادریشان حرف می زنند ، معلومه که انسان با زبان مادری خود باطنا هم هویت می شه که در لحطه ی بحرانی ناخود آگاه اونو بروز میده. شخصیت درونی آدمها رو می شه در موقعیتهای حساس زندگی مورد بررسی قرار داد مثل بیماری ، فقر ، ورشکستگی ، از دست دادن عزیزی یا رسیدن به پست و مقام ، معروفیت هنری ، پولدار شدن ، به قدرت رسیدن و....
در نتیجه آزمایش استانفورد نه فقط در مورد زندانبان و زندانی بلکه در بسیاری از موارد شخصیتی آدمها می تونه کاربرد داشته باشه ...
متاسفانه وقتی موقعیت و نقش بعضی ها در زندگی عوض می شه ، اونا جایگاه قبلی خودشون رو فراموش می کنن ، مثل کرامول ، ایشون که برای رسیدن به آزادی تلاش می کرده ، وقتی خودش به قدرت می رسه ، به یک دیکتاتور تمام عیار تبدیل می شه ...
راستی در این رابطه یاد سریال طنز سه در چهار افتادم شاید بنظر ساده بیاد ولی برای تلطیف فضا بد نیست :
برای دختری خواستگار میاد و وقتی صحبت از مهریه می شه ، برادر دختر که نقش برادری خود را فراموش کرده و فکر می کرده که خودش خواستگاری رفته ، میگه من اصولا به مهریه معتقد نیستم ، مهریه رو کی داده کی گرفته ! یهو مادر بزرگ داماد از سر سالن داد می زنه : یکی این جوان رو توجیه کنه که برادر عروسه !
نمی دونم ربط داشت یا نه ؟!
راستی با خوندن مقاله ، یاد سریال سلطان و شبان هم افتادم

این که گوید از لب من راز کیست؟
سلام نی جان عزیز
به این می گن تفاهم ! منم به تمام این چیزایی که تو توی این کامنت نوشتی فکر می کنم .
- خیلی وقته برای قضاوت در مورد افراد ، به رفتارها و حرفهاشون در موقعیتهای پیش بینی نشده دقت می کنم .
- مولوی می گه : نفس اژدرهاست او کی مُرده است ...از غم بی آلتی افسرده است
مار نفس آدمهایی مثل کرامول از غم بی آلتی افسرده بوده ! (چقدر آدمهایی مثل کرامول در اطرافمون زیادند )
- جریان برادر عروس خیلی جالب بود به قول آقا سهیل خدا شادت کنه که ما رو شاد کردی
نی جان تو این شبها و روزها اول برای کوثر دعا کن بعد برای هر کسی که دوست داری آخر سر هم برای من دعا کن

بزرگ پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 15:46 http://abiaramesh.blogsky.com

سلام
یادم به سریال ابن سینا افتاد :در یک سکانس مغول ها یک شهر را تصرف کرده بودند و خاکم را کشته وسران شهر را درسالن جمع کرده بودند. آن وقت ریش یکی از سران راگرفت و اورا روی تخت نشاند وگفت ازالان تو حاکمی با دیگران چه کنیم؟ گفت همه را گردن بزنید مغول به دوستش گفت نمیدانم در این تخت چه سری هست که هرکس روی آن می نشیند دستور کشتار میده

سلام
منم با خوندن کامنت شما یاد میرنوروزی افتادم کاش می دونستیم میرنوروزی در عمر 5 روزه ی امارتش چه احساسی داشته و چه احکامی صادر می کرده .
خودتون فکر کنید چه فیلمهای قشنگی می شه از زندگی این میرهای نوروزی ساخت .

شنگین کلک پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 15:10

سلام
البته آزمایش زندان استانفورد خیلی معروف هست و بحث های زیادی روی اون شده . اما همونطور که خود آزمایش کنندگان هم معترفند باتوجه به محدود بودن دامنه آزمایش و سایر عوامل محیطی نمیشه اون را برای همه افراد و جوامع تعمیم داد . اما نکته دیگری که لازم یاد آوری بشه این هست که عموماً افراد عادی و باهوش و متوسط به سراغ زندانبانی نمی روند و بنظر من کسی که این شغل را انتخاب می کند یا توسط افراد مسول در دولتها به این شغل گماشته می شود حتی فردی با خصوصیات عادی هم
نیست و بدون شکل نا هنجاری های روانی دراو وجودداشته اند که چنین شغلی را قبول کرده است . حال تصورکنید وقتی برای افراد عادی و بدون هرنوع مشکلی چنین شرایط روانی پیش میاید در مورد کسی زندان بانان واقعی چه وضعیتی میتواند بوجود آید . و اما بد نیست به مواردی هم اشاره کنیم که در همین کشور خودمان رفتارهایی کاملا متفاوت با نتایج این آزمایش صورت گرفته است . خیلی هم لازم نیست راه دور برویم همین چندی پیش بودند زندانیانی که زندان برایشان از هتل هم هتل تر بود و زندانبانان هرگونه خدماتی را به ایشان ارائه می کردند . که البته بستگی به موقعیت سیاسی و اقتصادی فرد زندانی هم دارد .
به هرحال پارامترهای بسیار زیادی در این زمینه هست که هریک میتواند روند ارتباط زندانی و زندانبان را متحول کند .

سلام
پس چرا من در این باره چیزی نشنیده بودم ؟!
با وجود تمام انتقاداتی که بر این آزمایش شده ، برای من خیلی جالب بود که زندانبانها بدون اینکه اطلاعی از کارهای زندانبانهای واقعی داشته باشند برای تنبیه زندانی ها از اعمالی مشابه اعمال زندانبانهای واقعی استفاده می کردند .
اینطور که معلومه "زندان" افراد رو به سمت انجام یک سری کارهای خاص سوق می ده ... احتمالا اگر این آزمایش ادامه پیدا می کرد زندانبانها متوسل به رفتارهای ناهنجار جنسی هم می شدند .
- بله در کشور ما زندانبانها نوکر خانند نه نوکر بادمجون !

sara پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 13:17

سلام بانو جان...

در مورد این آزمایش چند سال قبل خوندم... و کلی دلم سوخت برای اون افراد مورد آزمایش... هم زندانی ها و هم زندانبان ها...

زندانی ها که معلومه...بخاطر رنجی که کشیدن ...اونم بابت روزی ۱۵ دلار...(اینجا هم بی پولی یا فقر منجر به رنج شده)...
و زندانبان ها... بخاطر اینکه تا قبل از این آزمایش ..از ذات خبیث و بد درون خودشون خبر نداشتن... شاید حتی فکرش رو هم نمی کردن که بتونن به اعمال خشونت آمیز دست بزنند... و این آزمایش احتمالا باعث شده ... تا دید منفی ای از خودشون پیدا کنند...
یاد یک شخصی افتادم ...در ۲ وضعیت رییس و مرئوسیش.. که چقدر تضاد رفتاری داشت :
زمانی در دانشگاه کارمند بودم... مدتی یک آقایی شد رییس آموزش دانشگاه ... بزرگترین افتخار ایشون این بود که ....سالها زندانبان بودن در زندان اوین!!... و می فرمودن که روش من برای اداره زیر دستام ...استفاده از ترس و ارعابه ... و واقعا هم کارهای میکردن که ...احتمالا فقط مختص زندانبان ها ست... مثلا کتک زدن دانشجوها ... یا می فرمودن من اگه از کارمندی خوشم نیاد ... یا بهش تهمت دزدی میزنم ...یا پاپوش ناموسی براش درست می کنم !!... و خلاصه همه از ایشون به شذت می ترسیدن و ایشون از ترس زیر دستاشون ...واقعا کیف می کردن ... اون وقت همین اقا ... در مقابل رییس بالادستی اش که ... از نظر سنی ... پسر این آقا محسوب میشد ... عین موش میشد.... اصلا انگار که نوکر خانه زاد این رییس بوده ... و چنان چاپلوسی و بله قربان بله قربان می کرد که .... حال من یکی که بد میشد!...

سلام سارا بانوی عزیز
من اولین مقاله رو حدودا سه ماه پیش خوندم و از همون زمان ذهنم به شدت با این مسئله درگیر شد . فکر کردم شاید اگه خلاصه ای از اون مقاله رو اینجا بنویسم از این درگیری ذهنی خلاص می شم ! اما مجبور شدم به خاطر به دست آوردن اطلاعات بیشتر مقالات دیگه ای رو که در همین رابطه نوشته شده بود بخونم . گزارش مستندی که در وبلاگ فیلتر شده خوندم(راستی چرا فیلترش کردند ؟!!!) ذهن منو خیلی بیشتر از قبل درگیر کرد . الان مدام از خودم سوال می کنم چرا این افراد که از لحاظ هوش عقلی و هیجانی در حد کاملا نرمال بودند به این سرعت تحت تاثیر موقعیت زندان قرار گرفتند و چنین رفتارهایی رو از خودشون بروز دادند ؟
- یک نمونه بارز دیگه از مثالی که شما زدید حسین شریعتمداری معروف به حسین بازجوست که بازجوی زندان اوین بوده
- آدمهای زورمدار نسبت به زیردستانشون سرکش اند و به اونا اجحاف می کنند (ممنون که به ایجاد محیط رعب و وحشت از طرف این افراد اشاره کردید) و در مقابل بالادستی ها فروتن و مطیع اند (همون موشی که شما نوشتید )

سهیل پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 11:38 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
میگم بیایید و همگی یک کاری بکنیم کارستون . این کامنت اول "خدمات مهندسی لوین" که گفته خبر بده بلینکمت . همگی بریزیم سرش و با اسم خودمون و آدرس هماده ها بهش بگیم که ما لینکت کردیم . خداییش قیاقه اش خنده دار نمیشه . همه اش که نمیشه ما دریافت کننده تبلیغات باشیم یکبار هم اینجوری تبلیغ کنیم حال محله بالایی ها را جا بیاریم
متن را هنوز کامل نخوندم .

سلام
اتفاقا همین الان داشتم به این دو تا کامنت تبلیغی فکر می کردم ! من تو وبلاگ خودم اینجور کامنتها رو فررررررررررررررت می کنم اما چون اینجا وبلاگ گروهیه باید همه مون یک رویه رو پیش بگیریم .
خب ببم جان اگه این کار رو بکنیم خدمات مهندسی لوین از شدت خوشحالی پساپسی می افته و غش می کنه
متن از یک طرف طولانیه و از طرف دیگه نیاز به تفکر و تامل داره . خدا کنه فرصت کنید بخونید و کامنت بذارید .

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 11:30 http://forushgaheman-shoma.blogsky.com/

سلام سلام
یعنی این موقعیت ها هستند که نشون میده چندمرده حلاجیم؟(یعنی : ببینیم تا بدانیم تاب و توان تو چند است .)
.
فقط من متوجه نشدم این آزمایش بیشتر روی موقعیت قدرت - شخص، تاکید داشت یا موقعیت مکان -زندان؟!
.
برای مورد اول همون ریاست یا سرپرستی رو بارها شاهد بودم البته خودم هم این دگرگونی حالت رو تجربه کردم (شاید یکی از دلایلی که نمی خواهم شاغل شوم همین باشد)
و برای موقعیت مکانی شاید سربازی آقایان چنین حسی در اونا ایجاد می کنه که اغلب نرفته هایش فراریند!ها؟
آیا می توان موقعیت ازدواج و تاهل، را هم برای این موقعیت چالش انگیز مثال زد؟ قدرت زندانبان زندانی !

سلام همطاف عزیز
تاکید آزمایش بیشتر روی موقعیت مکان بوده با طرح این سوالات (وقتی شما انسان‌های خوب را در یک مکان شیطانی قرار بدهید، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا انسانیت بر شرّ غلبه می‌کند، یا شرّ پیروز می شود؟)
می گن در وجود بعضیها یک دیکتاتور کوچولو زندگی می کنه و این دیکتاتور اگه موقعیت پیدا کنه بال و پر وا می کنه و خودی نشون می ده .
من باور نمی کنم مردی که به زن و بچه ش زور می گه یک رئیس خوب و دمکرات باشه و به اصول انسانی و اخلاقی احترام بذاره
- بله محیط سربازی هم دست کمی از زندان نداره ! یک آقایی می گفت در دوران سربازی به ما می گفتند اگه روی یک چوب خشک درجه بزنند شما ملزم هستید جلوی این چوب خبردار بایستید و بهش احترام بذارید .
- در مورد ازدواج هم قطعا همینطوره ! در اکثر زندگی ها یکی از زوجین به دیگری زور می گه
ممنون همطاف جان مثالهایی که زدید عالی بودند

همراه رایانه پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 11:18

پاسخگویی تلفنی به سوالات و مشکلات کامپیوتر لبتاپ و موبایل
شماره تلفن:9099070345
آدرس سایت:www.hamrahpc ir

دادو پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 09:48 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
شخصیت درونی آدمها همواره در تلاش است تا خودش را بروز بدهد ، بعضی وقت ها این امکان دست نمی دهد و بعضی وقتها امکان مهیا می شود ...
در سیستم های پیشرفته ی مدیریتی کنترل ها محسوس و نامحسوس باعث می شود تا نیاز سیستم در اولویت باشد و به شخصیت درونی افراد امکان بروز داده نشود ( هرچند در این سیستم ها هم شکاف هایی بوجود می آید تا برخی خارج از سیستم خودی نشان بدهند ... ولی پویایی سیستم کمک می کند تا همیشه یک گام جلوتر از افرادش باشد )
در کشورهای عقب مانده و جهان سومی چیزی بنام سیستم وجود ندارد و آنچه هست عرف و سنت جامعه است که دائما در حال تغییر است ( حتی سیستم های خریداری شده بسرعت بومی شده و بکار گرفته می شوند !! ) در نتیجه چیزی که زیاد هست شکاف و دره و امکان بروز هرگونه رفتارهای خودسرانه و خودپسندانه ؛ مثل جامعه ما که همه ی سطوح حرفه ای و تجاری و ... با قانون خودنوشته حرکت می کنند !!!
در یک جامعه سالم ، متولیان شایسته ، باید در گزینش افراد برای پست های مختلف دقت و موارد خاص دیگری را منظور بکنند و با آموزش مستمر آنها را تحت کنترل داشته باشند ، نظام ارزشگذاری باید وجود داشته باشد و همه تابعی از یک قانون بالادست که بر آنها اشراف داشته باشد ... حذف هر کدام از اینها در درازمدت و یا کوتاه مدت نه تنها سلامت جامعه را بخطر می اندازد بلکه آن را به مرز انحطاط می کشاند.
کارخانه ها ، خانواده ها ، اتحادیه ها و ... تکه های کوچکتر یک جامعه سالم یا ناسالم هستند ...
اعتماد به ظاهر یک شخص و سپردن یک سری امور بدون کنترل و تحقیق ، بازگذاشتن دست آن فرد برای بروز دادن روحیات شخصی اش می باشد.
یکی از دلایل نارضایتی مرئوس از رئیس موجه و مشخص نبودن شاخص های برتری می باشد ، برای همین همیشه کلنجاری برای برانداختن بالادستی و سرکوب پائین دستی در جوامع وجود دارد ...
ولی آیا ما می توانیم جریان زندگی را مانند یک آزمایشی که جواب غلطی داشته متوقف بکنیم یا باید ناخواسته ادامه ی یک جریانی را که خودخواسته راه انداخته ایم شاهد باشیم !؟ این همان موضوعی است که تفکرات انسان محور با آن درگیر هستند و تا زمین یک بار دور خودش بچرخد رفتارهای انسانی چند دور باطل را بصورت تکراری تجربه می کنند .

سلام جناب دادو
ممنون که وقت گذاشتید و این کامنت قابل تامل رو نوشتید ( این کامنت خودش قابلیت پست شدن داره )
من بعد از خوندن کامنتتون یاد یک مورد دیگه که به کرّات در جوامع ناسالم دیده می شه افتادم و فکر کردم بد نیست این مورد رو هم به تمام مواردی که شما در رابطه با کاستی ها و نواقص جوامع ناسالم نوشتید اضافه کنم :
در جوامع جهان سوم زیردستان ، بالادستان رو به سمت دیکتاتوری و استبداد سوق می دن ( با چاپلوسی و تملق - تعریف و تمجیدهای بی حساب و کتاب و بی مورد - سوءاستفاده از دمکراسی و ...)
حتما شما هم بارها این جمله رو شنیدید که "باید زور بالای سر این مردم باشه" یا "تا نباشد چوب تر ، فرمان نبرد گاو و خر "
سال اولی که من معلم شدم و رفتم روستا ، دانش اموزام پسر بودند پسربچه ها ذاتا شلوغ و شیطونند ، یک روز وقتی چند تاشون تکلیفشونو انجام نداده بودند من داشتم بازخواستشون می کردم که دیدم یکی از بچه ها چند تا ترکه ی انار داد دستم و گفت خانم با اینا بزنیدشون ! ما به کتک خوردن عادت کردیم ، چند تا ترکه که کف دستشون بزنید ادم می شن و تکلیفشونو می نویسند !
دقیقا بر اساس چنین تفکری که مردم دارند روساء به خودشون اجازه می دن جواب سلام ارباب رجوع رو ندن - بهشون بی احترامی کنند و کاری که وظیفه شونه انجام ندن چون مطمئنند کسی اعتراض نمی کنه و اگه فرضا اعتراض هم کرد چون در اقلیته ، کاری از پیش نمی بره .
بازم ممنون کامنتتونو چند بار دیگه می خونم

خدمات مهندسی لوین پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 09:29 http://www.levin.blogsky.com

سلام دوست خوبم... وبت عالیه، تونستی به منم سر بزن، اگه خواستی تبادل لینک کنیم منو لینک کن و خبر بده بلینکمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد