همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

امانت...

امروز نوبت جناب بزرگ هست که آپ کنند، اما با توجه به شرایطی که این روزها دارند، بعید به نظر می رسد بتوانند مطلبی را آماده کنند، به همین دلیل مجددا به سراغ آرشیو وبلاگهای قدیمی شان رفتیم و مطلبی را با عنوان "امانت" از وبلاگ فرستاده انتخاب کردیم. لازم به ذکر است که تاریخ نگارش این پست یکشنبه سی ام تیر ماه 1387 است، یعنی 7 سال پیش،

این نوشته با وجود اینکه قدیمی ست، اما همچنان بوی تازگی می دهد.(صرف نظر از نام و مدل گوشی)

همه چیز این دنیا عاریتی است.هیچ چیز به راستی به ما تعلق ندارد تنها امانتی ست در دست ما تا محک یخوریم که چه اندازه ارزش آن را دانسته ایم و از آن استفاده بهینه کرده ایم و این به راستی شامل همه چیز می شود از ثروت گرفته تا سلامتی و از زن و فرزند گرفته تا جان و جسم خودمان.

و بشر چقدر راحت فراموش می کند که مالک اصلی کیست و او تنها امانت داری در این جهان بیش نیست.

تصور کنید که دوستی انگشتری زیبا را امانت به ما می دهد تا در زمانی که در سفر است از آن نگهداری کنیم، اگر ما انگشتری را در دست کنیم و هر روز مجذوب زیبایی آن شویم و برق خیره کننده اش را به رخ دیگران بکشیم، روزی که باید آن راپس بدهیم چه خواهیم کرد؟ راحت برمی گردانیم؟ با دلخوری پس می دهیم؟ از دادن امتناع میکنیم و یا برای نگهداشتن آن دست به هر کار ناشایستی می زنیم؟

با اینکه به این مطلب اعتقاد دارم اما گاهی خودم فراموش می کنم و آن وقت خداوند مهربان با تلنگری مرا به خود می آورد.

چندی بود که گوشی موبایل جدیدی گرفته بودم.sony ericsson w 580i گوشی زیبایی بود با قابلیتهای متعدد و گاه که بیکار بودم مدتها با آن سرگرم می شدم.دیروز بدون هیچ دلیل (فیزیکی)مشخصی،تمام رنگها و نوشته هایش درهم ریخت به حدی که تنها به سختی می توانستم با آن شماره بگیرم و این یعنی گوشی تنها به همان دردی می خورد که برای آن ساخته شده است،تماس گرفتن با دیگران.

آن وقت بود که به یاد آوردم که: هر چه نپاید،دلبستگی را نشاید. و خدا را شکر کردم که این تلنگر را به گوشی من زد نه به نزدیکانم.خدایا عدالت و کرمت را شکر  

نظرات 10 + ارسال نظر
kamangir دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 10:03 http://ranandegan.blogsky.com

یاد اون روزها افتادم که وقتی میرفتیم حمام عمومی ، آقا حمومیه میگفت هر چیز با ارزشی دارید ، امانت بگذارید ، یه شعری هم معمولا توی گرمابه ها روی دیوار بالا سر میز آقا حمومیه بود الان یادم نیست

عبدالحسین فاطمی دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 07:49

سلام
یه برداشت جانبی اگه بخواهم از این مطلب بزرگ عزیز بکنم اینه که بعضا جای مالک و مملوک عوض می شه
ما فکر می کنیم مالک ماشین ، مالک خونه ، مالک ساعت و مالک سایر داشته هامون هستیم در حالیکه وقتی خوب دقت می کنیم می بینم اونا مالک ما هستن ؟
ما باید مواظب شون باشیم ما باید تمیزشون کنیم ما باید تروخشک شون کنیم !
این رفتارها جایگاه مالکیت رو وارونه کرده

sara دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 00:31

سلام...

من فکرمیکنم این فراموشی و غفلت ... یکی از ویژگی هایی است که خالق انسان در وجودش قرار داده ... تا زندگی و دنیای مادی به حرکت و زندگی خودش ادامه بده ..... چون در غیر این صورت .... فکر کنم کسی حتی سراغ خوردن و خفتن هم نمی رفت چون انگیزه ای نداشت !!
هر چیز در حد اعتدالش نیکوست.....حتی غفلت و فراموشی !

شنگین کلک دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 00:20

سلام
یک حسی در انسان ها هست که دوست دارند همه چیز را به مالکیت خود درآورند حتی خدارا . و کلا با چیزاجاره ای و عاریتی کنار نمی آیند . غافل از اینکه هیچ چیزی از آن خود ندارند حتی آنچه گمان می کنند خودشان هستند وجود خارجی ندارد
و همه از آن یگانه خالق هستی و خود اوست . اما درهرحال همین تصور و توهم اشتباه است که چرخ دنیا را اینگونه با شتاب به حرکت در آورده است . و اگر جز این بود می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت .

مریم یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 18:48

ببخشید برای اینکه بعضی روزها کامنتها بی جواب می مونه، مهم اینه که ما با دقت زیاد، تک تک کامنتها رو می خونیم
ممنون که وقت می ذارید و چیزایی رو که بلدید به ما هم یاد می دید

باران یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 14:31

سلام
جای جناب بزرگ بین دوستان بسیارخالیه ...
ممنون از انتخاب این نوشته ی زیبا ازایشون
امیدوارم حسابی بهشون خوش بگذره وبعدا کلی ازخاطراتشون برامون بنویسن.
باگذشت زمان وتغییردرچهره ورنگ مو و... حقیقتا ادم متوجه میشه براستی همه چی نزد ما فقط امانت بوده ولاغیر...
کاش بتونیم طوری ازاین امانت هایی که بهمون سپرده شده استفاده کنیم که هیچوقت جای حسرتی برامون باقی نمونه !

برای رفتن چمدان میبندن...
برای ماندن،دل!
من کدام را ببندم...!؟
که نه خیال رفتن دارم
نه توانِ ماندن...!

دادو یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 13:22 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
انسان ها بسته به نوع جهان بینی و نگرشی که به زندگی دارند در آن غرق می شوند ، برخی بقدر ضروریات و در حداقل وابستگی و دلبستگی ها و برخی تا خرخره و آنقدر که چند نسل را هم پوشش بدهند تا فرصت تفکر برای بازماندگان نگذارند !!
در میان مردمانی که من با آنها حشر و نشر دارم ، دنیا و زندگی چند روزی امانت و عاریتی بیش نیست ، این را به ما آموخته اند و از نتایج زندگی های آنهایی که قبل ما بودند نیز اطمینان حاصلمان شده است ولی واقعیت این است که غالباً وقتی کسی به خط پایان می رسد دوزاری اش می افتد که اوهوم ... !! چیزی که شنیده و برای دیگران می گفتم انگار واقعیت داشت ...
زمین عرصه ی پر اشتباهی است و در آن کارگردان های خبره ای در فعالیت هستند تا گردونه اشتباه همچنان در گردش باشد و مبادا چنان شود که نباید بشود !! و این اشتباه ها چنان ریز و درشت در کنار هم قرار می گیرند که هیچ منطقی اشتباه بودنش را شک نمی کند چه برسد به اینکه باور بکند !! و مانند تابلوی زیبایی چشمان صاحبش را بخود خیره نگه می دارد تا اینکه نیشتر مرگ هشداری آگاهانه بدهد و ...

امام محمد غزالی نظریه ای بنام نظریه غفلت دارد و آن بیان می کند که 99% انسان ها بصورت غافلانه ای چرخ زندگی دنیوی را می چرخانند و از غفلتی به غفلتی فرومی افتند و یک درصد هم که می داند ، وظیفه دارد تا در هر لحظه ای با زدن تلنگری به این جمعیت غافل بیادشان بیاورد که کاری جز هل دادن چرخ زندگی و دورهای باطل را گشتن وجود دارد ... و می افزاید اگر همه می دانستند چرخ زندگی از حرکت می ایستاد ...

مریم یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 11:13

سلام
انسانها راجع به "عمر" دیدگاههای متناقضی دارند
از یک طرف عمر به نظر اینقدر طولانی میاد که آدمها وسوسه می شن به مال اندوزی و کسب جاه و مقام
و از طرف دیگه آدمها گذر سریع عمر رو می بینند و در طول زندگی بارها این جمله رو به زبان میارن : "جوانی و عمرمون به یک چشم به هم زدن گذشت" یا "انگار همین دیروز بود"
آیاتی در قرآن هست با این مضمون:
"پیشینیان از شما نیرومندتر بودند، زمین را زیر و رو کردند و آثار پایداری در روی زمین از خود باقی گذاشتند اما آنچه به دست می‌آوردند به حال آنها سودی نبخشید"
با اینکه همه مون می دونیم همه چیز فانیه و ما هم مثل پیشینیان همه چیز رو باید بذاریم و بریم، اما باز عبرت نمی گیریم و خودمونو به آب و آتیش می زنیم تا به هر قیمتی (حتی به قیمت زیر پا گذاشتن شرف و انسانیت) چند صباحی بر اریکه ی قدرت بشینیم و عین موش زراندوزی کنیم ...و بعد همه رو بذاریم برای وارث و با یک کفن بریم اون دنیا!
والله به خدا فکرش هم باعث می شه مخ آدم سوت بکشه!

ناهید یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 11:01

چند روزی بود که بلاگفا برای بار چندم دچار مشکل شده بود و دیروز متوجه شدم تمام کامنتهای بعد از تاریخ 31 مرداد حذف شده و این تلنگر بزرگی بود که برای همیشه بلاگفارو ترک کنم ...
خیانت در امانت دیگه از این واضحتر نمی شه
در حال حاضر مطلب قابل نوشتن ندارم ولی به عنوان کامنت نویس جزء در همساده ها به فعالیتم ادامه میدم تا در کنار شما عزیزان باشم و از خوندن نوشته های خوب شما بیاموزم و فیض ببرم

- ای وای الان فهمیدم چه اتفاقی افتاده!
- یک چیزی که باعث می شه کاربران بلاگفا خیلی ناراحت بشن اینه که بلاگفا، کاربرانش رو آدم حساب نمی کنه(دور از جون همه) و نیازی نمی بینه برای کسی توضیح بده که چرا چند روزه کسی نمی تونه وارد مدیریت بلاگفا باشه یا مثلا چرا بخش نظرات وبلاگها باز نمی شه
- یعنی شیرازی قادر هست دوباره بلاگفا رو سر و سامون بده و اعتماد از دست رفته رو برگردونه؟!

ناهید یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 10:18

سلام
چه مطلب زیبا و تامل برانگیزی!

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند

و داستان امانت و امانتداری همچنان ادامه داره ...
این مطلب همیشه تازه است ، ممنون جناب بزرگ
راستی ط ن ب ما فراموش نشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد