همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

نامه...




آهای عوضی ! چشای کورتو خوب وا کن و به دقت بخون ... دیگه به هیچ وجه نمی خوام ریخت نحستو ببینم ... نه میخوام ببینمت ...نه میخوام صداتو بشنوم ...نه میخوام اسمت به گوشم بخوره یا روی گوشیم بیوفته ...نه اس ات برام بیاد ...نه حتی یادت از صد کیلومتری فکرم رد شه ....

اینکه سر تو و احساس کوفتیت چه بلایی میاد و  غرور کذاییت خرد میشه یا روحت آسیب میبینه ...یا حتی میمیری هم ...اصلا برام مهم نیست ... اصلا خدا کنه بمیری تا نتونی دیگه مزاحمم بشی ... این نامه هم آخرین حرفای منه با تو انگلِ مزاحمِ حال به هم زن ... حالا گمشو برو رد کارت که حتی سایه ات هم حالمو بد میکنه !!"

نوشتن نامه که تموم شد... دادم دستش تا بخونه ... خوندن نامه را که تموم کرد ...پرسید:

- مطمئنی که با خوندن این نامه ...طرف دست از سرم بر میداره و میره !؟

- آره بابا ... متنی برات نوشتم که هر کی بخونه ... چنان داغون میشه که ... میزاره میره و حتی پشت سرش را هم نگاه نمیکنه !

- پس شکی توش نیست دیگه؟

- به هیچ وجه ... یارو طوری خرد میشه که تاآخر عمر فقط باید ...بگرده خرده هاشو پیدا کنه ...بهم بچسبونه ...

نامه را به طرفم دراز کرد و گفت :

- پس بیا بگیر بخونش ... این نامه مال توئه!!!

و رفت..................


 




آمد از آسمان خطابی سرخ

عشق برخاست با جوابی سرخ  

دشت در دشت لاله در لاله

کربلا بود و انتخابی سرخ

فصل رفتن رها شدن پرواز

پای یک مرد بررکابی سرخ

سوی یک راه راه بی برگشت

اسب می رفت با شتابی سرخ

بالهای کبوتری برخاک

یک طرف نیز مشک آبی سرخ

لای لای فرشته ها می برد

کودک تشنه را به خوابی سرخ

می دمید از ورای تاریکی

برسر نیزه آفتابی سرخ

داغهای عظیم عاشورا

ثبت میگشت در کتابی سرخ

تا همیشه همیشه می ماند

پرچمی سبز، انقلابی سرخ



 

نظرات 14 + ارسال نظر
54 جمعه 8 آبان 1394 ساعت 20:18

سلام بر چهره ات در خاطرم...وسلام به دستانت در احساسم
.
نامه ی بسیار تندی است...و البته من با این طور نوشتن و حتی حرف زدن مخالفم...درسته بعضی انسان ها جون عادم رو به درد می ارن...بطوری که آرزو میکنی دیگه دیداری با وی نداشته باشی... خب باید بگم که اینطور برخورد انسان دوستانه نیست... البته نمیگم خشم لازم نیست...من همیشه میگم اگر سازنده نیستی , ویران کننده ام نباش
و اما خیلی جالب بود که نویسنده ی این نامه خودش انتخاب میکند که به چه روشی طرد شود...خب این باهوشی فرستنده ی نامه رو نشون میده که زیرکانه عمل کرده... پس به این نتیجه میرسم که اگر نامه ای برای کسی نوشتم یا اگر حرفی زننده به انسانی بزنم...خودم را برای سه ثانیه...فقط سه ثانیه جای او بگذارم
.میدونی...جایی شنیدم که گفتن عایا واژه ای کثیف تر از جنگ است...ودر پاسخ شنیدم که گفت صلح...
درسته بعضی اوقات صلح کثیفترین واژه است... اما در جنگ هم باید انسان بود....و دور از انسان بودن است که بخان مثل حیوان نعره بکشندو بدرند...
.
.
.
و اما شعر هم در باره ی محرم و واقعه ی آن خلی خوبه... همینکه شاعر احساسش رو در باره ی امامش بیان میکنه هر چی که هست زیباست... حتی اگر یک بیت کوچک
والبته عکسهای انتخابیتون پر احساس تر

همطاف یلنیز سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 09:45 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
نخست:
خداییش ظلم که نه ولی رفتار بی رحمانانه ای بید
...
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود...
ستاره دستاران
.
بعد:
تو رفته ای و غزل های دیگری هم هست
بمان که شاعر تنهای دیگری هم هست

به جز هوای تو و شانه های آرامت
برای گریه مگر جای دیگری هم هست؟

بیا و با نفس روشنت به مرده دلان
بباوران که مسیحای دیگری هم هست

به کام دل نرسیدیم اگر در این دنیا
به این خوشیم که دنیای دیگری هم هست

سعید بیابانکی

سلام و صد سلام خدمت شما ....

احتمالا همین طوره که می فرمایید... اما شاید بی رحمی گاهی لازم باشه !

سپاس بابت اشعار زیبایی که ... هدیه آوردید...
و ممنون از نظرتون ...

عبدالحسین فاطمی سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 09:07

سلام
عرض تسلیت به مناسبت ایام
متن بسیار زیبا بود و در کمترین زمان ممکن بهترین پایان بندی را داشت .
البته شبیه این ادبیات و البته سخیف تر و سبک ترش متاسفانه الان در بین جونای ما مرسوم هست و هم تعداد و هم شدتش نگران کننده .

در مورد شعر هم باید بگم حس خوبی داشت

دوستان لطفا در مورد خطای کد امنیتی راهنمایی ام بفرمایید تقریبا چندین روزهست که همه زحمات بنده در مورد نوشتن کامنت با این خطا به باد میره و شرمنده دوستان هم میشم

سلام علیکم...
ممنون از لطفتون به نوشته
امیدوار بودم که پایان بندی ... اون حس غافلگیری و ضربه نهایی رو داشته باشه....
متاسفانه در مورد این کدهای امنیتی چیزی نمیدونم که راهنمایی کنم ... بنده همیشه قبل از ارسال نظر ... یک کپی ازش میگیرم ...که اگر با خطای کد مواجه شدم ... لااقل متن رو داشته باشم تا نیازی به باز نویسی نباشه ... و معمولا با رفرش کردن صفحه ... کد جدید مشکلی نداره و نظر ارسال میشه ...

بازهم ممنون از نظرتون ...

علی امین زاده دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 19:21 http://www.pocket-encyclopedia.com

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند.

سلام....

ممنو ن از نظرتون ...

بزرگ دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 18:59 http://abiaramesh.blogfa.com

سلام
عجب انتقام سختی! و وحشتناک تر اینکه تیشه را بدست کسی بدی تا بر فرق خودش بکوبد....
...
شعر بسیار زیبا بود

سلام جناب بزرگ گرامی ...

بله ... به نظر بنده هم این قسمتش از خوده نامه ... وحشتناک تره !...

متشکرم ........و ممنون از نظرتون ...

باران دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 16:20

سلام بانوجان
شاید بی ربط باشه ولی نمیدونم چرایاد این ضرب المثل افتادم :چاه نکن بهرکسی اول خودت بعدا کسی!
دلسروده ی بسیار زیباوپرمعنایی بود ممنون

سلام بر بانوی همیشه با طراوت ... باران عزیز...

چندان هم بی ربط نیست البته ..... نویسنده نامه فکرشم نمیکرد ...خودش بیوفته توی این چاه

متشکرم از لطفتان ... وممنون از نظرتون ...

ناهید دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 15:56

سلام سارا بانو جان
متن داستان رو که خوندم واقعا هنگ کردم ! مگه طرف چی گفته بود که مستحق شنیدن اینهمه واژه های تند و سخیف بود؟! البته چون واژه ها محدوده ، بیشتر از معنای خودش نمی تونه تاثیرگذار باشه ...بنظرم در این مواقع فقط سکوت و صبر می تونه بهترین و معنادارترین پاسخ باشه ...به هر حال تلنگر خوبی بود
سروده تون هم واقعا زیبا بود ، دستتون درد نکنه، اجرتان با سیدالشهدا

سلام بر ناهید بانوی نازنین....

من واقعا عذرخواهی میکنم از ... وجود اون همه واژه های تند و سخیف... اما در داستان ها ... گاهی گریزی جز نوشتن این واژه ها نیست ... امیدوارم عفو بفرمایید
و دیگر اینکه ...طرف ظاهرا خیلی مزاحمت ایجاد کرده بوده ... مردمم که بی اعصاااب !
در مورد سکوت ...البته که اکثرا خوبه و بهترین پاسخ ... اما گاهی هم واقعا جواب نمیده و ... طرف اینقدر درک و فهم نداره که ...معنای اون سکوت را بفهمه ... و وقتی که اذیت و آزارها موجب اختلال یا از هم پاشیدن زندگیت میشه ... سکوت واقعا جایز نیست ...

شعر را هم که عرض کردم ... کار من نیست... اما متشکرم از بذل توجهتان ....

ممنون از نظرتان بانو جان...

نگین دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 13:52

سلام بر همساده های عزیز و سارا بانوی نازنین

شعر که در نهایت زیبایی و تاثیر گذاری سروده شده و دست مریزاد داره واقعاً
اگه سروده از خودتونه که باید بگم بیشتر از قبل، ارادتمندیم بانو ..

در باره نوشته ی "نامه"
متاسفانه گاهی اینقدر غرق در رفتار دیگران(و صد البته بیشتر به منظور ایراد گیری!!) میشیم که رفتار و عملکرد خودمون رو نمی بینیم ...
و بعد.. یه روزی ، یه جایی ، یه کسی ، یه جوری بهمون نشون میده که چه رفتاری داریم و خودمون غافلیم ...

اون موقع ست که صدای شکستنمون گوش فلک رو کر میکنه ..

سلام بر نگین بانوی عزیز و بزرگ وار...

همانطور که در پاسخ های قبلی گفتم ... متاسفانه شعر از من نیست ... اما ممنون از حسن توجه تون ...

و به امید معرفت و شناخت روز افزون از خودمان ...

ممنون از نظرتون بانو ...

دادو دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 12:22 http://www.dado23.blogsky.com

در مورد مطلبی که مریم بانو درج نموده بودند باید عرض کنم ، عرصه وسیعی بین فهمیدن و نفهمیدن هست و آدمیان به فراخور نصیبی که دارند در این عرصه پخش و پلا هستند و فهم و شعور را در گفتارها و رفتارها و پندارهای مرتبط باهم باید دید !!
یکی از بزرگان فرموده بودند که برخی آدمها مانند بشکه هستند که توی آنها آب و یخ می ریزند تا مردم استفاده بکنند ، بشکه زیر آفتاب می ماند و از آب و یخش دیگران سود می برند !! مداح یا شاعر یا راننده ای که کاست باز کرده هر کدام می توانند در جرگه ی بشکه قرار بگیرند و یا در جرگه ی کسانیکه از این راه فیض می برند ...

امیدوارم که فقط بشکه نباشم !

ممنون ...

مریم دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 11:31

الان دیدم جناب دادو از واقعه ی کربلا به عنوان حادثه ای عظیم یاد کردند در درستی این تعبیر جای هیچگونه شک و تردیدی نیست اما چه فایده که این واقعه در زندگی ما شیعیان و در منش و رفتارمون آنچنان که باید و شاید تاثیر نگذاشته
امروز صبح به محض اینکه سوار تاکسی شدم صدای "حسین حسین" مداح رو از ضبط ماشین شنیدم... کمی جلوتر راننده با یکی از مسافرین درگیر شد به این دلیل که مسافر به راننده گفت می خواد تو خیابونی پیاده بشه که به موازات خیابونی بود که مسیر معمول تاکسی هاست، مسیری که نه راه راننده رو دور می کرد و نه تفاوتی برای راننده داشت که از کدوم یک از این دو خیابون عبور کنه
راننده نزدیک 10 دقیقه به مسافر غر می زد که چرا وقتی سوار شدی مسیرتو نگفتی و زمانی هم که می خواست مسافر رو پیاده کنه عمدا اونو 200 متر پایین تر پیاده کرد برای اینکه اذیتش کنه
آقای مسافر در طول مدتی که راننده غر می زد ساکت بود و حتی یک بار به نشانه ی اعتراض نگفت که برای شما چه فرقی داره که از این خیابون برید یا از اون یکی!
صدای مداح همچنان به گوش می رسید بدون اینکه تاثیری در زندگی راننده و مسافر داشته باشه
نه در وجود راننده نشانی از ادب و بزرگواری امام حسین(ع) دیده می شد و نه در وجود مسافر نشانی از ظلم ستیزی و تن ندادن به ظلم

نه فقط واقعه عاشورا ... بلکه تمام دین حرفش اینه که .... بیایید انسان های بهتری باشید!.... اما ما ادم ها اغلب فراموشکاریم .... و اصل و حتی فرع را رها میکنیم و ... میچسبیم به زواید و حاشیه ها!

بازم ممنون از شما

مریم دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 11:10

سلام سارا بانوی عزیز
هم داستان کوتاهتون زیبا بود و هم سروده ی عاشورایی تون
- با خوندن داستان، کلی ذهنم درگیر شد اگه طاهره خانم حوصله داشت چنگال به دست می فرستادمش سر صحنه تا در عرض چند ثانیه سن و سال و جنسیت و وضعیت تاهل و ارتباط بین این دو نفر و علت مزاحمت و ...رو با چنگالش کشف کنه!
- تکرار کلمه ی سرخ در شعر زیبا و دلنشین تون منو یاد پرچم سرخ حرم امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) انداخت، پرچم سرخی که به نشانه ی خونخواهی و انتقام بر بلندای گنبد در اهتزاره .
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ

سلام بر بزرگ بانوی همساده ها ... مریم خانم عزیز...

خیلی متشکرم از لطفتون نسبت به نوشته ی خودم ... و شعر انتخابیم!... (متاسفم که خودم شاعرش نیستم )
امان از دست این طاهره خانم درون ... شاید زمان مشکلش رو حل کنه و ... در آتیه مجهولات معلوم شود!
گرچه همیشه رنگ سبز رو به ائمه نسبت میدن ... اما برای امام حسین(ع) ... واقعا رنگ سرخ نمادین تره ...
ممنون از نظرتون

kamangir دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 10:24 http://ranandegan.blogsky.com

سلا
شعر عاشورائی خیلی زیبائی بود
در مورد نوشته ی آغازین ،به نظر من تندی و پرخاش نتیجه ی عکس داره ، مصداق بیتی که میگه :
اگر با ما نبودش هیچ میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی

سلام علیکم...
بله زیبا بود ... ممنون از شاعرش و شما
و بله ... برای افرادی ممکنه پرخاش نتیجه معکوس داشته باشه ... اما روش اعلام پرخاش هم مهمه !
ممنون از نظرتون

سهیل دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 10:02 http://sobhebahary.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر
با این نامه و با این متن که واقعا طرف خرد میشه .
اما . . . اما یک عاشق شاید با این حرفها بیشتر عظمت عشق را درک کند و اینکه افتد مشکل ها را یک جوری بتواند حل کند

سلام بر محرم
سلام بر سالار محرم
سلام بر اسیران محرم
سلام بر مظلوم و مظلومان محرم

سلام جناب سهیل ... اوقات شما هم به خیر و نیکی ...

ممکنه متن برای شخصی خرد کننده نباشه ... مثلا به قول شما عاشق باشه و ...از کلمات برداشتی که خودش دوست داره بکنه ... اما عمل انجام شده به نظرم واقعا خرد کننده است ... حتی برای عاشق ها

ممنون از نظرتون

دادو دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 09:27 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
شعر بسیار زیبایی بود و بگمانم از سروده های خودتان باید باشد ، خیلی ساده و دلنشین بود ... حادثه ای بس عظیم در داستان زندگی انسان ها ، حادثه ای که سبوعیت انسان هایی نفهم را به رخ حیوان کشید و احساسات انسان هایی فهیم را تا هزاره ها تحت تاثیر قرار داد ...

...

و اما در مورد بخش اول نوشته ، داستان کوتاه که عرض کنم نانو نوشته بود !! و تلنگری زیبا ...

کاش در روز تولد آدم ، دوستان می توانستند در یک نوشته ی کوتاه و واقعی ما را به جملات تبدیل کرده و برای شناختن خودمان در منظر آنها به ما می دادند , حداقل می دانستیم در مورد ما چگونه برداشتی داشته و چگونه فکر می کنند !!
البته آرزوی محالیست چون دوستی ها غالبا با چاپلوسی ادامه می یابند و با صراحت های دوستانه خاتمه می پذیرند !!

آنوقت می دانید چه می شد !؟ قنادی ها بیچاره می شدند و کیکی سفارش داده نمی شد !!! یا شمع ها تا آخر می سوخت و نفس بند آمده را جسارت فوت کردن نمی بود !!! جشن های تولد غالبا در تنهایی صورت می گرفت و چه سنگین ورق می خورد این کتاب عمر برای خیلی ها ...

سلام علیکم...

شعر زیبایی است اما متاسفانه سروده من نیست... دخترخانمی بود از هم دوره های انجمن شعر جوان... که شعرهای زیبایی میگفت... این هم از سروده های ایشون هست ... ولی متاسفانه حافظه ام یاری نکرد اسمش رو بخاطر بیارم...
در مورد هدیه مورد نظرتون برای روز تولد... راستش تولد یا غیر تولد ... همیشه دلم چنین چیزی میخواسته ... اینکه بدونم دیگران در موردم چطور فکر میکنند و من از نظر اون ها چه ویژگی های منفی یا مثبتی دارم ... اما به قول شما میدونم که امکان پذیر نیست ...
ممنون از نظرتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد