همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

بازیهای وبلاگی!

چند سال پیش، بازی های وبلاگی در مجازستان خیلی رونق داشتند. به این صورت که یک نفر، یک بازی رو شروع می کرد و در ادامه از چند نفر برای شرکت در بازی دعوت می کرد. این چند نفر هم، از چند نفر دیگه دعوت می کردند و تا چشم به هم می زدیم، می دیدیم کل مجازستان درگیر این بازی شدند!
اواسط سال 88 یک نفر که من نمی دونم کی بود، یک بازی رو با این موضوع شروع کرد: "پنج نفر از کسانی رو که دوست دارید ببینید نام ببرید."
بزرگ عزیز یکی از کسانی بودند که برای شرکت در این بازی دعوت شدند، در ادامه، بزرگ از آقا سهیل خواستند که این بازی رو ادامه بدن. همون موقع من یواشکی برای آقا سهیل نوشتم: "مبادا از من برای شرکت در بازی دعوت کنید!" اما...شیطنت و خباثت آقا سهیل گل کرد و به جای اینکه از سه نفر یا بیشتر برای شرکت در بازی دعوت کنند، فقط و فقط از من خواستند این بازی رو ادامه بدم! به عبارت دیگه هیچ راه در رویی برای من باقی نذاشتند! منم که تو کار انجام شده قرار گرفته بودم مجبور شدم در بازی شرکت کنم.


با دعوت اقا سهیل به یک بازی وبلاگی دعوت شدم: پنج نفررا که دوست دارم ببینم نام ببرم.
اگر من جزء اولین نفرات دعوت شده به این بازی بودم، به جز پیامبر (ص) حتما از حضرت علی علیه السلام، امام زمان (عج)، حافظ  و مولوی نام می بردم؛ اما با توجه به این که دوستان، چندین بار نام این چهار نفر را ذکر کرده اند، تصمیم گرفتم انتخابهایی متفاوت داشته باشم. شاید به همین دلیل سه تا از انتخابهایی من، مصداق معینی در خارج ندارد .
1 - نفر اولی را که خیلی دوست دارم ببینم پیامبر گرامی اسلام (ص) است. رسولی که او را پیامبر رحمت، صاحب خلق عظیم، سرور انسانیت و دلیل آفرینش نامیده اند. کسی که با منش و رفتارش در دلهای عرب جاهلی نفوذ کرد و در مدت کوتاهی از آنها انسانهایی بزرگ ساخت؛ انسانهایی که به تعبیر وی شیران روز و زاهدان شب بودند. پیامبر (ص) چشمه ی زاینده ی محبت و ایمان و و سادگی و گذشت بود.
2- دومین نفری را که دوست دارم ببینم دکتر شریعتی است. شالوده فکری و زیر بنای اعتقادی من با کتابهای شریعتی شکل گرفته. اگر چه در سالهای بعد، خواندن کتابهای شهید مطهری باعث شد فهمی عمیق تر و کامل تر نسبت به دین پیدا کنم، اما شریعتی بزرگترین و تاثیرگذارترین معلم زندگی من است. مطمئنا عامل دیگری نیز در انتخاب من دخیل است و آن نادیده گرفتن نقش مهم این انسان بزرگ، در بیداری نسل جوان و سیاه نمایی و برجسته نشان دادن اشتباهات وی از سوی مغرضان است.
3 - مرگ یکى از اسرار خلقت است، یکى از رازهاى حل نشده است که بشر هنوز نتوانسته به اصل آن پى ببرد، برای همین من دوست دارم یک نفر از عالم مردگان را ببینم و او از ناگفته ها و نادیده ها و ناشنیده های آن عالم برایم بگوید.
4 - چهارمین نفری را که دوست دارم ببینم یک نفر از دنیای آینده ست! مورخی که تاریخ کنونی کشور ما را می نویسد. خیلی دلم می خواهد بدانم تاریخ از ما چگونه یاد خواهد کرد و در باره ی دوره ای که در آن می زیستیم چگونه قضاوت خواهد نمود و چه ناگفته هایی از زمان ما در کتابهای تاریخ بیان خواهد شد.
5 - در طول تاریخ شرح دلدادگی هزاران عاشق را دیده و شنیده ایم. چه بسیار ترانه ها و اشعاری که در وصف معشوق سروده شده است. این عشاق همه از درد فراق نالیده اند و آرزوی وصال یار را داشته اند. عجیب است که در اکثر عشقهای زمینی، وصال، غایت عشق است، آن چنان که با وصال، عشق و دلدادگی پایان می یابد یا رنگ عادت به خود می گیرد. دوست دارم عاشق صادقی را ببینم که با وصال معشوق نه تنها از عشقش کاسته نشده، بلکه هر روز بر شدت و قوت آن افزوده گردیده است.
پی نوشت قدیم (مربوط به سال 88)
 از همه ی دوستان دعوت می کنم در صورت تمایل این بازی را در وبلاگ خود  ادامه دهند و یا در کامنتها، پنج برگزیده ی خود را نام ببرند.
پی نوشت جدید (مربوط به سال 94)
- اگه الان می خواستم این پست رو بنویسم حتما یکی از مواردی رو که می نوشتم ملاقات و دیدار با دوستان وبلاگی بود.
- اگه شما هم مایلید این بازی رو می تونید همین جا یا تو وبلاگهاتون ادامه بدید و یک یا چند مورد از کسانی رو که دوست دارید ببینید نام ببرید.
- هفته ی پیش دیدم یک خانم جوان و کم سن و سال یک بازی رو شروع کرده و موجی رو در مجازستان به راه انداخته، الیته این خانم به جای کلمه ی بازی، کلمه ی "چالش" رو به کار برده بود. عنوان چالش این بود: یکی از هنرپیشه ها یا خواننده های خارجی یا ایرانی رو که دوست دارید نام ببرید و عکسی از او بذارید.این خانم جوان، خودش یک هنرپیشه ی هندی رو معرفی کرده بود و دوستانش اکثرا (یعنی می شه گفت همه شون) هنرپیشه های سریالهای کره ای رو معرفی کرده بودند. تو این چالشی که به راه افتاده بود، من با تمام وجود معنی شکاف نسلها رو درک کردم!

نظرات 21 + ارسال نظر
پسندیده جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 14:50 http://kenaaraabaad.blogsky.com/

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

راستی حزینم از هزینم
و مسرور از تذکر بغیر السنتکم شما
سهوی بود
تشکر
--------
راستی یادم رفت درنظر قبلی بگم
انسان به صورت پیش فرض یه کسائی رو میخواد ببینه
مثلا پیامبر عظیم الشان اسلام صل الله علیه و آله و سلم
یا اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین
اینا به صورت پیش فرض در میل انسان یا لااقل مومن هست
مثه اینکه به طرف بگی چی نیاز داری
خب اون نمیگه نیاز به هوا و آب و غدا دارم
بلکه اینا به صورت پیش فرض هست بلکه نیاز های دیگه ش رو میگه
برا ما هم از این باب بود
تشکر
خدانگهدار

H.K جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 01:00 http://pangovan.blogsky.com/

از جنگ های ما با "ستاریان و شنگ" با خبر هستید؟!
شخصیت من در عالم وبلاگ نویسی کاراکتری "حیله گر و دسیسه گر" بوده، همیشه در پی حذف دیگران از این عرصه بودم! گاه به مکر گاه به دوستی، و گاه با گلوله...
دوست دارم فقط من باشم که وبلاگ فارسی می نویسد و همه دختر های جوان طرف دار من باشند و کامنت به تمجد بنویسند
خیلی ها را در این عرصه با همین دستان به گور سپردم، اما آنها برگشتند

حال پیر و مریض و افسرده شدم، و به ایام "ارتحال" نزدیک میشوم، و از کردار خویش پشیمان... آمد با برادرانم ستاریان و شنگ پیمان اخوت بنندم قبل از ترک این دنیا....

بله باخبرم و بعضی وقتا اون وسط مسطا یک پارازیتهایی هم می آمدم
یادم نیست کی و کجا خوندم یک مدت کسالت داشتید.خدا کنه همیشه سالم باشید و آتیش بسوزونید و همه رو از میدون به در کنید

پسندیده پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 21:19 http://kenaaraabaad.blogsky.com/

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
گرچه مسبوقه به سابق س اینطور تمنیات
مثه
فیا لیت الشباب یعود یوما
فاخبره بما فعل المشیب
تجلانی و بیض عارضی
و غیرنی فانکرنی الحبیب

اما لااقل تمنی لفظی ش که هست
گرجه عدد مفهوم نداره و حالا لااقل 5 تاش مسلمه
و من مشتاق دیدار بیشتر از 5 نفرم اما
یه چند نفر هستن که بنده لااقل، خیلی دوس داشتم ببینم
یکیش واقعا شهید ثانی هست رحمة الله علیه
خیلی دوس دارم ببینمش
یه سکانس هائی تو سریال شیخ بهائی هست که شهادت
شهید ثانی رو نشون میده من براش گریه کردم ظاهرا
چقدر دقیقه این مرد
اگه الان بود فک کنم کاشف اتم بود
چون وقتی به مسافت قصر نماز مسافر میرسه
میگه باید چند فرسخ باشه
بعد میگه هر فرسخ چند ذراع هست
هر ذراع چند وجب
هر وجب چند انگشت
هر انگشت چند جو
و هر جو چند مو!!!!
در زمانی که اصلا نیاز به این دقت نیست
شخصیت دوم مرحوم مظفر هست
ای ای ای
چقدر تتبع و تعلم و تعقل داره
و چقدر خدمت
کاش عکس این دو بزرگوار رو داشتم تمام اتاقمو پر میکردم
از عکساشون
شخصیت سوم ارسطو هست
خیلی دوس دارم باهاش یه دوره منطق مرحوم مظفر رو بحث کنم خدائی جدی میگم
شخصیت بعدی حافظه
خیلی دوس دارم یه دوره کشاف رو باهاش بحث میکردم
آخه خودش میگه
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
بعدش که خسته میشیدم
میگفت :
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یکچند نیز خدمت معشوق و می کنم
بعد من می گفتم باشه حافظ جان بریم
بعد اون میگفت:
خواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
بعد با همدیگه می رفتیم تو صحرا غزل بازی میکردیم
اما به نظرم اگه یه تمنی دیگه هم بود خوب بود
اونم اینکه دوست داشتید کدوم شعرا برا شما بود
گاهی آدم یه شعر میبینه میگه کاش برا من بود
یکی از اون شعرا
شعر هزین لاهیجی هست
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
خیلی زیباست
راستی دیدن دوستان ( مطقا مجازا ام حقیقتا ) نیز از تمنیات
یا ترجیات هست
تشکر
خدانگهدار

سلام
نوشته های شما منو به شدت یاد دوران تحصیل میندازه.البته من تا کارشناسی بیشتر نخوندم برای همین سواتم از شما کمترهاز شهید ثانی فقط زندگینامه ش رو برامون تعریف کردند و یکی از استادها، اول ترم کتاب البدایه رو معرفی کرد رفتیم خریدیم دانشجوها صداشون درامد که استاد این کتاب خیلی سخته، جزوه بگید استاد هم گوش کرد و جزوه گفت.
اللمعة الدمشقیة شهید اول رو هم خوندیم و گاهگاهی هم استاد گریزی می زد به شرح لمعه ی شهید ثانی
اسم مرحوم مظفر رو نشنیدم وقتی کامنت شما رو خوندم سرچ کردم و سرسری یک نگاهی به زندگینامه شون کردم شاید بعدا سر فرصت برم سراغش. از حزین لاهیجی هم فعلا فقط همین شعری که نوشتید رو به خاطر دارم(یاد بگیریم و فراموش کنیم)
ممنون به خاطر کامنت متفاوتتون . اون قسمتهایی که از حافظ نوشته بودیدخیلی جالبناک بود .راستی سریال شیخ بهایی رو هم ندیدم

H.K پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 21:11 http://pangovan.blogsky.com/

ستاریان و شنگ از یاران موافق هستند، پیام من هم خصوصی نبود بلکه گفتم ، شاید نشر عمومی اش اینجا بیشتر باعث شلوغ بازی شود، هستند کسانی که دنبال این شلوغ کردن ها باشند.
و من با شلوغ بازی در این روز ها مخالفم، ایام، ایمامِ اعتدال است، هر چند به نفع ما نیست ولی...
در مورد "شلوغ کاران" مفتی اعظم و و الای سعودی می فرمایند: ( اینان ،شلوغ بازان، راباید عذابی علیم داد... به شکلی که آنان را در میدان اصلی شهر با هیزم و سنده سگ فروان به آتش کشید).

خدا رو شکر که اقای ستاریان عاقبت بخیر شدند یادتونه براشون مجلس ختم گرفتید؟
ممنون که هوای همساده ها رو دارید اینقدر که من دست و پام سر اینجا می لرزه سر وبلاگهای خودم نمی لرزیده...خلاصه اینکه اینجا همه مون باید به فتوای مفتی اعظم و والای سعودی عمل کنیم

باران پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 13:40

سلام مریم جون
همیشه با مطالبت آدمو غافلگیرمیکنی ها
نظرات دوستان رو که میخوندم متوجه میشدم که توی هرکدومشون ارزوهای مشترکی هست که گفتنش شاید تکرار مکررات باشه
منم مثل شما ارزوی دیدار امام زمان رو دارم که ...
مثل دوستای دیگه ارزوی دیدن دوستان وبلاگی رو دارم
ارزوی دیدن پدربزرگ هامو دارم بخصوص پدرِمامانم که ازکودکی بواسطه ی دیدن نوشته ی روی مزارش (طوطی الشعرا) همیشه بهش کنجکاو بودم
دیدن عالم برزخم یکی از ارزوهامه
شاگردی نزدِحضرت مولانا هم یکی دیگه از هزاران ارزوهای دست نیافتنی منه
با این پست کلی رویایی شدم

سلام باران باطراوت بهاری
- آرزوی اولتو که خوندم یاد وبلاگ قاصدک ادینه ها افتادم و پستهای خوبی که اونجا می ذاشتی
- ببم جان هیچ کس به اندازه ی تو دوستان وبلاگی رو ندیده!یعنی در این زمینه بدون هیچ چون و چرایی در سکوی اول جای داری
-طوطی الشعرا؟! چقدر با حال از شعرهاشون چیزی هم به یادگار مونده؟خدا همه شونو رحمت کنه
- برزخ رو که همه مون دیر یا زود می بینیم
-چه اعجوبه ای بوده مولانا(و حافظ) خوش به حال کسانی که این شعرای بزرگ رو درک کردند.
- ببم جان شما رویایی خداداد هستیهمین امروز برای آخرین پستت نوشتم نوشته هات خیلی رویاییه

ناهید پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 04:17

سلام مجدد به مریم جان
نمی دونستم به این سوالات باید به چشم بازی نگاه کنم، آخه خودت در سال 88 به سوالها جدی جواب دادی، مگه آرزو نداشتی پیغمبر رو ببینی ؟ تازه در همین پست بعضی از دوستان عزیز هم جدی پاسخ دادند
اگه داستان وصف العیشه، خب پس من آرزو دارم که روزی تو و داداش خوبم و دوستان عزیز رو تو مزرعه ی کویر سبز ببینم و اونجا باهم بگیم و بخندیم و چایی آتیشی بخوریم

سلام نی جان عزیزم
جوابهای منم جدی نبود آخه چطور ممکنه من پیامبر(ص) یا مورخ یا ...رو ببینم تو این بازی باید مرخ خیال پرواز کنه و هر جایی که دلش خواست بره
- وااااااااااای چی می شه اگه همدیگه رو اونجا می دیدیم؟! اما ببم جان اون چای آتیشی رو فقط جمعیت اخوان باید بخورند! مبادا تو لب به اون چایی بزنی

H.K پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 04:08 http://pangovan.blogsky.com/

من برای شما پایام خصوصی گذاشتم در بخش "مدریت وبلاگ همساده ها" ....

شاد و سلامت باشید.

خوبید حمید آقا؟ کامنتهای خصوصی همساده ها رو من و جناب شنگ و آقای ستاریان هر سه می بینیم و می خونیم .(البته این دو نفر هر دو محرمندکامنت شما هم چندان خصوصی نبود) برای گذاشتن کامنت خصوصی در قسمت طبقه بندی نویسندگان ، روی اون آیکون آدم کلیک کنید (شما که از قدیم الایام بلاگ اسکایی بودید و واردتر از من هستید)
من از الان می دونم پیامبر(ص) چه جوابی می ده و هم اینکه می دونم اون تاریخ نویس چی می نویسه. گذشت زمان حقایق رو افشا خواهد کرد هم چنانکه طی این چند سال دست خیلی ها رو شد و ....
ممنون برای پیغام خصوصیبا آرزوی شادی و سلامتی بی پایان برای شما

Nazanin.54 پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 01:18 http://myterritory54.blogsky.com

سلاااام...
خوبید به امید خدا...
خب راستش...سوالی که پنج نفر از کسانی رو که دوسدارید ببینید رو نام ببرید...سوال قشنگ و جالبیه ... و آدم احساساتی میشه حتی بازی یا چالش اش هم فک کنم خیلی برای خیلی ها جذاب باشع... اما خب دیدار هیچوقت محال نیست از نظر من... دیدار هرکس که باشه...هر کس...!!!
شاید ما هم هممون تو کوچه پس کوچه های شهر همدیگر را دیده باشیم...
.و اماا آرزوی دیدار های بنده ی حقیر
1-اول از همه چیز و همه کس دوسدارم و خیلی دوسدارم, که خدا رو ببینم.
2-دوم خیلی دلم میخاد که خودم رو تو خارج از جو آسمان جایی که انتهای آسمان است... اونجا خودم رو ببینم... (میدونم رویاییه, ولی آرزوست دیگر)
3-سوم دوسدارم برم به داخل مثلث برمودا و اونجا رو ببینم, چون هیچ کسی نتونسته بره اونجا...
4- چهار واقعا دلم میخاد اولین , جدم , رو ببینم ...
5- و پنجم دیدار هر روز یه دوست عزیزع ... که واقعا دلم میخاد هر روز ببینمش ...
.
اگه شیشمی ام داشت دوسداشتم همتونو شام به یک رستوران دعوت کنم و تک تک شما رو ببینم... و از نزدیک درکتون کنم
خیلی پست جالبی بود ... باعث شد یه ایده به من بده.. ممنونم .. ممنونم...ممنوم...

سلام نازنین بانوی عزیز
خدا رو شکر شما خوبید؟
- بله همشهری ها رو ممکنه تو کوچه های شهر دیده باشیم
1- حضرت موسی(ع) هم مثل شما دوست داشت خدا رو ببینه، خدا به کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد. خدا به حضرت موسی(ع) گفت لن ترانی!هرگز مرا نخواهى دید!
خلاصه اینکه خدا رو در این دنیای مادی نمی تونید ببینید اما در اون دنیا مومنان می تونند خدا رو ببینندوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَهٌ‎ * ‎إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَهٌ ...در آن روز چهره‌هایی شاداب و شادانند. به پروردگار خود می‌نگرند.پس ان شاءالله شما تو اون دنیا خدا رو خواهید دید
2-رویای دومی خیلی دور از دسترس نیست با پیشرفت علم شاید مردم عادی هم بتونند به فضا سفر کنند
3- یادش بخیر! تو دوره ی نوجوانی یکی از علاقمندی های من خوندن داستانهای گمشدن کشتی ها در مثلث برمودا بود!
4-این مورد خیلی جالب بود و من بهش فکر نکرده بودم.الان که شما گفتید من هوس کردم سلسله اجدادم رو ببینم(همه ی پدر بزرگها و مادر بزرگهامو)
5-این آرزو رو منم در مورد بعضی دوستان دارم.
6- این یکی از همه با حال تر بودکاش این اتفاق می افتاد
ممنون از شما که لطف کردید و در این بازی شرکت کردید

ناهید چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 20:39

ولی در مورد دیدن مکان، آرزو دارم که یه شبی ، در کویری حوالی کاشان باشم و تا صبح به تماشای ستاره ها بشینم
مریم جان ممنون از پست قشنگ و جالب انگیزت

من تا حالا کویر نرفتم و راستشو بخوای از مار و عقرب و جک و جونورای کویر می ترسم شنیدم آسمون کویر خیلی به زمین نزدیکه ، ستاره ها هم همینطور
یک روز آقای ستاریان برام نوشتند:...امشب ستاره ها از شدت وفور داشتند روی سرمون می ریختند من خوشحال بودم که اینقدر به آسمون نزدیک شدم انگار داشتم به قعر آسمون کشیده می شدم

ناهید چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 20:23

سلام مریم جان
در مورد دیدن دوستان وبلاگی راستش من تا به حال آرزوی دیدارشون رو نداشتم، شاید به این دلیل که از اولش دوست داشتم مجازی باقی بمونم
و دوباره هر چه فکر کردم که آرزوی دیدار چه کسانی رو دارم ، واقعا کسی به ذهنم نرسید...
زیرا :
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت...

سلام نی جان
منم اون اوایل دوست داشتم مجازی بمونم اما الان می بینم فرصتها دارند مثل برق و باد می گذرند .چقدر دوست داشتم با تو و دوستان عزیزمون اول تو دنیای واقعی آشنا شده بودم و بعد اینجا دور هم جمع می شدیم .
نی جان به قول بزرگ عزیز به این سوالها باید به چشم بازی نگاه کنیم و خیلی جدی شون نگیریم . مثل اینه که یک نفر از ما بپرسه اگه یک میلیارد پول داشته باشی چه کارش می کنی؟ معلومه که ما یک میلیارد نداریم ولی می شه برای لحظاتی الکی خوش باشیم و مثلا بگیم یک ویلا تو فلان کشور خارجی می خرم و یک ماشین فلان می خرم و ... وصف العیش نصف العیش

بزرگ چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 19:04 http://abiaramesh.blogfa.com/

سلام
میبینم که هنوز در همین وبلاگستان کسانی هستند که سخت بگیرند و از کاه کوه بسازند.موضوع فقط یک بازی وبلاگی بود همین وبس این دیگر فلسفه نوشتن نیازندارد
یادم نیست آن سال چه کسانی را نام بردم اما در این لحظه دیدن شما و برادر ستاریان از عمیق ترین آرزوهای قلبیم هست

سلام
ان شاءالله به زودی میاید ایران و ما در خدمتتون خواهیم بود اما ببم جان از الان بگم وقتی منو ببینید به این نتیجه می رسید که در مورد این آرزو اشتباه می کردید
منم مثل شما آرزو دارم آقای ستاریان رو ببینم .

sara چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 15:08

سلام...

یادخاطرات شیرین گذشته همیشه لذت بخش است... و شاید چند سال بعد ..خاطرات پست های همساده ها ...خیلی شیرین تر از حالا بنظر برسد
واما در مورد بازی وبلاگی .... و کسانی که آرزوی دیدارشان را دارم ...
راستش من در مورد آرزو های محال یک جورهایی آلرژی دارم ... و گرنه بدون شک می گفتم که تمام آٰرزویم دیدن و در آغوش کشیدن مادرم هست... ولی نمیگویم
ترجیح میدهم آٰرزو اگرچه سخت اما انجام شدنی باشد ... برای همین فعلا آرزو میکنم دوست عزیز وبلاگی ام ...مریم بانو را از نزدیک ببینم...
آرزوی بعدی ...دیدن صحت و سلامتی در وجود دوست گرامی جناب ستاریان هست ...
سومین آرزوی دیداری ام ... مربوط به شخص نیست ... بلکه یک مکان است... راستش از زمان نوجوانی که رمان های متعددی در باره دوران پادشاهی فرانسه خواندم... دوست داشتم بروم و شهر پاریس و مکان هایی که در موردشان خواندم را ...ببینم ........ و چون تا حالا میسر نشده ... شده مثل یک آرزو!
آرزوی چهارمم دیدار هر چه زودتر همسر برادر گرامی ام هست !!.... راستش این هم یک جورهایی دارد شبیه آرزوهای محال میشود!!
و آرزوی شماره پنج دیدار با ....؛موفقیت کامل دخترانم؛ ... هست !
فک کنم تمام آرزوهای فعلی من ... همین ۶ مورد باشد!!

سلام
- بله حتما همینطوره و یک روزی با مرور خاطرات همساده ها می گیم یادش بخیر
- خدا رحمت کنه مادرعزیزتونو.اون پستی که تو همساده ها زدیدبه خوبی بیانگر غم و حسرت و اندوه شما در فراق مادر بود
- ممنون کلی ذوق زده شدم اما ببم جان تحفه می خواید ببینید؟
-ان شاءالله این آرزو به زودی مستجاب می شه . جناب شنگپرس که خبری برای ما نیاوردندخوشبختانه خبرنگار مستقر در بیمارستان فعالتر از شنگپرس بودند و خبر دادند که آقای ستاریان صبح امروز بستری شدند و فردا ساعت 11 یا 11 و نیم عمل می شن و بعد از عمل باید سه چهار روز تو بیمارستان بمونند.
- چه جالب! من تو دوران نوجوانی بعد از خوندن کتاب لبه تیغ سامرست موآم به شدت هوس کرده بودم برم هند و این سرزمین اسرارآمیز رو از نزدیک ببینم...اما فعلا آرزوی دیدن هیچ سرزمینی رو ندارم. ان شاءالله شمابعد از بازنشسته شدن مهربان همسر گرامی، به این آرزوتون می رسید(پسر خواهرم می گه بعد از اینکه بازنشسته بشم با خانمم راه می افتیم و تمام دنیا رو می بینیم)
-جالبه من همین حرف رو در مورد ازدواج احسان می زنم و بقیه دلداری می دن که وقتش که برسه یهویی همه ی کارا درست می شه.ان شاءالله شما هم به زودی خواهرشوهر می شید .من دعا می کنم برادرتون عاشق یک دختر همه چی تموم بشه و خودش مشتاقانه از شما بخواد پا پیش بذارید و براشون برید خواستگاری
- ان شاءالله شاهد خوشبختی و موفقیت دخترای گلتون باشید.این دعای شب و روز منم هست
ممنون که آرزوهاتونو نوشتید اینطور آرزوهایی که ممکن هستند خیلی بهتر از آرزوهای محال و دور و درازه

دادو چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 13:52 http://www.dado23.blogsky.com

مجدداً سلام
من با آرزوی دیگران کاری ندارم ؛ بهرحال در شان دیدار بودن هم شرط است ... سعدی شعری دارد که می گوید " شوق است در جدایی و جور است در نظر / هم جور به که طاقت شوقت نیاورم " من تا جائیکه یادم می آید آن را با پس و پیش کردن کلمه " جور " و " شوق " می خواندم , من با دوری کنار می آیم ولی تحمل شوق دیدار ندارم !!
آرزوی محشور بودن چیزیست و واقعیت چیزی دیگر ؛ کسی نمی داند با چه کسانی هم نشین خواهد شد ولی آرزو می کند کاش فلانی باشد !! این را ما هم آرزو می کنیم ؛ همنشینی با شخصی همچون پیامبر (ص) حتما آرزوی اولیا و انبیا هم خواهد بود و طلب دیدار امام زمان (عج) ، اگر به صِرفِ لسانی باشد و مردم فریبی و تعارفات مداحان همه کاره و معلوم الحال و ... حرفی ندارم ولی باز همان قضیه ی در شان چنین دیداری بودن و ...... شاید بدلیل داشتن خصلت بدی که خوب پنهانش کرده ایم همنشین کسی باشیم که در تمام عمر مورد تنفرمان بوده است !!
از قرار معلوم یک عده عادت داشتند هر شب می رفتند خدمت پیامبر برای سوال و جواب و طول می دادند و شام هم می ماندند و ... ( روی اعصاب عرشیان بودند !! ) وحی می آید که هر کس می خواهد خدمت رسول الله برود ابتدا صدقه کم کند و بعد برود ( نه اینکه ورودیه پرداخت نماید به بیت پیامبر !! ) از وقتی این آیه آمد هیچ کس نیامد یعنی دیگر سوالی برایشان پیش نیامد !!
اگر می گفتند برای هر آرزویی مبلغی هست ( متناسب با ارزش آرزو ! ) ، بنظر شما چند نفر از عهده پرداخت بر می آمد و هوس آرزو بسرش می زد !؟ ولی مفت باشد آدم می نشیند توی ایوان و می گوید همه ی کسانی که خوانده ام و شنیده ام جلوی من رژه بروند !!
آورده اند زیبایی حضرت یوسف دو جنبه داشت ، ظاهری و معجزه ای ، یعنی همیشه در تلالو نبودند و در زمان های عادی فقط زیبارو بودند ولی در زمانی که تجلی معجزه بر چهره ی ایشان می آمد کسیکه در مقابلش بود اختیار از کف می داد ؛ و معلوم است که بشر در مقابل معجزه ، عاجز باشد ... وقتی ایشان را برای فروش در بازار عرضه کردند و بر مسند مزایده نشست هرچه آوردند کم آمد ، از سکه ای شروع کردند و در مقابل تمام خزائن مصر نفروختند !! حالا همطاف بانو می خواهد یوسف (ع) را ببیند ، از بی بی زلیخا اگر نمی ترسد چه ایرادی دارد !؟!؟! وسط دریای نیل آتشش می زند !!

سلام
ممنون که زحمت کشیدید و این کامنت طولانی رو نوشتید
شما تحمل شوق دیدار رو ندارید و حافظ طاقت فراق بعد از وصل رو !
نیست در عشق جز امیدِ وصال
هست در وصل بسی خوف و زوال
و به قول یکی از دوستان : (بالاترین نعمت بهشت شاید همان وصل باشد. اینکه کنار معبود و محبوب ازلی و ابدی باشی و رضایتش باشد و آرامشش... چه از این بهتر؟
و البته اینکه در آن وصالِ بهشتی، دیگر خوفِ فراق و هجران هم نیست، خودش نعمتِ دوچندان است ....اللهم ارزقنا)
- پیامبر(ص) فرمودند:از خداوند بخواهید, و زیاد بخواهید,زیرا هیچ چیز براى او زیاد و بزرگ نیست .(بحار الأنوار: 93 / 302 / 39 منتخب میزان الحکمة: 198 )
خب با این حساب به من حق بدید طمع کنم و با اینکه می دونم قابلیت و شایستگی دیدار با پیامبر(ص) یا امیر مومنان(ع)رو ندارم اما به خودم اجازه بدم چنین آرزویی بکنم.
یک حدیث دیگه هم از پیامبر(ص)داریم : (این احادیث رو از حفظ نیستم قبلا اونا رو شنیدم الان با یک سرچ ساده پیداشون می کنم)
خـداونـد بـه یـکـى از پـیـامبرانش وحى فرمود که : اگر اهل هفت آسمان و زمین همگى از من خـواهـشـى کـنند و خواهش یکایک آنان را برآورم به اندازه ی پر پشه اى از ملک من کم نشود چگونه کاستى یابد ملکى که من سرپرست وخداوندگار آنم ؟ (میزان الحکمه)
جناب دادو هر چی دوست دارید آرزو کنید فعلا که مفتکی و مجانیه خدا رو چه دیدید شاید ارزوهامون مستجاب شد
نمی دونستم زیبایی حضرت یوسف(ع) در هنگام معجزه دو چندان می شده
خدا رو شکر که حضرت یوسف جزء برگزیده های این پست من نبود، من یکی اصلا حوصله ی حسادتهای زنانه رو ندارمموندم همطاف چطور به خودش جرات داده چنین آرزویی بکنه

سهیل چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 12:35 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام چند باره
اقا ما نشستیم و فکر کردیم و فکر کردیم . بالاخره تونستیم چند نفر را پیدا کنیم که راضی به دیدار با ما شدند . اول ازهمه میخوام بگم جدا از ائمه اطهار و خانواده بزرگوارشون که اکثریت ما آرزوی دیدار و بهره گیری از برکات بی نهایت آنان را داریم من میخواهم از افراد و اشخاص زمینی نام ببرم .
1 - حلاج و حسنک وزیر را خیلی دوست دارم ببینم . مخصوصا در اون زمانی که آنگونه به ناحق به مسلخ عشق کشیده می شوند . گرچه شاید اگر الان هم دقت کنیم شاید حلاج ها و حسنک وزیرهایی را بتوانیم پیدا کنیم .
2 - گرامی پدر . . . گرامی پدر . . . که حسرت یک لحظه دیدار مجددش تا اخر عمر بر دلم خواهد ماند
3 - خیلی خیلی دوست دارم که همه همدوره های دوران دانشگاهی را مجددا ببینم . مخصوصا بچه های ابوریحان را ، همه اون دانشجوهایی که در آن مقطع زمانی من در دانشگاه بودند ، البته بیشتردوست دارم در همان شرایط سنی و درهمان طرز تفکر همان زمان ببینم اشون . و در این میان بزرگ عزیز که دلم برایش خیلی تنگ شده
4 - بعد از دوستان دوره دانشگاه دوستان دوره وبلاگنویسی هم مشتاق دیدارشان هستم . مخصوصا همساده های گرامی و بقیه دوستان وبلاگی چه جدید و چه قدیم .
5- حضور در کنسرت استاد شجریان و نیز یک دیدار صمیمانه و گفتگوی خودمونی با رئیس جمهور اصلاحات (اینو اگه اسمش را بیارم که اقا فیلی حتما حتما میاد و خاک وبلاگمان را در توبره می ریزه)
الان دیگه شخص خاصی به ذهنم نمی رسه .
و از آنجایی که بنده در امورنوشتاری طرفدار پروپاقرص تقلب (علیه رحمه) هستم . رفتم و اون پستی که مریم بانو ازش صحبت کردند، گشتم و پیدا کردم و جالب اینکه تقریبا نود درصد آرزوهای امروزم با سال 88 یکسان بود . حلاج ومرحوم پدر و دوستان وبلاگی البته اونجا کمی اسامی را کلی تر اعلام کرده بودم .

در ضمن این بازیهای وبلاگی هم خودش یک زمانی خیلی جالب بود و خیلی توی وبلاگستان راه افتاده بود ولی بعد از مدتی دیگه بی نمک شده بود و تا حدی اعصاب خرد کن

راستی مریم بانو بعععععععععععله

- من اون پست شما رو کاملا به خاطر دارم یادمه که شما برای هر مورد چند دسته رو ذکر کرده بودید، خدا وکیلی اون پستتون رو خیلی خوب نوشته بودید
- جای اقای ستاریان خییییییییییلی خالیه (اسم حلاج و حسنک وزیر رو که دیدم یاد اون پست اسطوره ها و افسانه هاشون افتادم )
- خدا رحمت کنه پدرتونو شاید دلیل این همه اشتیاق و عطش شما برای دیدن گرامی پدر، اخرین دیدار بی خداحافظی شما و پدرتونه
- این آرزوی سومی خیلی محاله! چون برای رسیدن به این ارزو شما باید برگردید به گذشته!
- اما مورد پنجم ان شاءالله اتفاق می افته
- یادمه که چقدر شما به خاطر این بازیها کلافه بودید و جلو جلو اعلام می کردید که در هیچ بازی شرکت نخواهید کرد
- یادش بخیر ما از خیلی کلمات هم خاطره داریم یکیش همین بععععععععععععله

دادو چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 11:41 http://dado23.blogsky.com

معروض بخدمت دوستان , خاصه جناب سهیل ...
من علایق و خواسته هایم آنقدر دور نیست که دست به آرزو شوم و حدود دلبستگی ام در دسترسم قرار دارد ... نه مجذوب هنرپیشه ای هستم و نه مفتون خواننده ای و ...
این مورد را اولیا از خدا در مورد همنشین شان در سرای آخرت سوال کرده بودند ... که برای من آن مورد هم صدق نمی کند !!؟ یعنی جسارتش را ندارم .

جناب دادو می دونید چند هزار شعر در باره ی آرزوی دیدار امام زمان(عج) سروده شده؟
شهید مطهری آرزو می کنه ای کاش روز قیامت با پیامبر(ص) محشور بشه و خیلی ها آرزوهای محشور شدن با شهدا و صالحان رو دارند فکر نمی کنم این آرزوها هیچ اشکال و ایرادی داشته باشند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد