همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

خانه تکانی


خانه تکانی یکی از رسوم پردردسر اما زیبای  ایرانیان است  که تقریبا همه ی خانواده  های ایرانی به آن پایبندند و اسفندماه شان را رنگ و بوی دیگر می دهد. حالا بگذریم از این موضوع که من یکی , منتقلش کردم به فروردین!!-

اکثر مردم دوست دارند که  با خانه و زندگی  پاک و تمیز و درخشان .... به  سال جدید وارد شوند ... و زباله ها و کثیفی ها و زشتی های سال قبل را... همان جا در سال قبل بگذارند و .... مثل طبیعت نو و پاک سال را شروع کنند... و چه از این بهتر!

اما یک خانه تکانی مهم دیگر هم هست که...متاسفانه اغلب از آن غافلیم ... و آن خانه تکانی دل و روح و ذهن است ...از هرآنچه , بر دل زنگار بسته و خانه ی  دل را تاریک و کثیف و زشت نموده است...

کاش یادمان باشد که ... خانه تکانی دل ... مهم تر از تکاندن خانه ی گِل است.....

 

کاش یادمان باشد....دور باطلی است رسیدن بهار... اگر نو نشویم....

و از خود بپرسیم: صدای پای بهار می آید ... تکانده ایی خانه ی دل را ازغبار!؟


 

گلچین سادگیها





دیروز وقتی پست دوست خوبم آقا سهیل را خواندم گفتم شاید بد نباشد توجه دوستان را به این مسئله جلب کنم که در خانواده ابتهاج ادبای دیگری هم یافت میشود که اگر معروفیتشان بیشتر از او نباشد قطعا کمتر نیست

یکی از این اشخاص دکتر مجدالدین میر فخرایی متخلص به گلچین پسرخاله آقای ابتهاج سراینده یکی از نوستالژی ترین اشعار زمان ماست. در تاریخ کهن و غنی تمدن و فرهنگ ایران شعرا جایگاه خاصی دارند. شاید یکی از بارزترین مشخصات ایران برای جهانیان اشعاری است که در طول سالیان دراز تبدیل به شناسنامه فرهنگی این سرزمین شده اند . صدها و صدها جلد کتب شعر از شاعران معروف را میتوان در قفسه هر کتابخانه یافت که یکی از دیگری غنی تر و زیباتر و ....

حال در میان این گلزار شعر و ادب و هنر اشعاری که ماندگار میشوند باید خصوصیاتی خاص داشته باشند. اگر به حافظه ادبی هر ایرانی مراجعه کنیم کمتر کسی را می یابیم که شعر باز باران گلچین را حفظ نباشد . اما واقعا این شعر به ظاهر ساده چه دارد که اینگونه با دلها بازی میکند؟ برای فهم علت ماندگاری این شعر باید برگردیم به فضایی که این شعر در آن سروده شد. مرحوم گلچین گیلانی تحصیل کرده رشته پزشکی در شهر لندن است. ایشان در گیرودار جنگ جهانی دوم ساکن لندن بود . بمباران هر روزه شهر لندن در کنار فضای ابری و گرفته آن مکان و روحیه غمزده مردم شهر شاید برای هرکس فضایی را بوجود آورد که تحملش صعب و سخت باشد. گلچین در چنین فضایی شعری به این زیبایی می سراید و در ذهن خود با این ابیات به کودکیهایش در گیلان برمیگردد. بقول فردی این شعر ماندگار میشود چون بی تکلف است ساده است .در قید رساندن پیامی به خواننده نیست .به در نمیگوید که دیوار بشنود .خیلی ساده بگویم برای دل سروده شده لاجرم بر دل مینشیند . خواننده وقتی شعر را میخواند در قید این هم نیست که ببیند شاعرش کیست ؟ترجیح میدهد در لطافت این شعر  سری به جنگل بزند و به کودکی بازگشتی کند حال چه فرقی میکند این فضا را چه کسی ساخته است؟

به واقع دکتر میرفخرایی گلچین سادگیها و لطافتهاست . در انتها شاید بد نباشد با بخشی از شعری دیگر از ایشان آشنا شویم .روحش شاد


پشت شیشه باد شب رو جار میزد

برف سیمین شاخه ها را بار میزد

پیش آتش

یار مهوش

نرم نرمک تار میزد

جنبش انگشتهای نازنینش

به ، چه دلکش

به ، چه موزون

رقصهای تار و گلگون

بر رخ دیوار میزد

ابرهای سرخ و آبی

روزهای آفتابی

چون دل من

پنجه نرم نگار خوشگل من

بسته میشد باز میشد

جان من لرزنده از ماهور و از شهناز میشد

و ابتهاج . . .

 به نام خدا

به بهانه ۶ اسفندماه سالروز تولد هوشنگ ابتهاج(ه . الف سایه)

 

     خواب و خیال

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
 پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
 کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
 خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
 درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
 آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
 چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
 بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
 آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
 سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
 عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت