همساده ها وبلاگی گروهیست با حدود ده نویسنده ثابت و شما وبلاگ نویسی که به اینجا تشریف آوردید و قدم روی چشم ما گذاشتید. اگر مایل به مشارکت در انتشار مطالب این وبلاگ بودید می توانید متنی بنویسید و از طریق تماس با همساده ها (واقع در نوار سمت راست وبلاگ) آن را برای هیات مدیره همساده ها بفرستید تا به ترتیب و با اسم شما و وبلاگتان، منتشر شود .ما همگی همساده ایم. همسایه های وبلاگی
ادامه...
سلام مجدد دارم خدمتتان وممنونم از اینکه جوابم را دادیدو یک عرض کوچک هم داشتم خدمت سایر دست اندر کارانی که قبلاً در این وبلاگ بودند واکنون یا کلاً ترک دیار کرده وسخت به امور دنیوی مشغول شده ویا خیلی کم سر میزنند،درست است که مشغله ها زیاد است ولی میشود هفته ای یکبار آنهم فقط دقایقی را برای دلشان ودوستانشان وآنهایی که یه بودن آنها عادت کرده ودستشان دارند،وقت گذاشت...
سلام جناب فاضل خوبید؟ قبل از هر چیز بگم که من (مریم) جواب کامنت شما رو می نویسم . اول ماه می خواستم پست بزنم و به نیابت از دوستان از شما خوانندگان خوب وبلاگ همساده ها خداحافظی کنم اما به دلایلی منصرف شدم که در ادامه برای شما و دوستان عزیزمون توضیح می دم که چرا پست نزدم . چند هفته پیش من از آقای ستاریان سوال کردم آیا امکان داره شما یک زمانی به وبلاگ همساده ها برگردید و اونجا بنویسید؟ جواب دادند: خیر ...با توجه به مشغله ی کاری (زمین و زراعت و ...) برای من مقدور نیست که به همکاری با همساده ها ادامه بدم . چند روز بعد من با بزرگ صحبت می کردم متوجه شدم ایشون هم به شدت تمایل دارند که همساده ها تعطیل بشه آقای نادری هم در کامنتی که در پست بزرگ گذاشتند نوشتند: (پیشنهاد می کنم یه گروه تلگرامی با عنوان همساده ها بزنیم عمر وبلاگ نویسی گذشته است دوره استیلای اسمارت فون ها بر عرصه رسانه ها فرارسیده بیایید پیشنهاد بنده را قبول کنید و برویم تلگرااااام ) چند روز بعد من مجددا ازشون در مورد ادامه ی همکاری با همساده ها سوال کردم که صراحتا جواب دادند دیگه حاضر نیستند در همساده ها بنویسند. جناب شنگ هم با تعطیلی همساده ها موافق بودند و پیشنهاد دادند همزمان با سالگرد همساده ها پست خداحافظی رو بنویسیم و همساده ها رو تعطیل کنیم . خود منم بعد از 7 سال وبلاگ نویسی(بعضی سالها همزمان در دو یا سه وبلاگ می نوشتم) خیلی احساس خستگی می کنم و نیاز دارم یک مدت از وبلاگ و وبلاگ نویسی فاصله بگیرم و اما سایر دوستان : همطاف عزیز - جناب دادو و آقا سهیل هر سه مخالف تعطیلی همساده ها بودند.سارا بانو هم نوشتند که موافقند همساده ها تعطیل بشه اما تابع جمع هستند آقای امیری در برابر سوال چند باره ی من سکوت اختیار کردند و هیچ جوابی ندادند . من تصمیم داشتم اول بهمن یک پست تشکر و خداحافظی در همساده ها بزنم اما صرفا به خاطر همطاف بانو - جناب دادو و آقا سهیل این کار رو نکردم چون احتمال می دم این دوستان بخوان همچنان در همساده ها بنویسند و حضور داشته باشند که در این صورت بهتره فاصله ی نوشتن شون رو با هماهنگی با همدیگه تنظیم کنند . به هر حال من از همین فرصت استفاده می کنم و از اعضای محترم همساده ها - میهمانان عزیزی که در طی این مدت به ما افتخار دادند و نوشته های خوبشون رو برای درج در همساده ها برامون ارسال کردند و از شما خوانندگان عزیز که این یک سال در کنار ما بودید صمیمانه تشکر می کنم ... امیدوارم در زندگی همیشه سلامت و تندرست باشید و خیر و برکت الهی شامل حال همه تون بشه ...
سلام دوباره چون می دانم این پست به آن پست ربط دارد پس این کامنت هم به ادامه آن کامنت ربط خواهد داشت
قومی به جد و جهد می روند دنبال مربی و وقت می گذارند و اسکی یاد می گیرند و آن وقت یک عده یک تیوب پیدا کرده و می آیند کنار پیست تا دلخوشی مضاعف بکنند بدون پرداخت هزینه ای و دریافت آموزشی و می خواهند از تقدیر دلخوشی نکاشته درو بکنند !!! خبر (!!!) : چند نفر تیوب سوار ( تعداد تماشاچی تیوب سواران از وخامت خبر معلوم خواهد شد !! ) در کنار هتل دو دیزین حادثه آفرین شدند !! چند فقره ضایعات نخاعی و 18 مصدوم راهی بیمارستان شدند ( جمعاً 23 نفر )
... مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی
یادمه سال دوم دبیرستان دبیر ادبیاتمون گفت هر کس به دلخواه خودش خلاصه یک کتاب رادر حدود بیست صفحه بنویسه. من کتاب "مردی که زیاد میخندد" از ویکتورهوگو را خلاصه کردم بگذریم که چه سختی کشیدم و چقدر وسط کار به خودم و زمین و زمان فحش و ناسزا می دادم ولی به هرحال انجام شد . بعدش صفحه اول این بیت حافظ را نوشتم . همیشه این بیت حافظ یادآوری اون زمان و اون دوران برام هستش .
(مردی که می خندد) من این کتاب رو در قطع جیبی اش! دارم.اگر اشتباه نکنم چاپش مربوط به دهه 60 می شود فقط متوجه نشدم این سلام چرب به چه منظور در صفحه اول این تکلیف نوشته شد
سلام یادش بخیر وقتی توی فصل گلهای نرگس از شهر شیراز رد میشدیم تمام چهارراهها پر از دستفروشانی بود که گل نرگس میفرختند من برای خانه چندباری خرید کرده بودم ازشون
سلام به به... خرید گل آن هم برای خانه برقرار بمانید و راضی
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی دانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش.........................
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
سلام
نوشتید
آقای امیری در برابر سوال چند باره ی من سکوت اختیار کردند و هیچ جوابی ندادند . .........کاش منظور شان را فهمیده بودیم.
هر چه هستی ، باش(قیصر امین پور)
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبودِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور ای دلشوره شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی دانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
آمدیم
آپلود ندیدیم
رفتیم.
سلام مجدد دارم خدمتتان وممنونم از اینکه جوابم را دادیدو یک عرض کوچک هم داشتم خدمت سایر دست اندر کارانی که قبلاً در این وبلاگ بودند واکنون یا کلاً ترک دیار کرده وسخت به امور دنیوی مشغول شده ویا خیلی کم سر میزنند،درست است که مشغله ها زیاد است ولی میشود هفته ای یکبار آنهم فقط دقایقی را برای دلشان ودوستانشان وآنهایی که یه بودن آنها عادت کرده ودستشان دارند،وقت گذاشت...
سلام جناب فاضل خوبید؟ قبل از هر چیز بگم که من (مریم) جواب کامنت شما رو می نویسم .
اول ماه می خواستم پست بزنم و به نیابت از دوستان از شما خوانندگان خوب وبلاگ همساده ها خداحافظی کنم اما به دلایلی منصرف شدم که در ادامه برای شما و دوستان عزیزمون توضیح می دم که چرا پست نزدم .
چند هفته پیش من از آقای ستاریان سوال کردم آیا امکان داره شما یک زمانی به وبلاگ همساده ها برگردید و اونجا بنویسید؟ جواب دادند: خیر ...با توجه به مشغله ی کاری (زمین و زراعت و ...) برای من مقدور نیست که به همکاری با همساده ها ادامه بدم .
چند روز بعد من با بزرگ صحبت می کردم متوجه شدم ایشون هم به شدت تمایل دارند که همساده ها تعطیل بشه
آقای نادری هم در کامنتی که در پست بزرگ گذاشتند نوشتند:
(پیشنهاد می کنم یه گروه تلگرامی با عنوان همساده ها بزنیم
عمر وبلاگ نویسی گذشته است
دوره استیلای اسمارت فون ها بر عرصه رسانه ها فرارسیده
بیایید پیشنهاد بنده را قبول کنید و برویم تلگرااااام )
چند روز بعد من مجددا ازشون در مورد ادامه ی همکاری با همساده ها سوال کردم که صراحتا جواب دادند دیگه حاضر نیستند در همساده ها بنویسند.
جناب شنگ هم با تعطیلی همساده ها موافق بودند و پیشنهاد دادند همزمان با سالگرد همساده ها پست خداحافظی رو بنویسیم و همساده ها رو تعطیل کنیم .
خود منم بعد از 7 سال وبلاگ نویسی(بعضی سالها همزمان در دو یا سه وبلاگ می نوشتم) خیلی احساس خستگی می کنم و نیاز دارم یک مدت از وبلاگ و وبلاگ نویسی فاصله بگیرم
و اما سایر دوستان : همطاف عزیز - جناب دادو و آقا سهیل هر سه مخالف تعطیلی همساده ها بودند.سارا بانو هم نوشتند که موافقند همساده ها تعطیل بشه اما تابع جمع هستند
آقای امیری در برابر سوال چند باره ی من سکوت اختیار کردند و هیچ جوابی ندادند .
من تصمیم داشتم اول بهمن یک پست تشکر و خداحافظی در همساده ها بزنم اما صرفا به خاطر همطاف بانو - جناب دادو و آقا سهیل این کار رو نکردم چون احتمال می دم این دوستان بخوان همچنان در همساده ها بنویسند و حضور داشته باشند که در این صورت بهتره فاصله ی نوشتن شون رو با هماهنگی با همدیگه تنظیم کنند .
به هر حال من از همین فرصت استفاده می کنم و از اعضای محترم همساده ها - میهمانان عزیزی که در طی این مدت به ما افتخار دادند و نوشته های خوبشون رو برای درج در همساده ها برامون ارسال کردند و از شما خوانندگان عزیز که این یک سال در کنار ما بودید صمیمانه تشکر می کنم ...
امیدوارم در زندگی همیشه سلامت و تندرست باشید و خیر و برکت الهی شامل حال همه تون بشه ...
سلام من با مریم خانم بودم شرمنده ایشان نیستند
سلام
سلام سلام
سلام ..خسته نباشید. راستی کسی از آقای ستاریان خبر نداره؟
سلام..مانده نباشید. خبر جدید ندارم منتهی خبرهای قدیمی رسیده حاکیست ایشان در کمال صحت و سلامت سرگرم رتق و فتق! اموراتشان هستند
مکن حافظ از جور دوران شکایت
سلام چرا بدرود خانم معلم سر که نمی زنی جواب هم می کنی
سلام
جسارتا من همطافم ها
سلام دوباره
چون می دانم این پست به آن پست ربط دارد پس این کامنت هم به ادامه آن کامنت ربط خواهد داشت
قومی به جد و جهد می روند دنبال مربی و وقت می گذارند و اسکی یاد می گیرند و آن وقت یک عده یک تیوب پیدا کرده و می آیند کنار پیست تا دلخوشی مضاعف بکنند بدون پرداخت هزینه ای و دریافت آموزشی و می خواهند از تقدیر دلخوشی نکاشته درو بکنند !!!
خبر (!!!) :
چند نفر تیوب سوار ( تعداد تماشاچی تیوب سواران از وخامت خبر معلوم خواهد شد !! ) در کنار هتل دو دیزین حادثه آفرین شدند !! چند فقره ضایعات نخاعی و 18 مصدوم راهی بیمارستان شدند ( جمعاً 23 نفر )
...
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
شعرحافظ همه بیت الغزل معرفت است
یادمه سال دوم دبیرستان دبیر ادبیاتمون گفت هر کس به دلخواه خودش خلاصه یک کتاب رادر حدود بیست صفحه بنویسه. من کتاب "مردی که زیاد میخندد" از ویکتورهوگو را خلاصه کردم بگذریم که چه سختی کشیدم و چقدر وسط کار به خودم و زمین و زمان فحش و ناسزا می دادم ولی به هرحال انجام شد . بعدش صفحه اول این بیت حافظ را نوشتم . همیشه این بیت حافظ یادآوری اون زمان و اون دوران برام هستش .
(مردی که می خندد) من این کتاب رو در قطع جیبی اش! دارم.اگر اشتباه نکنم چاپش مربوط به دهه 60 می شود
فقط متوجه نشدم این سلام چرب به چه منظور در صفحه اول این تکلیف نوشته شد
سلام یادش بخیر وقتی توی فصل گلهای نرگس از شهر شیراز رد میشدیم تمام چهارراهها پر از دستفروشانی بود که گل نرگس میفرختند من برای خانه چندباری خرید کرده بودم ازشون
سلام
به به... خرید گل آن هم برای خانه
برقرار بمانید و راضی
درود خانم معلم مریم خانم و دوستان قدیمی
آرامم !
هم جنس ِ نگاهت ٬
هم رنگ ِ دستهایت !
گاه سرخ و گاه گاهی سبز ...
مهم نیست که شانه هایت پوشالی ست و آغوشت خیال ...
دستهایت اینجاست !
نگاهت ٬ صدایت ٬خنده ات !
دیگر چه میخواهم ؟
هیچ !!
دستهایت را در دستهایم جا گذاشته ای !
نگاهت را در نگاهم
و خیالت را در خیالم ...
و من ٬ آرامم !
آرام تر از همیشه...
درود بر شما
و
البته بدرود هم
سلام
ایام بکام
سلام
برای شما هم
علیک سلام.