همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

من و درهای شُل و سفت!

- می خوام در شیشه ی امپرازول رو باز کنم، همون داروی معروف ضد ترشح اسید معده. در رو می پیچونم، در می چرخه،  اما اتصالِ در، با حلقه ی زیرش همچنان برقراره! با کارد ارّه ای می افتم به جونِ در، تا اتصالات رو ببرم ولی بی فایده ست. بالاخره بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و عوض کردن کاردهای مختلف موفق می شم در جعبه رو باز کنم! با این عملیات، در قبلی داغون شده و  باید محتویات جعبه رو بریزم تو یک جعبه ی سالمتر که از قبل دوراندیشی کردم و برای چنین روزی نگه داشتم.

http://s3.picofile.com/file/8230173226/79385Omeprazole_20.jpg

- رب گوجه فرنگی مون تموم شده و باید یک قوطی جدید بیارم و باز کنم. اول درپوش پلاستیکی شو برمی دارم و بعد در فلزیشو باز می کنم، حالا باید دوباره درپوش پلاستیکی رو بذارم درش، اما نمی شه! درپوش تا به تاست و روی قوطی رب گوجه جفت و جور نمی شه. از این به بعد هر بار بخوام از قوطی رب گوجه استفاده کنم همین مکافات رو دارم!

- هر کاری می کنم نمی تونم در روغن مایع رو باز کنم. چاره ای نیست جز اینکه برم سراغ همسرم  که همیشه پز می ده و می گه: ماشاءالله من مَردَم!  جناب همسر قبل از انجام هر کاری رجز می خونه: بععععععععععععله! ... گاو نر می خواهد و مرد کهن!

چقدر دلم خنک می شه، وقتی می بینم هر چی زور می زنه نمی تونه در روغن رو باز کنه و آخر سر تسلیم می شه و می گه: لامصب خیلی سفته! چرا اینا رو اینجوری درست می کنند؟ برو اون انبر دست بزرگه رو بیار!

(همین مکافات رو تو تالارها و سالنهای پذیرایی با دوغ ها داریم! دوغ ها دست به دست می گردند تا یک آدم زورمند پیدا بشه و درشونو باز کنه! ... بعد از این زورآزمایی ها، خدا می دونه کف دست چند نفر سرخ شده! )

- در ماستهای دبه ای هم لقّه!(یعنی بعد از اینکه درپوش آلومینیومی ماستها رو برمی داریم درشون لق می شه) کاش فقط درشون لق بود، دسته شون هم فرت و فرت از جا در میاد! هر وقت می خوام ماست رو از یخچال دربیارم یا بذارم تو یخچال، از ترس اینکه  روی زمین نریزه، دبه رو از بدنه ش می گیرم!

http://s6.picofile.com/file/8230173618/264745_d070ae27_0b76_4555_822a_937863346305.jpg

- من که نمی تونم این سس های تک نفره رو از اونجایی که برای باز کردن علامتگذاری کردند، باز کنم، شما می تونید؟

- جعبه های پودر لباسشویی رو باید از محل نقطه چین باز کنم، بعضیهاشون راحت باز می شن، اما بعضی ها رو هر چی از محل نقطه چین فشار می دم جعبه می ره تو، اما نقطه چین آخ نمی گه و چاره ای نیست جز اینکه با کارد بیفتم به جونش.

- برای باز کردن در کنسرو تن ماهی، یک حلقه روش نصب شده، بعضی وقتا با یک حرکت کوچیک، این حلقه کَنده و از در جدا می شه و  هیچی به هیچی! باید در تن ماهی رو  با در بازکن باز کنیم.

http://s6.picofile.com/file/8230174776/2reh3c7.jpg

احتمالا بعضی چیزا رو از قلم انداختم اگه شما هم موردی یادتون آمد، به این لیست اضافه کنید .


یک پی نوشت بی ربط:


دکتر باستانی پاریزی در کتاب از پاریز تا پاریس* نوشته: در پاکستان ساعت کار مثل تمام دنیا از ساعت 9 صبح شروع می شود و تا نزدیک غروب ادامه دارد. ما گاهی سرنا را از سر گشادش می زنیم، صبح زود، گاهِ زمستان، که هنوز هوا کاملا تاریک است هراسان و دستپاچه از خانه بیرون می پریم که ساعت 6 به اتوبوس برسیم و ساعت 7 در اداره باشیم! که چه شود؟ ارباب رجوع بیچاره هم ناشتایی نخورده، خود را با همین سختی باید به محل کار برساند، راننده ی اتوبوس شرکت واحد هم باید از بوق سگ پشت ماشین باشد. آن وقت ساعت 11 که به ادارات سر می زنی هیچ کس را پشت میزش نمی بینی! ساعتی که تازه وقت عادی و درست موقع انجام کار است. تجربه ی مردم دنیا به همه نشان داده تا کسی از خواب برمی خیزد و ناشتایی می خورد و خود را به اداره می رساند اگر حال طبیعی داشته باشد زودتر از ساعت 9 به جایی نخواهد رسید. دنیا مقدر کار آدمیزاد را تشخیص داده و تعیین کرده و افراط و تفریط را به هر حال مذموم شمرده است .


کتاب از پاریز تا پاریس*: سفرنامه زنده یاد دکترمحمدابراهیم‌باستانی‌پاریزی به کشورهای عراق، پاکستان، ترکیه، رومانی، فرانسه، انگلیس و برخی دیگر کشورهای اروپایی است  که به تعبیرخود نگارنده، گاهی حاشیه آن بر متن تزاید یافته و همین حاشیه های بدیع، مملو از اطلاعات تاریخی، جغرافیایی ، سیاسی و مذهبی است که به خاطر لحن گیرا و بیان شیوای استاد، زیبایی سفرنامه، دوصد چندان شده است. سفرهای زنده یاد باستانی پاریزی اغلب در دهه ی چهل هجری شمسی صورت گرفته است.

مطلوبیت...

مطلوبیت یعنی لذت بردن از مصرف یک کالا... در اقتصاد قانونی داریم به اسم قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی برای کالاهای عادی ... که معنای مختصر و مفیدش این می شود که ... هر چقدر از این نوع کالاها بیشتر مصرف کنی ... از مصرف آن کمتر لذت خواهی برد...

مثلا فرض کنید بسیار تشنه اید و آبی گوارا به شما داده می شود.... از خوردن اولین لیوان اب بسیار لذت میبرید ... اما لذت مصرف لیوان دوم کمتر می شود .... و مسلما اگر مجبور به خوردن لیوان پنجم بشوید .... نه تنها لذتی نمی برید ...بلکه برایتان  عذاب آور خواهد بود.

اما این قانون  تنها در اقتصاد مصداق ندارد.... بلکه در زندگی فردی و اجتماعی ما هم ... برقرار است . به عنوان مثال فرض کنید بعد از سالها داشتن آرزوی  رفتن به حرم مطهر امام هشتم... برای اولین بار به زیارت امام رضا(ع) می روید... و همراتان شخصی است که برای  دهمین بار به این سفر می آید.... آیا شما از این سفر معنوی بیشتر لذت می برید یا شخص همراهتان؟

یا مثلا مدت های مدید مشتاق دیدار بزرگی... استادی ... دانشمندی ... شخصی... بوده اید که .... به هر دلیلی به او دسترسی نداشته اید... حالا این دیدار اتفاق می افتد ... چقدر از دیدنش شاد می شوید؟ حتی ممکن است دست و پای خود را گم کنید!... اما اگر این دیدار هر روز یا حتی هر هفته تکرار شود چه؟... از این شادی و لذت دیدار اول ... کاسته نخواهد شد؟ نزدیکی ؛ پتانسیل درک لذت را کاهش میدهد... برای همین است که اطرافیان آن شخص ... شوق شما را ندارند!

این قانون در مورد پول و ثروت هم ... کاملا درست است!... ادمی هرچقدر بیشتر پول داشته باشد ... کمتر از مصرف آن لذت خواهد برد... کسی که به راحتی اب خوردن پول میدهد و یک اتومبیل اخرین مدل خارجی میخرد و سوار میشود.... خیلی کمتر از کسی که با هزار زحمت و تلاش ... اندک پولی فراهم میکند و یک ماشین دست دوم ارزان وطنی می خرد .... از اتومبیلش لذت خواهد برد...

شاید برای همین است که در اکثر مکاتب فکری فراگیر ...به رایگان بخشی مالی توصیه شده است... مثل دادن خمس و زکات در اسلام یا  دادن عشر مال در مسیحیت و دین یهود.... 

البته رایگان بخشی با ریخت و پاش بی حساب و اسراف گونه کاملا متفاوت است.... رایگان بخشی برای شخص لذتی پایدار و عمیق به ارمغان می آورد ... اما  مصرف کردن بی رویه و بی حساب پول .... فقط می تواند لذت های کوتاه مدت و سطحی ایجاد کند...رایگان بخشی از حرص مال و ثروت دوستی می کاهد ... اما شما را به فقیر و تهی دست بودن ... تشویق نمی کند ... چون برای رفتن به سطح های بالاتر نیاز و رسیدن به سطوح متعالی تر نیازهای انسان .... بایستی نیازهای ابتدایی ادمی پاسخ داده شده باشد ... ( هرم نیازهای مازلو)

زمانی که دخترم به مهد میرفت ....در مهدش دختری بود که ... دچار افسردگی شده بود!... دختری تقریبا ۵ ساله که پزشکان بیماری افسردگی را در او تشخیص داده بودند !!... دلیلش این بود که پدر و مادر این دختر ... هرچه او میخواست بلافاصله برایش تهیه می کردند.... به گفته ی مادرش  این دختر تنها یک اتاق بزرگ  مخصوص اسباب بازی هایش داشت... اسباب بازی هایی که از سراسر دنیا برایش تهیه کرده بودند.... و یک اتاق مخصوص لباس ها و و سایل شخصی اش...

این مادر با بغض و ناراحتی می گفت که .... دیگر هیچ چیز و هیچ کاری دخترم را خوشحال نمی کند... چون چیزی در دنیای این دختر ۵ ساله وجود ندارد که ... ارزوی داشتنش را داشته باشد!...( به این وضع می گویند مطلوبیت نهایی اش صفر شده!!!)

شاید برای همین است که بهترین دعا برای دیگری ... آرزوی داشتن به قدر کفایت و لزوم از هر چیزی باشد... نه بیشتر از آن...


به یاد زاد روز رودکی پدر شعر پارسی



 


 

چنانکه در تاریخ آمده رودکی علاوه برسرایش اشعارفارسی از چنگ نوازان قابل دوران خویش نیز بوده‌ است و تبحر وی در ترکیب واجرای این دومقوله تابه حدی بوده که برایش نیروی افسونگری قایل شده اند.یکی ازحکایات مشهوری که دلالت براین موضوع دارد به نقل از چهار مقاله نظامی عروضی چنین روایت می کند که چون امیرنصر سامانی از بخارا به هرات می ‌رود چنان دلبسته آب و هوای آن دیار می‌گردد که بازگشت را فصل به فصل عقب می‌اندازد و تا چهار سال به همراه ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیر مقبول القول بود روی آورده به او گفتند اگربتواند شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می‌دهند. رودکی که می‌دانست در آن هوای لطیف حرف و نثر کارگر نمی افتد قصیده ای  می ‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگش را به دست گرفته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند و چنین می شود که  امیر چنان تحت تاثیر قرار می‌گیرد که بدون آنکه کفش در پایش کند سوار بر اسب شده و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد.  نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ به دنبال او می‌ بردند و همچنان به پوشیدنشان درنگ نمی کرد . و البته رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان وی می‌گیرد . و قصیده فوق همان است که اجرای معروفی از آن نیز به یادگار مانده است و تا آپ بودن این پست با فعال نمودن صدای وبلاگ قابل پخش می باشد.

 

ادامه مطلب ...