همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

و شعری از صائب . . .

به نام خدا

یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما
معنی یک بیت بودیم از طریق اتحاد
چون دو مصرع گر چه در ظاهر جدا بودیم ما
بود دایم چون زبان خامه حرف ما یکی
گر چه پیش چشم صورت بین دو تا بودیم ما
چون دو برگ سبز کز یک دانه سر بیرون کند
یک دل و یک روی در نشو و نما بودیم ما
اختر ما سعد بود و روزگار ما سعید
از سعادت زیر بال یک هما بودیم ما
دوری منزل حجاب اتحاد ما نبود
داشتیم از هم خبر در هر کجا بودیم ما
چاره‌جویان را نمی‌دادیم صائب دردسر
دردهای کهنه هم را دوا بودیم ما

(صائب تبریزی)

نظرات 7 + ارسال نظر
ناهید شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 01:09

سلام

sara شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 00:06

ستاریان جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 23:53 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
بله دقیقا
داشتیم از هم خبر در هر کجا بودیم ما
بیایید همینگونه بمانیم

همطاف یلنیز جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 22:22 http://fazeinali.blogfa.com/

pic<http://s3.picofile.com/file/7412531498/DSC00056.jpg>pic
.
یاد ایام ... یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
سلام سلام

مریم جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 11:25

سلام روز آدینه تون بخیر و شادی
این شعر مناسبتی رو از کجا پیدا کردید؟
دوستان یکدل همیشه به یاد همدیگه هستند، حتی اگه زیر یک سقف زندگی نکنند.
راستی یک شعر هست با عنوان: (خانه های قدیمی رو دوست دارم)
این شعر ربطی به پست شما نداره ولی به هدر وبلاگ همساده ها و به همساده های عزیزی که تو این خونه زندگی می کنند ربط داره

خانه های قدیمی را دوست دارم
تاریخ در آنها به زیبایی در حرکت است
همه چیز عمر دارد، حرف دارد، برکت دارد
تکنولوژی آن ها را له نکرده
یاغی گری های مدرن تغییرشان نداده
هنوز حیاط هست، حوض است، کوزه هست
قناری می خواند، ماهی شنا می کند
دیوارهای اتاق های کوچک، مهمان جمعیتی زیاد است
سفره ها گسترده اند، نه دو نفره، نه چهار نفره
صدای پیرها شنیده می شود، حضورشان برکت خانه است
کوزه ها مملو از ترشی، دیگ کوچک مفهومی ندارد
نذری پزان به راه، همسایه حق به گردن دارد
دست ها صدا دارد، درختان نفس می کشند
باغچه هنوز آرزو نشده، زیرزمین انباری نیست
حیاط را بالکن نمی خوانند، پنجره فقط در نقاشی ها نیست
باران در خانه می بارد
ایوان زیر حصیر
چایی همیشه دم است، روی سماور، توی قوری
در خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد
غذاها ساده و خانگی است، بویش نیازی به هود ندارد
عطرش تا هفت خانه می رود
کسی نان خشکه ندارد، نان برکت سفره است
مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
سلام ها اینقدر معنا ندارد، سلام گرگی وجود ندارد
افسردگی بیماری نایابی است
گلدان ها در خانه اسیر نیستند
درخت یاس هنوز هست، بوی یاس از شیشه های عطر نمی آید
دست پدر همیشه پر است
خانه همیشه شسته
خاک اینجا نمی ماند
همه چیز زنده است
حتی اگر آن خانه
سال های سال متروکه مانده باشد...

یادخاطرات جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 10:02

سلام


جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟

سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم

دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند؟

ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم

دست ازان زلف بدارید که ما بیکاران

عمر خود در سر یک عقدهٔ مشکل کردیم

باغبان بر رخ ما گو در بستان مگشا

ما تماشای گل از روزنهٔ دل کردیم

آسمان بود و زمین، پلهٔ شادی با غم

غم و شادی جهان را چو مقابل کردیم

ای معلم سر خود گیر که ما چون گرداب

قطع امید ز سر رشتهٔ ساحل کردیم

رفت در کار سخن عمر گرامی صائب

جز پشیمانی ازین کار چه حاصل کردیم؟؟؟؟؟؟

صائب تبریزی

kamangir جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 09:55 http://ranandegan.blogsky.com

زدانا تو نشنیدی این داستان
که برگوید از گفته ی باستان
که گر دو برادر نهند پشت پشت
تن کوه را باد ماند به مشت
( شاهنامه فردوسی ، جلد 11 ، ص 239)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد