همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

به خاطر یک وجب خاک خدا

باورش برایم سخت بود .باورم نمی شد- مرد متدینی که در بین اهل محل به خوبی و نیکوکاری مشهور بود ،

مرد زحمت کش و فعالی که با وجود شغلی که در دستگاه دولت داشت ،به کشاورزی هم مشغول بود ،

و ما گاه و بیگاه وانت شورلت امریکاییش را می دیدم که پر بود از کود شیمیایی که به سمت مزرعه می برد و یا محصولی که به میدان تره بار می رساند.بر اثر یک دعوای ملکی و محکومیت به تحویل زمین به فرد مدعی ، وقتی همه ی راه ها را بسته دید،خودکشی کرده باشد .اما این اتفاق افتاده بود .

سال ها وقتی برای مراسم ختم به مسجد محل می رفتم درصفحه ی اول قرآن های مسجد حاج سید اسماعیل عکس آن مرحوم را و وقف نامه ورثه اش را می خواندم و می دیدم و با خود می گفتم : آیا چند وجب خاک خدا ، نه چند جریب ،چند هکتار ،اصلاَ همه زمین های کشاورزی اون منطقه ارزشش را داشت بخاطرش دست به چنین کاری زده شود . اما شده بود .

سال ها گذشت . پس از جنگ با دو نفر از دوستان همرزم تصمیم گرفتیم به کار تولید ،آن هم از نوع کشاورزیش ، بپردازیم . ودرهمین راستا در یکی از مناطق عشایری مقداری زمین خریدیم و با حفر یک حلقه چاه و با زحمات بسیار زیاد و طاقت فرسا کشت و زرعی راه انداختیم .

مالک زمین 12هکتار زمین به ما فروخته بود و مجوز حفر چاه . روزهای اولی که چاه به آب رسید، تراکتوری کرایه کردیم و مشغول شخم شدیم . روز دوم سومی که مشغول شخم زمین بودیم ناگهان از دور پیرمردی داد و هوار کنان از راه رسید وبا اهانت و داد وبیداد گفت : چرا زمین مرا شخم می زنید . من خیلی آرام او را دعوت به گقتگو کردم ودر ایتدای امر ازراننده تراکتور خواستم شخم را متوقف کند و با نرمی و کمال احترام به او گفتم : ما این زمین ها را از فلانی خریده ایم و اگر شما می گویی زمین مال شماست ما هیچ تعرضی به زمین شما نمی کنیم و از فروشنده می خواهیم که آن مقدار زمینی که به مافروخته و پولش را گرفته تحویل بدهد.

پیرمرد وقتی حسن نیت مارا دید یک خط فرضی به ما نشان دادو گفت این حد زمین من است و آن طرف خط زمینی است که به شما فروخته شده . ما تمکین کردیم و سر فرصت از فروشنده خواستیم دعوای ملکی خود را با همسایه اش حل کند .

فروشنده زمین مارا از مجاور خط فرضیِ مدعی تحویل دادو بین دو مالک دعوای ارضی ادامه یافت . از قرار، فرد مدعی سال ها قبل این زمین را با قطعه زمین دیگری معاوضه کرده بود و نوشته ای هم بین طرفین رد و بدل شده بود . حالا این زمین ارزش بیشتری پیدا کرده بود و مدعی پشیمان شده بود . حرفش هم این بود که من علف زمین را معاوضه کردم !! خاک را نه !!

به هر حال دادگاه به ضرر این مدعی رآی دادو این قضیه دو سه سالی طول کشید . روزی از روزها از شهرضا به مزرعه رفتم دوستانمان خبر فوت او را دادند و ماجرای تاءسف بار خودکشی اش را .

پیرمرد وقتی نتوانست حرف نا حسابش را به کرسی بنشاند تفنگ سر پر بلند قامت را تا انجا که توانسته بود از باروت و سرب اکنده بود و لوله تفنگ را زیر چانه اش گذاشته و با شست پایش شلیک کرده بود و سرب ها سرش را متلاشی کرده بودند .

برای عرض تسلیت به چادر پسرانش رفتیم ...

طولی نکشید پسران معتاد و ورثه دیگر زمین ها را به ثمن بخس فروختند و طومار مالکیت اش را در هم پیچیده کردند .

هنوز این مسئله برای من حل نشده ،برای هر دو مورد ، آیا یک وجب خاک خدا ارزشش را داشت که این دو نفر جانشان را فدای آن کنند ؟

پی نوشت : این هم یک داستان واقعی است

نظرات 10 + ارسال نظر
ستاریان پنج‌شنبه 4 تیر 1394 ساعت 20:48 http://www.mostafasatarean.blogsky.com

سلام
نا امید نباید بود که یاس از جنود ابلیس است شاید هم مجالی شد و در مدح و منقبت و اندر فواید و وجوب خودکشی هم پستی هوا کردم

بزرگ سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 14:42 http://abiaramesh.blogsky.com

سلام
البته که می ارزد والبته که ارزشش را دارد.اتفاقا اولین پست من در همساده ها جواب این پست شما هست.من حال این افراد درک می کنم وشما اگر کشاوری کردی باید درک کنید(درک کنید نه تایید)امااجازه بدهید از یک زاویه دیگر به موضوع نگاه کنیم اگر عراق به اندازه چند هکتار از خاک ایران را در اشغال داشت شما حاضر به جانفشانی برای باز پس گرفتن آن نبودید؟

سلام
البته دفاع از حق خود کردن تا بی نهایت قضیه را پیگیری کردن ارزش است . اما در این موضوع خاص چون اون پیرمرد ملک را تعویض کرده بود و بعد از این که ملک معاوضه شده ارزش بیشتری پیدا کرده بود می خواست دبه کنه و دادگاه و عرف محل و همه چیز بر علیه او بود دست به خودکشی زده . اونهم بخاطر غرور نابجایش و ...به نظر من ارزشش را نداشت .

ستاریان سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 14:33 http://www.mostafasatarean.blogsky.com

سلام
سالها پیش دوستم تعریف کرد پسر دائی اش، همسر و دخترش را برده بازار، برایشان لباس خریده و یک قوطی سم. آمده خانه و سم را تا به آخر خورده و مرده. مردنی که تمام دندانهایش بر اثر کارکرد سم در دهانش ریخته بود! حالا این سم با امحاء و احشاء بدنش چه کرده و چه دردی کشیده، خدا عالمه. هرگز نفهمیدند چرا اینکار را کرده؟ به نظر من هم دلیل محکمی لازمه تا آدم به نقطه ای برسه که به حب زندگی و ترس از مرگ فائق بیاد و دست به خودکشی بزنه. خودکشی به نظرم راهی برای رسوندن یک پیامه. اما این پیام به کی داره ارسال میشه؟ فقط دریافت کننده میتونه بفهمه و اونم که از چرائیش به احدی نخواهد گفت!

سلام
خودکشی از رازهای ناشناخته زندگی بشری است . بسیاری از انتحار کنندگان هیچ رد پایی از مشکلشون نمی گذارند و با ظن و گمان اطرافیان علت خودکشی بررسی می شود و نهایتا هم به جایی نمی رسند .
راستی منتظر بودم در مدح و منقبت خودکشی و ... مطلب بنویسید ها

عبدالحسین فاطمی سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:35

سلام
در مورد کسانی که خودکشی می کنند فارغ از همه زوایا و جوانب اش همیشه به اطرافیانم گفته ام ظاهر قضیه را دیدن و قضاوت کردن راحت است اما قطعا آن فرد در موقعیتی بوده که هیچ راه خلاصی برای خود ندیده است والا انسان با این همه غرور مگر خودکشی می کند ؟!
همان کسیکه می گوییم به خاطر یک قطعه زمین (یعنی یکی از مادیات ) خودکشی کرده زندگی را که بزرگترین چیز دنیوی است بی خیال شده ؟!
بعید می دانم به اندازه همه کسانیکه خودکشی کرده اند دلیل می تواند وجود داشته باشد و من همیشه به حال آن آدم ها دلم سوخته است .
لحظه اقدام به خودکشی یک فرد واقعا غیر قابل تصور است اینکه به چه مرحله ای از یاس رسیده است که دست به خودکشی زده ....

امیدوارم همه آدم ها همیشه راه حلی برای خروج از بحران پیدا کنند و سراغ پایان دادن به زندگی خود نرود

سلام
بله هرکسی به دلیل خاص خودش از زندگی سیر میشه . اما این پیرمرد ما محق نبود و ...

دادو سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:30 http://www.dado23.blogsky.com

با سلام
متاسفانه باید گفت این قبیل اتفاقات برای اشخاصی می افتد که شدیدا احساسی عمل می کنند ، باید قبول داشت چیزی که ما می بینیم تمام آنچه در پشت پرده ی یک اتفاق است نمی باشد ، گاه ما خردل آخر را می بینیم و کوهی از مشکلات که صبر فرد را طاق کرده است را نمی بینیم و فکر می کنیم با آن یک خردل پشت اش شکست !! برخی حالات روحی و روانی مانند دود سیاهی ( دخان ) عقل و اندیشه آدمی را می پوشاند و دنیا در نظرش چنان تیره و تار می آید که فکر می کند به آخر دنیا رسیده است !!
خشم یکی از این ابزار تولید دخان است !! در چهل حدیث امام در مورد خشم مطلبی یادم مانده است و آن اینکه آدم خشمگین مانند یک کشتی است که سکانش را از دست داده باشد ، کشتی بی سکان در امواج دریا به همان راهی می رود که آن دو نفر رفته بودند ...
انسان همینجوری هم زیانکار تشریف دارد ، آن بیچاره ها خودشان را درمعرض تحریم رحمت خدا قرار دادند.

سلام
ممنون از نظرتان

مریم سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:04

سلام
حتما شما هم خوندید که وقتی ادیسون 67 سالش بود آزمایشگاهی رو که با خون دل و با صرف هزینه ی زیاد درست کرده در آتش سوخت و از دست ماموران آتش نشانی هم کاری برنیامد .
ادیسون در مقابل آزمایشگاه روی صندلی نشسته بود و به شعله های آتش نگاه می کرد
پسر ادیسون که فکر می کرد پدرش داره سخت ترین لحظات زندگیش رو می گذرونه با تاثر به او نگاه می کرد .
(از اینجا به بعد ماجرا رو عینا کپی می کنم)
ادیسون رو به پسر کرد و گفت : پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟
چطور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مأمورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظرهایست که دیگر تکرار نخواهد شد!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نوسازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست!
به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
آقای امیری من فکر می کنم نحوه ی برخورد و مقابله ی ما با مصائب و سختی های زندگی ، به جهان بینی مون برمی گرده
دنیا برای این دو نفر که شما تو این پست بهشون اشاره کردید در یک تیکه زمین خلاصه می شده ، برای همین با از دست دادنش دنیاشون به اخر رسیده .

سلام
بزرگی روح انسان ها با توان آن ها در حل مشکلاتشون مشخص میشه . هرچه انسان ضعیف النفس تر باشه در مقابل مشکلات کوچکتری توانش را از دست میده . البته از کسی مثل ادیسون باید هم چنین عکس العملی سر بزنه

sara سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:00

سلام...

تقریبا ۹ سال است که پدر بنده هم درگیر دادگاه و وکیل و دعوای ملکی هستند ... البته نه برای زمین ... بلکه برای منزل مسکونی شان که ... سند ششدانگ دارد از زمان قبل از انقلاب ... به اصطلاح سند شاهنشاهی دارد....
راستش وقتی به قول پدرم ....نتیجه تمام زحمات یک عمر ۸۰ ساله از نظر مالی بشود یک خانه (یا یک زمین) ... و این ملک را بخواهند به ناحق از چنگت در آورند ... شاید منم بودم طاقت نمی آوردم و مرگ را ترجیح می دادم...
پدرم می گویند :سراین جریان منزل من حتما از ناراحتی سکته می کردم و می مردم که مگر من چه کردم که به چنین مشکلی باید گرفتار شوم!؟... اگر به امام حسین(ع) و مصیبت هایی که بر ایشان رفت ... معتقد نبودم ....
و من فکر می کنم ... هرکسی تا جای آن فرد نباشد ... نمی تواند در موردش قضاوت کند که ... ماندن و تحمل کردن بهتر است ... یا رفتن .

سلام
دعوای ملکی پدر شما با داستانی که بنده نوشتم تفاوت ماهوی دارد . البته اگر کسی به ناحق بخواهد خانه ملکی ادم را متصرف بشود بایستی در مقابلش ایستاد . امیدوارم حق به حق دار برسد و پدرتان در این دعوای نفس گیر و با این سیستم قضایی کذایی موفق بشوند .

همطاف یلنیز سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 10:29 http://lezzatekharid.blog.ir/

سلام سلام
نخست: ط ن ب
بعد: به قول جناب کمانگیر، برای راحت کردن بقیه، روش بدی نیست ها
بعدتر: به نظرم اصل قضیه یه طرف، حرف مردم یه طرف.
گویا تحمل حرف اهالی سختتر از تحمل از دست دادن ملک و زمین است. آن هم برای پا به سن گذاشته ها.

سلام
طلا و نقره و برنز و سایر مدال ها مبارکتان

یادخاطرات سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 09:57

سلام

طاعات و عبادات شما قبول حق.

هنوز هم چنین مسائلی وجود دارد. .دادگاهها وشوراهای حل اختلاف در گیر این مسائل هستند.

سندهای عادی بعضی زمینها این مشکلات را دارد.

برای خرید هر زمین یا ملکی باید تحقیقات گسترده ا ی صورت گیرد.

========

در شهر خودمان هنوز چند نفر بز سر مالکیت زمینی ماجرا دارند حتا زدوخورد هم شده وهر بار یکی از طرفین دور

زمین را به نام خودش بلوک می چیند وچند روز بعد دیگری تخریب میکند وبلوکهای خود را می چیند.

شاهدان محکمی وجود ندارد چون سالها پیش فوت شده ا ند. وهمین امر را مشکل کرده است.

دنیا ارزش اینکه کسی خودکشی کند ندارد اما شرایط شخص هم مهم است . .......من مانده ام که شاه چگونه کشوری به این وسعت راترک کرد.وخودکشی نکرد.........

سلام
از بدو خلقت تا ابد مردمان بخاطر طمع و آز از تعرض به همدیگر دست بر نمی دارند . شاه هم چون می دانست مملکت ارث پدرش نیست راحت گذاشت رفت . البته شخصیتش این جوری بوده سال 32 هم در مقابل مصدق ابتدا ترک وطن کرد اما با کمک خارجی ها و افسران ارتش و عوامل کودتا برگشت و...
ممنون که سر می زنید

kamangir سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 09:52 http://ranandegan.blogsky.com

سلام

یک وجب خاک چند می ارزه ؟؟
البته که جوابهای گوناگونی برای این سئوال هست !!

ولی به حق خود نبودن و همیشه مرغ همسایه را غاز دیدن ، نتیجه اش همون یک وجب خاکه ، که نصیب شخصیتهای داستان حضرتتان شده است (گور)

من هم مثال زمین شما را زنده اش را دارم و طرف همنوز که هنوزه بعد از اعلام همسایه های ملکی و پاسگاه محل و ... هنوز روی حرفه خودشه و متاسفانه عقل آن مرحومان را هم نداره که بقیه را راحت کنه !!!

سلام
اگر زاهدانه به دنیا نگاه کنیم هیچ
به قول شاعر همشهریم پریش :
زندگی آن سان نمی ارزد که ارباب هوس
بر سر بازار دنیا حلق بر گوشت کنند .
و باز آن شعر معروف :
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ در هیچ نپیچ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد