همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

و زایر امام رضا (ع)

                                                                                            به نام خدا
گل محمد قصد رکاب اتوبوس کرد . اما خان عمو دست بر شانه او گذاشت . گل محمد راه به خان عمو داد . خان عمو بالا پیچید و نگاه بر چهره های خاموش و ترس زده گذراند. مردم مسافر، خواب و بیدار ، گویی بر جای خشکیده بودند. خان عمو راه بر گل محمد باز کرد . گل محمد پا بررکاب گذاشت و تن به درون کشانید و کنار شانه خان عمو در چشم زایران ایستاد. زایران هم بدان حال ، خشکیده و ترس زده بر جاهای خود مانده بودند و هیچ سخنیشان بر لب و بر زبان بنود.
گل محمد در عمق ماشین به جایی خیره مانده بود. خان عمو نگاه او را رد گرفت . در عمق ماشین ، پیرمردی و پیرزنی بژولیده تر کنج نشسته بودند و نگاه هایشان چون دو پوست نازک پیاز آویزان بود. گل محمد از میان بار و بنه ای که بر کف ماشین انبار شده بود ، راه به عمق ماشین کشید و آنجا مقابل دو پیر ایستاد. اکنون جا به جا سرهایی به سوی گل محمد برگشته و نگاه به او داشتند .
گل محمد پرسید : پایوس امام رضا می روید ، ها ؟
پیرمرد زنش را نشان داد و گفت : همراه پیرزال ، پسرم ! نذر کرده بودیم . اگر قبولمان کند .
گل محمد گفت : الحمدالله که حالا طلب کرده .
پیرمرد گفت : تا چه پیش آید !
گل محمد دست به جیب برد و قبضدان پولش را بیرون آورد و گفت : ما را هم دعا کنید !
بیش از این نماند و تندتر از آنکه رفته بود ، بازگشت .
- پس شماها دزد نیستند ؟!
گل محمد به سوی صدا سر برگردانید و در او نگریست . مرد سر فرو انداخت . گل محمد سوی در براه افتاد، از کنار ستار و خان عمو گذشت و پایین پرید. صدای پیرمرد که لرزشی آشکار یافته بود ، از عمق ماشین بر آمد که می پرسید: برای کی . . . به نام کی . . . دعا به جان و جوانی کی بکنم ، پسرم ؟
ستار و خان عمو یکصدا گفتند : گل محمد !
(کلیدر - محمود دولت آبادی - ج 8)

نظرات 13 + ارسال نظر
علی امین زاده چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 17:11 http://www.pocket-encyclopedia.com

اسم راهزن و اینها آمد، یاد این جمله افتادم:
«ای فضیل، تا کی تو راه زنی؟ گاه آن آمد که ما نیز راه تو بزنیم!»

SARA شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 00:46

سلام....

کلیدر یکی از معدود کتاب هایی بود که ... داشتم اما نخواندمش!

راستش سبک نوشتار جناب محمود آبادی ... باب طبع آسان پسند من نیست!... مرا یاد رمان های بالزاک می اندازد ... اینقدر که توصیفاتش زیاد است....

بعد از اصفهان ... مشهد دومین شهری است که من فراوان رفته ام ... با هواپیما ... با قطار ... با اتوبوس ... و با ماشین شخصی ... اما از همه دلپذیرترش برای من .... رفتن با قطار است...
قطار .... مشهد ... حرم امام رضا(ع)... یکی از پررنگ ترین نوستالوژی های کودکی من است...
ممنون...

ناهید جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 19:50

سلام
متن انتخابی خیلی زیبا و مناسب بود ،ممنون

H.K جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 16:24 http://pangovan.blogsky.com/

این انتخاب خوبی بود از میان ده جلد...
"کلیدر" کتاب جالبیست...من یک سالی میشود که خواندمش، تجربه جالبی بود...

سهیلا جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 16:08 http://rooz-2020.blogsky.com/

سلام و ممنون از انتخاب زیبا و به جاتون....

بزرگ جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 15:09 http://abiaramesh.blogfa.com/

nazanin.54 جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 14:29 http://myterritory54.blogsky.com

غزا ل تیزپای دلم به مشهد ت رو انه شد
سفیر قلب خسته این دلم بخاطرت بهانه شد
دل سیاه و قلب من اسیرگشته در د ست تو
فغان زاین همه گناه که شاهد این زمانه شد
به شب به روز ونیمه شب ؛به تاب وهم تب
ولی فقط سراج الله دراین دلم فسانه شد
زیارت تو ای امامرضا برای عاشقان دواء
زبانک مهرهستی ات وام من جعاله شد
درون قلب زخمی ام میجوشداز مهرووفا
ولی فقط مهرالرضا دراین دلم خزانه شد
حریر اشک وماتمم پیچیده درروی زمین
ولی فقط صدیق من دراین دلم شراره شد
سرود و مدح عالمی نشسته برزبان وجان
ولی فقط کف الملوک دراین دلم ترانه شد
آتش عشق عالمیست خزیده در درون من
ولی فقط شفای طوس دراین دلم زبانه شد
اسیر عشقم وخدا ست صاحب سردرون
ولی فقط نورالهدی در این دلم ثمانه شد
صابر؛زکی؛فاضل ؛ولی ,وفی ورضی
ولی فقط رب السریردراین دلم سرانه شد
دوازد ه ا مام زلطف به روی این زمین
ولی فقط حرم رضا دراین دلم حواله شد
قلب درون کودکم به هرامام خورده تیر
ولی فقط به قدرتو در این دلم کمانه شد
دراین بحربندگی نصیب من دوندگیست
ولی فقط بحرتوست دراین دلم کرانه شد
تمام طول وعرض شب زعمق گریه دلم
ولی فقط غربت تود راین دلم خرابه شد
کانون پرورش فکری محل کار این حقیر
ولی فقط حضور تو دراین دلم نما یه شد
تمام انبیاء واولیاء ستاره های رحمت خدا
ولی فقط عشق توجان دراین دلم ستاره شد
بسوز واشک آن انار که زمعتصم خورده ای
تمام عمق خاطرم موسی الرضا سه پاره شد
.
امیرخانکی

kamangir جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 14:01 http://ranandegan.blogsky.com

شنگین کلک جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 13:07

سلام
و سپاس از متن انتخابی زیبا و مناسبتان
ان شا الله که همه زایران امام رضا به حاجت روا شوند و صحیح
و سالم باز گردند .

مریم جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 11:30

خواهرم چند روز پیش زنگ زد و گفت ما می خوایم پنج شنبه ی همین هفته (دیروز) با هواپیما بریم مشهد شما هم میاید؟
بچه ها و باباشون گفتند: "با هواپیما ؟!!! ( با لحن جناب خان بخونید ) عمرا ما با این هواپیماهای فرسوده جایی بریم ."
دلم می خواست تنهایی باهاشون برم اما دلم نیامد .
خواهر شوهرم و بچه هاش هم دیروز با سه تا ماشین رفتند مشهد
خلاصه اینکه الان 18 نفر از اقوام مشهدند خوش به سعادتشون ( به قول شاعر دل من پشت سرت کاسه ی آبی شد و ریخت)
این چند روز من هی ویدئوهای حرم رو دانلود کردم و دیدم و اشک ریختم

مریم جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 11:24

سلام
مسافرها حق داشتند با دیدن دایی و گل محمد با اون شکل و شمایل و با تفنگ بترسند .بندگان خدا چه می دونستند که گل محمد یک نفر مثل خودشونه و از بد روزگار و از سر جبر یاغی شده .
شخصیت ستار رو در کلید خیلی دوست داشتم .

یادخاطرات جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 10:21

سلام

نقش محبت است خیال شمایلش
یا رب مکن ز صفحه پندار زایلش
شمس الشموس کآینه نور ایزدیست
خورشید کیست جلوه کند در مقابلش
رمز کلید هستی عالم که پنج بود
نه دیگر آمدند و نمودند کاملش
تکمیل شد وسیله تامین راه عشق
شد چارده سفینه گرداب هائلش
هشتم امام و قبله ی هفتم دهم امیر
شاهی که جمله خلق جهانند سائلش
نور خدا و کشتی نوح است و بحر علم
دریای دانشی که نه پیداست ساحلش
خالیست گرچه دیده ز نقش جمال او
لیکن جهان پر است ز مدح و فضائلش

سلام سلام
خوبید همشهری؟
راستی پابوس امام رضا رفتید؟ چه حال چه خبر؟
و
ممنون برای انتخاب زیبایتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد