ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
اندر احوال ابراهیم ادهم
نقل است که هر روزی به مزدوری رفتی و تا شب کار کردی و هر چه بستدی در وجه یاران خرج کردی. اما تا نماز شام بگزاردی و چیزی بخریدی و بر یاران آمدی شب در شکسته بودی.
یک شب یاران گفتند: او دیر می آید . بیایید تا ما نان بخوریم و بخسبیم تا او بعد از این پگاهتر آید و ما را دربند ندارد، چنان کردند.
چون ابراهیم بیامد ایشان را دید، خفته. پنداشت که هیچ نخورده بودند و گرسنه خفته اند. در حال آتش درگیرانید و پاره ای آرد آورده بود، خمیر کرد تا ایشان را چیزی سازد تا چون بیدار شوند بخورند تا روز روزه توانند داشت.
یاران از خواب درآمدند. او را دیدند، محاسن بر خاک نهاده و در آتش پف پف می کرد و آب از چشم او می رفت و دود گرد بر گرد او گرفته.
گفتند :چه می کنی؟ گفت : شما را خفته دیدم گفتم مگر چیزی نیافته اید و گرسنه بخفته اید، از جهت شما چیزی می سازم تا چون بیدار شوید تناول کنید. ایشان گفتند: بنگرید که او با ما در چه اندیشه است و ما با او در چه اندیشه بودیم.
(تذکره الاولیاء - عطار نیشابوری)
هر کسی از ظن خود....
سلام
خیلی زیبا بود
راستی نمی دونم چرا این روزها همش دیر می رسم!
و با اجازه از صاحبخونه:
مریم جان عزیزم همیشه خوش خبر باشی،وای چه لحظه ی هیجان انگیزی بوده لحظه ی دیدار این دوست عزیز!
در ضمن منم به جناب بزرگ گرامی خیر مقدم عرض می کنم ، امیدوارم در وطن بهشون خوش بگذره
مهربانی یعنی آن عمل صمیمانه
...چیزی فراترازلبخندی دوستانه...
که به انسانی دریک جهان آسایش تحفه میدهد...
واین زندگانی راارزشمندمی کند...
شایدکه ارزانی اقبالی باشد...
یاکه حتی بخشی ازیک سکه ی یک تومانی...
یاخدمتی کوچک که سخاوتمندانه عرضه میشود...
شایدکسی آن راتقاضاکند...
یاکه اندیشه ی آن درذهن خودمان خلق شود...
به هرتقدیرراهش همین است...
بخشایش مااین طوربروزمیکند
...این یعنی کمی فداکاری...
که ماازانجامش خوشحال میشویم...
وآسمان راانگارکمی روشن ترمیکنیم ...
برای خاطرکسی دیگر...
واغلب آن رااینطوربه حساب می آوریم...
چیزی که ازآن ماست وگسترده اش می داریم...
چراکه هیچ عملی فراترازآن نیست
!...یاری دادن به یک دوست.
خیلی حکایت جالبی بود
چه خوبه اگه همه دوستا اینجوری باشن
سلام
دوست خوب نعمت و ثروتیه که ارزشی برایش نمیشه مشخص کرد خوشا بحال دوستان کسانی هموچون ابراهیم ادهم و شما ایضا
پس خوشا بحال خودم
مریم بانو چشمتان روشن
سلام و وقت شما نیز به خیر و شادمانی
و ممنون از ذکر حکایت ابراهیم ادهم
هرکس مسول افکار و اعمال خویش است و خوشا آنان که در
اندیشه وکردار به مهر و نیکی رفتار می کنند .
----
به به مبارک باشه مریم بانو
سلام ماراهم خدمتشون ابلاغ بفرمایید تا ان شا الله
حضوراً خدمتشان برسیم .
سلام
خبر خبر!
ما یک مهمون عزیز داریم
امروز صبح بزرگ عزیز قدم روی چشم ما گذاشتند
جانمی جان هورااااااااااااااااااااااااا هی !
سلام
عجیب حکایتی بود و ندانستیم رفتار یارانش برگیریم اگر چونان اویی یافتیم یا چون او باشیم و یاران مفتخور خویش بخورانیم ...
در ازمنه ی جدید آورده اند اکبر نامی بود و شهره خاص و عام به اکبر دِرهم ؛ از قضای روزگار تیری بر بال او نشست و خانه نشین شد و اوضاعش دَرهم شد ... پرسیدند چگونه از آن رو به این رو شدستی !؟ گفت : " از بزرگی خدایم اینقدر حالیم شد که چون بخواهد چرخ قضا بگرداند ، اعضا بگزارد و احوال بگرداند ، همچنانچه در من کسره ای به فتحه ای بگرداند "
مضحکة اخبار فی احوال اخیار
سلام و وقت بخیر
خدمت تمامی همساده ها عذرخواهم
حساب روز و وقت و تاریخ و زمان از دستم در رفته بود و یادم رفته بود که امروز نوبت منه . ممنون از مریم بانو و همچنین گرامی همشهری که یاداوری نمودند و پیگیر اینکه بدقولی ام را جبران نمایم