همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

مرگ...

( شهادت امام اول شیعیان حضرت علی علیه السلام تسلیت باد)


عمده عقیده مکاتب بزرگ در مورد مرگ شامل سه نظریه ذیل میشود:

مرگ = گذرگاهی برای ورود به جهانی دیگر(معاد)

مرگ=گذرگاهی برای ورودبه جسمی دیگر( تناسخ) 

مرگ = پایان مطلق( نابودی)

از نظر من هر گونه تفسیری بر مرگ صرفا یک نظریه خواهد بود ... چون چیزی خارج از حیطه تجربه است .  و اگر انسانی مرگ را تجربه کند.... نمی تواند  این تجربه را با زندگان به اشتراک گذارد.... ( زندگانی  که ادعا میکنند تجربه ای مشابه مرگ داشته اند؛ مورد استناد نیستند چون مرگ مورد اشاره در اینجا یعنی مسیری غیر قابل بازگشت به زندگی ؛ و این افراد بعد از تعلیقی موقت که می تواند نوعی بیهوشی غیر فیزیولوژیک و جدا شدن از سیر جاری زندگی پنداشته شود؛ دوباره به مسیر زندگی بازگشته اند)

اگر به تاریخ ترژادی رجوع کنیم ...در می یابیم که نخستین و بزرگترین چالش بشر در طول دوره حیات بشریت... مقابله با مرگ و تلاش در جهت نامیرایی بوده است .... جالب اینجاست که عظمت این تلاش در طول تاریخ به حدی بوده که در ادبیات... از روایت های بشر در تقابل با مرگ یادها شده است... ودرهمین سیر بوده که افسانه های بسیاری مانند چشمه آب حیات ، درخت زندگی ، روئین تنی و ... پاگرفته و در آثار متعددی مورد استفاده قرار گرفته است....

اما چرا چنین است؟ پاسخ شاید این باشد که ...چون انسان از مرگ می ترسد! ....

مردم به دو دلیل اصلی از مرگ می ترسند:  یک) بخاطر از دست دادن فرصت حیات و آنچه که دوست دارند ....

 انسان از مرگ میترسد و از آن گریزان است و نمیخواهد به آن بیاندیشد.... به این دلیل که  میداند مال و ثروت و جاه و مقام و منزلت و عزیزان و هرآنچه برایش گرامی است را ...به یکباره باید رها کند و برود . و دل کندن از نتیجه ی سالها زندگی ....سخت است!

 و دوم) ترس از خود موضوع و پدیده مرگ ....

انسان در طبیعت خویش نشان داده ....که نسبت به آنچه که نمیداند در ترس و هراس است ... او درباره مرگ نمیداند و اطلاع موثقی از این پدیده ندارد... نه از خوده جریان مردن و حالاتی که در این زمان بر او خواهد رفت...  می داند  و نه  از چگونگی جریانات بعد از مردن .... حتی  نوع تعاریفی که درمورد ماجراهای بعد از مرگ در دسترس قرار گرفته ... اغلب بر شدت این ترس می افزاید...  و به همین دلایل ؛ آدمی از مرگ می ترسد.

و احتمالا تنها آنهایی از مرگ هراس ندارند که... بر سخنان  دیگران در مورد مرگ .... تکیه کرده و نظریات یکی از مکاتب گفته شده در بالا را ... با تمام وجود باور داشته باشند.

برای من اما ...مرگ یک ابهام بزرگ است ... با هر مرگی ده ها سوال بی جواب برایم تکرار می شود ... و کابوس هایی که تمامی ندارند....

 فردا (۱۸ تیر )  ۹ سال از رفتن بی بازگشت مادرم می گذرد و... من هنوز مبهوتم که ... چرا!؟... چگونه !؟... و بعدش !!؟..... مثل تاریخ معاصر ایران که به دو قسمت قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تقسیم شده است.... زندگی من هم به دوقسمت قبل از مرگ مادر و بعد از مرگ مادر تقسیم شده ......دو قسمتی که  مثل دو رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی .... تفاوت ماهوی دارند...


در سوگ مادرم :س



نظرات 12 + ارسال نظر
ستاریان شنبه 20 تیر 1394 ساعت 06:27 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
روح مادر گرامی قرین رحمت الاهی باشه ان شاءالله.
هنگام خوندن شعر خودم رو توی مقبره و بالای سر آن مرحومه حس کردم در حالیکه شما دارید اشک می ریزید و در حال سرودن این شعرید.
اما راستش بگذارید من به نوبه ی خودم بگم که اصلا ترس از مرگ برای من خیلی عجیبه! باور کنید وقتی می شنوم یکنفر میگه من از مرگ می ترسم هیچ جوری نمی تونم درکش کنم و البته میدونم که این طرز فکر عموما خیلی عجیبه. اما درست به همین اندازه ترس از مرگ برام عجیبه. توضیحش آسون نیست. به خصوص که چند روزی هم از این نوشته گذشته و من گرچه همون روزی که این پست ارسال شد خوندمش اما نتونستم خودم رو مهیای نوشتن کامنت بکنم

سلام...
خیلی ممنون .... روان همه ی آرمیدگان خاک شاد باد...
معلومه که حس تصویر سازی قوی ای دارید جناب ستاریان ... والا شعر که الکن بود......
راستش جناب ستاریان ... من افراد متعددی را می شناسم که ...نه تنهااز مرگ نمی ترسن ... بلکه مشتاقش هم هستند...( البته به شرط رستگاری )...که یکی شون همین مادرم بودند.... یا پدر بزرگم که ...حتی زمان فوتشان را می دانستند و... پشت قرانشان یادداشت کردند ... و برای اون تاریخ خودشان را کاملا اماده کرده بودند...
همونطور که توی متن هم نوشتم......وقتی یکی از عقاید سه گانه ی موجود را ...کاملا باور داشته باشی ... ترس از مرگ از بین میره ... چون دلایل ترسیدنش از بین میره ...
و خوشا به حال شما و اونهایی که ...ترسی از مردن ندارند ...
خداوند عمر باعزتتان را دراز بفرماید انشاالله ...

عبدالحسین فاطمی پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 08:53 http://idehaa.blogsky.com

سلام
خدا رحمت کند همه مادران و پدران را و نیز مادر مهربان شما را که بازتاب زیباییها و خوبی های آن بانوی بزرگوار را می توان در شعر زیبای تان دید.
به خدا قسم خدا را کرم خداست مادر
ز حساب هر دو عالم به خدا جداست مادر
.
.
.
ما در زبان آذری اصطلاحی داریم برای مرگ که به تنهایی یک کتاب است برای اهل معارف .
آذریها وقتی می خواهند خبر از دنیا رفتن کسی را بگویند از این اصطلاح استفاده می کنند :
دونیاسین دییشدی

یعنی دنیایش را عوض کرده است و از این عالم به عالمی دیگر سیر کرده است .

سلام....
انشاالله که خدا همه ی رفتگان را ... مشمول الطاف بیکران خودش کند... بخصوص پدران و مادران را ......
خیلی هم ممنون از لطفتان در مورد شعرم ...شما زیبا خوندین...
راستش من و بقیه ی خانواده ام ترکی اصلا بلد نیستیم ... اما یادمه که مادرم همیشه نوحه های ترکی که از رادیو یا تلویزیون پخش می شد را ...گوش میکردند و می گفتند : دراین نوحه های ترکی سوزی هست که ....احتیاجی به دونستن معناش نیست ... همین طوری هم دل را باخودش همراه می کنه ...

ناهید پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 08:04

سلام مجدد
یک روزی برای دوست عزیزی از قول استادم نوشتم : آدمها رو تا زمانی که زنده هستن و کنارمون زندگی می کنند ، باید مثل یه کتاب خوب با تمرکز بخونیم و از بودنشون لذت ببریم تا بعدها در حسرت نمونیم .
شما هم سارا جان با این شعر زیبایی که برای مادر عزیزتون سرودین ، معلومه که چقدر دوستش داشتین و چقدر خوندینش ‍!
روح مادر عزیزتون شاد

سلام به روی ماهتان ...
بله واقعا درست فرمودید...... باید قدر انسان های دور و برمون را تا زنده هستند بدونیم ....... اما متاسفانه انگار آدمیزاد تا چیزی رو از دست نده ...قدردانش نیست .....
از ابراز لطفتان هم خیلی متشکرم بانو جان ...

امیری پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 07:25

سلام
روح مادرتان شاد
روح همه مادرانی که یادشان تا ابد در دل فرزندان می ماند شاد باد.
شعرتان زیبا و دلنشین بود .

سلام...

ممنون ... خدا همه ی رفتگان را قرین رحمت خودش کنه ...

از حسن ظنتون هم بسیار متشکرم...

بزرگ پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 06:40 http://abiaramesh.blogsky.com

سلام
اولین بار که اسم مرگ به گوشم خورد 4-5 سال داشتم و پدربزرگ مادریم فوت کرده بود طبیعتا چیز زیادی دستگیرم نشد تاثیر مرگ را اما در سال اول دانشگاه یعنی 19-20 سالگی با همه وجود درک کردم وقتی دوست دوران کودکی که با هم بزرگ شده بودیم تصادف کرد وبه خاطر ضربه مغزی مرد.رفتن او باعث شد برای اولین بار تلخی مرگ را حس کنم واثرش تا سال ها در ذهن ماندحالا وقتی درباره فامیل صحبت میکنم تعداد خدابیامرز گفتن ها ترسناک هست.... خداوند مادرتان را رحمت کندمرگ والدین تلخ است میدانم چون دوسال پیش پدرم فوت کرد اما فوت مادر چیز دیگری است

سلام...

خدا دوستتان را رحمت کند...
یاد دوست برادرم افتادم که چند ماه بعد از فوت مادرم... به خاطر اهمال راننده تاکسی ای که توش نشسته بود... تصادف و فوت کرد... برادرم اون موقع ۲۴ سال داشت و این دوستش براش مثل برادر نداشته اش بود...... و در واقع مادر و برادرش را با فاصله ی کمی از دست داد.....
فکر میکنم این نوع مرگ های ناگهانی ...بخصوص که برای یک فرد جوان اتفاق بیوفته .... خیلی خیلی برای بازماندگان دردناک تره .... تا فوت در اثر یک بیماری دراز مدت...
روح همه شون شاد....

سهیل چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 22:07 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
ایام سوگواری امیرمومنان علی (ع) را تسلیت عرض می نمایم

مرگ مجهول ترین مسئله انسانیت هست که هنوز برایش جوابی پیدا نکرده است .

من هم به نوبه خودم درگذشت مادر گرامی اتان را تسلیت عرض میکنم و برای ایشان رحمت و مغفرت در جوار بارگاه خداوندی را آرزومندم و برای شما و سایر بازماندگان صبر و بردباری آرزومندم

سخت است . . . بسیار سخت تحمل جدایی از عزیزان ولی چاره ای نیست و باید تحمل نمود .

سلام ...

اوقات شما هم به نیکی و آرامش...
سپاسگزارم از ابراز لطفتان.... امیدوارم همه کسانی که عزیزشان را از دست داده اند.... قدرت و تحمل این فراق را داشته باشند...

ناهید چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 21:35

سلام سارا بانوی عزیز
پست تامل برانگیزی در مورد مرگ نوشتید ...ممنونم
البته باید عرض کنم که از مرگ نمی ترسم ، چرا که همیشه فکر کرده ام مرگ ادامه ی زندگی و نوعی زاده شدن و رها شدن از دنیای مادی و یک سری هم هویت شدگی هاست ، چیزهایی که هر روز منانند غل و زنجیر مرا به بند می کشد و قدرت پرواز و سیر در جهان معنوی رو از من می گیرد . ایکاش می توانستم تا زمانی که مرگم فرا رسد خودم را از این منیتها بمیرانم .
شعرتان هم زیبا بود ، برای مادر عزیزتان از خدای مهربان طلب رحمت و مغفرت دارم ، روحشان شاد

علیک سلام ناهید بانوی گرامی...

امید که سالیان دلخواه در شادی و آرامش ...زنده و پایدار باشید...

بنده هم عرض کردم که ... باور آدمی می تواند او را از ترس بازدارد...

و سپاس بابت ابراز لطفتان در مورد شعرم

خداوند همه در گذشتگان را بیامرزد........ ما را هم ...

دادو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 14:31 http://dado23.blogsky.com

سلام
مرگ یا روبرو شدن با عدم جریانی است که بشر از آغاز با آن درگیر بوده و درگیر خواهد ماند ... در میان گونه های اضطراب ، اضطراب از مرگ و سرنوشت بزرگترین می باشد ...

مرگ حادثه ای بزرگ است و همه بنوعی باید آن را تجربه کنند و بدون شک این گذرگاه از سخت ترین مراحلی است که انسان ها و مخلوقات تجربه می کنند ، طبق روایات دینی در پایان کار دنیا قبل از رستاخیز بزرگ مرگ برای متصدیان مرگ نیز رخ خواهد داد تا بدانند کسانیکه بدست آنها مرگ را چشیده اند چه چیزی را درک کرده اند !!

" مرگ در هر لحظه در بطن هستی ، در پس سرنوشت و حادثات آن حضور دارد ، نه فقط در واپسن لحظه ی حیات ؛ یعنی زمانی که شخص از هستی به خارخ افکنده می شود. عدم حضوری فراگیر دارد و حتی هنگامی که تهدید آنی مرگ غایت است نیز باعث اضطراب می گردد
...
ما همواره سعی داریم اضطراب را به ترس تبدیل کنیم و با اموری که تهدید در آنها بصورتی تجسم یافته شجاعانه روبرو شویم ، بعضا نیز در کار خود موفق می شویم ، اما بطریقی از این حقیقت آگاهیم که آنچه اضطراب را ایجاد می کند مواردی نیست که با آنها در ستیز بوده ایم بلکه وضعیت بشری در حد فی ذاته است."
( پل تیلیش - شجاعت بودن )

===
از دست دادن عزیزان همیشه سخت بوده و خواهد بود ... روح مادرتان قرین رحمت الهی باشد

سلام...

ممنون از لطفتان....

روح همه ی درگذشتگان در آرامش باد...

kamangir چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 13:15 http://ranandegan.blogsky.com

سلام
مرگ همون سفری بی بازگشته که طرف بنا به دلایلی ما را ترک مینکه و نمیتونیم باهاش تماسی داشته باشیم ، و تقدیر که چنین است ، آیا بجز عجز و قبول کاری از دستمان بر می آید ، خدا مادر محترم شما را قرین رحمت و الطاف ابدی خویش بگرداند .

سلام...

ممنون از شما ... بله ... جز صبر کوچاره ای .......

سپاسگزارم از لطف شما.... روح رفتگان شما هم شاد....

مریم چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 12:58

و یک نکته ی دیگه :
همینطور که شما تو شعرتون نوشتید مرگ باعث نمی شه ما عزیزانمون رو فراموش کنیم همه ی کسانی که یک روزی بودند و الان ظاهرا نیستند با من و در کنار من زندگی می کنند و روزی نیست که بهشون فکر نکنم . باور می کنید بعضی روزها ،عصر وقتی بعد از یک چرت کوتاه از خواب بیدار می شم اولین چیزی که به ذهنم می رسه اینه که پاشم یک زنگی به خواهرم بزنم ؟!
.... و بعضی وقتا عجیب هوس مادرم و برادرهام و مادربزرگم رو می کنم
... نیستند ...یک چیزی تو زندگی هامون کمه ...آدمهایی که هیچ کس نمی تونه جای خالیشون رو پر کنه

؛؛یک چیزی تو زندگی هامون کمه ...آدمهایی که هیچ کس نمی تونه جای خالیشون رو پر کنه ؛؛ ....... دقیقا همینه که گفتید.... هرگز و هرگز و هرگز ... جاشون پر نمیشه...

مریم چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 12:58

سلام
منم شهادت امیر مومنان رو به شما و دوستان عزیزمون تسلیت می گم
- یکی از شگفت انگیزترین رازهای خلقت مرگه (و تا دنیا دنیاست اسرارامیز باقی می مونه)
در عین حال همه ی ما مرگ رو پذیرفتیم و با اون کنار آمدیم و معتقدیم که اگه مرگ نباشه ، زندگی یک چیز مهمی کم داره ! (و اگر مرگ نبود ، دست ما در پی چیزی می‌گشت... سهراب سپهری)
و جالب اینکه زندگی با تمام زیبایی ها و جاذبه هاش ، همراه و در کنار مرگ ، با شدت و حدت فراوان در جریانه !
- ما بر اساس آموزه های دینی ، به جاودانگی روح و معاد معتقدیم و در نتیجه گزینه ی دوم و سوم نفی می شه .
و البته پذیرش معاد در عین حال که سختی و تکلیف به دنبال داره اما میل انسان به خلود و جاودانگی رو ارضا می کنه . (و نترسیم از مرگ ، مرگ پایان کبوتر نیست ...سپهری)
- سال 90 من مرگ رو در دو قدمی خودم می دیدم در اون روزها ایمان داشتم که از مرگ هیچ گریزی نیست و عجیب اینکه از مرگ نمی ترسیدم فقط تنها چیزی که باعث می شد من نگران باشم و اشکهام سرازیر بشه کارهای نیمه تمامی بود که فکر می کردم من باید باشم تا انجام بشن و اگه نباشم کار دیگران سخت می شه ! (و جالب اینکه این کارها ، همچنان ناتمام موندند !)
- ممنون سارا بانوی عزیز... نوشته تون مثل همیشه زیبا و متفاوت بود ( هر کدوم از بچه محل ها ، سبک خاصی برای نوشتن دارند ) روح مادرتون شاد
- شعرتون هم خیلی زیبا بود (شعرتون منو یاد اشعار قیصر امین پور و عرفان نظرآهاری انداخت) ماشاءالله اینجا همه هنرمندند و دستی در نوشتن و شاعری دارند (همه به جز من)

سلام بر بانوی بزرگوار....

شما همیشه با بهترین نگاهتان نوشته های بنده را می خونید... واقعا لطف دارید....
قیصر امین پور استاد ادبیات من زمان دانشجویی بودند ... و من واقعا اکثر اشعار ایشون رو خیلی دوست دارم... اینکه شعر من شما را یاد اشعار ایشون انداخته ... باعث خوشحالیم شد .... کاش اینجور بود اما ... واقعا تفاوت از زمین تا آسمون است

همطاف یلنیز چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 11:14 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
در برج ولا مهر جهان‌تاب علی است
در شهر علوم سرمدی، باب علی است
از اول خلقت جهان تا محشر
مظلوم ترین شهید محراب ،علی است...
.
مولا علی علیه‌السلام برای تنظیم حیات دنیوی دو عامل را مؤثر می داند:
- مرگ اندیشی .
- یاد خدا و استعانت از او .
(منظور از مرگ اندیشی، چیزی جز این نیست که انسان با زندگی متعادل و تنظیم شده دنیوی خود، در عین برخورداری از حیات دنیوی و لذایذ آن، به حیات معنوی و اخروی خود نیز بیندیشد و توشه بردارد)
.
وجود مادر یک از عظیم ترین نعمت های دنیوی ماست. روحشان شاد.

سلام و علیک سلام...

خیلی ممنون همطاف جان ... روح همه در گذشتگان شاد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد